به گزارش پایگاه 598، این هفته دست خط میزبان محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام بود.
در بخش زیر متن کامل مصاحبه با محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام را میخوانید:
مجری: ما معمولاً از موضوعات روز شروع می کنیم، جدیداً نامه ای نوشتید به آقای رئیس جمهور و مطالبی را متذکر شدید به نوعی آغاز نامه شما این است با توجه به شرایط حساسی که داریم و برخی از ادبیات جنگ و ضدجنگی که شما به کار می برید و شاید مطابق با منافع و امنیت ملی نباشد، من چنین چیزی را می نویسم، این را یک مقدار باز بکنید که چرا این نامه را نوشتید؟
رضایی: در خود نامه کاملاً مشخص است من از موضعِ دلسوزی این کار را کردم، اصلاً هدف سیاسی یا انتخاباتی در این نامه نیست، هر چند این نامه چون در آستانۀ انتخابات ممکن است یک عده برداشت بکنند ولی از خود متن، اگر کسی متن را با دقت بخواند به نتیجه می رسد که از موضعِ دلسوزی است و دلیلش هم این است معمولاً دولتمردان ما بعضی وقتها در درکِ شرایط تغییریافته اشتباه می کنند و زمانی را از دست می دهند تا متوجه شوند از چند سال پیش شرایط عوض شده بود و آنها هم باید رفتارشان و سیاست هایشان را تغییر می دادند، من دیدم این ادبیات حتی اگر در گذشته یک دستاوردی داشته است.
اکنون در مواجه با ترامپ خود این تبدیل به یک بهانه ای می شود که آنها خواهند گفت رئیس جمهور خود کشور هم می گوید که عده ای در این کشور جنگ طلب هستند و قاعدتاً بعضی از کارهایی که خودشان تخلف می کنند در آینده می خواهند به اسم ما بگذارند، کما اینکه اخیراً یک ستونی از ناو های آمریکا از تنگه هرمز عبور کرده بود، با اینکه قایق های ما 3 کیلومتر فاصله داشتند یکی از آن ناوها از مسیر خارج شده، خودش به 500متری قایق ما رسانده، بعد اطلاعیه دادند ایرانی ها به 500 متری ما نزدیک شدند، پس این نشان می دهد یک تغییر رفتاری در ستون ها و ناوهای آمریکا در منطقه خلیج فارس پیدا شده است حالا همخوانی صدای داخلی با این تغییراتی که در بیرون به وجود آمده ، این نه تنها امروز دستاوردی ندارد بلکه می تواند تبدیل به یک تهدید شود.
لذا من به ایشان گفتم خوب است شما وارد بحثِ جنگ اصلی شوید، جنگ اقتصادی، جنگ با تحریم ها، وضعیت معیشت مردم، جنگ ما واقعاً اینجاست؛
مجری: بازخوردی از نامه ای که نوشتید نداشتید؟
نه من چیزی نشنیدم خیلی از آنها محترمانه برخورد کردند، یعنی در جبهه اصلاح طلبان احساس کردم از یک موضعِ احترام البته بعضی ها سوال کردند آقای رضایی که این حرفها را می گوید، نقد کرده است آیا راهکاری هم دارد؟ که من الان درصدد هستم یکی دو راهکار را ارائه بکنم که انشاءالله آن را منتشر خواهم کرد.
مجری: جمله حضرت آقا در مورد شما دارند که می گویند آقا محسن نیروهای جوان را خیلی خوب می شناسد و به کار می گیرد و در جنگ هم همینطور بود. بعضی ها معتقدند باید یکسری نیروهای جوان را آورد و به نیروهای جوان و تازه نفس میدان داد تا یک حرکتی صورت بگیرد، بعضی می گوید نه باید از همین ظرفیت های فعلی استفاده کرد، نظر شما چیست؟ باید چه کرد برای برطرف کردن این معضل که معضل کمی هم نیست و ضربه بزرگتر آن هم بی اعتمادی ای است که به مردم وارد می شود و مردم واقعاً در بعضی از زمینه ها بی اعتماد شده اند!
نشان داده شد اداره کشور با تفکر جناحی اصلا قابل اداره کردن نیست یعنی سرریز شده، شما وقتی در لیوانی آب زیادی بریزید وقتی این لیوان ظرفیت نداشته باشد سرریز می شود، الان مشکلاتی که وارد زندگی مردم و وارد اداره کشور و اقتصاد شده است این مشکلات دارد از ظرفیت جناح ها سرریز پیدا می کند، ما یک ظرفیت جدیدی می خواهیم الان زمانی است که نیروهای انقلاب با ارزشهای انقلاب، با تفکر انقلابی ولی متخصص در اقتصاد بیایند در صحنه و اوضاع را درست کنند، منتها نباید اشتباه کرد که میدان دادن به جوانها شرط لازم است ولی کافی نیست، شما اگر به جوانها میدان بدهید اما مربی بالای سر آنها نباشد که آنها را از پایین بگیرد بیاورد بالا یعنی از یک فرمانده گروهان و گردان تبدیل به فرمانده تیپ کند، بعد تبدیل به فرمانده لشکر کند و خودشان بروند کنار و اینها بیایند در بالاترین راس قرار بگیرند.
من قبلاً یک طرحی داشتم در انتخابات مطرح کردم و گفتم اگر من رئیس جمهور بشوم ابتدا از جوانها شروع می کنم همۀ فرمانداری ها را می گذارم حدود 30 سال 34، 35 سال و سال دوم تعدادی از اینها را استاندار می کنم و سال چهارم که می خواهم بروم کنار، من چند وزیر از میان اینها تحویل جامعه می دهم ظرف 4 سال در حدود سنی 35 تا 40 ساله ما تربیت ...، این مدل می خواهد، منظورم این است یعنی جوانها باید بیایند در صحنه ولی با یک مدل، با یک سبک، با یک الگو، اینها را تربیت کنیم، ما این را در انقلاب و خود جنگ داشتیم، همیشه من می پرسم چرا نباید از این الگو استفاده کنیم؟! چرا نمی خواهید از سبکی که برای خودمان است داخل کشور خودمان تولید شده است چرا نمی خواهید استفاده کنید؟
مجری: در جنگ همه شما همه جوان بودید مانند شما، آقای صفوی، فرماندهان سپاه، حاج قاسم سلیمانی آن زمان چقدر سن داشتند؟
18 سالش بوده است، الان به 30 ساله ها هم اعتماد نمی شود چه برسد به 18 ساله ها، در حالی که انرژی، شادابی، نشاط، پرکاری ما در نسل جوان است.
مجری: بعد از قضیه برجام خیلی انتظار داشتند بالاخره با توجه به صحبت هایی که به ویژه دولتمردان می کردند گره های اقتصادی، کلاف سردرگمش مقداری باز شود برخی معتقدند دولت همه تخم مرغ هایش را در سبد برجام گذاشت و نباید این کار را می کرد، برخی هم می گویند باید صبر کرد برجام تازه شروع شده است و احتمالاً یکی دو سال دیگر جواب خواهد داد، شما به کدام معتقد هستید؟
در مساله برجام واقعاً نظام هزینه داد و دفاع کرد از اینکه این مذاکرات جلو برود، بارها رهبر بزرگوار انقلاب دفاع کرد، خود ما بارها به پیروی از رهبر انقلاب اسلامی حمایت کردیم از مذاکرات ولی دو اشتباه اساسی صورت گرفت، یکی اشتباهات تاکتیکی است، یکی اشتباهات استراتژیکی در برجام ،اشتباهات تاکتیکی یک بخشی مربوط به شتابزدگی بود، لذا پیوستی که باید در زمینۀ اقتصاد نوشته می شد، این پیوست خیلی ضعیف است یعنی باید در پیوست اقتصادی حداقل 10، 15 حکم برای خزانه داری آمریکا می نوشتند که به محض اینکه این امضاء شد خزانه داری آمریکا آن 10، 15 حکم را ابلاغ کند به اقتصاد آمریکا و به اقتصاد بین الملل، حالا آن احکام نیست! لذا در کلیات، در اجمال بحث هایی شده است اما روی زمین نمی آید و پیاده نمی شود، لذا وقتی الان دوستان ما به بانکهای بزرگ خارجی مراجعه می کنند، دولت، بانک مرکزی مراجعه می کنند می گویند ما می ترسیم، می گویند چرا می ترسید؟ تحریم ها برطرف شده است، می گویند تحریم ها برطرف شده است ولی حکم روشنی برای ما از طرف خزانه داری آمریکا نیامده است، آنها باید یک حکمی به ما می دادند که شما مبادلات با ایران شروع کنید.
اشتباه استراتژیکی آنها هم این بوده که آمدند تاکتیک را به جای استراتژی گرفته است، در حالی که هر کسی تاریخ سیاسی آمریکا را مطالعه کند می بیند جمهوری خواه دارند، دموکرات دارند، دموکرات طرفدار مذاکره اند، یاسر عرفات آمد با کلینتون قراردادی بست فکر کرد نفر بعدی که می آیند پایبند است، آقای بوش آمد زد زیر قرارداد و اسلحه اش را گذاشت کنار به امید اینکه گل دریافت کند، بعد آمدند از آقای یاسر عرفات گل هم گرفتند یعنی انتخابات نوار غزه را با اینکه سازمان ملل تایید کرد و ابتدا خود آقای بوش هم تایید کرد ولی بعد که خواندند و نتایج آراء را خواندند آقای بوش زد زیر آن و قبول نکردند، وقتی اوباما عوض می شود، دموکرات ها عوض می شوند و جمهوری خواه ها می آیند باید یک تاکتیک دیگری در پیش گرفت.
خوشبختانه مقام معظم رهبری اینها را خیلی دقیق درنظر گرفت، یعنی مصوبه مجلس را کافی ندانست، 7، 8 بند به برجام اضافه شده.
مجری: 9 تا الزام
9 الزام اضافه ،البته ما این را قبول داریم و اگر کسی امضای رهبری را قبول نداشته باشد دیگر نباید بگوید من انقلابی هستم، انقلابی کسی است که امضای رهبری را قبول داشته باشد، ایشان 9 الزام، بنابراین برجام مشروط، می شود همان برجام تاکتیکی، برجام مشروطی که رهبر انقلاب تعیین کرده کاملاً هوشیارانه و آگاهانه بوده و باید دقت کرد که به این احترام گذاشته شود و بعضی از دوستان انقلابی ما جلوتر از رهبری حرکت نکنند. با همین احوال هنوز امکانات بین المللی وجود دارد که دولت برود روی این طلب هایی که ما از آمریکا داریم و بدهی هایی که آمریکایی ها به ما دارند در برجام، از طرق بین المللی بروند و اینها را نقد بکنند، پیگیری کنند.
آقای ترامپ یک زرنگی کرده آمده گفته است من پاره نمی کنم ولی تحریم های جدید ایجاد می کنم این برای در رفتن از عدم تعهدات برجام است دوستان ما نباید الان یک گاردِ منفعلانه بگیرند و بگویند ما از خیر برجام بگذریم که تحریم جدید نیاید، این چیزی است که ترامپ می خواهد و هوشیارانه دارد این کار می کردند یعنی بسیاری از جوسازی های ترامپ برای این است که دولت دیگر نرود دنبال اینکه آن تعهداتی که در برجام است...، همان مقداری که آمده آنها را نقد کند و فعال بکند.
مجری: بعضی ها می گویند ترامپ دنبال راه انداختن جنگ است، این جدی است؟
اینکه نباید ترامپ را تحریک کرد حرف درستی است، چون ما همیشه باید روحیۀ رهبران دنیا را درنظر بگیریم، نمی شود بدون شناخت رهبران دنیا عملی را انجام بدهیم نباید ایشان را تحریک کرد این حرف درستی است ولی ما نباید به ایشان هم میدان بدهیم که بیاید در زمین ما بازی کند یا گام به گام جلو بیاید این یک هنر می خواهد، هنر دیپلماسی می خواهد؛ به همین دلیل من پیشنهاد کردم شما بیایید به جای دیپلماسی سیاسی بیشتر روی دیپلماسی اقتصادی فعال شوید الان؛
مجری: یعنی چه بکنند؟
کارهای زیادی می توانند بکنند، اولین مساله این است که بعضی از سفارتخانه های ما که بسیار برای ما مهم است و زمینۀ اقتصادی برای ما وجود دارد، اینها را اقتصاددان بگذارند، برای چه دیپلمات می گذارند؟
مجری: از آن ظرفیت های اقتصادی به خوبی استفاده بکنند؛
که اینها بتوانند به خوبی استفاده کنند یا اگر دیپلمات می گذارند، دیپلمات هایی بگذارند که اقتصاد را خوب می فهمند و مشاورین اقتصادی یا بخش اقتصادی را مثلاً در هند، چین، در ژاپن، در کره و در کشورهای منطقه یک تحول اساسی باید در ساختار وزارت خارجه ما صورت بگیرد، البته من شنیدم آقای ظریف یک پیشنهاداتی دارد برای این کار، مساله دوم این است که حقوق بین الملل را ما تاکنون خوب استفاده نکردیم، الان نقض هایی که برجام نقض شده، من تحرک جدی نمی بینم در این که ایران برود شکایت کند، معرکه بگیرد، داد بزند، فریاد بزند؛
مجری: می گویند مکانیزمی که در آن پیشنهاد شده است، مکانیزمی است که فایده ندارد؛
فایده دارد، حداقل فایده اش این است که این را ذخیره می کنید برای روز مبادا یعنی اینها تبدیل می شود به اسنادی که بعداً؛
مجری2: یعنی اگر به نتیجه هم نرسد عملیاتی به لحاظ تبلیغاتی و روانی؛
تبلیغاتی، روانی، تحت فشار قرار دادن افکار عمومی، افکار بسیار تعیین کننده است، یک افکار عمومی باعث شد آقای ترامپ امضاء اش پس بگیرد برود امضاء بکند، الان ایران چرا نمی تواند از افکار عمومی استفاده کند؟ الان همه معتقدند دارد به ایران ظلم می شود، یعنی ایران مودبانه رفته است سر میز نشسته است توافق کرده به همه تعهداتش عمل کرده است ولی آن طرف ..، این خیلی انگیزه خوبی است که برای این که افکار عمومی دنیا را علیه اینها بسیج کنیم و مساله سوم ابزار حقوقی ، ما حقوقدانان بسیار برجسته ای داریم ولی از آنها استفاده نمی شود، ده ها شکایت می شود کرد؛
مجری: تهدید ترامپ برای جنگ وجود دارد؟
آقای ترامپ الان یک سردرگمی پیدا کرده که می خواهد یک کاری بکند، ایران و روسیه و چین، مرتب مانند شطرنج باز دارد اینها را جابجا می کند، چرا می خواهد یک کاری بکند؟ چون بقای خودش را در افکار عمومی آمریکا یک موفقیت می داند، ما نباید اجازه بدهیم آمریکا احساس موفقیت علیه ما به دست بیاورد، همانطور که نباید او را تحریک بکنیم نباید امید به موفقیت را در ارتباط با ایران در ذهنش شکل بگیرد
مجری: با همه این احوال اگر آمریکا به دنبال تهدید نظامی باشد، ظرفیت ما چیست؟
اگر آقای ترامپ از ژنرال هایش بپرسد به او می گویند که اگر تو یک تیر شلیک بکنی، 10 تیر علیه تو شلیک شود کمتر نیست و همین ژنرال ها بوش را از حمله به ایران بازداشتند، الان در خاطرات بوش وجود دارد می گوید من به پنتاگون دستور دادم آماده حمله به ایران شویم، اما یک هفته بعد اینها آمدند گفتند حمله به ایران تاوان دارد، بوش می گوید پرسیدم چه تاوانی دارد؟ آمدند برای من شرح دادند و من منصرف شدم که به ایران حمله بکنم، لذا نظامیان آمریکا الان خیلی خوب توانایی های ما را می دادند و می دانند اگر بخواهد کاری علیه ایران بکنند تاوان بزرگی خواهد داشت.
مجری: افق رابطه ترامپ با روسیه را چگونه پیش بینی می کنید؟ نزدیکی ای که الان اتفاق افتاده است فکر می کنید ادامه پیدا بکند؟
خیلی کار سختی است، تاکنون آمریکایی ها هیچ دستاورد موفقیت آمیزی از نزدیکی به روس ها نداشتند در هیچ دوره ای حتی در دورۀ گورباچف، یک مدت کوتاهی در ارتباط با یلتسین موفق شدند و یک پیشروی هایی داشتند ولی آقای پوتین برآمده از تجربه یلتسین است، پوتین به این نتیجه رسید اگر به آمریکایی ها زیاد میدان بدهد، اینها مشکل درست می کنند، حالا مساله اساسی کریمه و اوکراین است در وهله اول و بعد هم سوریه است، فعلاً آمریکایی ها دارند با روس ها صحبت می کنند که مجوز داشته باشند بیایند وارد رقه شوند و در حقیقت پایتخت داعش را بگیرند، در حالی که دیگر چیزی از داعش نمانده است، موصل را که گروه گروه دارد از دست می دهد، جاهای دیگر را هم از دست داده است و لذا اینها در لحظه آخر که می خواهند سقوط کند، می خواهند بروند بگویند ما داعش را از بین بردیم، هم میوه اش را بچینند و هم بگویند ما داعش را از بین بردیم چون رفتیم رقه که پایتخت داعش بوده را گرفتیم، در حالی که داعش از همه جا دارد عقب نشینی و فرار می کند.
مجری: فکر می کنید در قضییه نزدیکی احتمالی بین آمریکا و روسیه اگر ایجاد شود روسیه سر قضییه سوریه عقب نشینی بکند و امتیاز به آمریکایی ها بدهد؟
بعید است مشکل روس ها الان این است که می خواهند هم با ما باشند، هم با ترکیه و آمریکایی ها باشند ولی در صحنۀ عمل دیدند ترکیه به آنها کلک زده است مثلا این ها گفتند که ما وارد شهر الباب می شویم ولی بعد که کردها را منهدم کردیم دیگر می رویم ولی الان آمدند نزدیک شهر الباب در سوریه نزدیک شدند و نرفتند، روسها متوجه شدند ترک ها به آنها دروغ گفتند، از این چیزها چون در صحنه عمل زیاد تکرار می شود، بعید است که اینها بتوانند به یک وحدت جدی برسند.
مجری: صحنه تحولات منطقه را شما چطور می بینید؟ از یک طرف سوریه و عراق را داریم و از یک طرف بحرین و یمن را داریم، فکر می کنید تحولات به چه شکلی خواهد بود؟
اولین بار در کنفرانس اسلامی 4 بند علیه ایران تصویب می شود یا در سفر ملک سلمان به مالزی، دولت مالزی علیه ما کاری انجام می دهد، الان آقای ملک سلمان راه افتاده است و مالزی، ژاپن را علیه ما بسیج می کند یعنی جهان اسلام را دارند علیه ما به هم می زنند و آن نفوذی که ما در جهان اسلام داشتیم را درحقیقت دارند می گیرند؛
مجری: پول هم خرج می کنند؟
فراوان هم خرج می کنند، نتیجه این شده است که ما در یک اوضاع بحرانی در منطقه هستیم، منتها همه جا ملت های منطقه دست به دامان ما می شوند، چون ما بدون ادعا می رویم و کمک می کنیم، به عراق، به سوریه، به لبنان کمک کردیم به فلسطین کمک کردیم و ایران الان یک تیکه گاه شده است، لذا اینها برای بیرون کردن ایران آمده بودند داخل سوریه و عراق بالعکس شد نفوذ ما در سوریه و عراق بیشتر شده است، بعد از اینکه شکست خوردند می گویند شما چرا در یمن و سوریه نفوذ دارید؟ به خاطر اینکه از دست شما به ما پناه آوردند.
مجری: به عنوان کسی که از حاج آقای سلیمانی از فرماندهان شما بودند، فکر می کردید.. الان نقش حاج قاسم را در موفقیت های منطقه ما چگونه می بینید؟
به نظر من ایشان موفق عمل کرده است و حاج قاسم را من از عملیات فتح المبین می شناسم، ما در منطقه معروف به چاه نفت و عین خوش یک تیپ کم داشتیم و بعد به من گفتند بچه های کرمان هستند، حدود 150، 200 نفر، بیشتر از این هم می شود منتها ما نگران هستیم اگر این را یک تیپ بکنیم نتوانند و تعداد زیادی شهید شوند، من مطالعه کردم دیدم این برادرها می توانند، لذا من گفتم ما یک تیپ ثارالله از کرمان درست کنیم، شهید حسن باقری می گفت شما الان عجله نکنید این تیپ زوده بالاخره ما با او به توافق رسیدیم که گروه رزمی که می شود لذا آقای قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده گروه رزمی گذاشتیم که خیلی خوب آن عملیات را انجام دادند و بعد از عملیات شد محور یک تیپ، تیپ ثارالله، یک جوان 18، 19 ساله ای که گم هم بود و کسی این بچه ها را می شناخت الان قاسم سلیمانی، شهید باکری را که می بینید اینها معروف شدند بله آن زمان کسی اینها را نمی شناخت حتی مسئولان کشور هم اینها را نمی شناختند، ایشان موفقیت داشتند هم در سوریه، هم در لبنان، در عراق.
مجری: فکر می کردید جوان 18، 19 ساله ای که آن زمان او را کشف کردید الان اینقدر تاثیرگذار شود؟
بله من سالها با اینها زندگی نزدیک داشتم، حداقل 16سال شبانه روز با این برادران بودم، باز هم هستند، قاسم سلیمانی های دیگر هم هستند، هم از بچه های قدیم که اگر میدان پیدا بکنند مانند او معروف می شوند و هم قاسم سلیمانی های جدید، 18، 19 ساله های فراوانی ما داریم
مجری: یکی دیگر از تغییرات جدیدی که به نوعی جوانگرایی هم محسوب می شود، انتخاب آقای باقری به ستاد کل نیروهای مسلح بود، برادر او هم از کشف های شما بودند و هم خودشان، بعضی می گویند انتخاب آقای باقری برای ستاد کل نیروهای مسلح، یک پیامی برای خارج از کشور داشته است، چنین چیزی درست است؟
ما دو اخوی داریم در جنگ که واقعاً اینها به اندازه خود برادرهای بزرگشان ارزش داشتند، یکی حمید باکری است که تحت الشعاع مهدی باکری خوب شناخته نشد من در خیبر او را شناختم به آقا مهدی گفتم حواست باشد من بعد از خیبر ایشان را از تو می گیرم او را فرمانده لشکر می کنم ولی در آن عملیات حمید آقا شهید شد، یکی دیگر از این اخوی ها آقای باقری است که رئیس ستاد کل نیروهای مسلح شده است، ایشان هم کم از حسن باقری نداشت، انتخاب مقام معظم رهبری بسیار انتخاب خوبی بوده است و ایشان توانایی این کار را دارد و از تحصیلات هم تحصیلات بالایی دارد دکتری اقتصاد از دانشگاه تهران دارد، الان یکی از اساتید دانشگاه است، علاوه بر دانش نظامی در مباحث علمی روز هم فرد باسواد و تحصیلکرده ای است.
مجری: از مجمع تشخیص مصلحت نظام بعد از آیت الله هاشمی چه خبر؟ جلسات پیگیری می شود؟
بله جلسات الان خیلی خوب اداره می شود، حضرت آیت الله موحدی کرمانی، در دو هفته گذشته ما 5 جلسه داشتیم، که یکی از آنها روتین بوده 3، 4 تای دیگر فوق العاده بوده است.
مجری: ممکن است تغییر ساختاری در مجمع داشته باشید؟
من اطلاع دقیق ندارم که رهبر بزرگوار انقلاب چه تصمیمی می خواهند بگیرند ولی پیشنهادات زیادی خدمت ایشان ارائه شده است، هم از نظر اعضا، هم از نظر ساختار، هم از نظر تعیین انتخاب رئیس، ایشان هم ماشاءالله یکی از ویژگیهای خوبی که دارند این است که همه نظرات را گوش می کنند و بعد هم مطالعه می کنند و بعد هم عجله ای در تصمیم گیری ندارند.
مجری: بعد از رحلت آقای هاشمی رفسنجانی شما گفتگوهای مختلفی داشتید و خیلیها پای صحبت شما نشستند و در یکی از برنامه ها اشاره کردید به قضیه دیدگاه آقای هاشمی به مسائل بین الملل و بخصوص ارتباط با آمریکا که نقل کردید از ایشان که با ایشان صحبت می کردم ایشان می گفتند نظر من متفاوت با رهبری است ولی وقتی می رویم ایشان استدلال می کنند پاسخی نداریم، واقعا اینطور بود؟
بله من بارها حداقل 3 یا 4 بار از ایشان این را شنیدم که می گفت من در ارتباط با بحث آمریکا با آقا اختلاف نظر دارم ولی وقتی استدلال هایم را می گویم و ایشان هم استدلال هایش را می گوید من در مقابل استدلال های آقا می مانم و جوابی ندارم و حتی یک بار مثال زد گفت یک بار آقا به من گفت فرض کنیم چیزی که تو می گویی را عمل کنیم از کجا مشخص است همان هویت انقلابی مان را از دست بدهیم ولی چیزی هم گیرمان نیاید، ایشان گفت من ماندم و نتوانستم پاسخ بدهم.
مجری: یک جایی گفته بودید زمانی که سفرای اروپایی زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی در اعتراض به قضیه میکونوس رفته بودند ما یک مانور بزرگ در تنگه هرمز برگزار کردیم و بعد هم که برگشتند. خاطره خاصی از این قضیه دارید؟
اتفاقاً یکی از تجارب خوب ما در سیاست خارجی است، ما دو مانور گذاشتیم یکی جاده ساوه یکی در تنگه هرمز و بعد مقام معظم رهبری آمد و سان دیدند، اقتداری که در آنجا نشان داده شد از پیشرفت نظامی ایران، دنیا و مخصوصاً اروپاییها را به این نتیجه رساند که هیچ امیدی به تغییر و تحول در ایران نیست بهتر است با همین نظام کار کنند [می خندد]
مجری: نام اصلی شما سبزوار بوده بعد شما می گذارید محسن، نام یکی از شهدای منصورون بوده که شما انتخاب می کنید بعد از انقلاب؟
بله ما مبارزین قبل از انقلاب همه نام مستعار داشتیم، چون ساواک به دنبال ما بود، حضرت امام که حکم فرماندهی من را به عنوان محسن رضایی داد، من دیگر رفتم محسن را جایگزین کلمۀ سبزوار کردم دیگر عملاً نام من را امام انتخاب کردند.
مجری: آن شهیدی که از منصورون بود این درست است که شما...
نه
مجری: همین طور انتخاب کردید
بله محسن را خانه تیمی انتخاب کردم.
مجری: چه سالی ازدواج کردید؟
سال 55
مجری: چطور با حاج خانم آشنا شدید؟ فکر می کنم آقای جلالی خمینی واسطه بودند؟
بله مسجد عاملِ پیوند ما شد، یعنی من دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بودم، مهندسی مکانیک می خواندم بعدازظهرها یا نماز مغرب می رفتم مسجد آقای جلالی خمینی که نزدیک دانشکده علم و صنعت است، بعد یک روز بعد از نماز به ایشان مراجعه کردم گفتم من یک حرف خصوصی با شما دارم، به ایشان گفتم من شهرستانی هستم من آمدم تهران می خواهم دینم حفظ شود، گفت منظورت چیست؟ گفتم منظورم این است که شما یک دختر خانم متدینی برای من انتخاب کنید، ایشان به خانمش گفتند، خانمش هم جلسه قرآن داشتند، 10، 20 دختر خانم در کلاس ایشان بودند که همسر من را همسر جلالی خمینی معرفی کرد و عامل ازدواج ما از مسجد و کلاس قرآن شروع شد.
مجری: حاج خانم هم آن زمان فعالیت سیاسی می کردند؟
نه فعالیت سیاسی نمی کردند ولی عجیب است برای من شرط کردند، گفتند من یک شرط برای شما دارم، گفتم چیست؟ گفت اگر حکومت اسلامی شد هر سفر خارجی می روی باید من را ببری [می خندد] گفتم حالا تا زمانی که شاه سقوط کند و حکومت اسلامی شود!
مجری: جدی این را قبل از انقلاب گفتند؟
بله، گفتم این شرط را می پذیرم، سال 55 بود و بعد حکومت اسلامی شد دیگر سفر خارجی من به عنوان ماموریت می رفتم با خانم صحبت می کردیم که الان چه کنم؟ من دارم ماموریت می روم، وزرای دفاع می آیند، جاهای مختلف می رویم، معمولاً رضایت ایشان را می گرفتم، البته بعد از اینکه وارد مجمع شدم بعضی از سفرهای خارج که رفتم ایشان را حتما با خودم بردم.
مجری: خطبه عقد را چه کسی خواندند؟
آقای جلالی خمینی.
مجری: مهریه چقدر بود؟
چن سکه طلا بود.
مجری: شما در کارهای خانه چقدر پا به رکاب ایشان هستید؟
خیلی کم.
مجری: اهل آشپزی و کار خانه هستید؟
البته هر وقت فرصت بکنم کمک می کنم ولی من همیشه شرمنده هستم که نمی توانم کمک او بکنم.
مجری: اصلا می توانید غذا درست کنید؟
بله قبل از انقلاب من خودم غذا درست می کردم البته بیشتر نیمرو و املت درست می کردم [می خندد] غذا که چیز مهمی نیست.
مجری: 5 فرزند دارید که البته احمد آقا فوت کردند، مشخص شد علت فوت چه بود؟
متاسفانه هنوز عدم همکاری پلیس دبی باعث شد ظن و گمان های چندی شکل بگیرد ولی بیشترین احتمال را ما سازمان جاسوسی اسرائیل با کمک منافقین می دانیم، احمد بسیار پسر متدینی بود در اتاقش که بعد در را شکستند و وارد اتاق شدند، کنار تختش یک پارچه سفیدی بود که هزار بار نام الله را خودش روی پارچه سفید نوشته بود و یک سال قبل هم حج رفته بود و حاجی شده بود و فرد متدینی بود و به همین دلیل به او شک کرده بودند که او دارد اطلاعات جمع آوری می کند و برای ایران می فرستد و اتفاقاً یک هفته بعد از ملاقاتش با بچه های اطلاعات در مالزی هم این اتفاق افتاد، یعنی ایشان رفت مالزی یکسری اطلاعات داد به سازمان وزارت اطلاعات در ارتباط اینکه اسرائیل دنبالِ پیدا کردن محل های موشکی ایران است مراقب باشید و یک هفته بعد که برگشت دبی، این حادثه برای او اتفاق افتاده است.
مجری: سر احمد آقا شما خیلی سختی کشیدید.
بله بالاخره فرزند بزرگ من بود، هر کسی برای فرزند بزرگش یک آینده ای تصور می کند و دلش می خواهد او بعد از خودش بتواند امورات خانواده و بچه ها و مادر را برعهده بگیرد چون زندگی ما هم همیشه پرخطر است؛
مجری: برای حاج خانم عاشقانه می نویسید؟
حالا عاشقانه نمی توانم نامش را بگذارم ولی محبت آمیز و ارادتم را به او گفتم بیشتر هم همراه با شرمندگی است از بعد اینکه زحمات زیادی در زندگی من کشیده است، فوق العاده، در کمتر خانواده ای وجود دارد؛
مجری: آقای رضایی بخصوص در خانم های این دوران، نمی خواهم بگویم نیستند ولی کمتر هستند آن هم با این فشارها.
بله سال 55 آمده در خانه های تیمی در به در ساواک دنبال ما بوده و هر آن امکان داشته در تیراندازی ها شهید شود، بعد هم انقلاب شد، دو سال اول که من سازمان اطلاعاتی کشور را درست کردم، ایران اطلاعات نداشت با اینکه من تهران بودم ولی در محل اداره می خوابیدم، بعد هم زمان جنگ شد حتی 3، 4 سال بعد از جنگ هم اغتشاشات کردستان و سیستان و بلوچستان را آرام کردیم، زندگی ما جنگی بود.
مجری: اهل ورزش هستید؟
هفته ای یکی دو بار، شنا می روم.
مجری: اهل فوتبال چطور؟ قرمز یا آبی؟
دیگر دوره جوانی بود، ملی هستم.
مجری: از ابتدا علاقه به یکی از این دو تیم نداشتید؟
واقعاً ملی هستم هر دو برای من قابل احترام هستند البته به تیم تراکتورسازی و تیم های خوزستان علاقه دارم، تراکتورسازی به خاطر مهدی باکری که واقعاً عشقِ من است، یعنی از زندگی من جدا نمی شود ولی خیلی از چهره های دیگر هستند که الان مظلوم هستند، آقای مرتضی قربانی، چهره ناشناخته ای است ولی زحماتی که ایشان کشیده است طاقت فرسا است، ایشان اولین کسی است که ما پرچم حضرت رضا علیه السلام را به او دادیم گفتیم قبل از اینکه آفتاب طلوع کند باید این را از اروند عبور بدهی بگذاری بالای مسجد فاو و به اهتزاز دربیاوری که آفتاب که طلوع کرد من به فرماندهان دیگر که عقب هستند بگویم ببینید مسجد حضرت رضا علیه السلام بالای مسجد فاو است، غیرت به خرج بدهید شما هم خودتان را به آنجا برسانید، این را آقای مرتضی قربانی انجام داد.
مجری: با آقای روح الامینی در کجا آشنا شدید؟
آقای روح الامینی جزء دوستان ما بودند که از طریق شهید دقایقی، بیشتر با هم آشنا شدیم، البته ایشان در آبادان بود؛
مجری: از رفقای گروه منصورون کسی الان در قید حیات است؟
تعدادی از اینها که شهید شدند مانند آقای جهان آرا شهید شدند، شهید دقایقی، شهید دکتر شهید مجید بقایی که از بهبهان بودند، دیگرانی که الان هستند مانند آقای ذورالقدر، آقای شمخانی، آقای رشید اینها هم جزء منصورون بودند.
مجری: با آن محدودیت های زمان پهلوی در 17 شهر؛
همه مخفی بله به صورت مخفی بود.
مجری: بعد از انقلاب شما سازمان اطلاعات سپاه را تشکیل دادید و ما وزارت اطلاعات نداشتیم؟
نه نداشتیم فقط یک اطلاعات خارجی در نخست وزیری بود وگرنه اطلاعات اصلی کشور در سپاه درست شد.
مجری: آن زمان برای این کار از چه کسی حکم گرفتید؟
من خودم وقتی آقای مطهری شهید شدند در اردیبهشت سال 58، من دیگر کاری سیاسی را کنار گذاشتم، آمدم با آقای منصوری فرمانده آن زمان سپاه گفتم من آمدم اطلاعات درست کنیم، ایشان گفت اطلاعات درست کردن با این جو انقلابی که در کشور است، اینها می گویند که آنتن ها دوباره برقرار شد، آن زمان می گفتند آنتن [می خندد]؛
مجری: این هم معضل بود!
فوق العاده، اصلاً کار اطلاعاتی کردن بسیار کار زشتی بود؛
مجری: یعنی شجاعتی می خواست وارد این کار شوید.
کسانی مانند شهید باقری آمدند در اطلاعات واقعاً فداکاری بزرگی کردند، یک سال بعد که منافقین دست به اسلحه بردند و فرقان آمد در صحنه دیگر همه مردم مدام می گفتند اطلاعات درست کنید، اما زمانی که کار را شروع کردیم...
مجری: این یکسال قبل از آن ماجرا بود؟
بله یک ذهنیت خیلی منفی درست شده بود.
مجری: تازه اگر درست نمی کردید چه اتفاقات بدتری می افتاد!
بله من مطمئن هستم کسی کتاب راه را بخواند مطمئن می شود که دو سه بار نزدیک بوده انقلاب سقوط کند.
مجری: کتاب راه را معرفی کنم، کتاب راه تاریخ شفاهی دکتر محسن رضایی؛ چند جلد است؟
جلد اولش دوران مبارزه، بحران گروه های سیاسی است.
مجری: جلد دومش هم آمده است؟
در مورد شروع جنگ است دارم می نویسم.
مجری: به نظرم چیز غنی ای خواهد بود.
بله، 3، 4 جلد درباره جنگ است.
مجری: حلقه اولیه اطلاعات چه کسانی بودید؟
من که شروع کردم از آقای ذوالقدر، آقای نجات استفاده کردیم، چند نفر را مقام معظم رهبری به من معرفی کردند.
مجری: آقای نجات که الان سازمان اطلاعات سپاه هستند؛
بله آن زمان ایشان آمد در اطلاعات در 209مستقر شدند، بازجوییِ گروه های فرقان که چندین نفر از شخصیت ها را ترور کرده بودند آنها به عهده گرفتند.
مجری: بعد با این همه تلاش که کردید در سازمان اطلاعاتی کشور، بعضی به شما ایراد می گیرند وزارت اطلاعات که تشکیل شد آقای محسن یک قرارداد ترکمنچای امضاء کرد و همه را به وزارت اطلاعات داد، قبول دارید؟
بله قبول دارم ولی ترکمنچای نه با دشمنان خودمان با خودی ها و نظام خودمان، درست می گویند، دلیلش این بود که من دیدم اگر این را دو نصف بکنیم، مانند مادری است که دید بچه اش را می خواهند نصف کنند گفت همه او را بدهید برود [می خندد] ما دیدیم اگر یک قسمت از آن را جدا کنیم اصلاً کلی سازمان که شکل گرفته است و الان با ضدانقلاب درگیر است، بنابراین به آن آسیب وارد می شود لذا من تصمیم گرفتم و تمام نیروها را فرستادم، طوری شد که احمد آقا با من تماس گرفت گفت حضرت امام به من گفتند به آقا محسن بگو اگر بعضی از بچه ها نمی خواهند بروند ایشان مجبور نکند؛
مجری: شما مجبور می کردید که بروند؟
بله من می ترسیدم این اگر نصف شود 10 سال عقب می افتادیم.
مجری: بعد شما در فرماندهی حفاظت اطلاعات سپاه قبل از حمله صدام می روید نزد آقای بنی صدر و می گویید تحرکاتی .. ولی جدی نمی گیرد؟
بله درست است، قبل از آغاز جنگ من و آقای شمخانی رفتیم به بنی صدر گفتیم جنگ قطعی است، گفت نه اینطور نیست مگر شما پاسدارها جنگ درست کنید، گفتیم ما می گوییم صدام می خواهد حمله بکند تو می گویی ما داریم جنگ درست می کنیم؟! بعد طوری شده بعد از بس عقب افتاده بود یک هفته قبل از حمله عراق کسی آمده بود به او گفته بود ما اطلاعات داریم که عراق می خواهد حمله کند، 30، 40 هزار دلار از بنی صدر گرفته بود یک چیز خام به او داده بود بعد می آمد این طرف و آن طرف می گفت من اطلاعات به دست آوردم عراق می خواهد حمله کند، به او گفتم مرد حسابی ما که یک ماه و نیم قبل به تو گفتیم.
مجری: اگر مثلاً آن زمان جدی گرفته بود ما چقدر جلو می افتادیم؟
بالاخره خیلی مهم بود یعنی لشکرهای ارتش زودتر می رفتند سر مرز مستقر می شدند وقتی عراق حمله کرد خیلی از جاها کسی سر مرز نبود، مرز خالیِ خالی بود.
مجری: بعد یک جایی گفته بودید بعد از فتح خرمشهر اگر یک وقفه شش ماهه می دادیم به نفع ما بود؛ چنین اعتقادی داشتید؟
یک سوءبرداشت شد از جمله من، من این حرف را زدم درست است، بعضی ها گفتند ایشان گفته است ما نباید وارد خاک عراق می شدیم، من این را نگفتم من گفتم ما برای اینکه این حادثه ورود ما به خاک عراق در تاریخ ثبت می شد، باید یک وقفه ای می دادیم و اعلام می کردیم اگر صدام این کارها را نکند ما وارد خاک عراق می شدیم؛
مجری: چرا اتفاق نیفتاد؟
به دلیل اینکه ما خیلی پخته نبودیم الان در حلب هم این کار را کردیم چون آن پختگی را داشتیم، یا در برجام ما این کار را کردیم، 9الزامی که آقا اضافه کرده است، این تجربه 598 است، یا اینکه ما در حلب آتش بس ها را می پذیرفتیم.
مجری: یک جا هم گفته بودید اگر دولت با تمام امکاناتش می آمد پشت جبهه و جنگ تا قدس می رفتیم!
این یک واقعیتی است
مجری: نیامد پشت جنگ؟
نه اینکه دولت در جنگ نبوده و حمایت نکرده است، اما اینکه جنگ تبدیل شود به ورود و بسیج دولت، در جنگ اینطور نشد یعنی کاری که عراق کرد، وزرای عراق هم حتی لباس نظامی به تن شان کرد و آنها را فرستاد در خط مقدم، دوستان ما می آمدند در جبهه، یک سرکشی می کردند می گفتند اگر مشکلی دارید حل بکنیم و بعد هم برمی گشتند، البته ما ناشکر از این نبودیم ولی ما می خواستیم کل دولت وارد جنگ شود، یعنی صنعت کشور بیاید در کنار کارهای دیگری که می کند یک خط تولید ایجاد کند و خمپاره تولید کند، البته استدلال دولتی ها مخصوصاً مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی این بود که اگر ما این کار را بکنیم دیگر نمی توانیم به مردم نان و غذا بدهیم؛
مجری: استدلال درستی بود؟
از نظر ما نه، به این دلیل که جنگ طولانی شد، یعنی ما اگر کمی سختی می کشیدیم و 4، 5 ساله جنگ را با پیروزی های بیشتر، با فتح بیشتری جبران می کردیم آن موفقیت ها می آمد آن فشارها را جبران می کرد.
مجری: شما 9 اردیبهشت سال 66در نامه ای به حاج احمد آقا استعفاء دادید آقای هاشمی آن زمان گفته بود افرادی در سپاه و مجلس آقای رضایی را اذیت می کردند، چه کسانی شما را اذیت می کردند؟
بالاخره بودند، مجلس خیلی موثر بود، اینکه آقای هاشمی می گوید درست است، چون یک گروه عقلا آنجا درست شده بود و آنها مرتب پشت صحنه فضاسازی می کردند، دولت آنطور که ما انتظار داشتیم، دولت که شامل وزرا و وزارتخانه ها در جنگ وارد نمی شدند و فعال هم نبودند،
مجری: خود نخست وزیر وقت چطور؟
... سیاسیون هم مانند بیت آقای منتظری واقعاً اذیت می کردند، خب ایشان قائم مقام امام بود خیلی نقش موثری داشت منتها یک کانونی شده بود که علیه جنگ فعالیت می کردند، البته بعدها مشخص شد اینها چون دنبال رهبری آیت الله منتظری بودند می گفتند سپاه مهمترین بازوی رهبری آینده است، تا امام هست باید آقای محسن رضایی را برداریم و یکی دیگر را بگذاریم که ما رهبری آقای منتظری را تضمین کنیم و اتفاقاً این خیلی به ضرر آقای منتظری تمام شد، یعنی آن عصبانیت هایی که برای امام درست کردند در رابطه با جنگ، خیلی موثر بود؛
مجری: نوشتن آن نامه که نامه معروفی شد که این تجهیزات را می خواهیم بعد از این استعفا بود؟
3 سال قبلش ما این کار را کرده بودیم و اتفاقاً برای امام نوشتیم این نامه دوم به آقای هاشمی رفسنجانی بود.
مجری: در نامه اول امام چه پاسخی دادند؟
امام به مسئولین کشور گفته بودند بروید اینها را جدی بگیرید، اینجا البته تفاوتی که کرده بود، تبدیل به ارقام هم شده بود، آنجا خیلی رقم ها کلی مثلا گفته بودیم 500 گردان، اینجا آمده بودیم این را تبدیل به تعداد و رقم هم کرده بودیم، تفاوتش این است؛ وگرنه روح و متن یکی است.
مجری: بعضی می گویند این باعث پذیرش قطعنامه شد؛ شما قبول ندارید؟
بی تاثیر نبوده ولی اینکه نوشتن نامه باعث پذیرش قطعنامه بوده اینطور نیست.
مجری: رابطه شما با شهید صیاد رابطه خاصی بوده است
بله
مجری: و بعد که بنی صدر او را کنار می گذارد شما او را می آورید و یک جایی مستقرش می کنید و در جنگ هم رابطه خاصی داشتید، نکته ای دارید.
بله. روزی که آقای بنی صدر ایشان را عزل کرد و درجه ایشان را گرفت و ایشان را خیلی تحقیر کرد، من دیدم الان زمان آن است که صیاد را بزرگ کنیم و به بنی صدر بگوییم کور خواندی؛
مجری: بنی صدر با چه توجیحی این کار را کرد؟
به عنوان فرمانده کل قوا، ایشان اختیارات داشت، حضرت امام اختیار فرماندهی کل قوا را به او داده بود، رئیس شورای عالی دفاع هم بود
مجری: بعد ایشان آمد بدون هیچ دلیلی سراغ آقای صیاد؛
بالاخر تفکر آقای بنی صدر با نیروهای انقلاب نه در ارتش و نه در سپاه سازگاری نداشت.
مجری: زمان جنگ با آقای صیاد در فرماندهی بحث می کردید؟
بحث های ما عمدتاً بحث های تخصصی بود، تا آزادسازی خرمشهر اصلاً ما دو روح در یک جسم بودیم، یعنی بعضی وقتها ارتشی ها می آمدند از صیاد به من شکایت می کردند، پاسدارها می رفتند از من به صیاد شکایت می کردند [می خندد] و همه عملیات ها را ما دو امضایی انجام می دادیم، منتها از رمضان به بعد اختلافات کارشناسی بین ما پیدا شد، دوستان سیاسی ما به جای اینکه بیایند این را حل و فصل کنند، مدام سعی می کردند شکاف ایجاد شود، حالا نمی دانم برای چه این کار را می کردند [می خندد].
مجری: سال 76 برای چه از فرماندهی سپاه بیرون آمدید؟
برای اقتصاد.
مجری: برای این موضوع اصرار کردید؟
سه سال بود من این را خدمت آقا گفته بودم؛
مجری: آقا قبول نمی کردند؟
آقا قبول نکردند دیگر من داشتم ناامید می شدم یک روز خود آقا من را صدا کرد و فرمودند یادت است من گفتم خودم تو را صدا می کنم، گفتم بله، گفت حالا برای چه می خواستی استعفا بدهی؟ من یک ساعت و چهل و پنج دقیقه خدمت آقا بودم، یعنی خود آقا وقت گرفت گفت الان ساعت چند است؟ دیدم یک ساعت و چهل و پنج دقیقه صحبت کردیم و بیشتر هم من صحبت می کردم، آقا گوش می دادند، بعد فرمودند حالا من قانع شدم، ولی یک شرط دارد، گفتم آقا شرطش چیست؟ گفت شرطش این است که ما بتوانیم جای شما یک کسی را بگذاریم، بعد دیدم این با آن قانع شدن کمی تفاوت دارد، گفتم آقا تا چه زمانی؟ آقا فرمودند از دو هفته تا دو سال [می خندد] بعد آقا رحیم دو سه ماه بعد انتخاب شد.
مجری: آقا رحیم را شما پیشنهاد دادید؟
جزء پیشنهاد دوستان بود البته یادم نیست من پیشنهاد کردم یا نه ولی جزء پیشنهادات فرماندهان بودند، 4، 5 نفر پیشنهاد شدند، آقای جعفری، آقای رشید، آقای شمخانی، آقای رحیم صفوی.
مجری: بعد هم که رفتید مجمع...
بله، من رفتم مجمع، ولی واقعاً من برای بحث اقتصاد آمده بودم، یعنی دنبال این بودم که یا یکی از دوستان ما رئیس دولت شود، من به او کمک کنم، یا خودم دولت را به دست بگیرم و اقتصاد را درست کنیم، اصلا من کاملاً هدفمند آمده بودم.
مجری: الان هم که آقا می گویند جبهه اصلی ما جبهه جنگ اقتصادی است.
بله وگرنه من به هیچ وجه حاضر نبودم از سپاه بیرون بیایم.
مجری: سال 94 چه شد دوباره لباس پوشیدید؟
دیدیم آن اقتصاد که درست نمی شود، داعشی ها هم دارند می آیند به مرزهای ما نزدیک می شوند[می خندد] گفتم لااقل من لباس را بپوشیم، البته خوشبختانه آنطور که من فکر می کردم ضرورتی پیدا نکرد که خود من بروم سوریه و عراق ولی کاملاً آمده بودم سر خط اگر نیاز شد هیچ تردیدی نباشد بلافاصله عمل کنم.
مجری: مجلس ششم اولین بار بود که خودتان را در معرض رای مردم قرار دادید و رای نیاوردید، در آن فهرست البته خیلی بودند، خودتان فکر می کردید رای نیاورید؟
اصلا فکر نمی کردم!
مجری: یعنی فکر می کردید رای بیاورید؟
بله، نظرسنجی ها هم نشان می داد من بین نفر سوم تا پنجم باشم، اما یکدفعه یک توده عظیمی از آرا از سوی مردم البته تقریباً یک هفته قبل از انتخابات آمد، آقای روحانی سه نفر بعد از من است در آن لیست، آقای احمدی نژاد 10، 15 نفر بعد از من است، آقای هاشمی هم سی ام شد، یک حادثه جدیدی برای ما بود.
مجری: سال 84 برای ریاست جمهوری آمدید و آخرش انصراف دادید، آن زمان خیلی تلاش شد وحدتی صورت بگیرد که نگرفت و شما کنار کشیدید و یک چیزی را دکتر توکلی در برنامه ما گفتند، گفتند سال 84 بعد از انتخاب شدن آقای احمدی نژاد جلسه ای گذاشتند با حضور شما، آقای قالیباف و آقای لاریجانی و آقای احمدی نژاد که مثلا شما کمک بکنید به آقای احمدی نژاد در دولت و حتی بحث شما در وزارت دفاع مطرح شده بود؟
بله یک جلسه در خانه ایشان بود و البته آقای لاریجانی هم شاید موثرتر بود، ما 4، 5 نفر آنجا جمع شدیم گفتیم آمادگی داریم به شما کمک کنیم
مجری: واقعا می خواستید کمک کنید؟!
واقعاً همینطور بود، آقای روحانی هم همینطور بود.
مجری: سال 88 هم نامزد شدید و بعد از آن اتفاقات و فتنه عظیمی که رخ داد، در پاسخ به سوالی درباره نقد خودتان در سال 88 گفته بودید من و امثال من باید جدی تر وارد صحنه می شدیم یعنی چه؟
اتفاق سال 88 که رخ داد، روز شنبه بعد از رای گیری، من یک اعلامیه دادم گفتم هر کسی را شورای نگهبان تایید کند، من او را رئیس جمهور می دانم و از او حمایت می کنم؛
مجری: و تنها نامزدی هم بودید که آمدید شورای نگهبان حرفتان را گفتید.
بله، بعد یک جمله اضافه کردم؛ "اگر ابهاماتی باشد با توجه به اینکه رهبر معظم انقلاب فصلالخطاب است، جای نگرانی وجود ندارد" ولی روز یکشنبه من خودم نگران شدم عجب گویا دارد یک حادثه ای شکل می گیرد، که روز دوشنبه آن تجمع در تهران شکل گرفت، یعنی روز یکشنبه و دوشنبه به من ثابت کرد حادثه بزرگی در راه است، من دیدم اینجا باید آبرویم را بگذارم کف دست بیایم وسط و تلاش کنم این حرکت های خیابانی قانونی شود، شکایت بشود، اعتراض بشود جدی هم باشد ولی در مسیر قانون این کار را بکنند، دیدم تنها راهش این است که من خودم جلو بیفتم این دو نفر را وادار کنم که شما هم بیایید برویم در مسیر قانون، اصلاً دلیل اینکه من رفتم شورای نگهبان شکایت کردم این بود که ما یک مسیر دیگری در کنار حرکت های خیابانی درست کنیم که بلکه بشود یک کاری کرد البته من موفق نشدم آنطور که می خواستم اما حداقل یک عَلمی بلند کردیم برای تشخیص مردمی که دنبال حقانیت بودند و لذا جدی هم دنبال کردم، شورای نگهبان رفتم، اسنادی اگر داشتیم می گفتیم به محض این هم که شورای نگهبان اعلام کرد نتیجه این است من به همه دوستان گفتم ما دیگر تمکین میکنیم و اطلاعیه هم دادیم و گفتم تمکین می کنیم.
مجری: با آن دو نفر صحبت کردید؟
در طول این مدت بله، به محض اینکه من رفتم شورای نگهبان و آمدم به این دو نفر زنگ زدم ابتدا به آقای کروبی زنگ زدم، چون ارتباط دوستی بیشتری با ایشان داشتم تا با آقای موسوی، به او زنگ زدم گفتم من رفتم شورای نگهبان شما چرا نیامدید؟ منتظر شما بودند؛ گفت برخوردها چگونه بود؟ گفتم خیلی خوب بود! حتی آقای جنتی و یزدی خیلی از من تعریف کردند، گفتند ما به این اخلاقی که شما در انتخابات نشان دادید تبریک میگوییم و بعد به من گفتند ما اصلاً قوم و خویشی با کسی نداریم! اگر ثابت شود تخلفی شده یا تقلبی شده است ما به طور جدی پیگیری می کنیم، گفت واقعاً؟! گفتم واقعاً اینطور شده است، گفت پس شما اجازه بدهید چون من با آقای موسوی با هم کار می کنیم با او مشورتی بکنم، من بلافاصله به آقای موسوی زنگ زدم گفتم ماجرا اینطور بوده است شما هم بیایید و شورای نگهبان مشورت کنید، آقای موسوی گفت بگذارید من با ستادم مشورت کنم، من دو ساعت بعد با آقای موسوی تماس گرفتم دیگر جواب نداد، آقای کروبی هم جواب نداد و معلوم شد نمی خواهند وارد این مسیر شوند.
مجری: انتخابات سال 96 را چگونه می بینید؟
یک رقابت جدی هست و به نظر من با حضور نیروهای انقلاب فضاهای جدیدی در کشور شکل می گیرد.
مجری: آقای دکتر آخرین باری که مناطق محروم رفتید، چه زمانی بود؟
اولاً کسانی که این تصاویر را می بینند و متاثر نمی شوند و یا بی تفاوت از کنار آنها می گذرند به نظر من از خوی انسانیت خارج شده اند، من به دلیل اینکه چند سالی است که یک خیریه ای درست کردیم و حدود 110 خیریه هم آمدند زیرمجموعه ما، عنوانش هم ستاد جهاد توانمندسازی است، آخرین باری که من رفتم ایلام بود، باید یک نهضتی به وجود بیاید، مساله توانمندسازی را ما باید جدی بگیریم، یک مساله مبارزه با فقر و فقیر شدن است، یک مساله هم ریشه کنی فقر است، ما اگر فقر را ریشه کن نکنیم، شما به 10 فقیر در یک جا رسیدگی کنید، سه سال بعد 10 فقیر دیگر همانجا به وجود می آید.
مجری: یک چیزی از زندگینامه شما خواندم، شما از کسانی هستید که محرومیت را با پوست و گوشت خودتان حس کردید، از شما خواندم دوران بچگی شما بوده، داشتید چوپانی می کردید یک نفر به شما می گوید شما اینجا چه می کنید باید الان مدرسه باشید، بعد می گویید من باید برای گذران زندگی ام باید بیایم و آخر سر شما را می برند مدرسه شبانه، چه کسی بود؟
من آخرش ایشان را پیدا نکردم، خیلی دنبالش گشتم که چه کسی بود ولی او را پیدا نکردم من کنار جاده داشتم چوپانی می کردم و به پدرم کمک می کردم، بعد دیدم اتوبوس ایستاد یک نفر آمد بیرون من آن طرف جاده بودم، صدایم زد گفت بچه بیا کارت دارم، من رفتم گفت الان بچه های هم سن تو سر کلاس هستند، تو چرا اینجا هستی؟ شب با ماشین آمد من را صدا کرد دو تایی با هم رفتیم سر کلاس شبانه و لذا از اینجا به بعد زندگی من تغییر کرد.
مجری: دست خط شما در پایان برنامه.
«بسمه تعالی
ما خود را بدهکار انقلاب اسلامی، امام، رهبر معظم انقلاب و ملت شریف ایران می دانیم و اگر وارد فعالیت سیاسی شدم برای برداشتنِ گامِ سوم زندگی ام بعد از استقرارِ امنیت و دفاع بوده است، یعنی یک تحول اقتصادی و فرهنگی در جامعه و معیشت مردم. امروز هم همچنان امیدوارم که با شکل گیری یک دولت انقلابی، نسل سوم و چهارم انقلاب در یک تحولِ اقتصادی فرهنگی وارد شوند و ضمن ساختن خود، اقتصاد و فرهنگ جامعه و کشور را شکوفا کنند.
سرباز رهبر معظم انقلاب و ملت سرافراز ایران اسلامی
محسن رضایی»