به گزارش پایگاه 598 به نقل از ایرنا، «محسن حججی» بزرگمردی از نجف آباد اصفهـان ، جهادگر بسیجی و از اعضاء
فعال 'موسسه شهید کاظمی'، طی روزهای پیش در مرز سوریه به اسارت داعش
درآمد و به دست جنایتکاران داعش در راه دفاع از حرم اهل بیت عصمت و طهارت
به فیض شهـادت نائل آمد.
عکسی که از اسارت محسن حججی با آن چشمهای
غیرت آلود منتشر شده خیلی حرفهای و سینمایی است، معلوم است داعشیها سر
صحنه هم دوربین و هم عکاس حرفهای داشتهاند، ولی عجیب اینکه هیچ فیلمی از
زمان قربانی کردنش منتشر نمیکنند، فقط یک عکس خیلی بی کیفیت موبایلی از
جسم مطهرش بعد از شهادت منتشر شده است.
تمام کانالهای خبری بویژه عربی
را گشتم، تا حالا صدبار به این چشمها با آن نگاه سنگین خیره شدهام،
نمیدانم در لحظه شهادت چه بر زبانش جاری کرده ولی خیلی روشن با این چشم ها
دارد میگوید فیلمی از وادادگی در لحظات آخر در کار نخواهد بود، حسم این
است شیر گرفتار در چنگال کفتارها تا لحظه آخر داشته با دستهای بسته رجز
میخوانده ، چونسکانس پایانی زندگی شیرمرد اصفهانی ضد تبلیغ بوده و احتمالا
برای داعشی ها تحقیرآمیز ، که جنایتکاران این بخش فیلم را - برخلاف روال
همیشگی خود - سانسور کردهاند.
داعشی ها اسیرهایشان را به سرعت
نمیکشند، اول مینشانند جلوی دوربین، یک فیلم مفصل از عجز و لابه شان
میگیرند بعد سرشان را می برند.
برخی اسیرها را که مصاحبه نمیگیرند
حداقل حین تیر خلاص زدن فیلم میگیرند، از لحظههایی که فرد خودش را
میبازد و وا میدهد تا آن وقتی که دو زانو جلوی جلاد نشسته و پیش پیش جان
از تنش در رفته، بی حس و بی رمق با رخسار زرد انگار دارد برای زودتر تیر
خلاص خوردن یا بریده شدن شاه رگش التماس میکند.
اما محسن ما تمام قد در
مقابل داعش و حامیان جهانی و منطقه ای داعش با صلابت ایستاد و مانند مولای
اش امام حسین علیه السلام سر از پیکرش جدا کردند و محسن هم حتما هم مانند
ارباب شهیدان بی کفن بر سر نیزه قرآن خواند تا یزیدیان زمان بار دیگر تنفر
خود را از یاران خمینی (ره) و دلدادگان رهبری در دفاع از حرم اهل بیت
آشکارا و با جنایت فریاد بزنند.
«محسن جان ؛ نمیدانم چرا این آخرین عکست برایم روضه مصور شده است هرکار می کنم این تصویر از ذهنم بیرون نمی رود.
آن دود و آن چادر سفید در پس زمینه عکس ، دلم را به عصر عاشورا و روضه غارت خیمه ها می برد.
چقدر خنجر این تکفیری بر روی بازوی راستت و آن دستار سرخ و آن چهره کریه اش مرا به یاد شمر می اندازد.
شنیده ام داعشی ها پس از دو روز اسارت سر از تنت جدا کردند و با سر بریده ات سلفی گرفتند.
راستش را بخواهی حالا که گفتم 'سربریده ' بگذار اعتراف کنم هیچ چیزی در آخرین عکست به اندازه رگ های ورم کرده گلویت دلم را آتش نزد.
آخر خوش انصاف چرا همه چیز تو شبیه روضه است، محسن جان به کودک دو ساله ات چه بگوییم ؟ بگوییم پدرت رفت با سَلَفی ها بجنگد .»