به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، متأسفانه به تعداد قهوهخانهها و سفرههای سنتی روز به روز اضافه
میشود و انبوهی از جوانان هر روز ساعتها وقت خود را صرف کشیدن قلیانهای
سرطانزا میکنند.
سؤالی که مطرح میشود این است که آیا قهوهخانه در زمان قدیم نیز اینگونه بودهاند؟
طبق
شواهد تاریخی، نخستین قهوهخانهها در ایران در دوره صفویان و به احتمال
زیاد در زمان سلطنت شاه طهماسب در شهر قزوین پدید آمد و بعد در زمان شاه
عباس اول در شهر اصفهان توسعه یافت.
* دو نهاد محبوب ایرانیان در عصر صفوی
«دیوید
بلو» در کتاب «شاه عباس؛ پادشاه سنگدلی که به افسانه بدل شد» مینویسد: دو
نهاد محبوب در اصفهان توجه ویژه بازدیدکنندگان اروپایی را به خود جلب کرده
بود. یکی حمام یا گرمابه عمومی بود که از اجزای لازم شهرهای مسلمان به
حساب میآمد، زیرا در قوانین اسلامی حمام برای پاکیزهسازی از طریق شستشو
امری لازم است. احکام شیعه 28 وهله برای شستشوی کامل قبل از به جای آوردن
نماز تعیین کرده است. اما ایرانیان برای تمدد اعصاب و به دلایل بهداشتی نیز
به حمام میرفتند. هربرت مینویسند: «این نوشدارویی بود در مقابل بسیاری
از بیماریها مخصوصا سرماخوردگی، زکام، بلغم، درد، سیفلیس و بقیه امراض.»
حمامهای
اصفهان از سنگ ساخته میشد با سقفهای گنبدی و پنجرههایی مدور با شیشه
کلفت رنگی روی گنبدها تا تابش نور از میان آن ممکن باشد. اتاقهایی با
دماهای متفاوت برای تعرق وجود داشت، در اتاقهای دیگر مشتریان حمام
میگرفتند و یک نفر آنها را با قوت تمام کیسه میکشید و مشت مال میداد، و
اتاقی بزرگ هم بود با حوضچههای از آب سرد در وسط که لباسهاشان را در آنجا
میکندند و از لحاظ اجتماعی دور هم گرد میآمدند. کفها تماماً از مرمر
بود. صبحها پس از آنکه آب گرم میشد یکی از کارگران حمام با دیدن در شیپور
یا شاخ به اهل محل خبر میداد حمام باز است. مردها میتوانستند تا ساعت دو
بعدازظهر از حمام استفاده کنند، از آن ساعت به بعد به زنها اختصاص
مییافت و یا پارچه کتان از در حمام آویخته میشد تا مردها به آن نزدیک
نشوند. پولی که مطالبه میشد نسبتا اندک بود.
* قهوهخانهها در زمان شاهعباس جزء ثابت زندگی روزانه مردم شد
نهاد
دیگر که نسبتا تازگی داشت قهوهخانه بود. قهوهخانهها در سراسر بازارها و
هر جا که محل اجتماع مردم بود وجود داشت. احتمالا اولین قهوه خانهها در
دوران سلطنت شاه طهماسبت ظاهر شدند اما در زمان شاه عباس بود که تبدیل به
جزء ثابت زندگی روزانه مردم شد.
قهوهخانه نوعی شامل اتاق فراخ
تاقداری بود که حوضچهای در وسط داشت. سکوهایی در چهار طرف برپا شده بود که
با قالی و کوسن پوشیده میشد و مشتریان میتوانستند آسوده روی آن لم
بدهند. هربرت قهوه را چنین توصیف میکند: «سیاه و تا حدی تلخ (یا بیشتر با
طعمی مانند رویه سوخته نان»، بیشتر سودمند تا باب دندان» آن را در
فنجانهای کوچک سفالی میریختند. مشتریان، علاوه بر نوشیدن قهوه، قلیان
میکشیدند، شطرنج بازی میکردند و به تخته نرد و بازیهای دیگر
میپرداختند. صاحبان قهوهخانهها به منظور جلب مشتری از برخوانی توسط شعرا
و نقالها را تشویق میکردند که گهگاه به مناسب خاصی روی صندلیهای بلند
وسط اتاق مینشستند و پس از آن پولی برایشان جمعآوری میشد.
* قهوهخانه محل حضور افراد فرهیخته و خردمند بود
قهوهخانهها
از هفت صبح باز میشد اما شلوغترین زمان شب هنگام بود که فانوسهای
شیشهای را به شکل دایره از سقف میآویختند. طیف وسیعی از اعضای متمولتر و
فرهیختهتر جامعه مدام به این مکانها رفت و آمد میکردند از جمله
بازرگانان، مقامات درباری، وزراء و حتی خود شاه اما مشتریان واقعی آن
نویسندهها، هنرمندان و خردمندانی بودند که در آنجا ملاقات میکردند تا
آشکارا درباره همه چیز به بحث و گفتوگو بنشینند از جمله اعمال حکومت. شاه
عباس سعی کرد با فرستادن روحانیون شیعه یا ملاها به قهوهخانهها برای
ایراد خطابههای اخلاقی با آنان مقابله به مثل کند. ا ین کار تنها بر غوغای
عمومی افزود.
معدودی از قهوهخانههای متفاوت، برای جلب مشتری
پسران خودشچهره چرکس (نام قومی قفقازی) و گرجی را به کار میگرفتند. این
پسرکان که ده تا شانزده ساله بودند لباسهای شهوتانگیز به تن میکردند،
آرایش میکردند و گیسوان بلند مجعد داشتند. آنها رقصهایی شهوانی انجام
میدادند و داستانهای شهوتانگیز نقل میکردند تا شور جنسی مشتریانی را
برانگیزند که بعد میتوانستند همراهیشان کنند! این «مکانهای لواط» -آنطور
که ژان شاردن (جهانگرد فرانسوی) آنها را مینامد- به دست شاه عباس دوم در
سال 1656 بسته شد.
تحریم تجارت تنباکو توسط شاهعباس
شاه
عباس از قهوهخانهها لذت میبرد، اما از عادت رو به رشد استعمال دخانیات
بیزار بود و هر از گاه حکمی برای متوقف ساختن تجارت تنباکو وضع میکرد. یکی
از این احکام تحریم هنگام مأموریت سِر دادمور کاتن در سال 1628 در ایران
جاری بود.
توماس هربرت (جهانگرد انگلیسی) نقل میکند که درست قبل از
رسیدن هیأت به قزوین کاروانی با چهل شتر که بارشان تنباکو بود، بیخبر از
این ممنوعیت، از هند وارد شهر شده بود. شاه عباس دستور داد ساربانهای
کاروان را گوش و دماغ بریدند و تنباکوها را در چالهای ریختند و آتش زدند.
هربرت مینویسد: «دود سیاهی که از این تنباکوها برمیخواست دور روز و شب
تمام مفت و مجانی شهروندان را در معرض دودی ناخوشایند قرار داد.»