همشهری تماشاگر/شماره 93:
یادش بهخیر، گوانگژو
نمیدانیم
سن و سال شما به آن سالها قد میدهد یا نه اما روزگاری در سطح آسیا
رقابتهایی برگزار میشد به نام بازیهای آسیایی که یکی از این دورهها در
گوانگژو برگزار شد. مسئولین وقت سازمان تربیتبدنی به ورزشکاران قول داده
بودند در صورت قهرمانی در هر رشته علاوه بر سکه، یک واحد مسکونی به آنها
اهدا کنند؛ آنهم با قیمت دلار آنزمان!
بعد از آنهمه سال یوسف
کرمی که از بازماندگان آن رقابتهای تاریخی است پیگیر مطالباتش شده که
گفتند شرایط اهدای آپارتمان یکمقدار عوض شده؛ یعنی الان برای دریافت آن
هدیه باید 5میلیون صندوق حمایت از قهرمانان بدهد، 20میلیون خود ورزشکار
بدهد، 25میلیون هم بهصورت اقساط توسط ورزشکار پرداخت شود.
آن
زمانها البته هدیه دادن معنا و مفهوم دیگری داشت. اینطور نبود که پول
هدیه را خودتان بدهید، قسطش را خودتان بدهید، یکعمر بدوید دنبال هدیه،
چهلبار مراسم اهدای هدیه به قهرمانان بگیرند و سرانجام خانهای را که
خودتان پولش را دادهاید به شما هدیه بدهند.
با این حال تجربه
نشان میدهد همیشه باید قدر موقعیتی که در آن قرار داریم را بدانیم و
بیخودی به شرایط موجود اعتراض نکنیم، چرا که وضعیت هیچگاه بهتر از قبل
نمیشود. همینطور پیش برویم از دوره بعد برای روحیه بخشیدن به ورزشکاران
میگویند در صورت کسب مدال، قهرمانان اجازه دارند در هر نقطهای از کشور که
دلشان میخواهد با پول خودشان خانه بخرند و بدهند به وزارتخانه تا طی
مراسمی با شکوه به آنها اهدا شود؛ البته هزینه برگزاری مراسم با قهرمانان
است، نمیشود هدیهای را که آنها میخواهند بگیرند، هزینهاش را از
بیتالمال بدهند که، میشود؟
آقای گلرهای لیگ
بلایی
که دروازهبانهای پرسپولیس بر سر هواداران این تیم آوردهاند را هیتلر با
آن قساوت مثالزدنیاش بر سر مردم دنیا نیاورده است. با اینکه پس از
لژیونر شدن علیرضا حقیقی بهنظر میرسید مشکل دروازهبانی پرسپولیس تا چند
نسل بعد هم حل شده باشد اما گویا سایر دروازهبانهای این تیم در تصمیمی
متفاوت قصد دارند با استفاده از نسلکشی و دقدادن چند نسل از هواداران هر
چه زودتر خود را به روسها بشناسانند و در دنیای دروازهبانی برای خود اسم و
رسمی دست و پا کنند.
در همین راستا پس از میثاق معمارزاده که با
خوردن 4گل در دیدار مقابل نفت آبادان موفق به کسب عنوان ارزشمند «آقای
گلری» شد، حسین هوشیار نیز نشان داد شایستگیهای لازم برای تبدیل شدن به یک
حقیقی ایدهآل را دارد و در راه رسیدن به این عنوان فقط یک مقدار زمان
میخواهد.
البته اگر بنا باشد فرصتی که به حقیقی برای نشان دادن
قابلیتهایش داده شد و حقیقی با تیزهوشی چیزی نشانشان نداد، به هر
دروازهبان دیگری در پرسپولیس داده شود، هوشیار میتواند با ادامه درخشش در
لیگ دسته سوم دل اندک هوادار بهجا مانده از این نسلکشی را شاد کرده و به
اسطوره آن باشگاه بدل شود. خدا بگوییم این روسها را چکار کند که هیچوقت
خیرشان به ما نمیرسد و حتی با لطف بیاندازهای چون جذب علیرضا حقیقی هم
به دنبال ضربه زدن به فوتبال ما هستند.
لیست درخواستی دایی
علی
دایی رفته رفته به آدم ویژهای تبدیل میشود، بهخصوص وقتی تحت حمایت عادل
فردوسیپور و ترس غریزی تنها مجری محبوب صدا و سیما قرار میگیرد و دو
نفری تلاش میکنند زیر بار حرف حساب نروند.
وقتی مهدی تارتار در
برنامه نود هفته گذشته به درستی اشاره کرد که کارشناسی داوری باید قبل از
روی خط آمدن علی دایی صورت میگرفت، عادل فردوسیپور چنان تاثیر علی دایی
بر روی صحبتهای کارشناس داوری را انکار میکرد که انگار تا به حال دایی
روی هیچکس و هیچچیزی تاثیری نداشته! پس از این بود که جمله تاریخی سرمربی
راهآهن را در خصوص نقش مربی شنیدیم که میگفت: «مگه وظیفه مربی اینه که
بیاد داد و بیداد کنه کنار زمین؟!» پنپ، مربی باید کنار زمین پانتومیم
بازی کند تا بازیکن چشمش کور، حدس بزند منظورش چیست.
مربی باید حجب
و حیا داشته باشد، صدای مربی را نیمکت بغلی نباید بشنود، مربی باید
خویشتندار باشد و دانش مربیگریاش را کنترل کند، نه اینکه بیمحابا آنها
را به بازیکنانش انتقال دهد؛ این کارها وظیفه تدارکات تیم است! اتفاقا خود
علی دایی هم یکی از کمحرفترین مربیان حال حاضر دنیاست که تنها با
استفاده از ایما و اشاره بازیکنان تیمش را تهییج میکند و با حرکت چشم و
ابرو به عملکرد داوری واکنش نشان میدهد.
از علی دایی خواهش میکنیم
کارهایی که یک مربی باید انجام بدهد و کارهایی که نباید انجام بدهد را در
کنار ترکیب و تعویضهای درخواستی لیست کند و در اختیار کمیته آموزش
فدراسیون فوتبال قرار بدهد تا برای اطلاعرسانی در اختیار مربیان حال حاضر
تیمها و افرادی که قرار است به عرصه مربیگری وارد شوند، قرار بگیرد.
یک جمله، دو معنی و چند تفسیر
یکی
از محاسن کار گروهی این است که یک نفر حرف میزند، یک نفر این حرف را معنی
میکند و احتمالا چند نفری هم پیدا میشوند که معنی این حرف را تفسیر
کنند. مثلا رئیس دولت میگوید: «بدنه فوتبال را تغییر میدهم»، وزیر ورزش
میگوید: «منظورش کل سیستم ورزش بوده» و احتمالا تفسیرش میشود اینکه:
«سیستم اقتصادی مملکت به یک بازنگری جدی نیاز دارد!» باور کنید همهاش کار
غربیهاست.
اینها میخواهند با استفاده از تهاجم فرهنگی و ماهواره
و اینترنت و پلیاستیشن و دیویدی و فلشمموری و اینجور سیاسیکاریها به
ما القا کنند که تا صحبتهای رئیس دولت ترجمه نشود ما متوجه گفتههایش
نمیشویم و در برقراری ارتباط با یکدیگر مشکل داریم.
لامصب از آرش
فرزین (داماد علی پروین) هم بهتر ترجمه میکند؛ از وزیر ورزش خواهش میکنیم
حالا که دستش به ترجمه کردن گرم شده و حرف رئیساش را بهتر از همه
میفهمد، به ما بگوید: «از وضعیت موجود در فوتبال راضی نیستم» یعنی چه؟
معنیاش را که میدانیم میشود: «خدا رو شکر، همه چیز روبراهه، فقط مونده
یکیاز دوستان هماهنگ بیاد فدراسیون فوتبالرو تحویل بگیره»! اما تفسیرش
چی؟ کتاب مرجعی اگر برای تفسیر دارید معرفی کنید که از یک جمله چند برداشت
نشود و بیگانگان به نفع خود تعبیرش نکنند. میترسیم خدای نکرده دخالت دولت
در فوتبال تلقی شود و عواقب سنگینی برای ما بههمراه داشته باشد.
ما را از استادیم خالی نترسانید
برای
ما که با انواع و اقسام دخالتها به دنیا آمدیم، با دخالت بزرگ شدیم، با
همان دخالتها انتخاب رشته کردیم و به تحصیل ادامه دادیم، با
شبهدخالتهای دیگران به ازدواج تشویق شدیم و اگر قسمت باشد با همان
دخالتها میمیریم، اصرار فیفا برای عدم دخالت دولتمردان در ورزش قابلفهم
نیست.
وقتی رئیس دولت که خرج فوتبال ما را میدهد از وضعیت موجود
راضی نیست و میخواهد با تغییراتی در بدنه فوتبال آن را اصلاح کند، چرا
فیفا باید با تهدید بچگانهای چون تعلیق ما را از سرانجام این کار بترساند؟
در اینکه فیفا هیچ کاری نمیتواند بکند شکی نیست اما چرا این فیفاییها
اصرار دارند سیاسیون دست از سر ما بردارند؟ اصلا به کسی چه ارتباطی دارد که
دست سیاسیون کجاست؟ سر ناقابل ما راضی، دست مبارک سیاسیون راضی، مشخص است
تکلیف ناراضی! ما را از تعلیق میترسانید؟ گندهتر از تعلیقش ما را فقط
شکوفا میکنند، آنوقت شما ما را از استادیوم خالی میترسانید؟ اگر جرات
دارید تعلیقمان کنید تا ببینید از همان روز، ساعتی چند تا فوتبالیست را از
طریق فضا به بوندسلیگا و لالیگاپرتاب میکنیم!
کجایند مدیران پرادعا؟
همین
چند ماه پیش بود که محمد رویانیان برای اثبات علاقه فراوانش به فوتبال
مجبور شد پرده از حضور در باشگاه نودتاییهای برنامه نود بردارد تا در دل
هواداران جا باز کند. از مدیرعامل اصرار و از هواداران انکار، تا دست آخر
رویانیان عکسهای آدامس فوتبالی را که سالها برای جمعآوریاش زحمت کشیده
بود از جیبش درآورد و با نشان دادن عکس مارادونا که در آدامسها خیلی کم
بود موفق شد علاقه خود را به اثبات برساند.
واقعا عجیب است آدمی که
آنروزها با روشهای اینچنینی سعی بر اثبات فوتبالی بودنش داشت امروز
بگوید: «به فضای فوتبال علاقه ندارم!» به همین راحتی؛ همانطور که میبینید
اینجا برای مدیریت یک تیم مردمی مهمترین فاکتور علاقه است.
مدیریت
در باشگاههای ایرانی نه کارنامه میخواهد، نه آگاهی، نه شناخت و نه حتی
توانایی. حتی نیاز نیست از قبل بررسی کنید و ببینید به این فضا علاقه دارید
یا نه، چیزی که اینجا زیاد داریم زمان برای شناسایی علایق مدیران است.
از
همینرو مدیران به ورزش میآیند، فضا را از نزدیک بررسی میکنند، مقداری
آزمون و خطا میکنند، اگر عرصه فعلی باب میلشان نبود وقت مردم را بیشتر از
این نمیگیرند و مدیریت در عرصه دیگری را تجربه میکنند.
بندههای
خدا خیلی کار سختی دارند؛ باور کنید عدهای از همین مدیران از زمان طفولیت
ما تا همین لحظه در حال کسب تجربهاند، حالا کی و کجا میخواهند از آن بهره
ببرند معلوم نیست... احتمالا میخواهند سورپرایزمان کنند!
خونگیری و خونریزی
یکی
از ملیپوشان قایقرانی ایران با پای خودش وارد فدراسیون پزشکی-ورزشی شد تا
آزمایش خون بدهد اما لحظاتی بعد وی را روی برانکارد و در حالی که غرق در
خون بود از فدراسیون بیرون آوردند.
آقایان به صورت ایستاده از
ورزشکار خون گرفتند و او که به دلیل افت فشار تعادلش را از دست داده بود با
سر رفت داخل شیشه. گفته میشود یک عدد صندلی در فدراسیون موجود بوده اما
شخص خونگیرنده ترجیح داده خودش روی آن بنشیند.
در شرایط فعلی به
نظر میرسد چنانچه ورزشکاران بدون دادن آزمایش خون به المپیک بروند و
دوپینگی دربیایند به نفع ورزش کشور است. ورزشکار دوپینگی را یکی، دو سال
محروم میکنند و قضیه تمام میشود اما ورزشکاری که با سر میرود داخل شیشه
احتمال دارد از ادامه حیات در این دنیا محروم شود.
یکی دیگر از
ورزشکاران هم که اتفاقا شانس مدال المپیک دارد -یا بهتر است بگوییم داشت-
برای تعیین نمره چشم به فدراسیون پزشکی رفت اما لحظاتی بعد سر جدا شدهاش
را از در پشتی فدراسیون دادند بیرون. پزشک مربوطه درباره این حادثه
میگوید: «چانهاش را گذاشته بود روی دستگاه و داشتم معاینهاش میکردم،
ناگهان صندلی شکست و آن مرحوم سقوط کرد اما متاسفانه کلهاش در دستگاه گیر
کرده بود. هر وقت یاد آن صحنه میافتم مو به تنم سیخ میشود.»
یک ایران و یک فجرسپاسی
جعفری،
مدیرعامل باشگاه فجرسپاسی میگوید: «با پیروزی مقابل پرسپولیس دل یک کشور
را شاد کردیم.» ایشان به هر حال مرد دنیادیدهای است و همینطوری شکمی
حرفی را به زبان نمیآورد. ایران پهناور پس از پیروزی فجر بر پرسپولیس
یکپارچه شور و غوغا بود و مردم در حالی که سر از پا نمیشناختند به صورت
مارپیچ در خیابانها میدویدند.
فیلمهای مربوط به این شادیها
حتما توسط مردم به برنامه نود ارسال میشود تا همه ببینند چگونه
موتورسواران در شوش دانیال، کهگیلویه و بویراحمد و اسلامآباد غرب به صورت
گروهی حرکت میکردند و بوق میزدند.
حتی یکی از هواداران پرسپولیس
پس از گل سوم فجر آنقدر از شدت خوشحالی بالا پرید که سرش به لوستر برخورد
کرد و به کما رفت. پدر وی هم که بسیار خوشحال بود بلافاصله اعضای بدن پسرش
را به نیازمندان تقدیم کرد و گفت بروید خوش باشید اما بعدا مشخص شد این بچه
اصلا مرگ مغزی نشده بوده و اگر کمی صبر میکردند خودش به هوش میآمد.
به
هر حال شادی است و هزار اتفاق غیرقابل پیشبینی. به قول اکبر میثاقیان:
«شادی، خوشحالی میاره!» هلال احمر گزارش داد در جریان همین شادیها یکی از
شهروندان دچار سانحه شده و دو دست و یک پایش را از دست داده، اما با این
حال باز هم خوشحال است و میگوید ارزشش را داشت.
شیرجه نافرجام در چشم پزشکی
بازی
در تیمی مثل پرسپولیس خصوصا برای بازیکنانی که چندان شناخته شده نیستند
افتخار بزرگی است. خودتان را بگذارید جای دروازهبانی که تا دیروز در یاسوج
و لیگ دسته اول فوتبال بازی میکرده و ناگهان در موقعیت ایستادن در چارچوب
دروازه پرسپولیس قرار گرفته. انصافا اگر جای او بودید به مسئولان باشگاه
آمار میدادید که چشمتان ضعیف است و از امضای قرارداد عذرخواهی میکردید؟
1- بله 2- خیر... پاسخهای خود را دوشنبه شب به شماره 200090 پیامک کنید.
شایعه
شده که چشمهای حسین هوشیار ضعیف است و به همین دلیل در بازی با فجرسپاسی
سه گل از راه دور خورده. البته به احتمال زیاد چشمهای هوشیار نزدیک بین
است چون توپهایی که از سه قدمی زده میشوند را خوب میگیرد اما روی
شوتهای از راه دور مشکل دارد. رویانیان پس از اطلاع از این موضوع بلافاصله
دست حسین را گرفت و او را به چشم پزشکی برد.
آقای دکتر دروازهبان
پرسپولیس را مقابل تابلویی که پر از حرف Eدر جهات مختلف بود نشاند اما او
حتی بزرگترین E را هم نمیتوانست بگوید کدام طرفی است و مدام
میگفت:«کدوم؟» آخر سر دکتر پرسید:« کلا این تابلو رو میبینی؟» و هوشیار
جواب داد: «کدوم؟» دکتر عصبانی شد و تابلو را به سمت هوشیار پرتاب کرد اما
دروازهبان پرسپولیس چون در آخرین لحظات مسیر حرکت تابلو را تشخیص داد
شیرجه نافرجامی به سمت آن رفت و تابلو به رویانیان اصابت کرد.
نقش فراستی در استعفای فابیو کاپلو
میگویند
نخستین روز نمایش فیلمهای جشنواره فیلم فجر کاملا تحت تاثیر بازی استقلال
و پرسپولیس قرار گرفت و سالن مربوط به نمایش مسابقه داربی در برج میلاد
بیشترین مخاطب را به خود اختصاص داد. حتی برنامه هفت هم که نیمهشب از شبکه
سه پخش شد به رجزخوانی بازیگران هوادار قرمز و آبی اختصاص پیدا کرد و
مهراوه شریفینیا و امیر جعفری به شدت با هم کلکل کردند.
فقط شانس
آوردیم که مسعود فراستی تصمیم نگرفت وارد تحلیل و ارزشگذاری مسابقات
فوتبال شود وگرنه نسخه مربیانی مثل گواردیولا و فرگوسن هم یکشبه پیچیده
میشد و آنها چارهای غیر از زندگی در کنج عزلت از صبح روز بعد نداشتند.
حتی
گفته میشود فابیو کاپلو هم دقیقا به دلیل آفتابی شدن فراستی در اطراف
فوتبال استعفا داده و به یکی از نزدیکانش گفته: «دوست ندارم مسعود به این
دو ریال اعتباری که در فوتبال جمع کردم چوب حراج بزند.»
فریدون: خب مسعودجان نظرت رو راجع به بازی بگو.
مسعود: افتضاح... یه مشت الدنگ دنبال توپ میدویدند.
فریدون: نه دیگه اینجوری صحبت نکن. زن و بچه مردم این برنامهرو نگاه میکنن. بیا قشنگ نقد کنیم.
مسعود:
ببین بازی اصلا درنیومده بود. مثلا من بیننده اصلا نمیفهمیدم چرا
امیرآبادی روی نیمکت نشسته در حالی که الونگ فیکسه. مخاطب در 10دقیقه اول
کاملا سردرگم میشد. کارگردان اصلا به این موضوع توجه نکرده که مظلومی با
نزدیک به 60سال سن نمیتونه موهای سیاهی داشته باشه.
فریدون: بازی کدوم تیمرو دوست داری؟
مسعود: هیچ تیمی... لعنت به همشون!
فریدون: حتی بارسا رو هم دوست نداری؟
مسعود:
به هیچ عنوان، به نظرم یهجور خودمرکزگرایی مفرط مازوخیستی توی این تیم
جریان داره که من همیشه باهاش مخالف بودم. دوست دارم درباره گواردیولا یه
چیزی بگم.
فریدون: فقط تورو خدا حرف زشت نزن.
مسعود: اون یه کچل بیخاصیته، فرگوسن هم یه پیرمرد از کار افتاده لعنتیه.
فریدون:
اینقدر حرص نخور مسعودجان. صورتت قرمز شده، تمام رگهای پیشونیت زده
بیرون از حرص و جوش. آخه چرا اینقدر خودتو اذیت میکنی قربونت برم!
مسعود: ساکت شو... تو هم یه فسیل محتاط نون به نرخ روز خوری.
فریدون: خب دیگه من مجبورم حرفتو قطع کنم و پرتت کنم از استودیو بیرون.
(چند نفر با چهرههای پوشیده وارد صحنه میشوند و مسعود را در حالی که مدام فریاد میزند به زور به پشت صحنه منتقل میکنند)
مسعود
(فریادزنان): خاک بر سر مورینیو و فرگوسن و بارسلونا و گواردیولا. الهی که
اسکورسیزی و رابرت دنیرو و مارلون براندو برن زیر گل. ولم کنید.... درود
بر اخراجیهای 1، 2 و 3، لعنت به جدایی نادر از سیمین. زنده باد میثاق
معمارزاده، مرگ بر علی کریمی.