رئیس دولت یازدهم حداکثر به 6 صورت میتواند در این زمینه استدلال کند، که تمام این 6 دسته را بررسی خواهیم کرد:
اولآنکه آقای روحانی مدعی باشد، اگر رقبای او در سال 92 یعنی آقایان جلیلی یا قالیباف یا ولایتی یا حتی غرضی بر سر کار میآمدند، دستشان روی ماشه بود و بنا داشتند جنگ نظامی و جدال سختی را علیه آمریکا در منطقه و یا در گسترهی وسیعتر به راه بیندازند. این استدلال خودبخود مردود است چرا که هیچکدام از این آقایان چنان طرح و برنامهای نداشتند.
دوم آنکه آقای روحانی مدعی باشد: ایران در سال 92 ذیل فصل هفت سازمان ملل و در آستانه حمله نظامی با مجوز شورای امنیت قرار داشت و دولت آقای روحانی توانست از طریق مذاکرات هستهای و بویژه برجام و قطعنامه 2231 ایران را از این مخمصه برهاند.
این استدلال یکی از مدعاهای بسیار پرتکرار دولت آقای روحانی و رسانههای همسو با ایشان در سالهای اخیر بوده است. آنها میگویند "به همت دولت آقای روحانی برای اولین بار یک کشور بدون جنگ از ذیل فصل 7 منشور سازمان ملل متحد خارج شده است".
از نظر حقوقی، یک قطعنامه هنگامی ذیل فصل 7 منشور سازمان ملل قرار میگیرد که در بخش مربوط به اجرایی آن، عبارت "Acting under Chapter VII of the Charter of the United Nations"
بدون هیچ قید و شرطی، مندرج باشد، بهعنوان نمونه قطعنامه 2216 شورای
امنیت سازمان ملل علیه یمن از جمله این قطعنامههاست که مشخصاً ذیل فصل 7
منشور سازمان ملل صادر شده است، بدین معنا که اعضای شورای امنیت سازمان ملل
خود را مجاز میدانند در صورتی که ملت یمن از اقدامات الزامآور درخواست
شده در این قطعنامه سرپیچی کند، بر اساس بند 42 علیه این کشور اقدام نظامی
کنند (کما اینکه در حال حاضر چنین اقدام نظامی در حال انجام است).
قطعنامه 2216 شورای امنیت سازمان ملل علیه یمن که ذیل فصل 7 منشور سازمان ملل قرار دارد
با این حال آیا هیچکدام از قطعنامههای صادرشده علیه جمهوری اسلامی ایران از چنین ویژگی خاصی برخوردار بوده است؟ پاسخ اجمالی به این سؤال این است که اساساً هیچ یک از قطعنامههای صادر شده علیه ایران ذیل فصل 7 قرار نداشته است. و هرگاه آمریکا و متحدان غربیاش بهدنبال کشاندن قطعنامههای ضدایرانی به ذیل فصل 7 بودند، روسیه و چین با این استدلال که ایران هیچگاه امنیت جهان را به مخاطره نینداخته مانع از این کار شدهاند.
با این حال با اصرار و فشار آمریکا و برخی کشورهای غربی عضو شورای امنیت، در نهایت قطعنامهها علیه ایران صرفاً ذیل بند 41 این فصل (و نه کلّیت فصل 7) به تصویب رسید تا صرفاً "الزامآور" بودن آن مشخص و مؤکد باشد.
قطعنامه 1929 شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران، این قطعنامه ذیل بند 41 فصل 7 قرار دارد و ذیل کلّیت فصل7 نیست و شامل بند 42 نمیشود
تفاوت مشخص این دو حالت (حالت اول: ذیل فصل 7 و حالت دوم: ذیل بند 41 از فصل 7) آنجاست که در حالت اول، یک کشور بهطور کامل ذیل فصل 7 قرار میگیرد و تمام بندهای این فصلمیتواند بر مبنای همان قطعنامه علیه این کشور اجرایی شود، یعنی اگر یک کشور اقدامات الزامآور بند 41 را انجام نداد، آمریکا میتواند بدون تصویب هیچ قطعنامه دیگری و صرفاً بهاستناد همان قطعنامه پیشین، اجرای بند 42 منشور(حمله نظامی) را در دستورکار خود قرار دهد.
با این حال در قطعنامههای مربوط به ایران و حتی قطعنامه 1929 که از آن بهعنوان فاجعهبارترین قطعنامه ضدایرانی در شورای امنیت سازمان ملل یاد میشود نیز موارد درجشده صرفاً ذیل بند 41 این فصل آورده شده تا بر الزامآور بودن آن تأکید شود، بدین معنا اگر بنا باشد اقدام نظامی علیه ایران صورت بگیرد بایستی قطعنامه دیگری ذیل کلّیت فصل 7 یا ذیل بند 42 از این فصل به تصویب میرسید. و این در حالی است که همواره روسیه و چین مانع از تصویب چنین قطعنامهای شده بودند.
نکته مهم دیگر در این باره آن است که در قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل که به همت دولت آقای روحانی صادر شده و دولت ایران نیز آن را برخلاف قطعنامههای پیشین پذیرفته! در بندهای مربوط به ادامه محدودیتها علیه ایران، مکرراً از بند 41 فصل 7 یاد شده است.
اما حالت 3 آن است که آقای روحانی بگوید دولت یازدهم از طریق هنرمندی در ارتقای مناسبات بینالملل، چنان آمریکا را برای حمله نظامی به ایران منزوی کرده است که عملاً هرگونه مشروعیت حمله برای آمریکا از بین رفته و همین عامل اصلی دور شدن سایه جنگ از ایران بوده است.
در این باره، اولاً دولت آمریکا بارها نشان داده اگر راساً تصمیمی برای حمله به یک کشور بگیرد، موافقت یا عدم موافقت سایر کشورها و حتی شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز برای او پشیزی ارزش ندارد؛ مثلاً آمریکا در سال 2003 بدون هیچگونه مجوز شورای امنیت سازمان ملل و علیرغم مخالفتهای گسترده بسیاری از کشورها، به عراق حمله نظامی و آن را اشغال کرد. همچنین حملات هر از چند این دولت به سوریه و افغانستان و یمن و ... هیچکدام توام با موافقتهای گسترده بینالمللی نبوده و در همه آنها دولت آمریکا مورد ملامتهای وسیع هم قرار گرفته اما خود را قدر و قلدر از آن میداند که به آنها اعتنایی بکند.
ثانیاً اگر حقیقتاً دولت تا این حد در ارتقای روابط دیپلماتیک و تبدیل آن به منافع ملی هنرمند است، چرا به عنوان مثال در زمینه قیمت نفت چنین وضعیت اسفناکی برای کشور پدید آمد؟ در دولت حجتالاسلام روحانی بهای نفت حداقل 50 دلار به ازای هر بشکه سقوط کرد، جناب آقای نوبخت سخنگوی دولت و رئیس سازمان برنامه و بودجه در گفتوگوی ویژه خبری 28 دی 1393 اذعان کرد که به ازای هر یک دلار افت قیمت نفت، سالانه 50 هزار میلیارد تومان از جیب ملت ایران برداشته میشود! از طرفی همین جناب آقای نوبخت و نیز آقای زنگنه وزیر نفت و انرژی تاکید داشتند که کاهش قیمت نفت هیچ ارتباطی به مناسبات عادی بازار یعنی توازن توزیع و تقاضا ندارد و صرفاً یک توطئه بینالمللی با مشارکت عربستان و آمریکا و بعض دیگر از متحدان آنها، علیه ایران است! بنابراین اگر دولت جناب حجتالاسلام روحانی چنان توانایی در روابط بینالملل داشته چرا با بهرهگیری از آن مانع چنین خسارت عظیمی به درآمدهای نفتی کشور نشده است؟
اما حالت چهارم آن است که آقای روحانی اصرار کند که آمریکا تصمیم جدی برای حمله به ایران داشته، توان حمله «موثر» را هم داشته، حمایتهای بینالمللی هم نصیب او بوده اما دولت محترم یازدهم، با «منطق» و «استدلال» به طرف مقابل تفهیمم کرده است که اگر جنگی به راه بیفتد تلفاتی انسانی عظیمی خواهد داشت و به همین دلیل دولت آمریکا از حمله منصرف شده است!
از ظاهر این استدلال هم بیراه بودن آن تقریباً واضح است، اما برای یک جواب نقضی ساده میتوان به یک آمار جالب توجه کرد. بر اساس تحقیقات گلوبال ریسرچ، آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم تا سال 2015 حداقل 20 میلیون نفر از مردم جهان را به صورت مستقیم کشته است! از 194 کشور دنیا، 136 کشور جمعیتی زیر 20 میلیون نفر دارند. یعنی اگر آمریکا میخواست تمام توان خود را روی یک کشور متمرکز کند، سه چهارم کشورهای دنیا مستعد این بودند که آمریکا با خوی انسان دوستانه! خود آن کشور را کانلمیکن کند. همچنین اگر مجموع جمعیت کشورها را در نظر بگیریم، نتیجتاً ایالات متحده رأساً به اندازه مجموع کل جمعیت 45 کشور دنیا آدم کشته است. بنابراین چنین رژیمی که میتواند به اندازه مجموع 45 کشور دنیا، آدمکشی کند، با بحث و استدلال و تفلسف آقای روحانی و آقای ظریف میتواند از تصمیم خود منصرف شود؟
بر اساس تحقیقات گلوبال ریسرچ، آمریکا از بعد از جنگ جهانی دوم تا سال 2015، بیست میلیون نفر از مردم دنیا را کشته است!
ضمناً اگر دولت از چنین قدرت مسحورکننده استدلالی و منطقی برخوردار بود که آمریکا را فقط با «زبان» از تهاجم به ایران منصرف کند، چرا این منطق را دستکم برای پس گرفتن پیکرهای جانباختگان منا به کار نگرفت؟ در واقعه منا حتی گفتگوی با ظاهر تحقیرآمیز محمدجواد ظریف با امیرکویت برای وساطت درباره حضور یک هیئت از ایران در عربستان برای رسیدگی به امور شهدای ایرانی نیز به در بسته خورد و آل سعود صرفاً پس از تهدید رهبر معظم انقلاب مجبور به بازگرداندن پیکر شهدا شد.
پیکر شهدای منا
حالت پنجم آن است که آقای روحانی بگوید دولت ایشان «توانمندی نظامی» ایران یا «قدرت بازدارندگی» را چنان ارتقا داده و به نحوی از «نفوذ منطقهای» ایران پشتیبانیهای همهجانبه کرده که آمریکا قدرت حمله به ایران را از دست داده است.
در این باره طبیعتاً آقای روحانی نمیتواند از این جنبه که تولید معجزهآسایی در عرصه نظامی داشته حرفی به میان بیاورد چرا که عملاً چنان اتفاقی نیفتاده است و اگر هم افتاده باشد متعلق به جایی بیرون از دولت است، اما میتواند مدعی باشد که با برجام و بویژه قطعنامه 2231 چنین توانایی بازدارندهای تولید کرده است! از سویی در بالا استدلال کردیم که ادعاها درباره خارج کردن ایران از ذیل فصل 7 سازمان ملل وجهی ندارد، اما از سوی دیگر بر اساس یک کد بسیار مهم دولت آقای روحانی نه تنها برای رفع تحریم تسلیحات نظامی-که میتوانست استدلال تقریباً قابل اعتنایی برای افزایش توان بازدارندگی باشد- در قطعنامه 2231 تا نهایت ایستادگی نکرده بلکه حتی اصرارهای روسیه و چین برای لغو این تحریمها از زمان اجرای برجام را هم تا حصول نتیجه پیگیری نکرده است!
بخشی
از گفتوگوی وندی شرمن با رسانه «russiamatters»؛ شرمن در این گفتوگو از
اصرارهای فراوان روسیه و چین برای باقینماندن تحریمهای تسلیحاتی ایران
سخن میگوید!
اما نهایتاً این تحریمها حداقل تا 5 سال باقیماند.
درباره پشتیبای ویژه از نفوذ معنوی منطقهای ایران و کمکهای مستشاری به مقاومت در سوریه و عراق نیز اولاً هیچگاه خبری که چنان حمایتی را خبر دهد در میان نبوده است، ثانیاً معالاسف بعضاً برخی تحرکات سیاستخارجی دولتمردان موجب نگرانیهای عمیق فرماندهان نیز بوده است که نکند دستاوردهای مقاومت در روی زمین با بده بستانهای آنچنانی در پشت میزهای دیپلماتیک روی هوا برود!
بالاتر
از همهی اینها مسئله FATF است؛ وزیر اقتصاد دولت آقای روحانی بدون مشورت
با مراکز مسئول و به صورت سرخود سندی را با FATF امضا کرده بود که اگر توسط
شورای عالی امنیت ملی مسکوت نمیماند میتوانست منجر به «تحریم خودخواسته
مقاومت» از سوی ایران نیز بشود!
از سوی دیگر اگر فرض کنیم در اختیار داشتن نزدیک به 20 تن مواد هستهای با غنای 20 درصد و وجود تاسیسات هستهای فردو به عنوان تاسیساتی که امکان حمله نظامی به آن وجود ندارد، حداقل از نظر روانی طرف مقابل را نسبت به هرگونه تجاوز نظامی به ایران بازمیداشت، از طریق مذاکرات دیپلماتیک در دولت آقای روحانی فردو عملاً تعطیل و ماهیت آن تغییر کرد و 20 تن مواد هستهای 20 درصد نیز نهایتاً به زیر 300 کیلو با غنای 3.67 درصد رسید!
با بررسی استدلالهای فوق، تنها یک حالت باقی میماند(حالت ششم) و آن اینکه جناب آقای روحانی بگوید حضور او به عنوان رئیس دولت یازدهم و اساساً ماهیت کلی دولت ایشان «موضوعیت حمله» و «ضرورت حمله» آمریکا را منتفی کرده است! ترجمه روان این ادعا آن است که یعنی وقتی دولتی با چنین ویژگیهایی در ایران بر سر کار بیاید اساساً نیازی به حمله آمریکا نیست. این سخن یعنی: همه یا حداقل بخش اعظمی از منافعی که آمریکا برای خود در حمله متصور بود، خودبخود با حضور چنین دولتی استیفا شده است! این اتهام بینهایت بزرگی است که دولت آقای روحانی به خود میزند! و البته ما درباره آن نظری نمیدهیم!
صرفنظر از تمام موارد فوق، شخص باراک اوباما بعد از توافق هستهای برجام در گفتوگویی با کانال 2 رژیم صهیونیستی و در پاسخ به اصرارهای مصاحبهکننده مبنی بر اینکه چرا به جای توافق هستهای با ایران به این کشور حمله نکردید؟! رسماً تاکید میکند که هیچ گزینه نظامی واقعی برای توقف ایران وجود ندارد!بنابراین مشخص نیست سایه جنگی که اساساً وجود نداشته چطور دور شده است؟