کد خبر: ۴۳۳۵۷
زمان انتشار: ۱۷:۰۹     ۱۵ اسفند ۱۳۹۰
یادداشت میهمان؛
روح‌الله دارائی
رابطه دین و آزادی چیست؟
آیا دین آزادی ذاتی انسان را سلب میکند؟
آیا الحاد و بی دینی به معنای آزادی مطلق است؟
آیا اسلام رابطه آزادی و دین را تقابل و تضاد میداند که اختیار هر یک به معنای طرد دیگری است؟

سولات گوناگون و مشابهی پیرامون رابطه آزادی و دین قابل طرح است . در این یادداشت تلاش داریم دیدگاه علامه طباطبائی پیرامون آزادی تفکر و اسلام را بازگوییم.

از دیدگاه علامه طباطبائی اساس دین متکى بر حفظ معارف الهى است و در عین حال به مردم آزادى در طرز تفکر داده است‏. به بیان دیگر علامه رابطه ازادی تفکر و اسلام را تضاد نمیداند.(مانع الجمع نیستند ) علامه در تفسیر المیزان آورده اند :

و چنین بر مى‏آید که این دین همانطور که اساس خود را بر تحفظ نسبت به معارف الهى‏اش تکیه داده، همچنین مردم را در طرز تفکر، آزادى کامل داده است و برگشت این دو روش به این است که:

اولا: بر مسلمانان واجب است که در حقایق دین تفکر و در معارفش اجتهاد کنند، تفکرى و اجتهادى دسته جمعى و به کمک یکدیگر و اگر احیانا براى همه آنان شبهه‏اى دست داد و مثلا در حقایق و معارف دین به اشکالى برخوردند و یا به چیزى بر خوردند که با حقایق و معارف دین سازگار نبود، هیچ عیبى ندارد. صاحب شبهه و یا صاحب نظریه مخالف، لازم است شبهه و نظریه خود را بر کتاب خدا عرضه کند، یعنى در آنجا که مباحث براى عموم دانشمندان مطرح مى‏شود مطرح کند، اگر دردش دوا نمود که هیچ، و اگر نشد آن را بر جناب رسول عرضه بدارد و اگر به آن جناب دسترسى نداشت به یکى از جانشینانش عرضه کند، تا شبهه‏اش حل و یا بطلان نظریه‏اش (البته اگر باطل باشد) روشن گردد، و قرآن کریم در این مقام مى‏فرماید
الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ [٣٩:١٨]
همان کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می‌کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.

و ثانیا: در طرز تفکر خود آزادند، به همان معنایى که براى بیان آزادى کردیم و این قسم از آزادى به ما اجازه نمى‏دهد که نظریه شخصى خود را و یا شبهه‏اى را که داریم قبل از عرضه به قرآن و به رسول خدا (ص) و به پیشوایان هدایت، در بین مردم منتشر کنیم براى اینکه انتشار دادنش در چنین زمانى، در حقیقت دعوت به باطل و ایجاد اختلاف بین مردم است، آن هم اختلافى که کار جامعه را به فساد مى‏کشاند.
و این طریقه بهترین طریقه‏اى است که مى‏توان بوسیله آن امر جامعه را تدبیر و اداره کرد، چون هم در تکامل فکرى را بر روى جامعه باز مى‏گذارد، و هم شخصیت جامعه و حیات او را از خطر اختلاف و فساد حفظ مى‏کند.

و اما اینکه مى‏بینیم در سایر رژیم‏ها، زورمندان عقیده و فکر خود را بر نفوس تحمیل مى‏کنند، و با زور و توسل به شلاق و شمشیر و یا چماق تکفیر و یا قهر کردن و روى گرداندن و ترک آمیزش و ... غریزه تفکر را در انسانها مى‏میرانند، ساحت مقدس اسلام و یا به عبارت دیگر ساحت" حق و دین قویم" منزه از آن است، و حتى منزه از تشریع حکمى است که این روش را تایید کند، این روش از خصایص کیش نصرانیت است، که تاریخ کلیسا از نمونه‏هاى آن بسیار دارد (و مخصوصا در فاصله بین قرن پانزدهم و قرن شانزدهم میلادى که ایام بحران این تحمیل‏ها و زور و ضرب‏ها بود)، و نمونه‏هایى از جنایت و ظلم را ضبط کرده که بسیار شنیع‏تر و رسواتر از جنایاتى است که به دست دیکتاتورها و طاغوت‏ها و به دست قسى القلب‏ترین جنایت‏پیشه‏ها صورت گرفته است.

و لیکن با کمال تاسف ما مسلمانان این نعمت بزرگ و لوازمى که این آزادى (یعنى آزادى عقیده توأم با تفکر اجتماعى) در بر دارد را از دست دادیم، همانطور که بسیارى از نعمت‏هاى بزرگى را که خداى سبحان در سایه اسلام بما ارزانى داشته بود از کف نهادیم، و بدین جهت از کف نهادیم که در باره وظایفى که نسبت به خداى تعالى داشتیم کوتاهى کردیم.( ترجمه تفسیر المیزان، ج‏4، ص: 208).
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها