چه بسا فقط دیداری مختصر انجام میداد و هدیه و یا کمکی را با واسطه میفرستاد؛ حتی مایه گلایه طرف میشد که: چرا آقا به ما التفاتی ننموده و فلان (واسطه) به ما عنایت کرده! با این همه، ایشان حقیقت را بیان نمینمود.
آمادگی همیشگی برای مرگ در همه سفرها حتی سفرهای کوتاه، کفن خویش را به همراه میبرد و در هر کسالت مختصر، فوراً زبان به وصیّت میگشود، هر چند وصایای خود را مفصّلاً مکتوب داشته بود.
در دو روز آخر عمر که حالشان بهبود نسبی پیدا کرده بود، مرتب میفرمود:
«تابوت را بیاورید و مرا به مسجد ببرید.» اطرافیان علت را میپرسیدند، میفرمود: «برای غسل میّت!» اطرافیان میگفتند: حالتان بهتر شده. با لبخند جواب میداد: «نَستجیرُ بالله، من فوت کرده ام و در آنجا منتظر من هستند.» او در همان اوقات، کاملاً ملتفت رفت و آمد افراد بود و اشخاص را به اسم صدا میزد و دائم زبانش به ذکر مشغول بود.
آیةالله حاج سید محمد مهدی مرتضوی لنگرودی (داماد ایشان) میفرمود:
«آیةالله العظمی سید احمد شهرستانی مکرراً میگفت: دعا کنید که عاقبت به خیر شویم؛ عاقبت آدم، مهم است؛ و همواره اشک میریخت و دعاهای بخصوصی را زمزمه میکرد؛ علی الخصوص نگرانی ایشان از آن بابت بیشتر شده بود که گویا خود وی هنگام حضور بر بالین فردی محتضر و تلاوت سوره یس، بیمار نگاه تندی به او کرده و گفته بود: «قرآن نخوان! از قرآن بدم میآید.از خدا و قرآن متنفّرم» و محتضر در همان حال ناسزا گفتن به خداوند و قرآن، از دنیا میرود! ایشان هنگام یادآوری این قضیه، گریه میکرد و مکرر «عاقبت به خیری» از خدا طلب میکرد.
این دعاها مستجاب شد و او در لحظات آخر، به در چشم دوخته بود و مرتب ذکر صلوات را بر لب داشت و با سلام بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) روح ملکوتی اش به جوار اجداد پاکش پرکشید.»