محمد رضا شهبازي: * نیم ساعتی دیر رسیده ام و انتظار دارم که داخل سالن پر از سر و صدا باشد و جوانهایی که در جمع های چهار پنج نفری مشغول گپ و گفت هستند، در جنبوجوش باشند. اما وارد لابی که میشوم هول برم میدارد. جز دو سه نفر کسی در لابی سالن نیست و سر و صدایی هم از داخل تالار نمی آید. یعنی اينقدر کم آمده اند؟ یعنی هنوز شروع نشده، باختيم؟
* وارد سالن که میشوم شب 14 خرداد است. احمدی نژاد دارد گوش موسوی را می پیچاند. حالا معلوم می شود كه چرا صدا از کسی در نمی آید. دیدن بخشی از مناظره معروف حتی بعد از دو سال هم آنقدر هیجان انگیز هست که نفس ها را در سینه حبس کند.
* با آنکه کمتر از 40 دقیقه از ساعت 15 گذشته است اما برای پیدا کردن صندلی خالی باید چشم بگردانی. یکی از دوستان به دادم می رسد و من را به صندلی خالی کنار خودش فرا می خواند. خدا را شکر میکنم که می توانم نشسته مستند «پایان مدارا» را ببینم.
* جماعت حسابی درگیر مستند شده اند. تصویر، فائزه را نشان میدهد و صدای هتاکی او به حضرت آقا در جمع آشوبگران پخش می شود. از نچ نچ کردن و نفس عمیق کشیدن بچه ها و غرغرهای زیر لب می شود فهمید که اگر این شخص در سالن بود، احتمالاً چه سرنوشتی پیدا می کرد!
* حالا پله ها هم دارد پر می شود. جماعت آرام آرام پله ها را بالا می آیند و می نشینند و این در شرایطی است که نزدیک یک ساعت از شروع مراسم گذشته است.
* حضار چند جا می خندند؛ یکی جایی که هاشمی دلیل حضور فائزه در میان آشوبگران را خوردن ساندویچ اعلام میکند. بخشی از خطبه هاشمی در نمازجمعه 26 تیر هم از آن جمله است. یکی هم وقتی که احمدی نژاد چند جمله ای در وصف کمالات مشایی صحبت میکند. این آخری مثل همان حکایت است که می گوید کارم از گریه گذشته؛ ظاهراً بچه ها دارند به این مصیبت می خندند!
* بعد از پخش مستند و با روشن شدن چراغها سری می چرخانم و جمعیت را ورانداز میکنم. چهره ها اکثراً زیر بیست و سه چهار سال هستند، من در بین آنها احساس میکنم پایم لب گور است! البته سن ها آنقدر پایین نیست که فردا رسانه ها بتوانند بنویسند از مدرسه با اتوبوس آدم آوردند در همایششان؛ البته اینها شاید چون اتوبوس مجانی و راننده گوش به فرمان نداشتند، از این کارها نکرده اند! این روزها داشتن اتوبوس و وانت به اندازه یک سهم در چند بعلاوه چند می ارزد!
* پخش مستند که تمام میشود، قرآن را تلاوت می کنند و مجری بالا می رود. مجری همان جوان ریز نقشی است که با هزینه میلیاردی(!) جزوه پاسخ به شبهات را تهیه کرد، بعد با هزینه میلیاردی آن را روی وبلاگش گذاشت، بعد دیگران با هزینه میلیاردی آن را دانلود کردند و... تا نتیجه این هزینه های میلیاردی این باشد که رسانه های آقای قالیباف یادشان بیفتد باید از حاج حسین شریعتمداری دفاع کنند و این وسط هم کسی یادش نباشد که جناب قالیباف چندی پیش گفته بود: «اینکه روزنامه های وابسته به ما شفاف سازی نکرده اند و حتی آن طرفی هم عمل کرده اند، این موضوع را قبول ندارم ولی اگر بخواهند مانند کیهان عمل کنند، نه قبول دارم و نه اجازه می دهم، زیرا گاهی اقدامات شما، هزینه های زیادی را موجب می شود و این شجاعت نیست.»
* دکتر کوچک زاده اولین سخنران است. قبل از اینکه او برود پشت تریبون، چند نفر می روند روی سن می نشینند. یکی از کسانی را که روی سن می نشیند، می شناسم. روحیاتش جوری است که اصلا فکر نمیکردم به چنین همایشی بیاید، چه برسد به اینکه از این امل بازی ها در بیاورد و برود روی سن! روحت شاد امیرخانی، سوم تیری هم در هیچ چارچوبی نمیگنجد!
* کوچک زاده خوب حرف میزند. گوشه چشمی دارد به جناب روشنفکری که در پارک ملت سرخوشانه شلنگ تخته می انداخت؛ و بدون اینکه اسمی بیاورد حالی میدهد به او! هر وقت کوچک زاده را می بینم نا خود آگاه یاد اهانتی می افتم که علی مطهری در مجلس به او کرد. این یاد آوری بهجای اینکه کوچک زاده را در چشم من کوچک کند، مطهری را بیش از پیش از چشمم می اندازد؛ رسما پشت تریبون مجلس گفت پف... واقعاً که!
* حال و هوای سالن و افراد در راهرو و روی سن نشسته را که می بینم، می روم در سالن شهید چمران دانشکده فنی دانشگاه تهران، سال 84؛ دکتر احمدی نژاد آمده بود. وقتی از او درباره ولایت فقیه پرسیدند، جوابی داد که هنوز حلاوت شنیدنش زیر زبانم است. روی سن نشسته بودیم و بیرون آمدنی فریاد می زدیم: "ابالفضل علمدار، احمدی را نگه دار"
حالا انگار همان بچه ها نشسته اند اینجا: سالن سید الشهدا(ع)، بهمن 90. واقعا این چه انگیزه و هدفی است که موجب می شود بعد از اینهمه بالا و پایین شدن و اتفاقات جور واجور این بچه ها سرخورده نشوند و احساس پشیمانی نکنند و هنوز اینطور با انرژی پای کار باشند؟ آرمانهای سوم تیر همان آرمانهای انقلاب بود و این چیز کمی نیست!
همینطور که جمعیت سالن را می بینم و در خاطرات چرخ می زنم، با خودم میگویم: واقعا ارزشش را داشت دکتر که این جمعیت و انگیزه ها را پای مشایی قربانی کنی؟
* بعد از کوچک زاده، نادر طالب زاده می رود بالا برای صحبت. از تاثیر پایداری جمهوری اسلامی بر اصولش در دنیا سخن می گوید و مسلمان شدن شان استون را شاهد می آورد. همان طالب زاده همیشگی است، با بریده بریده صحبت کردنش و هیجانی که همه اش در صحبتهایش جا نمی شود و بنابراین از دستهایش می زند بیرون! برای جبهه پایداری آرزوی موفقیت میکند و می آید پایین.
* نوبت رسایی است. خاطراتی که او از فضای مجلس در ماجرای وقف دانشگاه آزاد و حقوق مادام العمر تعریف میکند، هنوز بعد از بارها شنیدن جذاب و البته تعجب بر انگیز است. عجب مجلسی بیرون آمد از سیستم 5+6 سال 86؛ جالبتر آنکه علی مطهری جزو سهمیه احمدی نژاد بود در آن سال!
* وحید یامین پور علاوه بر خوش تیپ بودن، خوش صحبت هم هست. رک حرف میزند و بی تعارف. آخرین سخنران است اما جوری حرف میزند که بعد از سه ساعت، دوباره همه گوشها تیز میشود. تیکه می اندازد به سياسيوني که خسته شده اند و کار سیاسی را با حمام آفتاب گرفتن در سواحل مدیترانه اشتباه گرفته اند. از بالغ شدن فرزندان امام خامنه ای صحبت میکند و وقتی می گوید که باید نشان دهیم توان رقابت داریم، حضار برایش دست می زنند و البته صلواتی را هم پشت بندش می کنند. خیلی خوب حرف زد این آقا وحید.
* همایش با پخش صحبتهای علامه مصباح يزدي پایان می یابد. آرام آرام صندلی ها خالی میشود و دسته های چند نفره گفتوگو در لابی سالن شکل می گیرد. فرمهای دعوت به همکاری را چند نفر جمع میکنند و تا من برسم، سیدی مستند پایان مدارا و کلیپهایی در مورد جبهه پایداری تمام شده است. جالب آنکه آن سیدیها را هم فروختهاند و خبری از پخش رایگان نبوده. البته از همایشی که پذیرایی در آن معنا ندارد و خبری از موز و کیک و... نيست، جز این هم نمی شود انتظار داشت. خوش و بشی میکنیم و میزنیم بیرون.
* نزدیک اذان است و باران نم نم می بارد. بر خلاف هوای گرگ و میش میدان هفت تیر، دلم خیلی روشن است. چه جبهه پایداری رأی بیاورد چه نه، این راه و این روش نباید زمین بماند. که نمی ماند انشاء الله... راستی اگر جبهه پایداری نبود، این سرمایه انسانی كدام علم را داشت تا پای آرمانهایش سینه بزند؟ خدا حفظ كند فيلسوف بصير را كه همانطور كه جريان گفتماني حزبالله قدر او را ميداند، او نيز قدردان اين همدلي است و براي زمين نماندن اين علم، بار ديگر از آبرويش مايه گذاشته مثل همين 33 سال انقلاب و قبل از آن در دوران مبارزه.