برهان، رهبر انقلاب در آخرین سخنرانی خود پیش از انتخابات مجلس شورای اسلامی در 10 اسفندماه، تأکید نمودند: «حساسیت این دوره از انتخابات به این علت است که جبههی استکبار همهی تیرهای خود را بر ضد ملت ایران، خرج کرده و به تیرهای آخر رسیده است؛ بنابراین مردم باید بایستند و عزم و اراده خود را به رخ دشمن بکشند تا جبههی استکبار بداند که در مقابل این ملت نمی تواند مقاومت کند.».
در راستای تبیین این بخش از بیانات معظمله، در دو قسمت پیشین این مقاله، به 9 محور از مجموعه فرامین براندازی جمهوری اسلامی ایران توسط ایالات متحده اشاره شد.
9 فرمانی که از نظر گذشت حاوی راهبردهای کلان غرب با هدف فروپاشی ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران بود که قدمتی به طول سه دهه را با خود به همراه دارد. اکنون اما سخن از اجرای پروژهای است که در «دهمین فرمان براندازی» جای گرفته است و عصارهای از 9 فرمان قبلی را در خود جای داده است.
سخن از حاصل جمع راهبردهایی است که پس از آزمون و خطاهای بسیار اکنون به نقطهی عطف تعیین کنندهای رسیدهاند و بایستی شرایط موجود جمهوری اسلامی را در گذرگاه پرخطر کنونی دگرگون سازند تا سرفصل تحولات جهانی را که اکنون «بیداری اسلامی» مطلع آن را شکل داده است در نقطهی مبدأ یعنی «ایران اسلامی» مهار کرده باشند. از این منظر فرمان دهم حالتی ویژه و اهمیتی صد چندان خواهد داشت؛ از اینرو در این فصل برآنیم تا ابعاد دهمین فرمان که آن را «پروژهی مقراضی»[1] نام نهادهایم، واکاوی نماییم. در شرایط فعلی دو استراتژی کلان توسط دشمن در حال تعقیب است:
1. استراتژی حداقلی برای تغییر رفتار نظام با استفاده از دو ابزار
الف) تهاجم به باورهای دینی و سرمایههای ملی؛
ب) فشارهای بینالمللی از راه متنوع سازی ابزارهای فشار و در نهایت تلفیق فشارها و اعمال هم زمان آنها.
2. استراتژی حداکثری تغییر ساختار و فروپاشی از درون
تحقق این دو راهبرد به سه شیوه و از سه کانال در حال انجام است:
الف) تشدید تحرکات گروهی و گروههای تندروی مذهبی؛
ب) افزایش تحرکات جامعهی شبکهای؛
ج) تشدید تحریم برای فراگیر کردن اعتراضهای اجتماعی.
در شرایط فعلی پروژهای منسجم و هماهنگ و طراحی شده از بیرون در حال اجراست که از دو ابزار درونی بهره میبرد. پروژهای مقراض گونه که بناست طی آن ثبات سیاسی و حاکمیت سیاسی در ایران با محوریت ولایت فقیه مورد تهاجم واقع شود. دو محور مورد اشاره یعنی جریان انحرافی و جریان فتنه، علیرغم داشتن واگرایی ظاهری و کنش متقابل، دارای منشأ بیرونی مشترک و هدفگذاری یکسان بوده و در مجموع جهتگیریهای آنها به شکلی همگرا قابل تعریف است.
این راهبردهای همسو و محورهای مشترک به شرح زیر قابل تحلیل است:
1. ترویج تساهل و تسامح برای کم رنگ نمودن ارزشهای دینی؛
2. ترویج اسلام منهای روحانیت و چالش با حوزههای علمیه؛
3. ایجاد خدشه در آرمانهای استکبارستیزانه و ضدآمریکایی نظام؛
4. تضعیف ولایت فقیه و جایگاه رهبری از راه انجام نافرمانیهای حاکمیتی؛
5. تلاش برای فروپاشی اصولگرایی و جریانهای سیاسی حامی نظام؛
6. به هم ریختن مرزهای خودی و غیرخودی از راه ارتباط چراغ خاموش با بیگانگان؛
7. القای وجود حاکمیت دوگانه؛
8. مولوی و ارشادی قلمداد کردن فرامین رهبری؛
9. تلاش برای قابل تفسیر نشان دادن بیانات رهبری در موارد مختلف و در مجموع مصادره به مطلوب نمودن فرمایشات ایشان؛
10. تلاش برای تخریب ستونهای حمایتی نظام مانند روحانیت، بسیج، سپاه و مرجعیت؛
11. تلاش برای امتیازگیریهای کلان از نظام؛
12. پیگیری سیاستهای مشکوک و منفعلانه در عرصهی سیاست خارجی؛
13. اتخاذ رویکرد منفعلانه در قبال تحولات منطقه؛
14. گفتمانسازی غیر همسو با گفتمان رهبری.
سناریوی مد نظر بهگونهای طراحی شده است که با دوگانه نمایی و متفاوت نشان دادن عملکرد و هدفگذاری جریان فتنه و انحراف در شرایط حاضر موجبات فریب افکار عمومی را فراهم ساخته و اجرای مجموعه راهبردهای چهارده گانهی بالا را با نوعی تسهیل و فریب دستگاههای نظارتی-برای برخورد دیرهنگام با این پروژهی مشترک- رقم زنند.
تدارک پروژهی مقراضی بدین ترتیب است که اگر دو محور عملیاتی این طرح- فتنه و انحراف- با دو رویکرد متضاد و به ظاهر مخالف در مقام معارضه و مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران در آیند، تاحدی سنسورهای نظام را در شناسایی و کشف این دو جریان دچار تأخیر و تعلل خواهند کرد و طبیعتاً این مسأله موجب خواهد شد تا برخورد مقتضی از سوی نظام مقداری به تأخیر افتد. گذشته از آن که در این گیر و دار تشویش در اذهان هواداران هر یک از این جریانها نیز هزینههایی را برای نظام به همراه خواهد داشت. در این چارچوب هر یک از این دو جریان با استفاده از ابزارهای زیر درصدد همراه سازی مردم با خود هستند:
اول، بزرگنمایی نیازهای روزمرهی مردم؛
دوم، تلاش برای در اختیار گرفتن کنترل آستانهی تحمل مردم؛
سوم، معرفی خود به عنوان منجی اقتصادی و ایجاد هراس در تودهی مردم؛
بدیهی است که این سه محور همواره در الگوی عمل هر دو جریان فتنه و انحراف قابل مشاهده است. یکی سیاستهای موجود اقتصادی را ضعیف ارزیابی کرده، بر وجود بحرانی فراگیر تأکید نموده و مدعی میشود که در زمان دولت قبل سیاستها اصولیتر بوده و منافع عمومی را در بر داشت و البته مراکز خاص و متصل به قدرت! بحران آفرینی کرده و مانع از به ثمر نشستن طرحهای دولت بودهاند. دیگری اما علت به انجام نرسیدن سیاستهای اصولی خود را توطئهها، مخالفتها، سنگاندازیها و در مجموع دستهای آلودهی پشت پرده میداند که اساساً در تضاد با منافع عمومی و به دنبال تأمین منافع شخصی و گروهی محافلی خاص و متصل به مراکز قدرت! میباشد.
در مجموع عصارهی القائات هر یک از این دو جریان در افکار عمومی عبارت است از ناکارآمدی و سیاهنمایی از وضع موجود. دقت کنید؛ ادبیات واحد جریان فتنه و انحراف از تشریح وضع موجود اگر چه با ظاهری متفاوت و در نگاه نخست متضاد ارایه میگردد اما در حقیقت حامل یک بطن واحد و هدف مشترک، یعنی القای ناکارآمدی و سیاهنمایی از کلیت نظام است.
چهارم، حرکت در چارچوبهای دینی غیرفقاهتی؛
این شیوه هم از جانب جریان روشنفکری سکولار دنبال میشود و هم در دستور کار جریان انحراف قابل جستوجو است.
پنجم، اتخاذ سیاست تساهل و تسامح به صورت افراطی؛
مصداق بارز این مسأله سیاستهای فرهنگی موجود در بخشهای کتاب، مطبوعات، سینما و ... است.
ششم، ابراز علاقهی جدی برای ایجاد رابطه با آمریکا و بلکه رقابت در این خصوص؛
هفتم، تلاش برای منحصرکردن ارتباط گیری مستقیم با مردم؛
هشتم، مظلوم نمایی و دو قطبی سازی فضا؛
نهم، ایجاد بحرانهای ساختگی و متناوب در سطح افکار عمومی؛
در توضیح این بخش اشاره به این موضوع ضروری است که القای وجود هر 9روز یک بحران از سوی خاتمی در دولت اصلاحات، در شرایط کنونی به شکلی جدیتر از ناحیهی تریبونهای جریان انحراف در حال طرح است.
دهم، القای عدم سلامت بخشهای گوناگون حاکمیت و تهدید به افشاگری در خصوص بخش عمدهای از ساختار آن.
جریان فتنه و انحراف در بخشی دیگر از پروژهی مشترک خود، برای جذب نخبگان نیز روشهای زیر را در دستور کار دارند:
1. اصرار بر مخالفت با ولی فقیه. گواه این مدعا سند تأملات راهبردی جبههی مشارکت است که در آن بر مخالفتهای پی در پی تأکید شده بود. این مسأله با نوعی مهندسی معکوس در عملکرد 2 سالهی جریان انحراف قابل شناسایی است؛
2. شکستن تابوی استکبارستیزی؛
3. تأکید افراطی بر ملیگرایی ایرانی؛
4. تأکید بر نوعی شبه مدرنیزم کاذب و دروغین با این شعار که مردم باید خوب زندگی کنند؛
5. بحران سازی برای ناکارآمد نشان دادن ساختار حاکمیت؛
6. تأکید بر بینیازی جامعه به روحانیت؛
7. گرایش به سیاستهای غربی؛
8. ایجاد هراس در نخبگان از این حیث که آنها دیگر نقشی در ادارهی امور کشور نخواهند داشت.
این دو جریان در آستانهی انتخابات مجلس نیز براساس راهبردهای پیشگفته اشتراکاتی دیگر در هدفگذاریهای خاص خود برای مجلس داشتهاند:
1. ایجاد حس بیاعتمادی در مردم نسبت به نظام؛
2. ایجاد شکاف میان نظام و نخبگان؛
3. کم رنگ کردن شکاف میان خودی و غیرخودی؛
4. بازی با کارت تشکلهای انقلابی؛
5. هدایت اعتراضهای سیاسی- اجتماعی به جانب حاکمیت نه افراد؛
6. ایجاد جنگ سیاسی و رسانهای دربارهی همه چیز؛
7. بهرهگیری از مفاهیم دو پهلو و لغزنده در عرصهی سیاسی؛
8. طرح بازیهای موازی برای زمینگیر کردن ظرفیتهای اصولگرایی.
راهبردهای جداگانه و به تفکیک این دو جریان در خصوص انتخابات آینده به شرح زیر است.
جریان فتنه:
1. بستن پروندهی فتنه: تلاش برای عادیسازی شرایط و اجرای پروژهی بازگشت به نظام و فراموشی گذشته؛
2. استفاده از تاکتیک مظلوم نمایی؛
3. تنزل دادن بحث فتنه به درگیری در داخل نظام؛
4. یارگیری از ناراضیان سیاسی.
جریان انحرافی:
1. شکستن دیوار قاطعیت نظام؛
2. تداوم چالشآفرینی در حاکمیت؛
3. ایجاد شکاف گفتمانی در نظام جمهوری اسلامی؛
4. توسعه قدرت درون نظام؛
5. استحاله رفتار حاکمیت در بخشهای حساس؛
6. انتقال چالشها از فاز سیاسی به فاز اجتماعی.
پی نوشت:
[1]. مقراض در زبان عربی به معنای قیچی است و پروژهی مورد اشاره از آن رو که دارای دو محور عملیاتی- جریانی فتنه و جریان انحراف- میباشد. این پروژه در مثال همانند قیچی است که از کانون مشترک هدایت شده و در نهایت هدفی مشترک را دنبال مینماید.