به گزارش سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، متن زیر گزارشی تفصیلی از جلسه دوازدهم و آخرین سخنرانی آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری در دهه اول محرم 96 می باشد که در حسینیه حضرت زهراء سلام الله علیها در منزل جناب شجاع فرد برگزار شده است. ایشان در این جلسه پس از مروری بر مطالب مطرح شده پیرامون خطبه قاصعه در جلسات گذشته و خلاصه ای از مطالب پیش رو، به بررسی چگونگی دشمنی شیطان با انسان و راهکار مقابله با آن پرداختند و فرمودند: بازگشت تمام صفات رذیله به حمیت و صفات ابلیس و دستگاه او می باشد که تواضع و تذلل در برابر خدای متعال راه نجات از ابلیس و صفات اوست. حضرت در این خطبه نمونه هایی تاریخی از نفوذ ابلیس به واسطه تکبر در انسان ها را بیان می فرمایند و به ما تذکر می دهند شما مراقب باشید که به تکبر دچار نشوید. برای فهم دقیق این خطبه لازم است به فضای ایراد شده خطبه در آن، دقت شود که فضای ایراد آن، سقیفه و حوادث پس از آن بود. امیرالمؤمنین خطاب به مردمی که مخاطب ایشان بودند تذکری جدی می دهند که شما از بزرگان خود تبعیت نکنید چرا که آنان اساس فسوق و تکبر و از کار گذران شیطان می باشند. آیت الله میرباقری پس از بیان اهمیت و جایگاه بالای خطبه قاصعه به توضیحی اجمالی از مطالب باقی مانده قاصعه پرداختند و آن را به پایان رساندند.
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدُ لله رَبِّ العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم اجمعین. در جلسه گذشته بیان شد که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه مبارکه قاصعه به این نکته توجه دادند که کبریاء و عزت از شئون خاصه حضرت حق می باشد و هیچ شخص یا جامعه ای حق ندارد بنای حیات خود را بر تکبر و تعزز در برابر خدای متعال قرار دهد. زمین خوردن ابلیس نیز در همین زمینه بود و نتوانست از عهده امتحان خداوند متعال بر بیاید و به تعزز و استکبار در برابر خدای متعال مبتلاء شد. همچنین بیان شد که خصوصیت این امتحان، امتحان گرفتن از مجهولات بود تا حقیقت امتحان واقع شود و آن این بود که خداوند حضرت آدم را از گل آفرید و سپس در آن روح را دمید که روح در این جسم پنهان بود و شیطان هنگامی که این امر را دید نتوانست سجده کند. روشن است که این امتحان، امتحانی نابجا نبود زیرا واقعا شأن آدم این بود که ملائکه و طائفه جن در مقابل او تواضع کنند کما اینکه جبرییل و میکائیل تواضع کردند. ولی این امتحان به گونه ای بود تا کسی که استکبار را در درون خود پرورش داده نتواند از پس این امتحان بر بیاید. در ادامه این خطبه حضرت به ما هشدار دادند که شیطان به دنبال مبتلاء کردن شما به استکبار در برابر خدای متعال است که پایان آن رجم و دوری از رحمت خداوند است همانگونه که پایان استکبار ابلیس اینگونه بود و ادامه خطبه تفصیل همین نکته است لذا در ادامه هشدار می دهند که شما باید تمام دشمنی خود را مقابل شیطان قرار داده و او را صف مقابل خود قرار دهید و تمام توان خود را علیه او جمع کنید. تا این قسمت خطبه را در جلسات گذشته بیان کردیم.
حضرت در ادامه خطبه در فرازهای متعددی این نکته را توضیح می دهند که شیطان با شما چه نسبتی برقرار و چگونه شما را گرفتار کرده است. این خطبه در سال چهلم هجری که آخرین سال حیات حضرت می باشد ایراد شده است و شرایطی که این خطبه در آن زمان ایراد شده است، شرایط پس از سقیفه و حکمیت می باشد که فضای سنگینی را به وجود آورده بود و ظاهرا امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این خطبه به تحلیل ریشه این شکست های اجتماعی می پردازند و در ادامه به صورت مکرر نمونه هایی را بیان می کنند که در این نمونه ها خداوند چگونه این اقوام را در رابطه تواضع در برابر کبریاء الهی امتحان کرده و اینکه انبیاء الهی را در قالب مستضعفین فرستاده است و آنان در مقابل فراعنه ایستادند و این همان امتحان سخت است. خداوند خانه خود یعنی کعبه را در یک سرزمین خشک قرار داده که زندگی در آن بسیار دشوار است و به مردم دستور داده که به آن سرزمین بروند تا به تواضع امتحان شوند. حضرت پس از ذکر این مثال ها، مکرر به گذشتگان ارجاع می دهند که نقطه ضعف و شکست های آنان از این بود که تکبر ورزیدند و نقطه قوت و پیروزی هایشان آن جایی بود که در برابر خداوند متعال بندگی و خضوع داشتند. حضرت امیرالمؤمنین در پایان خطبه بحث را به خودشان متوجه می کنند که موقعیت من نسبت به وجود مقدس رسول خاتم چه موقعیتی است و در ادامه به توضیح موقعیت اهل بیت می پردازند.
بررسی چگونگی دشمنی شیطان با انسان و راهکار مقابله با آن
وجود مقدس امیرالمؤمنین در ادامه این خطبه می فرمایند: «فَلَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ فَخَرَ عَلَى أَصْلِكُمْ وَ وَقَعَ فِي حَسَبِكُمْ وَ دَفَعَ فِي نَسَبِكُمْ»(1) حضرت در این فراز دشمنی های شیطان با ما را بیان می کنند که او بر اصل شما یعنی حضرت آدم فخر کرد و بنای دشمنی با شما را دارد هرچند به دوستی تظاهر می کند و به فرموده قرآن کریم: «وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحين»(اعراف/21) او برای حضرت آمد و حواء سلام الله علیهما قسم خورد که من از خیر خواهان شما هستم. با اینکه او چنین قسمی خورد اما حقیقت این است که بنای او بر دشمنی است. او بر اصل شما فخر کرد و در حسب یعنی در شرافت شما سخن گفت و اشکال وارد کرد و نسبت به اصل و نسب شما برخورد خوبی نداشت. «وَ أَجْلَبَ بِخَيْلِهِ عَلَيْكُمْ وَ قَصَدَ بِرَجِلِهِ سَبِيلَكُمْ» با سواره و پیاده اش بر شما حمله کرده است که این نشان دهنده این می باشد که شیطان لشکر گسترده ای در برابر جامعه انسانی دارد و برای هر کاری لشکر مناسب را قرارداده است. «يَقْتَنِصُونَكُمْ بِكُلِّ مَكَانٍ وَ يَضْرِبُونَ مِنْكُمْ كُلَّ بَنَانٍ» جنود شیطان در هر مکانی که باشید شما را شکار و تمام سر انگشتان قدرت شما را قطع می کنند که این عبارت یعنی امکانات شما را می گیرند. آنان کاری می کنند که: «لَا تَمْتَنِعُونَ بِحِيلَةٍ وَ لَا تَدْفَعُونَ بِعَزِيمَةٍ» با هیچ چاره و تصمیم و قدرت و اراده ای نمی توانید جلوی آنان را بگیرید. حضرت به توصیف واقعی قدرت شیطان و جنود او می پردازند که از سطح توانایی شما بیشتر است و آن را علیه شما گسیل کرده است و «فِي حَوْمَةِ ذُلٍ وَ حَلْقَةِ ضِيقٍ وَ عَرْصَةِ مَوْتٍ وَ جَوْلَةِ بَلَاءٍ» شیطان شما را در مرکز خواری و حلقه هایی تنگ که عرصه گاه مرگ و جولانگاه بلاءست احاطه و محاصره کرده است. بنابراین اگر می خواهید در برابر شیطان موفق شوید از آنجا که شیطان از ضعف درونی شما استفاده می کند و شما نمی توانید در برابر آن مقاومت کنید، «فَأَطْفِئُوا مَا كَمَنَ فِي قُلُوبِكُمْ مِنْ نِيرَانِ الْعَصَبِيَّةِ وَ أَحْقَادِ الْجَاهِلِيَّةِ» باید خود را از درون اصلاح کنید و شعله های آن عصبیت ها و کینه هایی که ناشی از جاهلیت است را در درون خود خاموش کنید و این همان عصبیتی است که شیطان به آن مبتلاء شد و به سبب آن نتوانست در برابر خداوند تواضع کند.
بازگشت تمام صفات رذیله به حمیت و صفات ابلیس و دستگاه او
اگر در مسلمانی از این جنس حمیت ها پیدا شد و بر امری تکیه کرد و خود پسند شد، «فَإِنَّمَا تِلْكَ الْحَمِيَّةُ تَكُونُ فِي الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّيْطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ» از خطورات و تکبراتی است که شیطان برای انسان ایجاد می کند و در او می دمد چرا که می خواهد بیماری خود را به ما سرایت دهد. بنابراین اگر چیزی از این خصوصیات در مسلمانی پیدا شود از فطرت او نیست بلکه از شیطان است کما اینکه نبی اکرم و اهل بیت(علیهم السلام) مصدر تجلی صفات حمیده در مؤمن می باشند. بنابراین شیطان این صفات رذیله را در انسان جاری می کند که جاری کردن او به وسیله دستگاه منظم و پیچیده و افعال اوست که در روایات و ادعیه به آن اشاره شده است که شاید جامع ترین آن دعای روزهای ماه رمضان است و حدود بیست مورد از افعال شیطان را بیان می فرماید: «اللَّهُمَّ أَعِذْنِي فِيهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ وَ هَمْزِهِ وَ لَمْزِهِ وَ نَفْثِهِ وَ نَفْخِهِ وَ وَسْوَاسِهِ وَ كَيْدِهِ وَ مَكْرِهِ وَ خَتْلِهِ وَ أَمَانِيِّهِ وَ خَدْعِهِ وَ غُرُورِهِ وَ فِتْنَتِهِ وَ خَيْلِهِ وَ رَجْلِهِ وَ شُرَكَائِهِ وَ أَحْزَابِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ أَخْدَانِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ وَ جَمِيعِ كَيْدِهِم»(2) هر کدام از این موارد باید به صورت دقیق معنا شوند چرا که هر کدام فعل مخصوصی از شیطان است نه اینکه صرف بیان چند لغات مترادف و هم معنا باشند. شاهد بر این مدعا روایاتی است که هر کدام را به صورت مباین توضیح داده است. پس مسلمان صفت کبر ندارد بلکه از جانب شیطان در او جاری شده است و باید شعله های آن را خاموش کند زیرا شیطان است که این صفات را شعله ور می کند.
تواضع و تذلل در برابر خدای متعال راه نجات از ابلیس و صفات او
پس حضرت فرمودند: «فَإِنَّمَا تِلْكَ الْحَمِيَّةُ تَكُونُ فِي الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّيْطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ» شیطان از طریق این راه ها آتش تکبر را در وجود انسان شعله ور می کند و شما باید «وَ اعْتَمِدُوا وَضْعَ التَّذَلُّلِ عَلَى رُءُوسِكُمْ وَ إِلْقَاءَ التَّعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِكُمْ» با تمام وجود دنبال این باشید که تاج تذلل را بر سر خود بگذارید و در برابر خدای متعال ذلیل باشد. انسان مقاماتی دارد که حضرت در این بیان می فرمایند بالاترین مقامی را که برای خود در نظر گرفتید با تاج تذلل در برابر خدای متعال زینت دهید و با تمام قوا در برابر خدای متعال متواضع باشید و هیچ شأنی از شئون شما نباشد که در برابر خدای متعال تواضع و خشوع نکند. پس تذلل را در بالاترین مقام خود قرار دهید و تعزز را مادون و زیر پای تمام قوای خود قرار دهید و نگذارید تعزز در هیچ قوه ای از قوای شما پیدا شود. شما باید «وَ خَلْعَ التَّكَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِكُمْ» ریسمان تکبر را از گردن خود باز کنید. این صفات در قوای باطنی انسان نقطه تکیه گاه و در قوای ظاهری انسان نقطه ظهوری دارند. به عنوان مثال انسان هنگامی که بخواهد ببیند با چشم می بیند و آنگاه که بخواهد بشنود با گوش می شنود اما این دیدن و شنیدن کار چشم و گوش نیست بلکه انسان است که می بیند و می شنود و اگر روح نباشد این بدن نمی بیند و نمی شنود. اما آن موطنی که روح از طریق آن می بیند چشم و آن موطنی که روح از طریق آن می شنود گوش است. آن موطنی که انسان از طریق آن ارزش گذاری و دشمنی می کند قلب است و بین قوای انسان نسبت هایی وجود دارد. وقتی روح و قوای روحانی در جسم قرار می گیرند و نفوذ می کنند، هر قوه ای از قوای روح، در جسم موطنی دارد که صفات رذیله هم اینگونه اند و دارای جایگاهی می باشند که موطن آن هاست لذا این تعابیر امیرالمؤمنین بسیار با دقت انتخاب شده است به همین خاطر فرمود: «وَ خَلْعَ التَّكَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِكُمْ». تمام توان خود را به کار ببرید که در برابر خداوند متعال گردن فرازی نکنید. پس موطن جسمانی تکبر گردن است فلذا هنگامی که خشوع در انسان محقق می شود، تواضع در گردن انسان ظهور جسمانی پیدا می کند.
اگر می خواهید موضعی اتخاذ کنید تا در برابر دشمن امکاناتی را جمع کنید تا بتوانید در برابر او از خود دفاع کنید، «وَ اتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ عَدُوِّكُمْ إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ فَإِنَّ لَهُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ جُنُوداً وَ أَعْوَاناً وَ رَجِلًا وَ فُرْسَاناً» این میدان را میدان تواضع قرار دهید و با تواضع در برابر خداوند متعال، در برابر شیطان مسلح شوید و سنگر بگیرید. حضرت در جای جای این خطبه بر این بیان نورانی تکیه می کنند و از همین جا روشن می شود که باید تمرکز ما بر همین دو صفت تکبر و تعزز باشد که نقطه مقابل آن تواضع و تذلل در برابر خداوند متعال است. بین خود و ابلیس و جنودش تواضع را سنگر قرار دهید چرا که او در هر امتی لشگری دارد و شیطان قوای خود را در میان آنان نفوذ می دهد که در نتیجه قوا و لشگر شیطان می شوند و شیطان به وسیله آنان کار می کند. جنود شیطان که در هر امتی وجود دارد، شامل پیاده نظام و سواره نظام است. اگر می خواهید در برابر قوا و لشگر جنی و انسی شیطان مقابله کنید، سنگرتان سنگر تواضع در برابر خدای متعال است اما اگر بخواهید بر عصبیت و این امکانات تکیه کنید، شما نیز مانند آنان می شوید زیرا از این لحاظ با آنان هیچ تفاوتی ندارید و هر دو گروه بر عصبیت تکیه دارید. اگر تواضع داشته باشید و بر غیر او تکیه نکنید، خداوند از شما در برابر ابلیس و جنودش حمایت می کند. این امر هم در درگیری بین جوامع و هم در درگیری های بین افراد و حتی کودکان وجود دارد و تمام نزاع ها بر اساس عصبیت های جاهلی می باشد و نزاع در آن، نزاع الهی نیست.
نمونه هایی تاریخی از نفوذ ابلیس به واسطه تکبر در انسان ها
حضرت در ادامه به بیان مثال هایی می پردازند که می فرمایند: «وَ لَا تَكُونُوا كَالْمُتَكَبِّرِ عَلَى ابْنِ أُمِّهِ مِنْ غَيْرِ مَا فَضْلٍ جَعَلَهُ اللَّهُ» ببینید ابلیس با بنی آدم چه کار کرده است. شما مثل قابیل نباشید که بر فرزند مادر خود تکبر کرد بدون اینکه هیچ امتیازی داشته باشد. شیطان در او نفوذ کرد و صفات خود را در او دمید و او قتلی انجام داد که بر اساس روایت در تمام قتل های دیگر سهیم است. شما مانند قابیل وارد میدان درگیری نشوید و مبنای درگیری خود را مانند قابیل قرار ندهید. اگر انسان ها همین یک جمله حضرت را عمل کنند، هیچ درگیری باقی نمی ماند و بخاطر مثلا بوق زدن و زودتر از دیگری از خیابان رد شدن و مانند این امور کوچک درگیر نمی شدند. البته روشن است که درگیری برای حکم خدا مقصود ما نیست بلکه منظور درگیری هایی است که بخاطر عصبیت می باشد که اکثر درگیری ها همین گونه است. شما مانند قابیل نباشید که «مِنْ غَيْرِ مَا فَضْلٍ جَعَلَهُ اللَّهُ فِيهِ سِوَى مَا أَلْحَقَتِ الْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَدَاوَةِ الْحَسَدِ» بدون هیچ فضیلتی اینگونه با هابیل برخورد کرد و این خود بینی او به یک دشمنی بر آمده از حسد منتهی و تبدیل شد. این تکبر به نوعی حسادت و سپس عداوت ناشی از حسادت تبدیل شد که علت بسیار از جنگ های کنونی دنیا حسد می باشد و ریشه این حسد چیزی جز خروج از دامنه تواضع نیست. کسی که در مقابل خداوند متعال متواضع است، نسبت به هیچ کسی حسادتی ندارد چرا که می بیند خدای متعال تقسیم می کند و دست او، دست عدالت است و هیچ جای حسادتی وجود ندارد و اگر هم انسان چیزی می خواهد باید از فضل خداوند بخواهد کما اینکه در قرآن کریم به آن تذکر داده شده است. طبق فرموده قرآن اگر نتوانستید تقسیم الهی را ببینید و حسادت ورزیدید، این حسادت به دشمنی تبدیل می شود و کار را به اینجا می رساند که کار قابیل به آن جا کشیده شد. شیطان «وَ قَدَحَتِ الْحَمِيَّةُ فِي قَلْبِهِ مِنْ نَارِ الْغَضَبِ» آتش و شعله غضب را در او شعله ورد کرد. تک تک این واژه ها نیازمند توضیحی دقیق می باشند و بسیار جای بحث دارند اما فرصت ما کافی نیست. بنابراین آنچه در وجود قابیل بود، احساس عداوت و غضبی بود که اصلا ریشه الهی نداشت زیرا گاهی علت غضب تواضع است همانگونه که وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) در برابر دشمن غضب می کردند که ریشه آن تواضع در برابر خداوند متعال بود. اما غضبی که در قابیل بود از حمیت نشأت می گرفت و «وَ نَفَخَ الشَّيْطَانُ فِي أَنْفِهِ مِنْ رِيحِ الْكِبْرِ الَّذِي أَعْقَبَهُ اللَّهُ بِهِ النَّدَامَةَ وَ أَلْزَمَهُ آثَامَ الْقَاتِلِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ» شیطان کبر را در بینی او دمید که این کبر منتهی به ندامت شد و گناه تمام قاتلین تا قیامت را ملازم و بر دوش او قرار داد. لازم به ذکر است که تعابیر فوق از جمله تعبیر به دمیدن کبر در بینی، مجازی نیستند چرا که افعال شیطان در مورد ما، موطنی دارد که حضرت در مورد قابیل فرمود شیطان کبر را در بینی او دمید.
حمیت و عصبیت ریشه فتنه در تمام امت ها از جمله امت پیامبر اکرم
حضرت در ادامه به توبیخ قوم خود می پرازند که شما کار را در دشمنی با خداوند متعال و ستم کردن به آخر رساندید و دشمنی خود با خداوند متعال و درگیری خود با مؤمنین را آشکار کردید. دقت کنید که فضای ایراد این خطبه، فضای حاکمیت سقیفه و آن اتفاقات بوده است و حضرت در این خطبه وضعیتی که پس از وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) پیش آمده و در دوران خلافت حضرت نیز ادامه پیدا کرده است را تحلیل می کنند و ریشه و راه خروج از این حوادث را نیز بیان می فرمایند. بنابراین این خطبه طولانی فقط ناظر به تهذیب شخصی انسان ها نمی باشد کما اینکه فقط ناظر به جنبه های اجتماعی نمی باشد بلکه هر دو جنبه را بیان می فرمایند و هم نقطه ضعف اصلی انسان که چگونه شیطان از طریق آن به ما نفوذ می کند را به ما نشان می دهند و هم نقطه ضعف امت اسلامی را بیان می کنند که چرا کارشان به اینجا کشیده است که معاویه حاکم بر آنان شده است. حضرت در این رابطه می فرماید: «أَلَا وَ قَدْ أَمْعَنْتُمْ فِي الْبَغْيِ وَ أَفْسَدْتُمْ فِي الْأَرْضِ مُصَارَحَةً لِلَّهِ بِالْمُنَاصَبَةِ وَ مُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنِينَ بِالْمُحَارَبَةِ» شما در تجاوز و ستم گری و فساد در زمین زیاده روی کردید. شما دشمنی خود با خداوند متعال و درگیری خود با مؤمنین را آشکار کردید و ریشه آن در حمیت است که فرمود: «فَاللَّهَ اللَّهَ فِي كِبْرِ الْحَمِيَّةِ وَ فَخْرِ الْجَاهِلِيَّةِ». در این کبری که ناشی از حمیت در وجود شماست و فخرهایی که مبتنی بر یک معرفت حقیقی نیست مراقب خداوند باشید. «فَإِنَّهُ مَلَاقِحُ الشَّنَئَانِ وَ مَنَافِخُ الشَّيْطَانِ الَّتِي خَدَعَ بِهَا الْأُمَمَ الْمَاضِيَةَ وَ الْقُرُونَ الْخَالِيَةَ» آنجایی که شیطان فتنه ها را بارور می کند همین جاست. این کبر نفوذگاه شیطان است و او با همین خصلت امت های گذشته را فریب می داده است تا اینکه آنان در تاریکی های او رفتند و در آن مستقر شدند و شیطان آنان را در ظلمات محض و دام های گمراهی برد «حَتَّى أَعْنَقُوا فِي حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ وَ مَهَاوِي ضَلَالَتِهِ ذُلُلًا عَنْ سِيَاقِهِ سُلُساً فِي قِيَادِهِ أَمْراً تَشَابَهَتِ الْقُلُوبُ فِيهِ وَ تَتَابَعَتِ الْقُرُونُ عَلَيْهِ وَ كِبْراً تَضَايَقَتِ الصُّدُورُ بِهِ» آنان کاملا رام شیطان شدند و هر طرف که می خواست آنان را می کشید که این امر، به گونه ای است که بیماری تمام قلوب شبیه هم می باشند و تمام قرون و جوامع به این بیماری مشترک که بیماری شیطان است مبتلاء بودند. این بیماری «تَضَايَقَتِ الصُّدُورُ بِهِ» تکبری است که برای تمام سینه ها تنگی ایجاد کرده و همه را از شرح صدر باز داشته است. ریشه این درگیری های اقوام گذشته همین کبر و غرور است که کبر، کبری جاهلی است و هیچ پایه و اساسی ندارد و اشخاص مبتلاء به آن، به امور بی اهمیتی تکیه می کردند.
برخورد با تکبر و کارگزاران آن در دستگاه شیطان
در ادامه می فرمایند: «أَلَا فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِكُمْ وَ كُبَرَائِكُمْ» مراقب باشید این کسانی که آنان را بزرگ خود گرفته اید، رییس متکبرین عالم هستند مراقب باشید که آنان شما را گرفتار نکنند. این تذکر حضرت، تذکری ناظر به همان امور و شرایط خاص در آن زمان است. هر گرفتاری که شما دارید از آنان است. خود آنان گرفتار هستند و شما را نیز گرفتار می کنند. آنان کسانی اند که: «الَّذِينَ تَكَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ وَ أَلْقَوُا الْهَجِينَةَ عَلَى رَبِّهِم وَ جَاحَدُوا اللَّهَ عَلَى مَا صَنَعَ بِهِمْ مُكَابَرَةً لِقَضَائِهِ وَ مُغَالَبَةً لِآلَائِهِ» به خاطر حسب نداشته خود تکبر کردند و بر بناء نسب خود بنیان رفیعی گذاشتند که هیچ پایه ای نداشت و بر همین اساس با پروردگار خود درگیر شدند و حکم و قضای او را بخاطر تکبرشان نپذیرفتند و می خواستند بر نعمت های خداوند غلبه کنند و حال اینکه زمام نعمت های خداوند در دست خود اوست و آنان خواستند با تکبر و ترفع نعمت ها را به سمت خود بکشند. «فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ الْعَصَبِيَّةِ» بنیان های عصبیت بر دوش این افراد گذاشته شده است. این توصیف، توصیف حضرت از امراء آن قوم در آن شرایط می باشد که امراء شما چه کسانی هستند بنابراین از طاعت آنان دور باشید. «وَ دَعَائِمُ أَرْكَانِ الْفِتْنَةِ وَ سُيُوفُ اعْتِزَاءِ الْجَاهِلِيَّةِ» آنان شمشیرهای تفاخر جاهلیت هستند که این عبارت یعنی علاوه بر اینکه خودشان تفاخر جاهلی دارند، اگر این تفاخر در زمانی به سلاح برای نابود کردن آنان تبدیل شود، آنان خود آن سلاح هستند و خود این ها اصل و اساس فتنه و تکبرهای تاریخی می باشند. بنابراین حضرت می خواهند این نکته را بیان کنند که این فتنه ها که از آن ها نام می برند از دستگاه شیطان است و سپس این صفت شیطان در کبراء تاریخ و بزرگان جبهه باطل ظهور پیدا کرده است و آنان بنیان این فتنه ها می باشند کما اینکه در جبه حق، ائمه حق هستند که ارکان بلاد ایمانی و اصل و فرع آن می باشند که فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي»(3) در طرف مقابل هم اصل و فرع دنیای باطل، ائمه نار می باشند. تکبر بدترین صفت است و ائمه نار هستند که تمام قوائد تکبر بر دوش آنان ساخته می شود که این تکبر در جامعه جهانی به نظامی از اوصاف تبدیل می شود و جنگ های بزرگ بر اساس آن به وقوع می پیوندد.
حضرت توصیه می کنند که: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَكُونُوا لِنِعَمِهِ عَلَيْكُمْ أَضْدَاداً وَ لَا لِفَضْلِهِ عِنْدَكُمْ حُسَّاداً» حسادا اینگونه نباشد که شما در برابر نعمت های فراوان خداوند متعال - که منظور از نعمت خود حضرت و دستگاه ایشان است - دشمنی کنید و آن فضائلی که خداوند متعال برای عده ای قرار داده است موجب حسادت شما نشود. حسد ائمه کفر نسبت به ائمه اطهار مبدأ پیدایش تمام فتنه های در عالم است. آنان نسبت به ائمه حسادت می ورزند و عوض اینکه از این نعمت استفاده کنند با او درگیر می شوند. حضرت هشدار می دهند که: «وَ لَا تُطِيعُوا الْأَدْعِيَاءَ الَّذِينَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِكُمْ كَدَرَهُمْ » پیرو این فرومایگان نباشید. شما آن نعمت زلالی که خداوند به شما داده است را با کدورت آنان مخلوط کرده و نوشیده اید. «وَ خَلَطْتُمْ بِصِحَّتِكُمْ مَرَضَهُمْ» خدای متعال در شما مرض قرار نداده بود شما مرض آن کبراء را آوردید و با خود مخلوط کردید و «وَ أَدْخَلْتُمْ فِي حَقِّكُمْ بَاطِلَهُمْ» آنچه خدا در شما قرار داده بود حق بود که شما باطل آنان را با حق در وجود خود آمیختید. «وَ هُمْ أَسَاسُ الْفُسُوقِ وَ أَحْلَاسُ الْعُقُوقِ» آنان ریشه های تمام فسق ها می باشند. «اتَّخَذَهُمْ إِبْلِيسُ مَطَايَا ضَلَالٍ وَ جُنْداً بِهِمْ يَصُولُ عَلَى النَّاسِ» شیطان آنان را مرکب های همواری برای خود قرار داده و به وسیله آنان کار می کند. شیطان آنان را لشگری قرار داده که به وسیله آن لشگر به مردم دست می یابد. «وَ تَرَاجِمَةً يَنْطِقُ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ اسْتِرَاقاً لِعُقُولِكُمْ وَ دُخُولًا فِي عُيُونِكُمْ وَ نَفْثاً فِي أَسْمَاعِكُمْ» شیطان آنان را زبان گویای حرف های خود قرار داده و حرفای او را از دهان امپراطورهای تاریخ می شنوید. در مقابل امام معصوم قرار داد که با زبان فطرت سخن خدا را به ما می رسانند. بنابراین دو دستگاه وجود دارد یک دستگاه، دستگاه معصومین و دیگری دستگاه مقابل یعنی شیطان می باشند. ائمه(علیهم السلام) زبان الهی هستند و در ما تواضع و عبودیت ایجاد می کنند و بنای بندگی در عالم گذاشته می شود اما در مقابل دستگاه شیطان وجود دارد که کبراء عالم زبان آنان می باشند و عصبیت و تکبر را در جامعه می دمند و تمام این نزاع هایی که وجود دارد بر اساس همان عصبیت و تکبر است. شیطان این کبراء را مترجم زبان خود قرار داد تا عقل های شما را به وسیله این افراد برباید و در چشم های شما وارد شود که این همان اتفاقی است که در حال حاضر افتاده است. اساس این تمدن فعلی تکبر است و به مواضعی رسیده است که عقل ها و چشم ها را می رباید که عقل ها نمی توانند فرارتر از وضع کنونی بسنجند و دیده ها فراتر از این نمی بینند. جنود شیطان در گوش های شما می دمند و شما نمی توانید جز سخنان آنان چیزی بشنوید. «مَرْمَى نَبْلِهِ وَ مَوْطِئَ قَدَمِهِ وَ مَأْخَذَ يَدِهِ» او بوسیله این کبراء شما را هدف تیر خود قرار داده و زیر پای خود لگد مال کرده و در دام قدرت خود شما را دستاویز وسوسه های خود قرار داده است. مطالب فوق ترجمه ای از خطبه قاصعه بود و همانگونه که بیان شد بررسی آن نیازمند بررسی دقیق و مفصلی می باشد.
اهمیت و جایگاه بالای خطبه قاصعه و بیانی اجمالی از مطالب باقی مانده آن
امیرالمؤمنین علیه السلام در این خطبه تحلیل بسیار عمیقی در حوزه نظام شرک و کفر و نظام ایمان داشتند که این دو دستگاه چه کاری می کنند و شیطان از کجا زمین خورد و چگونه در انسان و جوامع انسانی نفوذ کرده است و صف بندی در برابر جبهه حق را آرایش داده است. حضرت در این خطبه نقطه های نقوذ شیطان را به دقت توضیح دادند و این خطبه یک منشوری است که باید مبنا قرار بگیرد که ما چگونه در برابر نفوذ شیطان بیاستیم. در ادامه خطبه توضیحی مفصل از داستان انبیاء و اقوام گذشته و شکست ها و پیروزی های آن را بیان می فرمایند که علت آن ها چه بوده است و پس از آن به معرفی خود می پردازند و در توضیح خود می فرمایند من در غار حراء همراه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودم آنگاه که گفتند معجزه ای بیاورید که حضرت یکی پس از دیگری معجزاتی می آوردند و آنان انکار کردند و من در تمام این صحنه ها همراه پیامبر اکرم بودم. من از کودکی و هنگام بعثت کنار ایشان بودم و من همچون بچه شتری که همیشه دنبال مادرش است دنبال و همراه ایشان بودم و ایشان هر روز صفتی از صفات خود را به من ارائه می کردند و من را به اقتداء به خود امر می کرد. هر سال که حضرت در حراء خلوت می کردند، جز من کسی حق حضور در آن خلوت را نداشت و هیچ خانه ای جز خانه حضرت خدیجه وجود نداشت که در آن اسلام باشد و من نفر سوم بودم. و نور نبوت و رسالت را می دیدم و بوی نبوت را استشمام می کردم. هنگامی که بعثت شد صدای ناله شیطان را شنیدم که از پیامبر پرسیدم این ناله شیطان از چیست ایشان فرمودند شیطان از اینکه مردم او را عبادت کنند مایوس شده است. حضرت به من فرمودند ای علی هر چه من می شنوم تو نیز می شنوی و هر چه من می بینم تو نیز می بینی جز اینکه تو پیامبر نیست اما وزیر من هستی و در مسیر خیری که من قدم بر می دارم تو هم قدم بر می داری. آنگاه که قریش خدمت حضرت رسیدند من نیز کنار حضرت بودم و آنان معجزه خواستند و گفتند که در صورت ارائه این معجزه ایمان می آورند اما همانگونه که پیامبر فرمودند آنان پس از ارائه معجزه ایمان نیاوردند. قریش از حضرت خواستند که درخت از جای خود کنده شود و به سمت آن ها بیاید. پس از اینکه این معجزه توسط رسول الله محقق شد و آنان ایمان نیاوردند، من به ایشان عرض کردم: «إِنِّي أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى تَصْدِيقاً بِنُبُوَّتِكَ وَ إِجْلَالًا لِكَلِمَتِك» من به خاطر احترام کلام شما و تصدیق نبوت شما این کار را انجام دادم. اما همه قوم گفتند: او ساحری کذاب و عجیب السحر است آیا غیر از این نوجوان کسی تو را تصدیق می کند؟! حضرت در ادامه فرمودند من از آن قومی هستم که: «لَا تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ» ملامت ها مانع راهش نیست و او عمل خود را می کند. «سِيمَاهُمْ سِيمَا الصِّدِّيقِينَ» آنچه از باطن آنان در چهره شان آشکار می شود صدق است. «وَ كَلَامُهُمْ كَلَامُ الْأَبْرَارِ» کلام آنان کلام نیکان می باشد. «عُمَّارُ اللَّيْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ» شب ها از خدا نور می گیریند و در روز به دیگران می دهند. «مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ» آنان به قرآن تمسک می کنند و «يُحْيُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ لَا يَسْتَكْبِرُونَ وَ لَا يَعْلُونَ وَ لَا يَغُلُّونَ وَ لَا يُفْسِدُونَ قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل» سنت های خدا و رسول را احیآء می کنند و غلو و برتری و استکبار ندارند. قلب های آنان در بهشت است و پیکرشان در میدان عمل در حال کار است. بنابراین خطبه فوق تحلیل شرایط پیش آمده در دوران سقیفه و پس از آن است و حضرت به امت هشدار می دهند که شما مراقب باشید که مبتلاء نشوید و پس از بیان نمونه های تاریخی، موقف و جایگاه خود را بیان می فرمایند که حضرت مسیر تاریخی را برای مؤمنین و موحدین روشن می کنند و فتنه های سر راه را توضیح می دهند. السلام علیک یا ابا عبدالله...
پی نوشت ها:
(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 288.
(2) من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص: 105.
(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 200.