شهید هادی باغبانی در سنین بزرگسالی مسیر خبرنگاری و مستندسازی را انتخاب کرد و به دلیل علاقه مندی که به هنر و بخصوص مستندسازی داشت موجب شد تا در راه مستند سازی جنگ گام بردارد. او سابقه چند سال فعالیت مستندسازی در حوزه هنری، روایت فتح و صداوسیما را داشت و این سالها با اتحادیه رادیو تلویزیونهای اسلامی همکاری میکرد که حاصل آن ساخت 22 فیلم مستند بودش. هید باغبانی در سال 1388 ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک دختر به نام "رضوانه" است که در هنگام شهادت پدر تنها 3 سال داشت. هادی، خبرنگار و مستندسازی بود که با شروع جنگ در سوریه به همراه یک گروه از مستندسازان ایرانی برای ثبت دقیق جنایات سلفیها و تکفیریها به این کشور سفر کرده بود.
شهید باغبانی در دومین سفر خود به سوریه در تاریخ 28 مرداد 92، با شدت گرفتن درگیری میان گروه های تکفیری با نیروهای سوری در مناطق شهر دمشق بدست تروریستهای تکفیری جبهه النصره و جنایتکاران سلفی به شهادت رسید. برای آشنایی هرچه بیشتر با این شهید گفت وگویی با مریم مهدیزاده، همسر شهید داشته ایم که در ادامه می خوانید:
شهید باغبانی دارای چه ویژگی های بارز اخلاقی و رفتاری بود؟
بدون اغراق باید بگویم که رفتار او چه با خانواده و چه با دیگران بسیار خوب و مهربانانه بود، زیرا مهربانی از خصوصیات بارز شهداء است. شهید باغبانی همواره به دنبال کمک کردن به دیگران بود و این موضوع به اندازه ای بود که در منزل به او لقب ناجی داده بودیم. از دیگر خصوصیت بارز و مثبت همسرم، تبعیت محض از مقام معظم رهبری بود و خیلی انسان متواضع، صادق و خوش رویی بود که به بحث حلال و حرام بسیار توجه داشت.
اولین بار که شهید از قصد خود برای اعزام به سوریه گفت، واکنش شما و خانواده چگونه بود؟
قبل از جنگ برای ساخت مستند و زیارت، سفرهایی را به سوریه داشت اما در زمان جنگ سوریه و هنگامی که برای اولین بار عازم بود، به من نگفت و من نیز به او گفتم که به بنده نگوید که عازم کجا هست زیرا می دانستم زمانی که دیگران درباره سفر هادی از من سوال می کنند، نباید بگویم که به سوریه رفته اند، به همین دلیل من هم اصراری نداشتم که بدانم به کدام کشور اعزام شده اند. ولی همیشه صحبت این موضوع بود که به دلیل کار باید یکسال به سوریه برویم و در آنجا زندگی کنیم.
خاطره ای از شهید باغبانی پیش از اعزام و شهادت دارید؟
همانطور که گفتم شهید باغبانی بعد از عید فطر دوباره راهی سوریه شدند، قبل از اعزام در ماه مبارک رمضان به همراه دخترم رضوانه و شهید باغبانی به شمال کشور و خانه پدر هادی سفر کردیم و بعد از عید فطر بود که او از شمال به تهران آمدند و از خانه با من تماس گرفتند و برای رفتن به سوریه از من خداحافظی کردند و تنها خاطره من پیش از رفتن هادی، خداحافظی از پشت خطوط تلفن بود.
چگونه خبر شهادت، به شما رسید؟
27 مرداد 92 ما به مسافرت رفته بودیم و در راه برگشت به تهران بودیم، چند بار در طول مسیر با برادر همسرم تماس گرفتند، ولی من اصلا متوجه ماجرا نشدم تا اینکه وقتی به خانه رسیدیم، برادر همسرم به خانه یکی از همسایههایمان رفت، برایم عجیب بود که ایشان همسایه ما را از کجا میشناسد که آنجا رفته است؟
من هم به خانه همسایهمان رفتم که دیدم برادر همسرم بهشدت گریه کرده، گفتم هادی اتفاقی برایش افتاده؟ گفتند زخمیشده، گفتم کجا؟ گفتند سوریه! گفتم دروغ میگویید، هادی به من گفته که لبنان میرود! گفتند هادی فقط زخمی است، گفتم پس چرا این آقایی که اینجاست پیراهن مشکی پوشیده؟ ناگهان صدای گریهشان بلند شد، آنجا بود که همه چیز روی سرم خراب شد.
راجع به اینکه چگونه شهید شده اند، اطلاع دارید؟
از نحوه شهادت او، نقل قول های بسیاری شد اما آن چیزی که از حرف ها متوجه شدیم، این بود که گویا به همراه همرزمانش در کمین تروریست های تکفیری قرار گرفته بودند و اطلاع نداشتند که یک باره مورد هجوم تعداد زیادی از تکفیری ها قرار می گیرند و در این درگیری، هادی شهید می شود.
مدافعان حرم را سربازان تازه نفس امام زمان(عج) می دانند، چه ویژگی های تربیتی برای این شهید وجود داشت که توانست به سربازی حضرت(عج) نایل شود و انتظار واقعی را به نمایش بگذارد؟
من به شخصه چون همسرم را بسیار قبول داشتم، به رفتار و کردار او توجه می کردم؛ او تلاش می کرد، هر آنچه که اسلام گفته است را تمام و کمال اجرا کند. همیشه با هم صحبت می کردیم، در زمینه های مختلف و فکر می کنم این صحبت ها و گفت و گوها حالا به دردم می خورد، حالا که او نیست می توانم از تفکرات و عقاید او برای تربیت فرزندم استفاده کنم و آنها را هم به سمت اجرای کامل فرامین الهی سوق دهم.
در محیط خانه و خانواده چه کردید تا همسرتان با طیب خاطر راهی نبرد با تکفیری ها و ادای دِین خود به امام زمان(عج) شود؟
زمانی که مجرد بودم، دعا کردم همسر شهید بشوم. نمی دانستم محقق می شود! حداقل نمی دانستم به این زودی محقق می شود. در خانواده نظامی بزرگ شده بودم، زمانی که همسرم از من خواستگاری کرد ، چون او هم نظامی بود، خانواده ام دغدغه داشتند که شاید نتوانم سختی های زندگی با یک نظامی را تحمل کنم و کم می آورم. اما گفتم، من چنین دعایی کرده ام و سختی های زندگی با یک نظامی را دوست دارم. بنابراین برایم سخت نبود و همیشه در تمام مراحل زندگی مان، زمان هایی که نبود و تنها بودم، صبوری می کردم ، گاهی 10 روز تا یه هفته ماموریت و شیفت بود یا اینکه دانشگاه داشت و کارهای دیگر، بنابراین خیلی کم پیش می آمد که در خانه باشد و من هم هیچ وقت گله نکردم که چرا اینطور است. خیلی از همکارانش بودند که همسرانشان کم آورده بودند و می گفتند، دیگر نمی توانند تحمل کنند.من هیچ وقت با او و عقایدش مخالفت نکردم و با رفتنش مشکلی نداشتم.
فکر می کنید زنان چگونه می توانند زمینه ساز ظهور باشند؟
هر کس به طریقی می تواند این زمینه سازی را داشته باشد، روش هر کس متفاوت است. ما که همسران شهدا هستیم و جزو خانواده شهدا شده ایم، این رسالت بر عهده مان است که 100 درصد در این مسیر قدم برداریم و سعی کنیم دیگران را نیز به این راه بیاوریم. اول از همه از خودمان شروع کنیم؛ چون وقتی رفتار و کردارمان را درست کنیم دیگران ناخودآگاه الگو می گیرند و به این راه جذب می شوند. فکر می کنم در کل بانوان در این حوزه بسیار تاثیرگذار هستند و مادران و همسران شهدا باید سبک زندگی، رفتاری و تربیتی خود با شهدا را به عنوان الگوی تربیتی برای منتظران ظهور در جامعه نقل کنند.