به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، فرهنگ و هنر در مشهد
کانون نقدها و اظهارنظرهای بسیاری بوده است، به طوری که در رقابتهای
انتخاباتی نیز پاشنه آشیل شعارهای انتخاباتی قرار گرفته و درباره آن
صحبتهای بسیاری میشود.
وحید جلیلی در سه سال گذشته سکان معاونت فرهنگی شهرداری مشهد را در دست
داشته است و از این حیث کانون بسیاری از این صحبتها بوده است. با او به
گفتوگو نشستیم تا کارنامه 3 ساله او را بررسی کنیم و بیپرده نقدها و
گفتهها درباره عملکردش را مطرح کنیم. جلیلی در میانه این گفتوگو از
اتفاقاتی سخن گفت که تا به حال درباره آنها گفتوگو نشده بود. از
درخواستهای چند صدمیلیونی که با آن موافقت نکرده و همین ها دلیل تخریب
معاونت فرهنگی شهرداری مشهد شده تا «قالتاق»هایی که این سه سال علیه او
بسیار نوشتهاند و گفتهاند.
این گفتوگو را در ادامه بخوانید.
«هویت» و «عدالت»؛ دو شاخص اصلی ارزیابی شهر اسلامی
*یکی از نکاتی
که رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای شورای شهر تهران به آن اشاره
کردند، شاخصههای شهر اسلامی بود، البته شاید نیاز باشد، ابتدا شاخصهها
تعریف شود، اما به عنوان نخستین سؤال، به مشهد به عنوان یک شهر مذهبی در
مسیر کسب شاخصههای شهر اسلامی چه نمرهای میدهید؟
وقتی از شهر اسلامی حرف میزنید؛ اسلام تمام حوزهها همچون سلامتی، ایمنی،
عمران، فرهنگ و اقتصاد را دربرمیگیرد؛ ممکن است شما شهری داشته باشید که
صد آسمانخراش داشته باشد و از لحاظ پیشرفتهای توسعهای به معنای متعارف و
تکنوکراتیاش نمره بالایی بگیرد اما در آن شهر آسیبهای اجتماعی جدی وجود
داشته باشد.
آوردههای سنت، به مشهد شکل داده است
*در مجموع با آن تفصیل و اجزایی که میفرمایید، آیا نمره مشهد را در مسیر کسب شاخصهای شهر اسلامی قابل قبول میدانید؟
به اعتقاد من، برای ارزیابی دو شاخص اصلی باید در صدر قرار گیرد. شاخص
نخست، هویت و دیگری عدالت است و کارآمدی؛ اگر بخواهیم راجع به مشهدِ
ایدهآل صحبت کنیم باید ببینیم هویت مشهد چقدر حفظ شده و تعالی پیدا کرده و
در مرحله دوم، مفهوم عدالت چقدر محقق شده است.
اگر به صورت اجمالی بخواهم اشاره کنم، مشهد در زمینه هویت، به ویژه در دو
دهه اخیر با یک چالش اساسی و جدی مواجه بوده است، به این معنا که جریاناتی
تلاش کردند مشهد را از تعریف خود خارج کنند، مشهد شهری است که اگر به نامش
نگاه کنید، تکلیفش از لحاظ هویتی روشن است، محل شهادت امام هشتم و به قول
آقای علمالهدی شهری است که نخستین شهروند آن، امام رضا(ع) بوده است و تا
پیش از این امام معصوم، مشهدی وجود ندارد.
آن چیزی که به مشهد شکل داده، سنت و آوردههای سنت برای این شهر بوده
است؛ یعنی حتی اگر مشهد را به عنوان یک شهر تجاری هم بشناسیم به دلیل
«زائر»پذیری این شهر است. سالانه میلیونها زائر به مشهد مشرف میشوند، این
افراد از یک زاویه زائر و از زاویهای دیگر میتوانند مشتری خدمات و
محصولات باشند.
جریاناتی به ویژه در دو دهه اخیر؛ میخواهند آنچه را، سنت برای مشهد آورده
است خرج مدرنیته توهمی خودشان کنند، آنچه «توجه و ذکر» برای ما میآورد
را خرج «غفلت» کنیم! در حالی که این سنت و معنویت است که دارد برای ما
فضای اقتصادی، اجتماعی و تجاری ایجاد میکند، این ناسپاسی و کفران نعمت است
که ما نوعی از مدلهای توسعه و تجارت و اقتصاد را پیگیری کنیم که
زاویههای جدی نسبت به هویت و ماهیت مشهدالرضا داشته باشد.
بگوییم که امام رضا (ع)! ممنون که این همه زائر به این شهر آوردهاید، حال
ما میخواهیم مشهدِ شما را به بارانداز کالاهای بنجل چینی یا طعمه یکسری
جریانات سرمایمحور بیهویت نوکیسه تبدیل کنیم! از این زاویه حتماً مشهد
نمره خوبی نمیگیرد.
سرمایهداری نوکیسه افسارگسیختهای که نظم زیباشناختی شهر را غارت کرد
* شما اقتصاد هم خواندهاید؛ یعنی به اقتصاد مشهد نمره خوبی نمیدهید؟
حتماً اینگونه است، وقتی که از زاویه اعتقادی نگاه میکنیم...
پایاننامه بنده معرفی مکتبی در علم اقتصاد بود که به عنوان اقتصادشناسی
فرهنگی یا اقتصادشناسی نهادگرا معروف است و بر رابطه متقابل فرهنگ و اقتصاد
متمرکز است، گاهی با یکسری آقایانی مواجه میشوم که ادعای علمیتشان میشود
و خودشان را آکادمیسین میدانند، اما میبینید که حتی به همان منابع و
متون غربی هم یا اشراف ندارند یا التزامی ندارند، سرمایهداری نوکیسه
افسارگسیختهای که در مشهد، زمام بسیاری از امور شهر به او سپرده شد و هر
کاری که خواست در این 20، 30 سال کرد، بافت پیرامونی اطراف حرم را نابود و
هماهنگی و نظم زیباشناختی شهر را غارت کرد، هر زمان هم کسی خواست اعتراض
کند با حرفهای پوچ و موضع قلدری، تلاش کردند منتقدان را کنار بزنند، اینها
حتی به مبانی غربی هم اتکا نکردند، چراکه بعید است هیچ شهری مشابه مشهد با
این سابقه تاریخی هزار ساله در غرب پیدا کنید که کسی اجازه دهد، مغولهای
مدرن این طور در آن ترکتازی کرده و هر کاری میخواهند انجام دهند که
البته نتیجهاش را هم داریم میبینیم.
امروز بیش از دو دهه از حاکمیت الگوی توسعه تجارتمحورِ افسارگسیخته در
مشهد گذشته است، اگر قرار بود به نتیجهای برسد و برکتی برای شهر داشته
باشد باید تاکنون طلایههای موفقیتش آشکار میشد، در حالی که بر عکس شده
است، مشاهده میکنید مجموعههای بزرگ تجاری مشهد سالهاست فراخوان دادهاند
و کسی نیست مغازههای آنها را بخرد یا اجاره کند. از خود میدان شهدا
بگیرید تا فلکه 17 شهریور و بسیاری از «مال»هایی که همچون قارچ شروع کردند
به شکلگیری و به نتیجه هم نرسیدند تا... .
* آیا اینها شهر را خوشحالتر نمیکند؟
اولاً این شکست اقتصادی در میانمدت و درازمدت تبعات اجتماعی هم دارد، زندگی در شهر را سختتر میکند.
ثانیاً تا تعریفمان از حال خوش چه باشد؟ اگر کسی هویتش را از دست بدهد
ممکن است با یک سری دم غنیمتیها، مسکّنها و مرفینهایی بتوان یک خوشحالیِ
موقتی را به او تزریق کرد، اما آدمی که بیهویت شد مهمترین ویژگیاش
سرگردانی است، در حالی که حال خوشِ حقیقی حتماً در سرگردانی نیست، از
همینجاست که تفاوتهای تئوریک در حوزه کاربرد، نتایج خودش را نشان میدهد،
شادی و نشاط حقیقی، نتیجه طبیعی حفظ و ارتقای هویت فرهنگی و عدالت اجتماعی
است و تخدیر و شادخواری؛ لازمه پنهان کردن اختلافهای ظالمانه طبقاتی، اگر
برای طربهای چند ساعته، هزینه کردیم، اما حساسیتی به شکافهای طبقاتی و
ترک تازی سرمایهداری نداشتیم معلوم است که تعریفمان از شادی و نشاط
اجتماعی را احتمالاً از فیلمهای هندی یا مجلات زرد گرفتهایم.
شما تکنوکرات هم نیستید!
اگر ما حال خوش و شادکامی را همسو با هویت شهر درک نکردیم، در پیوند با آن
غارتگریِ اقتصادی به یک غارتگریِ فرهنگی هم گردن خواهیم گذاشت، همانطور که
راه باز می کنیم تا سختافزار و بافت کالبدی شهر را عدهای با نگاههای
سوداگرانه به هم بریزند، در کنار آن اجازه میدهیم نرمافزار و ماهیت و
هویت شهر را مخدوش کنند که اینها در میانمدت و بلندمدت هیچکدام به «حال
خوش» شهر کمکی نمیکند.
در فلان خیابان در اتریش، 200 سال است اجازه ندادهاند هیچ بخش خصوصی و
سرمایهداری بیاید و نمای آن چهارراه را تغییر دهد، محکم ایستادند و از
هویت شهر دفاع کردند، این یک نمونه ساده و کوچک است. بعد گروهی در این شهر
با این ادعا که ما تکنوکرات هستیم و مدلهای توسعه خود را از غرب میگیریم،
مشاهده میکنید که چه فاجعهای را در شهر رقم میزنند.
اما نکته این است که باید در کنار نقد این جریان افسارگسیخته، الگوی جایگزین نیز ارائه کنیم.
نمیتوانیم صرفاً بگوییم ما با این شیوه توسعه مخالفیم که البته توسعه هم
نیست، کجای این چیزی که امروز در مشهد اتفاق افتاده، توسعه است؟ اینکه
برویم کوههای ارتفاعات جنوبی مشهد را با انواع و اقسام رانتهایی که در
اختیارمان قرار میگیرد، بتراشیم، برای یک مشت آدمهای خاص، امکانات چند
ستاره ایجاد کنیم و برای محیط زیست این مردم چالش به وجود بیاوریم، بعد هم
اسم خودمان را بگذاریم تکنوکرات! آیا این توسعه است؟
باید در کنار نقد این جریان، الگوی جایگزین داشت. چه موقع جایگزین به دست خواهد آمد؟ زمانی که شما براساس مبانی مشخص نقد کنید.
این مبانی از یک سو، شما را به روایت انتقادی وضع
موجود میرساند، از طرف دیگر همان مبانی به شما کمک میکند، در صورتی که
انگیزه و همت لازم را داشته باشید به مدلهای ابتکاری و ایجابی برسید.
به عنوان نمونه، سرگرمی یک مقوله مهم است که اگر با اختلال هویتی آغاز
شود، نتیجهای جز سردرگمی در پی نخواهد داشت و روزبهروز هم حادتر میشود؛
یعنی شما هرچه دوپینگ کرده و مواد تخدیری استفاده کنید در مرحله بعد باید
از مخدر خطرناکتر و غلیظتری استفاده کنید، در حالی که مبنای هویتی برعکس
این است و مرحله به مرحله آرامش و عیار زندگی را افزایش خواهد داد، ما در
مقوله سرگرمی به مدل جایگزین و جذابی رسیدیم که یک نمونهاش را در «مشهد
دوست داشتنی» میبینید.
این «بعضیها» چه کسانی هستند؟!/ حرف زدن خلاف نظر برخی محافل، هزینه دارد
* بعضیها معتقدند سرگرمی در چهار سال اخیر کمتر شده است، موافقید؟
باید دید این «بعضیها» چه کسانی هستند!
یکمیلیون نفر از مردم مشهد در حاشیه شهر زندگی میکنند که اگر دهها سال
بگذرد و یک میل دروازه برای فوتبال گلکوچک هم در اختیارشان قرار نگیرد،
صدای کسی درنمیآید، اینها چون تریبون ندارند، شهروندان درجه یک محسوب
نمیشوند، اصلاً به حساب نمیآیند!
اگر اینها از کمترین امکانات درمانی، بهداشتی و تفریحی محروم باشند، صدایی
برنمیخیزد یا حداقل ضریبی در فضای رسانهای پیدا نمیکند، اما اگر
کوچکترین امکانی از کسانی که دستشان به رسانهها میرسد کاسته شود،
بلافاصله موجهای خبری و رسانهای راه میافتد. مدیران میتوانند برای
رسانههای خاص کار کنند و میتوانند برای مردم کار کنند! باید تکلیف خود را
ابتدا مشخص کرده باشند.
اینجا بحث شاخص دوم پیش می آید: عدالت!
شما میتوانید بر حقوق و منافع بیش از یکمیلیون نفر از مردم مشهد که در
حاشیه شهر زندگی میکنند خط بطلان بکشید و هزینهای هم ندهید و مورد هجوم
رسانهای و محفلی هم قرار نگیرید و در عین حال، صرفاً برای کسانی که فکر
میکنید دستشان به رسانههایی چون بیبیسی، من و تو، آمد نیوز و برخی از
رسانههای داخلی میرسد، کار کنید. بگویید ما خود را در اختیار اینها قرار
میدهیم و هرچه آنها فرمودند، اصلاً ما راهبردگذاری و سیاستگذاری در
جمهوری اسلامی را به اینها میسپاریم، چراکه خلاف نظر این افراد عمل کردن
هزینه دارد.
ماجرای شهردار و حضوری پربرکت!
بگذارید کمی صریحتر صحبت کنیم. اوایلی که من آمده بودم، یکی از رسانهها
موج منفی شدیدی آغاز کرد و هنوز ما هیچکاری نکرده بودیم شروع کرد به
پیشداوری، حملههای تند و فضاسازی. بهانهشان هم بحث المانها و
مجسمههای موقت بود. خاطرم هست که خبرنگار آن رسانه یک جایی آقای مرتضوی را
گیر انداخته بود و ایشان یک حرفی زده بود، بلافاصله این حرف تیتر صفحه یک
آنها شد. روز بعد آقای شهردار من را دید و گفت «آقای جلیلی شما چه حضور
پربرکتی داری، من یک سال و نیم است در مشهد شهردار هستم و حتی یکبار هم به
صفحه اول این روزنامه راه پیدا نکرده بودم، اما تا یک کلمه توانستند از من
بگیرند که فکر کردند میتوانند با آن، معاونت فرهنگی را زیر سؤال ببرند،
بعد از یک سال و نیم برای نخستین بار آمدم روی صفحه یک آن روزنامه!»
«مشهد دوستداشتنی» و بایکوت برخی رسانههای خاص/ بهانه آن رسانه سیاسی کار المانها بود
عملکرد ما در المانها در این سه نوروز که فضاسازی شهری بر عهده ما بود
مشخص است، دهها المان جذاب، خلاقانه، در سبکهای متنوع اعم از فانتزی و
رئالیستی و ... در همان سال اول نشان داد که حملات کارشناسانه بود یا
سیاسیکارانه !
از بهمنماه گذشته تا اواسط تابستان امسال، شهرک «مشهد دوستداشتنی» در
مشهد برپا شد. همه آن منتقدان در برابر این اتفاق بزرگ؛ سکوت، سانسور و
بایکوت را ترجیح دادهاند، چراکه به تنهایی همه تهمتهای آنها را خنثی
کرده است، میگفتند اینها با هنرمندان نمیتوانند کار کنند بعد دیدند در
«مشهد دوستداشتنی»، صدها نفر از معماران، مجسمهسازان، نقاشان، خوشنویسان،
بازیگران، کارگردانان و دیگر هنرمندان مشهد مشغول همکاری هستند. اگر یک
نمونه، فقط یک نمونه دیگر سراغ دارند که توانسته باشد در این ابعاد و با
این تنوع و با این استقبال مردمی، هنرمندان مشهد را گرد آورده باشد، ارائه
کنند.
میگفتند اینها فقط شعار میدهند و مستقیمگویی میکنند و ایده هنری، حسی و
ملموس ندارند؛ «مشهد دوست داشتنی» عیار ادعاهایشان را نشان داد.
میگفتند اینها برای اقلیت کار میکنند. توانایی
ارتباط با عامه و خاکستریها را ندارند، دیدند بیش از 300 هزار نفر از
مشهدیها از طیفهای مختلف (که هزاران عکس و صدها دقیقه فیلمش موجود است)
بازدید کردند و لذت بردند.
خود من از بعضی از آن مدعیان دعوت کردم که شما یکبار بیایید و شهرک تاریخی
مشهد دوستداشتنی را از نزدیک ببینید و تا آخر حاضر نشدند، حتی یک بار
پایشان را به آنجا بگذارند! انگار از دیدن تفریح و سرگرمی و لذت بردن مردم
خوشحال نمیشوند.
از موفقیت هنرمندان و ایدهپردازان مشهدی در راهاندازی این فناوری نوین و
بیسابقه هنری که ذیل هویت و فرهنگ ایرانی ـ اسلامی شکل گرفته لذت
نمیبرند! شاید در دلشان آرزو میکنند این اتفاق توسط جریان دیگری رقم
میخورد، البته اگر این اتفاق توسط آن محافل و رسانههایشان بایکوت نمیشد و
متناسب با ظرفیت مشهد دوستداشتنی و ارزشهای خبری که در این اتفاق بدیع
وجود دارد، فضای سزاوار رسانهای برای آن ایجاد میشد، قطعاً تعداد بیشتری
از مردم میتوانستند از آن بازدید کنند. اگر در حوزه 2017 و پایتختی فرهنگی
جهان اسلام در کل مشهد دستگاهی، اداره کلی، سازمانی، نهادی، تشکلی کاری
بزرگتر از «مشهد دوست داشتنی» که قابل عرضه به مخاطب جهانی باشد انجام
داده، ارائه کند. این برای خود من مثال بسیار خوبی است و نشان میدهد که
«نقدها را بود آیا که عیاری گیرند»؟... قبلاً هم گفتم فضای مدیریت در مشهد،
فضای محافظه کاری است و به قول شهید مطهری منطق ماشین دودی حاکم است، یعنی
وقتی به سمت هدف حرکت میکند، سنگش میزنند. شاید انتظار داشتند با آن
موجسازی که کردند، همان ابتدا منفعل بشویم و بگوییم هرچه شما میگویید و
محافظهکاری پیشه کنیم.
اگر حق جوان منطقه محروم زیر پا گذاشته شود، رسانههای خاص اعتراض میکنند؟
ما در برابر مردم مسؤولیم و مردم صرفاً کسانی نیستند که منافع طبقاتی یا سیاسیشان با فلان محفل یا فلان رسانه خاص همسو است.
در حوزه سرگرمی و تفریح طی چهار سال گذشته که بنده حدود سه سال آن را حضور داشتهام، در این سه سال؛ 11 سوله بزرگ ورزشی توسط شهرداری تجهیز و افتتاح شده و تازه این غیر از سولههای متعدد دیگری است که با اهدای زمین از سوی شهرداری و سرمایهگذاری سپاه ساخته شده است. بله البته ممکن است این سالنهای ورزشی در کنار منزل رئیس فلان محفل سیاسی یا رسانه حزبی تأسیس نشده باشد، بلکه عمدتاً در منطقه 5، منطقه 6 و منطقه 7 و منطقه 12 تأسیس شده است. دهها هزار جوان و نوجوان به این سالنها مراجعه کردهاند. شما میتوانید بروید و ببینید که تقریباً به شکل شبانهروزی در هر سالنی در هر لحظه دهها جوان مشغول مسابقه و بازی کردن هستند. البته حق میدهیم به آن طرفداران نشاط شهری که ساعت دو نیمه شب یا خواب هستند یا پای ماهوارهاند! و نمیتوانستند ببینند که همکاران ما دارند در حدود 30 سالن ورزشی تا نزدیک صبح به جوانان و نوجوانانی که مدافعی در رسانههای آنها ندارند، خدمات ارائه میکنند. اگر منِ مسؤول، حقوق آنها را زیر پا بگذارم، نه بیبیسی اعتراضی به من میکند، نه فلان روزنامه شهر، نه فلان کانال تلگرامی یا سایت اینترنتی و ... بنابراین شاخصهای اینها باید مشخص شود.
به عنوان یک نمونه دیگر؛ در حوزه ساخت استخر، شما
میدانید که بعد از انقلاب هیچ استخری توسط شهرداری ساخته نشده بود، با این
استدلال که استخر استهلاک بالایی داشته و صرفه اقتصادی ندارد، در حالی که
تکلیف این حرفها در اقتصاد بخش عمومی مشخص شده است. اتفاقاً بخش عمومی
باید در جایی که صرفه ندارد و بخش خصوصی ورود نمیکند، وارد شود.
حقوق اقشار ضعیف را به کرشمه برخی محافل نمیفروشیم
در همین دوره در یک اقدام بیسابقه، ساخت 12 استخر عمومی را برنامهریزی
کردیم و پلانهای مهندسیاش تهیه شد و در حال حاضر خوشبختانه ساخت 8 استخر
با همه مخالفان جدیای که در شهرداری داشت، کلید خورده است و زیرسازی اکثرش
به پایان رسیده است، البته این استخرها در جاهایی مانند بولوار توس و
بولوار شفا و کوی طلاب و انتهای پنجتن در حال ساخت است که بسیاری از این
دوستانِ محفلی ممکن است اینها را جزء شهر و ساکنانش را شهروند محسوب نکنند
و در عمرشان حتی یکبار هم گذرشان به آنجا نیفتد. شاید یکبار بخواهند
برای ساخت فلان مجتمع تجاری یا افزودن به طبقات منزلشان یا خدمات
مراسماتشان بگویند برویم از آن جا چهار تا کارگر بیاوریم، اما ما که در آن
محلات زندگی و رفتوآمد میکنیم حتماً حقوق و منافع آنها را به کرشمههای
برخی محافل و رسانههای وابسته به آنها نمیفروشیم.
البته این به آن معنا نیست که ما از آن طرف دچار
ظلم شویم و فقط جمعیت میلیونی حاشیه شهر را محق بدانیم اما معتقدیم آنها
حتماً حق دارند، حق بیشتری هم دارند چون کمکاریهای بیشتری در حقشان شده
است، در این طرف هم شما فعالیتهایی که طی سه سال گذشته در بوستان کوهسنگی،
ملت، خورشید، وفا، وکیلآباد و ... صورت گرفته را بررسی کنید. به عنوان
نمونه، خدماتی که در همین ماه رمضان اخیر ارائه شد پیگیری کنید، متأسفانه
آن «بعضی رسانهها» اینجاها برایشان صرف ندارد که حضور داشته باشند.
فقط از سالنهای ورزشی شهرداری به طور میانگین در سال دو میلیون و 500
هزار «نفر-برنامه»، استفاده میشود که تعرفه استفاده از این اماکن حدود 50
درصد ارزانتر از اماکن زیر نظر دیگر دستگاههاست.
دهها هزار نفر از برنامههای «نسیم وحی» و «به رنگ خدا» طی ماه مبارک
رمضان در بوستانهای بزرگ شهری استفاده کردند که بسیار هم متنوع بود و
علاوه بر ابعاد دینی؛ کارآفرینی و سرگرمی و تفریح هم در آنها دیده شده
بود.
473 ایستگاه سلامت برپا شد که بیش از 30 هزار نفر مخاطب داشت. 2 هزار و 95
برنامه در قالب طرح مهدکودک مسجدی برای 40 هزار کودک برگزار شد. 6 هزار و
951 سالمند با حمایت شهرداری و توسط گروههای همدلی محلی به حرم مطهر اعزام
شدند. برای زندانیان جرایم غیر عمد 240 میلیون تومان در قالب طرح رنگ خدا
کمک جمعآوری شد و مردم سرپرستی هزار و 206 یتیم را برعهده گرفتند. یک
هزار و 119 جلسه زکات علمی با مشارکت پرشور دانشجویان و دانشآموزان
سازماندهی شد. یا در اسفند ماه گذشته در قالب طرح «اسباب خوشحالی» 17 هزار
اقلام لوازم خانگی از سوی مردم به خانوادههای نیازمند اهدا شد؛ آن
«بعضیها» اینها را نشانه نشاط اجتماعی نمیدانند!
شادکامی آن خانوادهها و حظ معنوی مجموعه کسانی که در این کار خیر سهیم شدند را شادی محسوب نمیکنند.
یا همین مشهد دوستداشتنی که بنده احتجاج میکنم شما در 30 سال گذشته یک نمونه مشابه مشهد دوستداشتنی در کل ایران سراغ دارید؟
به گونهای که امکانی برای مردم فراهم شده باشد تا 2 ـ 3 ساعت در یک شهرک بچرخند، تاریخ هزار ساله خود را مرور کنند، بسیاری از چهرههای تاریخی خود را از نزدیک ببینند و با آنها همنفس و همصحبت شوند و بسیاری از نماها و بناهای تاریخی خود را از نزدیک لمس کنند. آیا مشهد دوستداشتنی را کسانی طراحی کردهاند که با شادی و حال خوش برای مردم مخالفاند؟! این را باید آن «بعضی»های سیاسیکار جواب بدهند. آیا کسی که در اندیشه حال خوش مردمش نباشد میتواند خروجیای مثل مشهد دوستداشتنی داشته باشد که هرکس به آنجا وارد میشود وقتی بیرون میرود، حال خوشی دارد؟ پس بیاییم براساس واقعیتهای میدانی صحبت کنیم، من مخالف نقد نیستم. پیشینه و سابقه بنده نشان میدهد که در 25 ـ 26 سالی که دستبهقلم بودهام عمده آنچه چه نوشتم انتقادی بوده است. کسی از نقد پروایی ندارد، ولو اینکه نقد براساس مبانی درست و واقعی نباشد و براساس طراحی محافل قدرتی باشد که تلاش میکنند برخی پاتوقهای رسانهای شهر را بازیچه خود کنند، اما آزادگی داشته باشند و پاسخ و دیدگاه مقابل را هم انعکاس بدهند.
روزنامه پرتیراژ شهر که اگر تیم فوتبال دو تا گل
بزند تیتر صفحه اولش میکند و میزند: پدیده لیگ... در طول 6 ماه فعالیت
مشهد دوستداشتنی حاضر نشد این کار را که نه تراز محلی و ملی که به گواهی
کارشناسان فرهنگی کشور؛ تراز جهانی داشت حتی یک بار حتی با یک تیتر کوچک،
در صفحه اولش بیاورد!
اتفاقاً یکی از برکات مشهد دوستداشتنی این بود که نشان داد مشکل مشهد بیش و پیش از آنکه سیاسی و حتی فکری باشد؛ اخلاقی است.
ترجیح دادند این جریان پرنشاط خلاق را نادیده بگیرند چون با منافع سیاسیشان در تضاد است/ این اگر فساد رسانهای و سیاسی نیست، چیست؟
* یکی دیگر
از نقدهایی که مطرح میشود این است که برنامههای فرهنگی که بهویژه طی سه
سال اخیر در مشهد برگزار شده، برای اقلیت مردم مشهد بوده است، پاسخ شما به
این نقد چیست؟
فعلاً که تعداد بازدیدکنندههای مشهد دوستداشتنی با وجود سکوت معنادار
سیاستزدهها و بایکوت بعضی رسانهها؛ از تعداد آرای همه لیستهایی که در
انتخابات شورای مشهد بود بیشتر است! بعضیها بقیه را ریز میبینند! یعنی
مثلاً اگر خودشان کنسرتی بگذارند که در آن 500 نفر شرکت کنند بلافاصله
عَلَم ما اکثریتیم و ما بیشماریم برمیافرازند، اما اگر آن طرف جایی
مانند ورزشگاه شهدای راهآهن در یک شب چهار هزار نفر یک شب شاد و پرشور را
به بهانه روز کارگر تجربه کنند؛ از دیدگاه اینها اصلاً ارزش اعتنا ندارند!
اکثریت که هیچ، آنها را اقلیت هم محسوب نمیکنند! شاید به خاطر اینکه آنان
کارگران سر گذر هستند. اگر نمونه مشابهی دارند بیاورند؛ ما رفتیم از
کارگران سر گذر که عمدتاً نه بیمه دارند و نه حقوق ثابت؛ دعوت کردیم که در
جشن «خداقوت کارگر» که در 11 اردیبهشت سال 95 و سال 96 برگزار شد، با
خانواده شرکت کنید، اما حتی روزنامه شهرآرا هم دو پاراگراف به این جشن
اختصاص نمیدهد و حاضر نیست یک عکس از چهار هزار قاب زیبایی که از درخشش
چشم کودکان و نوجوانانی که با پدران زحمتکش حلالخورشان تجربه کردند را
نشان دهد تا چه رسد به بقیه؛ مشکل این است! اگر 70 هزار مشهدی در طرح
استقبال از زائران پیاده با عنوان (خادمان «حریم» رضوی) ثبتنام کنند و
هزاران نفر از آنها سازماندهی بشوند و در دهها رشته از آشپزی و نانوایی تا
پزشکی و درمانی تا واکس کفش و ماساژ پا تا رانندگی و حمل و نقل تا مشاوره و
تبلیغ و غیره خدمت کنند؛ اینها و بسیاری موارد دیگر، نشاط اجتماعی محسوب
نمیشود! البته آرمانگراها حتماً در مقایسه با قلهها و اهداف و
دغدغههایشان، همیشه نمره پایینی به خودشان میدهند، اما این به آن معنا
نیست که اجازه بدهند یک عده با پزهای پرطمطراق، واقعیتها را انکار کنند.
در جشنواره «آهوانه»، 35 هزار دختر مشهدی عروسکسازی یاد میگیرند، هرکدام
یک آهوی عروسکی میسازند و آنها را در دهه کرامت به زوار امام رضا (ع)
تقدیم میکنند، کافی است یک صدم این حرکت در پارادایم بعضی از این حضراتِ
سیاست باز اعم از اصولگرا و اصلاح طلب؛ انجام شود، آنوقت میدیدید چه
سروصدایی به راه میانداختند، اما اگر صد برابر آن در پارادایمی انجام شود
که آنها نمیپسندند، چشمهایشان را میبندند و کوچکترین اعتنایی
نمیکنند؛ 35 هزار دختر مشهدی چند هفته درگیر این جشنواره بودند و علاوه بر
اینکه ساخت یک محصول سرگرمکننده را تجربه کردند، در یک فعالیت اجتماعی هم
شریک شدند که عمیقاً فرهنگی، انسانی و دینی است. بله این مسائل در «بعضی»
استانداردها نمیگنجد و نمرهای ندارد.
تربیت بدنی شهرداری 700 جفت، میل دروازه برای گل کوچک در محلات توزیع کرد.
این زیرساخت ساده، اصلاً به چشم نمیآید، اما تا سالها برای هزاران جوان و
نوجوان جدا از ابعاد ورزشی و سلامت جسمی که دارد با همین ابتکار،
شیرینترین خاطرات از گروههای همسال شکل میگیرد.
17 هزار بانوی مشهدی در قالب طرح مادران قصه گو آموزش میبینند. نخبگان
حوزه کودک و خانواده در کشور این طرح را تحسین میکنند ولی بعضی از هر دو
جناح، ترجیح میدهند این جریان پرنشاط خلاق را نادیده بگیرند چون با منافع
سیاسیشان در تضاد است.
بعضی تئاترهایی که در این مدت با برنامهریزی و حمایت شهرداری انجام شد اگر
در 20 سال گذشته نمونهای داشته بفرمایند. مثل «داستان ایستادگی» که در
کوهسنگی اجرا شد و دهها هزار نفر از شهروندان مشهدی از آن استقبال کردند.
اگر 5-6 هزار نفر از مردم از طیفهای گوناگون (که عکسهایش موجود است) در
یک شب بیایند و تئاتری به آن عظمت را که یک لوکیشن آن کوه و لوکیشن دیگرش
دریاچه است را نگاه کنند، لذت ببرند و با حال خوش صحنه را ترک کنند، این
هیچ بازتابی پیدا نمیکند و اینها اکثریت محسوب نمیشوند، اما اگر یک دهمش
بروند یک تئاتر روشنفکری ببینند (که آن هم جایگاه خودش را دارد) مشاهده
میکنید که 50 سایت و کانال و صفحه مطبوعاتی آن را بازتاب میدهند و
پروپاگاندا میکنند.
یا طرح ثریا، آیا این طرح یک طرح گزینشی است که ما
گفته باشیم هرکسی وابسته به یک طبقه اجتماعی است، یا اعتقاد خاصی دارد
بیاید؛ هرکس ندارد نیاید؟ این طرح که طی آن از رتبههای زیر هزار کنکور
تجلیل میشود، دو سال متوالی در تالار شهر مشهد با حضور همه دانشآموزانی
که در کنکور رتبه زیر هزار آوردهاند و خانوادههایشان برگزار شد. یا
پاتوقهای سرودی که ما گذاشتیم کجا بوده است؟ در تمام شهر از قاسمآباد تا
پارک ملت تا بولوار پیروزی تا میدان شهدا تا شهرک شهید رجایی تا خواجه ربیع
و ... .
* آیا اجرای این برنامهها را به یک عده خاص سفارش میدادید؟
وقتی شما میخواهید در یک مناسبت مثل نوروز؛ یا ماه رمضان یا دهه فجر در 13 منطقه شهری جُنگهای شادابِ پرنشاط برگزار کنید مگر میتوانید همه اینها را به یک گروه، دو گروه یا سه گروه واگذار کنید؟ اصلاً جنس فعالیتها و گستره مخاطب به شکلی است که شما حتی اگر خودتانهم نخواهید مجبورید با طیف وسیعی کار کنید، ضمن اینکه اینها همه مباحث آماری است و بحثهای تحلیلی، نظری و فلسفی نیست. در واقعیت، مشخص است که چند بازیگر با ما کار کردهاند. جالب است که یکی از آقایان در جلسهای گفته بود شهرداری مشهد در چهار سال گذشته، کوچکترین کمکی به تئاتر مشهد نکرده است! در حالی که در همان لحظهای که این آقا این حرف را زده بود، حداقل 4-3 تئاتر بزرگ مشهد، «راز روزبه»، «گوهرشاد»، «مستر پرزیدنت»، «گذر تاریخ» و «دادگاه» با حمایت مستقیم شهرداری و با حضور بیش از 150 بازیگر، کارگردان و نمایشنامه نامهنویس مشهدی و با استقبال چند هزار نفری مخاطبان، روی صحنه بود؛ وقتی واقعیت به این وضوح را انکار میکنند، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
تئاتر خیابانی یا تئاتر عروسکی مشهد اگر طی 20 سال
اخیر دورهای را مانند سه سال گذشته تجربه کرده است، آقایان ارائه کنند.
تئاتر خیابانی و عروسکی نزدیک به سه هزار اجرا داشته است !
یا همین ابتکاری که در حاشیه شهر صورت گرفت تحت عنوان اجرای تئاترهای
عروسکی برای کودکان و نوجوانان، تا زمانی که پدر و مادرشان بتوانند این
امکان را پیدا کنند تا آنها را برای تماشای تئاتر عروسکی به یک سالن لوکس
ببرند، دوره کودکی که هیچ، شاید دوره جوانیشان هم تمام شده باشد! مدیریت
هنری و سازمان فرهنگی، گروههای سیار تئاتر عروسکی راه انداختند و
هنرمندان مشهدی با انگیزه و شور و نشاط خاصی رفتند و در کوچهپسکوچههای
حاشیه شهر تئاتر عروسکی اجرا کردند.
یک نمونه دیگر عملکرد معاونت در زمینه بزرگداشت هفته معلم بود که رئیس وقت
آموزش و پرورش خراسان رضوی آقای دکتر حسینی که الان معاونت سیاسی استانداری
هستند آمدند در شورای شهر و جمله ایشان این بود که «من اصلاحطلبم و شما
اصولگرا، اما باید تشکر کنم از 11 طرحی که معاونت فرهنگی شهرداری در این
هفته انجام داد و تقریبا همهاش خلاقانه و ابتکاری بود و تاکنون سابقه و
نظیری نداشت»، بنابراین هم در استفاده از تولیدکنندگان هنری، طیف وسیعی
فعال شدند و هم در توجه به مخاطبین با آمایش خوب، تنوع و گستردگی قابل
دفاع؛ در هر دو زمینه آمارهای مشخص وجود دارد.
* در حوزه فرهنگ شهروندی چطور؟
خوشبختانه برخی اعضای شورای پنجم، سابقه مدیریت شهری مشهد را دارند. بنده
آمادهام تا عملکرد سه ساله ما با عملکرد هرکدام از دیگر دورههای مدیریت
شهری از جمله دوره خود این برادران در این مقوله مقایسه شود.
از تبلیغات شهری تا برنامه تلویزیونی تا آموزشهای شهروندی محلی و مدرسهای
و مسجدی کمّا و کیفا برنامههای اجرا شده در این دوره از تمام دیگر
دورهها جلوتر است. خوشبختانه گزارش تفصیلی عملکرد ما در این حوزه منتشر
شده و هرکس خلاف این نظر را دارد دوستان مسوول ما در این حوزه آماده مناظره
هستند.
* آیا تیم معاونت فرهنگی شهرداری سیاسی عمل کرده است؟
حقیر مبانی و مواضع صریح سیاسی و اعتقادی دارم و هزاران صفحه نوشتهها و
گفتارهای بنده در مباحث مختلف خصوصاً در نقد جریانهای غربزده، سازشکار،
منفعل و بیهویت در اینترنت موجود است، اما همیشه گفتهام که نباید به
جنگهای زرگری آلوده شد. در تقسیمبندیهای سیاسی به تقسیمبندی دوگروهی
معتقد نیستم و به چهار گروهی معتقدم؛ یعنی اعتقاد دارم که هم این طرف یک
عده مخلص و قالتاق وجود دارد و هم آنطرف یک عده قالتاق و مخلص دارد.
قالتاقها سر بزنگاهها به همدیگر نزدیک میشوند و حساب مخلصان دو طرف را
میرسند و این تجربه عینی ما به خصوص در یکی دو دهه گذشته است؛ در این مدت
کسانی علیه ما با روزنامه شرق و سایتهای اصلاحطلب مصاحبه کردند که
روزگاری با لیست هوالمطلوب و با متهم کردن همه به ضد ولایت فقیه! به مجلس
راه پیدا کرده بودند، بنابراین اصلاً به صلاح نمیدانم که به دوگانههای
زرگری دامن بزنم.
همکاری همدلانه معاونت فرهنگی شهرداری با ادارهکل آموزش و پرورش که توسط اصلاحطلبترین مدیران استان اداره میشد یا با ادارهکل ورزش و جوانان (که به تصریح مدیران ورزش استان به کسب مقام اول ورزش همگانی در کل کشور انجامید و ...) اگر در 20 سال گذشته نمونهای داشته است، دوستان ارائه کنند.
در این مدت در شهرداری بعضا با کسانی کار کردم و
نزدیکترین همکاریها و تعاملات را داشتیم که از لحاظ سلیقه سیاسی مقابل ما
بودند؛ مثلاً در نمایشگاه مشهد دوستداشتنی بعضاً از افرادی کمک گرفتیم که
از لحاظ سیاسی در دستهبندیهای مقابل ما قرار داشتند و همانها، مشتاق
همکاری مجدد هستند.
اما افرادی هم بودند که اسم خود را اصولگرا گذاشته بودند، اما بیشترین
حملات را به معاونت فرهنگی کردند و در دفتر شهردار یا دفتر امام جمعه یا
... علیه ما سعایت کردند و یا شهردار را تحتفشار گذاشتند و ...، اما اگر
میخواستیم به آنان وقعی بگذاریم، چه از چپ و چه از راست و جنجالها را جدی
بگیریم، از کار خود عقب میماندیم و مشهد دوستداشتنیها، زنگ کارها،
ثریاها، «رنگ خدا» و «اسباب خوشحالی»ها و ساخت استخرها در مناطق حاشیه شهر
پیش نمیرفت.
با بوروکراسی وحشتناکی که در شهرداری وجود دارد، به نتیجه رساندن این
پروژهها انرژی زیادی میگیرد چه رسد که بخواهیم بخشی از انرژیمان را هم
به درگیر شدن در این بازیها اختصاص دهیم. اگر میخواستیم وقتمان را به
پاسخگویی به جنجال آفرینها اختصاص بدهیم، یعنی توجهمان را از وظایف اصلی
منحرف کنیم و جواب فلان اصولگرا یا اصلاحطلب را بدهیم از خیلی کارها
میماندیم.
* بازخورد نقشههای حجاب که برای مشهد ترسیم شد، بسیار منفی بود، شاخصهای شما برای طراحی این نقشهها چه بود؟
این موضوع یکی از بهترین نمونهها است. با دانشگاه
فردوسی قراردادی منعقد کردیم. البته پیشنهاد پروژه به قبل از مسؤولیت من
برمیگشت. شما را به یادداشت یکی از اساتید اصلاحطلب دانشگاه فردوسی (دکتر
حیدری چروده) بعد از جنجالها ارجاع میدهم که نظر خود را در مورد این
پروژه و جفایی که رسانههای معاند به آن کردند، گفته است.
نقشههای فرهنگی خنثیکننده همه تهمتهای آقایان است/ این پروژه قابل دفاع است
این پروژه هم به تنهایی خنثیکننده همه تهمتهایی است که آقایان میزنند،
چراکه اولاً تیمی آن را انجام دادند که از لحاظ سیاسی و فکری الزاماً در
پارادایم فکری و سیاسی ما نبودند، اما کارشناس علمی بودند و مجموعه دفتر
مطالعات ما تشخیص داده بود که باید با این گروه کار کنیم، ثانیاً من ریز
جزئیات همه برنامهها را ندارم و تفویض اختیار به آنها شده بود؛ یعنی اصل
قضیه در روند طبیعی متعارف کارشناسی پیش رفته بود و من تا روز انتشار
نقشهها از جزئیات آگاه نبودم؛ اما این طرح یک پیمایش جدی راجع به شاخصهای فرهنگی و اجتماعی مردم مشهد بوده است که در مدیریت به چنین پیمایشهایی نیاز داریم.
در مباحث و رویکردهای متأخر در حوزه علوم اجتماعی بر این نکته تأکید
میشود که ادراک مردم از واقعیت اگر نه بیش از خود واقعیت، در حد خود آن
اهمیت دارد. آمارهای واقعی از آسیبهای اجتماعی را عمدتاً نهادهای انتظامی و
امنیتی ارائه میکنند، اما جایی مثل معاونت فرهنگی شهرداری، باید تصوری از
تصویری که شهروندان هر منطقه از خودشان در نسبت به کل شهر دارند، داشته
باشد. در این تحقیق، در حوزه آسیبهای اجتماعی تلاش شد تا ذهنیت عمومی و
ادراک عمومی شهروندان مشهدی در نسبت با یکدیگر فهمیده شود.
اگر این پروژه تشریح شود، معلوم
میشود چه کسانی سیاسیکار و سیاست زده هستند؛ این پروژه کفایت میکند که
ذات و ماهیت منتقدینی از این دست را آشکار کند. برای این پروژه 220 (دقت
کنید: دویست و بیست!) شاخص فرهنگی در شهر از متوسط پیادهروی روزانه،
استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی، وضعیت ارتباطات اجتماعی و فقر گرفته تا
وضعیت نور پارکها و ارتباطات همسایهها با یکدیگر، در نظر گرفته شد که به
تفکیک محلات سنجش شود و یکی از این 220 شاخص حجاب بوده است؛ قالب و شکل
پژوهش هم نظرسنجی بوده است و از مردم در هر منطقه سؤال شده که به نظر شما
ارتباطات همسایهها در محله شما مطلوب است یا خیر و .... . یک سوال از 220
سوال هم این بوده که از نظر شما حجاب در منطقهتان به شکل مطلوب رعایت
میشود یا خیر؟ این یک پیمایش علمی استاندارد بود که مردم پاسخ دادند و بر
اساس پاسخهای مردم، 220 نقشه فرهنگی طراحیشده است که نشان میدهد نظر
مردم هر محله در مورد میزان رعایت این شاخص در محله شان چیست. جریان
سیاستزدهای که دستش خالیست، چنین چیزی را علم میکند که فضاسازی منفی
ایجاد کند اما آن پروژه قابل دفاع و یکی از افتخارات این دوره است و حتماً
باید در دورههای بعدی ادامه پیدا کند.
نباید در جنگ روانی منفعل شد و این اصل جنگ نرم است/ اگر منفعل شدیم، آرمانگرا نیستیم
جنجالها زمانی که شما حتی دوستانی دارید که در جناح اصولگرا هستند، اما
از جنجال علیه شما استقبال میکنند و یا رسانههایی دارید که معتقدند، حتی
اگر رسانههای معاند هم علیه معاونت فرهنگی مشهد مطلبی نوشت یا باید او را
تأیید کنند یا باید با سکوت او را حمایت کنند، قاعدتاً در مقاطعی موفق
میشوند؛ اما معتقدیم اگر بخواهیم با جنجالها منفعل شویم هم آرمانگرایی
کمرنگ میشود و هم مدیریت. اصل جنگ نرم همین است یعنی نباید در جنگ روانی
منفعل شد و زمانی که در یک ساعت؛ چند رسانه نشاندار وابسته به سرویسهای
جاسوسی دنیا یک موضوعی را برجسته میکنند، مشخص است که آن قضیه چیست،
توضیحات خوبی توسط دفتر مطالعات معاونت منتشر شد و خود آقای دکتر اکبری
(مسؤول پروژه) مفصلاً گزارش آن طرح را در دانشگاه ارائه کرد و به تفسیر
ابعاد علمی آن پرداخت. اگر رسانههای حقیقتجو همت بیشتری به خرج میدادند
این جنجالها میتوانست به ضد خود تبدیل شود و آن را جبران کند.
* در این چند سال واقعاً چقدر از ظرفیت فعالان فرهنگی شهر استفاده شده است؟
پتانسیل مردمی جامعه ما بسیار بیشتر از آن است که در دوره ما، قبل از ما و
بعد از ما «به طور کامل» شکوفا شود و حتماً در هر دورهای این فاصله بین
پتانسیلها و فعلیتها وجود خواهد داشت، اما اگر بخواهیم وارد این بحث شویم
باید کمی صریحتر صحبت کنیم.
در فضای اقتصادی این شعار مطرح شد که باید خصوصیسازی انجام دهیم. این
شعارِ خوب که اقتصاد را دست مردم بدهیم و کارهای دولتی به مردم سپرده شود و
از تشکلهای مردمی و خصوصی حمایت شود، در اقتصاد به چه فرجامی منتهی شد؟
امروز با اقتصاد «خصولتی» مواجهیم! یعنی در خیلی جاها کارآفرینان واقعی و
صاحبان فن و حرفه دستشان به جایی نرسید، اما کارتلهای جدید خصولتی شکل
گرفت که در موقع گرفتن امکانات، دولتی بودند و موقع پاسخگویی می گفتند ما
خصوصی هستیم! امروز در فرهنگ هم با چنین وضعیتی مواجهیم!
کسی با شما حرف میزند که در یکی از گستردهترین جریانهای فرهنگی مردمی
یعنی «جشنواره مردمی فیلم عمار» لااقل دستی از دور بر آتش به اختیار داشته
است. اگر نمونهای مشابه یا همطراز با جشنواره عمار وجود دارد، معرفی کنند و
بگویند چگونه هفت هزار اکران کننده از ماکو تا چابهار و از بوشهر تا
بجنورد در عرض چند سال بسیج میشوند و جریان خودجوش پویای فعال و مؤثری چون
جشنواره عمار را شکل میدهند.
پس کارنامه ما گویاست که به ظرفیتهای مردمی معتقدیم یا خیر و راهکارهای فعالسازی آنها را میدانیم یا خیر.
در مشهد با حزباللّابیها مواجهیم/ درخواستهای چند صد میلیون تومانی آنان را میتوانم منتشر کنم
اما اعتقاد واقعی به حضور بخش مردمی در فرهنگ یک چیز است و ادعا و کاسبی
سیاسی یا اقتصادی کردن با این حرفِ درست، چیز دیگری است؛ امروز در مشهد با
حزباللّابیهایی مواجه هستیم که بهدروغ خود را حزباللهی معرفی میکنند و
من میتوانم نامههای درخواست چند صد میلیونی آنان را از معاونت فرهنگی
منتشر کنم تا معلوم شود به چه دلیلی امروز دل حزباللهیها را خالی میکنند
و ادعا میکنند ما با تشکلهای فرهنگی (که منظورشان البته خودشانند)
ارتباطی نداشتهایم! قطعاً نمیتوانستیم زیادهخواهیهای چنین افرادی را که
دنبال تقویت موضع خود در بازیهای سیاسی و لابیهای انتخاباتی بودند تحمل
کنیم، بنابراین باید هزینه آن را داد و در مقابل سمپاشیها،
دروغپراکنیها و تهمتافکنیهایشان مقاومت کرد.
اوایلی که من وارد معاونت فرهنگی شدم یک روحانی عزیز (که بعدا از دوستان من
شد) جلوی دفتر شهردار یقه مرا چسبید و شروع به داد زدن کرد که تو با شهدا و
فرهنگ شهادت مخالفی! ماجرا این بود که درخواستی برای من آمده بود که برای
برگزاری یک یادواره شهدا به مدت دو ساعت در یک مکان، 33 میلیون تومان پول
میخواستند و من حاضر نشده بودم که بیشتر از 3 یا 4 میلیون تومان و آنهم
در قالب چاپ کتاب زندگینامه شهدا به آنها بدهم. رفته بودند آن برادر عزیز
روحانی را با دروغ و تحریف ماجرا؛ تحریک کرده بودند... . در همان ماجرا سه
نفر از نمایندگان مشهد در مجلس شورای اسلامی واسطه شدند و من یا اعتنا
نکردم یا برایشان توضیح دادم که اینها لابیست و دلال هستند و آنها هم البته
پذیرفتند. خاطرات تلخی از کاسبکاری این دلالها در طول این دو سه سال
دارم و بعضی جاها هم البته ممکن است شکست خورده باشیم، اما اصل برای ما این
بود که از چنین حرکتهایی حمایت نکنیم، موارد زیادی بود که شاید اگر کس
دیگری بود منفعل میشد، اما ما سعی کردیم مقاومت کنیم.
اصل رویکرد را تخطئه نمیکنیم
همانطور که مقابل این افراد ایستادیم، در مقابل افرادی که نصب عکس شهدای
مدافع حرم یا شیخ زکزاکی یا بزرگداشت قیام گوهرشاد را سیاسیکاری
میدانستند و فحش میدادند، ایستادیم. زمانی که شما با حزباللابیها، چه
چپ و چه راست دربیفتید، باید آمادگی زخم زبانها را داشته باشید؛ این به
این معنی نیست که کار ما نقد ندارد؛ اگر همدلیهای بیشتری میدیدیم حتماً
میتوانستیم کارهای بهتری صورت دهیم؛ اما اصل رویکرد را تخطئه نمیکنیم؛
رویکرد ما انفعال در برابر حزباللابیها در مشهد نبوده است، بلکه در حد
فهم قاصر خودمان تلاش برای شناخت نیروهای مخلص، فعال، مبتکر و حمایت از
آنها داشتهایم و حتماً با توجه به گستردگی و کثرت فعالیتهای مردمی و
محدودی منابع نتوانستهایم همه را راضی کنیم.
در تابستان و زمستان گذشته حداقل حدود یک هزار تشکل فعال در مناطق مختلف در
قالب طرح فصل شکوفایی یا ... حمایتهای متنوعی را دریافت کردند. از بلیط
استخر و سینما گرفته تا مربی برای آموزش سرود و تئاتر تا سهمیه برای اردوی
تفریحی تا اقلام تزئیناتی و محصولات فرهنگی و... .
در پروژه بزرگ «مراکز فرهنگی مجاور مسجد»، کمکِ کمنظیری به گسترش
زیرساختهای فرهنگی ـ اجتماعی شهر از قرائتخانه و کتابخانه گرفته تا مهد
کودک و سالن ورزشی و تماشاخانه و ... انجام شد که در سالهای آینده نتایج و
برکاتش آشکار خواهد شد.
بعضی از حزباللابیها میگفتند شما نباید با تشکلهای مردمی و مساجد
ارتباط مستقیم داشته باشید، باید همه این امکانات را در اختیار ما بگذارید
تا از طریق ما و براساس تشخیص ما (که این تشکل در انتخابات گذشته چقدر از
لیست ما حمایت کرده یا در انتخابات بعدی چقدر میتواند پای کار لیست ما
بیاید)، تقسیم کنیم! معلوم بود که ما نمیتوانستیم این بازیها را که زیر
عناوین پرطمطراقی مثل رویکرد مردمی! یا تشکل محور! خودشان را مخفی میکردند
به رسمیت بشناسیم و از فساد سیاسی این خصولتیها حمایت کنیم و قاعدتاً
آنها هم هرجا میرسید زهرشان را میریختند و تلاش میکردند عناصری را که از
این پشت پردهها مطلع نبودند، نسبت به معاونت بدبین کنند.
* میتوانید توضیح دهید که در حوزه موسیقی چه فعالیتهایی کردهاید؟
موسیقی قصه طولانی دارد؛ بنده قبل از این مسؤولیت؛ در تهران یکی از
فعالیتهایم تولید موسیقی بود. ما از سالها پیش در این زمینه ورود پیدا
کردیم و در مرکز «راهنوا» تاکنون 80 قطعه از انواع موسیقیهای سنتی، کلاسیک
و پاپ و حتی رپ را ساختهایم و با طیف مختلفی از پیشکسوتان و چهرههای
جوان از علیرضا افتخاری و احمد علی راغب و محسن نفر و هادی آرزم تا حجت
اشرفزاده، نیما مسیحا، حامد زمانی، قاسم افشار، محمدرضا چراغعلی و حبیب
خزاعی و ... کار تولید کردهایم. دورههای آموزش موسیقی را در حسینیه هنر
تهران برگزار کردهایم و اینگونه نیست که در این موضوع ورودی نداشته
باشیم.
موسیقی دایره وسیعی دارد، مثلاً یکی از سبکهای
موسیقی در جهان، موسیقی آکاپلّاست که موسیقی بدون ساز است و شما در
بسیاری از کشورهای اروپایی گروههای آکاپلّایی را میبینید که بدون هیچ
سازی، کار میکنند و در ایران نمونه برجسته آن استاد آزرم است که خودش
ویولونیست است، اما گروه آکاپلای اهلبیت را دارد؛ اگر بیاییم بگوییم فقط
یک نوع موسیقی و آنهم در یک قالبِ ارائه انجام شود و هر کاری غیر از آن را
موسیقی ندانیم، غیرمنطقی است.
در خانه هنرمندان مشهد بعضی هنرها اصلاً تعریف نداشت و ما خانه سرود و فیلم
را ایجاد کردهایم؛ با بعضی آهنگسازهای مشهد و غیر مشهد ارتباط داشتیم که
اینها ملودی تولید میکنند و آهنگ میسازند و به آنها بودجههای نسبتا
خوبی هم اختصاص پیدا کرد؛ سرود را در دل مردم بردیم و استقبال مردم از
پاتوقهای سرود ما در کوهسنگی، پارک ربیع، پارک خورشید، وکیلآباد و ایام
مناسبتی مثل نوروز و دهه کرامت بینظیر بود. تلاش کردیم در مکانیابی
پاتوقها هم نوآوری داشته باشیم و اکران در بازارها به هنگام خرید نوروزی،
راهپیماییها، کوهپیمایی خانوادگی، ...
بیش از 5 هزار اجرای سرود در سطح شهر یکی از رکوردهای این دوره است. زمانی
که از یکی از گروههای حزبالله لبنان دعوت شد، استقبال بسیار زیاد بود و
طیف گسترده و متنوعی از مخاطبان وجود داشت، اما بعضی این نوع موسیقی را به
رسمیت نمیشناسند.
آقای علمالهدی گلایه کردند که چرا موسیقی کم تولید میکنید؟!
در همان اوایل کارم یک جلسه با آقای علمالهدی داشتم؛ ایشان گلایه کردند که
شما موسیقی کم تولید میکنید و تأکید داشتند مخالفت من بحث دیگری دارد،
وگرنه من با کدام آموزشگاه موسیقی در مشهد مخالفت کردهام؟ ایشان گفتند من
تنها با یکی از قالبهای ارائه موسیقی مخالفم، اما مبانی من در موسیقی مثل
مبانی امام (ره) و بلکه بازتر از ایشان است، حتی یک بار ایشان اصرار کردند
که حامد زمانی را برای اجرای برنامهای در مهدیه دعوت کنیم که البته شبی که
فردایش قرار بود برنامه اجرا شود با مداخله بعضی دیگر، جلوی اجرای پیشنهاد
ایشان گرفته شد!
باید برای هرکدام از مقاطع تاریخی مشهد سمفونی بسازیم
در 21 تیرماه امسال از یک اثر موسیقایی با آهنگسازی آریا عظیمینژاد و
خوانندگی حجت اشرفزاده رونمایی شد که شعر آن مربوط به گوهرشاد است و دکتر
سیار شعر آن را گفته و به سفارش معاونت شهرداری مشهد تولید شده است.
در جلسهای به بعضی از مسؤولان انجمن موسیقی مشهد پیشنهاد دادم بررسی کنیم
کدام مقاطع یا شخصیتهای تاریخی مشهد موسیقی ندارند؟ مثلاً ورود امام رضا
(ع) به مشهد، حمله مغول، حمله ازبکها، دوره تیموری، یا خواجه نصیرالدین
طوسی یا شهید هاشمینژاد و بسیاری از موارد دیگر که برنامهریزی کنیم که تا
10 سال آینده، 40 سمفونی بسازیم که هرکدام از آنها یک مقطع یا یک شخصیت
تاریخی مشهد را روایت کند.
در حوزه موسیقی، هم شاعران بسیار خوب و هم آهنگسازان خوبی در مشهد وجود
دارد اما خلأ در حوزه موسیقی خلأ در تولید است که باید در آن سرمایهگذاری
کرد.
راجع به کنسرت هم شورای فرهنگ عمومی که با حضور استاندار و مدیرکل ارشاد و
مدیرکل میراث فرهنگی و آموزش و پرورش و مدیرکل جوانان و ... تشکیل میشود،
تاکنون جمعبندی و مصوبهای نداشته است. بعضی فکر میکنند مخالف موسیقی در
مشهد آقای علمالهدی است، در حالی که ایشان اصل موسیقی را قبول دارند،
آموزشش را قبول دارد، حتی بر تولید آثار موسیقایی اصرار دارد و فقط با یکی
از اشکال ارائه موسیقی آن هم به خاطر حواشی و مخلفاتش مخالف است، در حالی
که کسانی در مشهد و خراسان هستند که با موسیقی از ریشه مخالفند و هیچ نوعش
را در هیچ سطحی به رسمیت نمیشناسند و مبانی حضرت امام را قبول ندارند و به
ایشان در این زمینه تعریض و بلکه تعرض دارند.
عدهای فکر میکنند با ایجاد حاشیههای سیاسی اوضاع موسیقی بهتر میشود،
اما در واقع بدتر میشود، این به آن معنا نیست که ما از سوی متحجرین چالشی
در مورد موسیقی نداریم.
نجات موسیقی در عبور همزمان از چالش غربزدگی و تحجر است
امام (ره) در سال آخر عمرشان فتوای موسیقی دادند، چراکه چالشهای متحجرین
در مورد موسیقی را جدی میدانستند؛ اگر موسیقی میخواهد نجات پیدا کند و
عامل مثبت در جامعه تلقی شود، باید از هر دو چالش به صورت همزمان گذر کند؛
یعنی هم باید از چالش غربزدگی و ابتذال و هم از چالش تحجر عبور کند. این
دو چالش اگر در کنار هم دنبال شوند ما را به نتیجه میرساند، اما با پیگیری
یکطرفه به جای نمیرسیم.
در هلند کنسرتهای زنانه و بدون مردان برگزار میشود، اما از آن به عنوان
کنسرتهای FREE MAN (آزاد از مردان!) نام میبرند، در صورتی که اگر این
نوع کنسرت در ایران بود، احتمالاً از آن بهعنوان کنسرتهای انحصاری و
تبعیضآمیز نام میبردند!
باید توجه داشت اگر مصالح اجتماعی، دستخوش بازیهای
سیاسی شود، «راه میانه» کور خواهد شد و به موسیقی مبتذل دامن زده خواهد شد،
تا حدی که موسیقی فاخر و مطلوب به حاشیه برود. آقای رئیسی در ایام
انتخابات از توسعه کنسرتهای هنجارمند به عنوان یک راهبرد اسم برد،
امیدوارم ایشان این اجمال را به تفصیل برساند. انقلابیها باید در این حوزه
پرچمدار باشند. این تفکر انقلابی و مبانی امام بود که با عبور از تحجر و
غربزدگی، موسیقی را در کشور متحول کرد. یک صدم کسانی که بعد از انقلاب با
آقای شجریان آشنا شدند قبل از انقلاب، اسم او را هم نشنیده بودند، چراکه
این انقلاب بود که موسیقی کابارهای و سخیف را کنار زد و میدان را برای
موسیقی سنتی باز کرد. موسیقی ایران مثل سینمایش عمیقاً به انقلاب اسلامی
مدیون است و ناسپاسی برخی از این چهرهها به انقلاب هیچ توجیهی ندارد.
* بعد از معاونت فرهنگی شهرداری مشهد، کجا میروید؟
من در جشن پایان سال معاونت که اسفندماه سال
گذشته و با حضور صدها تن از همکارانم در معاونت فرهنگی ـ اجتماعی شهرداری و
خانوادههایشان برگزار شد از همه همکاران حلالیت خواستم و خداحافظی و
اعلام کردم هر اتفاقی در انتخابات بیفتد قصد ماندن در شهرداری را ندارم. مهرماه
سال گذشته هم در مصاحبه با یکی از روزنامهها بر این مسئله تأکید کرده و
گفته بودم میخواهم با تمرکز بیشتر، فعالیتهای حسینیه هنر، جشنواره عمار و
دفتر مطالعات جبهه فرهنگی را دنبال کنم.
انشاءالله در دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی که حدود 11 سال پیش
با جمعی از دوستان تأسیس کردیم و حدود 10 سال است در مشهد هم شعبه دارد؛
فعال خواهم بود. برای آقای دکتر بختیاری هم که مسؤولیت معاونت فرهنگی
اجتماعی را به عهده گرفتند آرزوی توفیق میکنم و از همه دوستان حزباللهی
میخواهم با حسن ظن کامل با این برادر عزیز تعامل کنند.
اولویت ما پالایش و تصحیح مناسبات حزباللابی است
* چشمانداز فعالیتهای فرهنگی مشهد را چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظرم مشکل عمده مشهد درونی است؛ تا زمانی که مناسبات حزباللابی در مشهد
وجود داشته باشد و فضای فرهنگی و سیاسی ما را آلوده کند، یکی از
اولویتهای ما پالایش و تصحیح این مناسبات است. آقایان در انتخابات اخیر با
وجود اینکه 900 هزار رأی آقای رئیسی نشان داد اکثریت خراسان و مشهد چه
جهتگیریای دارد، با بیاعتنایی به ظرفیتهای اصلی مشهد، یک لیست متکبرانه
و ضعیف بستند؛ مدیریت شهر را در طبق افلاس خود گذاشتند و دودستی تقدیم
اقلیت محترم کردند. هنیئا لهم .
تا زمانی که «فساد سیاسی» وجود داشته باشد، هرچقدر هم شما کار کنید و انرژی بگذارید، ممکن است عناصر لابیست و بیهنر، ظرفیتهای دینی و انقلابی فرهنگ مشهد را به هرز و حاشیه ببرند. متأسفانه مشهد در ذهن بعضی افراد کوچک شده است؛ مشهد یعنی شهری که 40 سال پیش آیتالله خامنهای، دکتر شریعتی، محمدتقی شریعتی، هاشمینژاد، حکیمیها، دیالمه ... همزمان با هم در آن بوده و یکی از اقطاب فکری و فرهنگی ایران و جهان اسلام بوده است؛ شهری که لیست انتخاباتش را امثال میرزا جواد آقای تهرانی و ... میبستند؛ وقتی دور، دست یک مشت آدمهای کممایه و پررو بیفتد و سایز فکری و فرهنگی مشهد کوچک شود و باندهای سیاستباز؛ فضلا و امتحان پس دادهها را منزوی کنند، شکستهای سیاسی کمترین بخش باختهای شما است.
باید از تقویمهای چهارساله انتخاباتی فاصله گرفت و مسجد کرامتها را احیا کرد
جریانهای دینی، انقلابی و حزباللهی باید از فضای سیاستزده رها بشوند، از
تقویمهای انتخابات محور فاصله بگیرند و بدانند الگوی مشهد در کارهای
فرهنگی «تولید فکر و تربیت نیروی متخلق، عمیق و توانا» بوده است. الگویی
که باید از فعالیتهای آیتالله خامنهای در مسجد کرامت و مسجد امام حسن
(ع) آموخت. اگر تغذیه و رشد فکری و روحی و معنوی و اخلاقی را کنار گذاشتیم و
خواستیم با مانور سیاسی و دوپینگ تشکیلاتی، شهر را و کشور را هدایت کنیم،
معلوم است که نمیشود.
باید پهلوانانه در میادین فکر و فرهنگ و جامعه و سیاست حاضر شد؛
حزباللابیها دوپینگی هستند و اگر فلان تشکل یا فلان نهاد پشت آنها
بیاید، پیروز میشوند اما باید دانست زمانی که زیاد دوپینگ انجام بدهی،
کالبد بدنه اجتماعیات را ضعیف میکنی و یک روزی از رقبای ضعیف هم میبازی و
اکنون ما در چنین روزی هستیم؛ دوره «رای کور» و فستفودهای انتخاباتی که
هاضمه سیاسی حزبالله را مریض کرده بود به سر آمده و الحمدلله دوره نتیجه
دادن دوپینگها تمام شده است؛ باید به دوره اول انقلاب، دوره دیالمهها و
بهشتیها برگردیم و پهلوانانه با رعایت آداب مبارزه فرهنگی و گفتمانی به
میدان بیاییم، سبک زندگی انقلابی را فارغ از تقویمهای انتخاباتی ببینیم و
عناصر کوتوله بیاخلاقی را که منشأ فساد سیاسی و گفتمانی هستند پالایش
کنیم.