به گزارش پایگاه 598 به نقل از تسنیم، «دیپلماسی یک نظام فلسفی اخلاقی نیست». شاید کمتر کسی با این کلام
"هارولد نیکولسون" دیپلمات انگلیسی و متخصص در تاریخ روابط بینالملل
مخالفت کند. با این وجود هر بار که «ریاکاری» یک قدرت بزرگ جهانی آشکار می
شود، جنجالی سیاسی بوجود می آید، بخصوص اگر صحبت بر سر ایالات متحده آمریکا
باشد که موقعیت خود را همواره «نشسته بر فراز تپه» تصور می کند، کشوری که
خود را الگویی برای همه بشریت می داند.
سایت خبری-اینترنتی
«لنتا.رو» روسیه تصمیم گرفته است تا در تحلیلی به تشریح بزرگترین
ریاکاریها در سیاست خارجی آمریکا پرداخته و سپس این مسئله را بررسی کند که
آیا اصلا دیپلماسی بدون ریاکاری و فریب ممکن است.
گسترش ناتو- نمونه بارز ریاکاری غرب
هرچند
بطور رسمی مقر سازمان پیمان آتلانتیک شمالی در بروکسل قرار دارد، ولی در
عمل سیاست این بلوک نظامی در واشنگتن تعیین می شود. و اکنون به گونه ای شده
که ناتو در آن واحد در مرکز چندین تحول جهانی قرار گرفته که می تواند
نمونهای خوبی برای ریاکاری در روابط بین المللی باشد. بارزترین نمونه آن
پذیرش کشورهای عضو اردوگاه سوسیالیستی در ناتو است.
سئوال در این
زمینه بعد از اتحاد دو آلمان بطور جدی مطرح شد. اتحاد جماهیر شوروی نه
تنها با پایان موجودیت نظام جمهوری دموکراتیک خلق آلمان مخالفتی نکرد، بلکه
نیروهای نظامی خود را نیز از خاک آلمان شرقی بیرون برد. به گفته "میخائیل
گورباچوف" آخرین رئیس جمهوری شوروی، مسکو در پاسخ به این اقدام، این
اطمینان را از کشورهای غربی بدست آورد که «ناتو حتی یک سانتیمتر هم به سمت
شرق گسترش پیدا نخواهد کرد».
ولی مشکلات (ازجمله بحران اوکراین) در
این رابطه بقدری بزرگ شدند که این وعده هرگز در هیچ سندی نوشته نشد. در
نهایت نیروهای مسلح اتحاد جماهیر شوروی خاک آلمان را در سال 1994 را ترک
کردند و پنج سال بعد مجارستان، لهستان و چک، به عضویت ناتو درآمدند. باز هم
بعد از گذشت 5 سال دور بعدی گسترش تحقق یافت و اینبار لتونی، لیتوانی و
استونی به ناتو پیوستند و بدین ترتیب ناتو به نزدیکی مرزهای روسیه رسید.
دقیقا بعد از پایان جنگ سرد، سه دور گسترش ناتو رخ داده و ناتو در نهایت
دارای 12 عضو جدید شد.
از دیدگاه رهبران ناتو، گسترش این سازمان یک
فرایند طبیعی بود. بر اساس منشور ناتو، هر کشور اروپایی که قادر به «انجام
سهم خود در تامین امنیت منطقه آتلانتیک شمالی» باشد، اجازه عضویت در این
سازمان را دارد. در رابطه با وعده ای که گورباچوف از آن سخن گفته، باید گفت
که در مقالهای تحت عنوان «گسترش ناتو و روسیه: افسانه و حقایق» که در
سایت رسمی پیمان ناتو نیز انتشار یافته، به این مسئله اعتراف شده است که
برخی اظهارات مقامات بلندپایه اروپایی، از جمله وزرای امور خارجه آلمان و
آمریکا در آن زمان، بطور کلی خودداری از هر نوع گسترش ناتو بعد از آلمان
شرقی را به مسکو داده بودند. ولی حتی اگر تصور کنیم که دیپلماتهای
بلندپایه واقعا به احترام منافع امنیتی شوروی واقعا مایل بودند که مانع از
گسترش ناتو در آینده شوند، آنها هرگز موفق به این کار نشدند. گفته می شود
که پاسخ منفی به درخواست کشورهای اروپای شرقی، عملا منجر به ادامه شکاف در
اروپا بر اساس تقسیم بندی دوران جنگ سرد می شد. البته غرب هرگز نتوانست چه
از لحاظ سیاسی و چه اخلاقی به چنین برخوردی پایبند بماند.
در مسکو
به این مسئله کاملا با دید دیگری نگاه می شود: غرب صرفا با استفاده از ضعف
روسیه در سالهای 1990 به وعده خود به مسکو پشت پا زد. استدلال رهبران ناتو
هرچه که بود، ولی تصمیم برای پذیرش اعضای جدید، ضربه محکمی به اعتماد
رهبران روسیه به واشنگتن وارد نمود. و سپس تحولاتی مانند بمباران خاک
یوگسلاوی سابق، حمله نظامی به چند کشور، از جمله عراق، برخلاف قطعنامه
شماره 1973 شورای امنیت سازمان ملل و سپس سرنگونی رژیم "معمر قذافی" در
لیبی، تنها باعث شد این طرز فکر در مسکو تقویت شود که «نمی توان به غرب
اعتماد کرد».
سپر موشکی اروپایی نمونه دیگر ریاکاری آمریکا
مسائل
مربوط به دفاع ضد موشکی در روابط روسیه و امریکا، حتی در زمان بلوک بندی
جهان دارای اهمیت بسیار زیادی بود. جای تعجب نیست زمانی که "جورج بوش پسر"
برای نخستین بار استقرار عوامل سامانه های سپر موشکی آمریکا در خاک لهستان و
چک را اعلام کرد، واکنش و نگرانی شدید روسیه را در پی داشت. ابراز
اطمینان و ادعای اینکه که این اقدام علیه مسکو نبوده و برای دفاع از
تهدیدات موشکی از جانب ایران است، اصلا قانع کننده نبودند. در سال 2007 در
نشست سران گروه 8 ، ولادیمیر پوتین پیشنهاد غیرمنتظره ای ارائه داد: ایجاد
سپر موشکی مشترک با استفاده از ایستگاه رادار روسیه واقع در خاک جمهوری
آذربایجان. چنین تصمیمی کاملا منطقی بود: اگر قرار بود که تهدید موشکی از
جانب ایران برطرف شود، خاک آذربایجان، در مقایسه با هر کشور اروپایی،
بهترین موقعیت جغرافیایی را داشت. آمریکایی ها پاسخ دادند که این پیشنهاد
جالبی است و حاضرند در سیستم سپر موشکی خود از رادارهای روسیه استفاده
کنند، ولی از ادامه استقرار عوامل سامانه های سپر موشکی خود در شرق اروپا
(که مسکو بر آن تاکید داشت) صرف نظر نخواهند کرد. سپس در دوره ریاست جمهوری
باراک اوباما، آمریکا رسما ضمانت حقوقی داد که بخش اروپایی سپر موشکی
آمریکا علیه روسیه جهت گیری نشود.
بار دیگر ریاکاری در قضیه
سپرموشکی اروپایی در سال 2015 زمانی آشکار شد که توافق نامه هستهای با
ایران امضاء شد و مشخص شد که تهدید موشکی از جانب ایران اروپا را تهدید نمی
کند، ولی سپر موشکی نه تنها برچیده نشد، بلکه عوامل آن تقویت نیز شدند.
آمریکایی ها حتی با کره جنوبی در خصوص استقرار موشکهای «تاد» متعلق به سپر
موشکی در خاک این کشور به توافق رسیدند. بطور رسمی گفته شد که این اقدام
برای دفاع در برابر تهدیدات موشکی کره شمالی است، ولی رادارهای این سیستم
چنان گستردگی دارد که تمامی خاک چین را هم پوشش می دهد. طبیعی است که
مقامات پکن قضیه سپر موشکی اروپایی را به خاطر داشتند و ادعای آمریکا در
مورد اینکه این سامانه علیه چین جهت گیری نشده را باور نکردند.
پایان دوره ریاکاری در سیاست بین المللی
مهمترین
عوامل در افشای «ریاکاریها در عرصه روابط بین الملل» اسناد منتشره در سایت
«ویکیلیکس» و افشاگریهای "ادوارد اسنودن" بود. از آن زمان تاکنون اسناد
رسمی بسیاری در معرض دید افکارعمومی جهانی قرار گرفته است که ثابت می کند
آمریکا آشکارا نه تنها از کشورهایی که روابط پیچیده ای با آنها داشت، بلکه
از کشورهای عضو ناتو هم جاسوسی کرده است. آشکار شده است که آژانس امنیت ملی
آمریکا مکالمات تلفنی رهبران اروپایی را شنود می کرده و کنترل مکالمات
تلفنی و پیامهای اینترنتی شهروندان آلمانی کاملا محرض شده است.
آیا سیاست بدون ریکاری امکان دارد؟
برای
اینکه درک نمود که چرا چنین است، لازم است یک اصطلاح توضیح داده شود. طبق
اطلاعات لغتنامهای، معنای ریاکاری – عدم تطبیق حرف و عمل در مورد احساسات
واقعی، باورها و تمایلات شخصی است. مترادف این کلمه می تواند «تظاهر» و
«عدم صداقت» باشد. با توجه به این توضیحات می توان درک کرد که «ریاکاری-
بخش جدایی ناپذیری در دیپلماسی بشمار می رود. در جریان مذاکرات بین المللی،
هر یک از طرفین از موقعیت بازجویی از طرف مقابل بیرون آمده و در واقع
خواسته های واقعی خود را پنهان می کند. هر یک از طرفین مذاکره کننده سعی می
کند از برخی خواسته های خود بگذرد تا توافق با طرف مقابل حاصل شود. این
استاندارد عمل در مذاکرات است. نمی توان تغییری در آن داد، برای اینکه
جایگزینی هم برای آن وجود ندارد و همین اقدامات به ظاهر «رایکارانه» تاکنون
توانسته حتی از بروز جنگهای بزرگ در جهان جلوگیری کند.
نقش ریاکاری در سیاست خارجی آمریکا
بدین
ترتیب مشخص می شود که ریاکاری در روابط بین الملل امری طبیعی است. کافی
است به اختلاف در استفاده از کلمات «جاسوس» و «پیشگام» نگاه کنیم. چنین
نکات دقیقی در امور تبلیغاتی با دقت کامل و در اهداف مختلف بکارگرفته می
شوند. برای مثال آمریکا عملا می تواند گروههای افراطگرا را یا «تروریست»
بنامد و یا «مبارز در راه آزادی» و همه چیز بستگی به این دارد که کدام کلمه
مورد نیاز سیاست واشنگتن باشد. البته این مسئله به خودی خود هم مشکل بزرگی
نیست و همه بازیگران عرصه بین المللی چنین برخورد می کنند. مشکل از آنجا
آغاز می شود که دولتی، مانند آمریکا شروع به باور کردن تبلیغاتی می کند که
خود آن را نشر داده و این دیگر «ریاکاری صرف» محسوب می شود.
در این
راستا باید یادآور شویم که مفهوم «ریاکاری» در دوران چهل و پنجمین رئیس
جمهوری آمریکا ممکن است بطور اساسی تغییر یابد. "دونالد ترامپ" از هم
اکنون توانسته نشان دهد که کلام وی با عملش فرق زیادی نمی کند. او فرمول
متعارف در عرصه تبلیغاتی آمریکا را برای رسیدن به یک خط مشی سیاست خارجی
موفقیت آمیز، نادرست می داند و شیوه جدیدی را برای در این زمینه انتخاب
کرده و با صراحت بیشتری صحبت می کند. هرچند این برخورد هم ضامن موفقیت
نبوده و بخصوص از بین رفتن کامل ریاکاری در سیاست خارجی آمریکا را تضمین
نمی کند. حداقل نتیجه آن است که شاید کشورهای جهان به درستی می دانند که با
چه کسی سرو کار دارند.