به گزارش پایگاه 598، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان
نوشت: تحولات عربستان امروز در کانون توجه قرار گرفته است. سؤال اساسی این
است که آیا رژیم سعودی در عربستان در حال تحولی بنیادی است و یا آنچه روی
خواهد داد خدشهای به اساس نظام سیاسی وارد نمیکند. اگر تحولات بنیادی
باشد به معنای تغییر نظام سیاسی خواهد بود و از سوی دیگر بیانگر آن است که
آنچه طی ماههای اخیر در این کشور مشاهده کردهایم، صرفاً نشانههای بالینی
تغییرات و نه خود تغییرات بودهاند. با این وصف این قلم وضعیت پیشروی
عربستان را براساس این باور که شرایط کنونی فقط علائم بالینی یک تحول
بنیادی است در موارد زیر تجزیه و تحلیل میکند:
1- براساس آنچه گفته شده است بنسلمان طی هفتههای اخیر نزدیک به 50 نفر از
شاهزادگان و مسئولان ارشد ذینفوذ سعودی را از کار برکنار و بازداشت و
اموال آنان را مصادره کرده است که فرزندان عبداله و طلال از جمله آنان
بودند. با توجه به اینکه عربستان در موقعیت حساسی قرار دارد، نمیتوان گمان
کرد که چنین اقدامی بدون نظر آمریکاییها صورت گرفته است. چه اینکه
دستگیری بیمقدمه نزدیک به 50 شخصیت حکومتی در شرایطی که حکومت با انواعی
از مسایل دست به گریبان است، میتواندبه بروز اتفاقاتی منجر شود که قابل
محاسبه نباشد.
از آنجا که آمریکاییها بخاطر ورود بیملاحظه به پرونده سیاسی- امنیتی عراق
مورد ملامت قرار گرفتند، طبعاً نمیتوان پذیرفت که آنان در پروندهای
مهمتر از عراق بار دیگر دچار بیملاحظگی شوند. کما اینکه در طول حدود 40
سال گذشته، پنتاگون و سازمان سیا بطور ویژهای روند مسایل در عربستان را
زیر نظر داشته و مدیریت میکنند.
با این وصف جای این سؤال وجود دارد که پس چرا این اتفاقات در عربستان روی
داده و در آینده تکرار میشود. پاسخ این سؤال را خود محمد بن سلمان بیان
کرده است او حدود دو هفته پیش در مصاحبه با یک شبکه تلویزیونی گفت در طول
این دوران همه حکومتهای عربستان در تجزیه و تحلیل مسایل ایران و راههای
مقابله با آن دچار خطا شدهاند و از این رو او مصمم است؛ تغییر سیاست در
عربستان به مهار ایران نایل آید. جدای از اینکه این سخنان در واقع اعتراف
صریح به شکستهای پیاپی آلسعود در مواجهه با ایران محسوب میشود، بیانگر
آغاز دورهای جدید از تبلیغات رسانهای سعودی علیه ایران نیز میباشد. اما
البته در اینکه محمد بن سلمان بتواند در سیاست جدید موفقیتی بدست آورد جای
تردید وجود دارد و صد البته مواجهه نسبتاً مثبت آلسعود و شخص محمد بن
سلمان با حضور توأم با امنیت زائران ایرانی بیتالله الحرام و بعضی پیغام
پسغامهای او نشان میدهد که خود او در موفقیت اعمال فشار بر ایران دچار
تردید میباشد.
2- تغییرات در عربستان و مرتبط کردن آشکار آن به انقلاب اسلامی- آنگونه که
بن سلمان در آن مصاحبه گفت- نیازمند یک وضع جدیدی در داخل عربستان است وضع
جدیدی که نشان دهد بن سلمان از حمایت مردمی برخوردار است. چه اینکه نداشتن
عمق مردمی در مواجهه با انقلابی که علیرغم آنکه 40 سال از پیروزیاش
میگذرد، عمیقاً از حمایت مردمی برخوردار است یک نقطه ضعف مهم برای رژیم
سعودی به حساب میآید. در این میانه محمد بن سلمان پس از آنکه حکمی بنام
خود صادر و امضای پدرش را پای آن گذاشت بنام «مبارزه با فساد» وارد میدان
شد و در یک چشم بهم زدن! چهل نفر از برادران و عموزادگان و... خویش را
دستگیر کرد و اعلام نمود که تعداد بیشتری را بازداشت خواهد کرد کما اینکه
دیوان حکومتی عربستان از صدور حکم علیه 285 نفر از خاندان سعودی خبر داد و
گفت طی روزهای آینده بازداشت خواهند شد. بنسلمان این همه را برای کسب
محبوبیت در داخل انجام داد ولی واقعیت آن است که هر چند اقدام او عده زیادی
از مردم و از جمله جوانان را خوشحال کرد اما در عین حال زبانها را هم روی
فساد آلسعود باز کرد تا جائی که یکی از روزنامههای آمریکایی نوشت اگر
قرار بر مبارزه با فساد باشد و بخاطر آن باید عدهای دستگیر شوند، این حکم
ابتدا باید در مورد سلمان و پسرش جاری شود چرا که از بقیه شاهزادگان
آلودهترند. این ماجرا ما را به یاد بازداشتهای محمدرضا خان در اواخر دوره
حکومتش میاندازد. او در پاسخ به فشار مردم برای کنار رفتن از حکومت، چند
تن از نزدیکترین افراد به خودش از جمله هویدا و نصیری را بازداشت کرد و گفت
که پیام انقلاب مردم را شنیده و حاضر است برای اصلاح امور هر کاری بکند.
بعدها محمدرضا شاه به کسانی که با تحلیل شرایط چنین پیشنهادی را به او کرده
بودند گلایهمند و معترض بود.
محمدبن سلمان تلاش میکند تا با جذب سطحی از حمایت مردمی ضمن استقرار
پایههای سلطنت خود که از درون آلسعود معترضان جدی دارد، ظرفیت مواجهه با
انقلاب اسلامی را پدید آورد اما واقعیت این است که اقدامات او تا این زمان
به نتیجهای نرسیده و بازی تبلیغاتی او جواب نداده است.
3- آمریکا، عربستان، اسرائیل با همراهی بعضی دولتهای دیگر شامل بحرین،
کویت و امارات، سناریو مشترکی با نمای راه انداختن جنگ علیه حزباله لبنان
به اجرا گذاشتهاند. این سناریو ابتدا در آمریکا کلید خورد. دونالد ترامپ
رئیسجمهور آمریکا در نطق 21 مهر ماه خود اعمال فشار علیه حزباله را به
عنوان راهی برای محدود کردن آن در لبنان معرفی کرد. پس از آن در روز 12
آبان رژیم صهیونیستی اعلام کرد که حضور حزباله در طول مرزهای منطقه مشرف
به بلندیهای جولان - قنیطره- را تحمل نمیکند و برای اخراج حزبالله از
سوریه وارد درگیری جدید نظامی میشود. یک روز پس از این سعدالدین حریری
نخستوزیر لبنان به ریاض فراخوانده میشود و برای استعفا از مقام خود تحت
فشار قرار میگیرد.
تصمیم محور مشترک آمریکا و... برای آن بود که حزبالله بر سر دوراهی حفظ
آرامش لبنان و ادامه حضور در سوریه یکی را برگزیند و گمان میکرد که با
پایان کار تروریستها و فرو کاستن از عملیاتها، حزبالله به لبنان باز
میگردد و این امکان فراهم میشود که یک بازیگر قدرتمند از پرونده امنیتی
سوریه کنار رفته و راه برای افزایش مداخلات غرب در پرونده سیاسی سوریه باز
شود این در حالی است که حزبالله در یک تحلیل دقیق و با خواندن دست این
محور اعلام کرد که سخن گفتن اسرائیلیها از «جنگ جدید» یک بلوف بیش نیست.
از سوی دیگر حزبالله با تقبیح اقدام سعودی در وارد کردن حریری به استعفا و
اعلام آن در خاک عربستان، و ابراز نگرانی نسبت به حفظ جان نخستوزیر
لبنان، توپ را به زمین عربستان انداخت و سبب شد که در داخل لبنان نه تنها
اعتراضی علیه حزبالله شکل نگیرد بلکه سبب اعتراضات زیادی علیه سعودی از
داخل لبنان شد. خب این موضوع ناپختگی طرح مشترک آمریکا، اسرائیل و عربستان
رابه اثبات رساند و از این رو حریری در مصاحبه دو روز پیش خود گفت طی 2 تا 3
روز آینده به لبنان میآید و در چارچوب قوانین لبنان از قدرت کنارهگیری
میکند.
با این وصف میتوان گفت فشار سعودی به حریری و بر جامعه لبنان در واقع یک
فشار برنامهریزی شده از سوی آمریکاییهاست و هدف از آن خود لبنان نیست
بلکه تأثیرگذاری بر پرونده سیاسی سوریه است چرا که در حال حاضر و طی یک سال
آینده، سوریه شرایط حساس سیاسی را در پیش خواهد داشت و برای اثرگذاری بر
آن، آمریکا باید موانعی که حزبالله یکی از اصلیترین آن است را از پیش پای
خود بردارد. اما نه آمریکا و نه سعودی و نه اسرائیل از این نکته غافل
نیستند که با یک جنبش انقلابی بسیار هوشمند و منسجم مواجه میباشند. جنبشی
که میتواند شرایط بد را به نفع خود تغییر دهد. کما اینکه در پرونده
استعفای حریری، سید حسن نصرالله به بهترین وجه توطئه مشترک ریاض، تلآویو و
واشنگتن را خنثی کرد. نصرالله میدانست که هم آغاز جنگی جدید علیه
حزبالله یا علیه ایران و هم موفقیت سعودی در به نتیجه رساندن یک ائتلاف
منطقهای علیه جبهه مقاومت یک بلوف است.
4- در این بین سعودیها و آمریکاییها به فشار داخلی بر جبهه مقاومت بعنوان
اصلیترین راه حل مواجهه با قدرت و نفوذ آن دل بستهاند. فشاری در داخل
ایران علیه نهادها و نیروهای «پیشتاز، فشاری در عراق علیه جریان مقتدر
حشدالشعبی و فشاری در لبنان علیه حزبالله» اما تا اینجای کار دستاوردی
نداشتهاند. نه اینکه در این سه حوزه افرادی نبودهاند تا دست به اقدامات
بزنند بلکه از این جهت که اقتدار منطقهای یک خواست عمومی در هر کشوری است و
نیروهایی که در مقابل مقاومت قرار میگیرند، قادر به مقاومت نیستند. وقتی
اقتدار در برابر آمریکا در سطح منطقهای هواداران قوی داشته باشد به
گونهای که در هر کجای منطقه فرش را از زیر پای نظامیان آمریکایی و انگلیسی
بکشد، در داخل نیز موفقیت آنان قوی است. امروز سپاه پاسداران به میزانی که
در سطح منطقه عملکردی مایه افتخار داشته در صحنه داخلی نیز هواداران
فراوان دارد و این مانع تحقق اهداف دشمن میشود.
بنابراین تردیدی نیست که منطقه دستخوش تحولی بنیادی است اما این تحولات در
سمت محور مقاومت بلکه در سمت محور آمریکایی سعودی است. قضایای هفته اخیر به
ما میگوید همانطور که قطعاً حزبالله در این منطقه میماند، آلسعود به
زودی از منطقه ریشهکن خواهد شد.