کد خبر: ۴۰۹۲۶۵
زمان انتشار: ۱۰:۵۰     ۲۸ دی ۱۳۹۵
یادداشت کیهان/محمد ایمانی
سرباز دشمنِ خود شدن، عار است. اما زشت‌تر، آن است که کسی در موفقیت افسری یا ژنرالی باشد و از سوی حریف «سربازگیری» شود.
به گزارش پایگاه 598، 1- سرباز دشمنِ خود شدن، عار است. اما زشت‌تر، آن است که کسی در موفقیت افسری یا ژنرالی باشد و از سوی حریف «سربازگیری» شود. تاریخ اسلام تا امروز، پُر است از همین سربازگیری‌ها و به خدمت گرفته شدن برخی بزرگان در اردوگاه دشمن. دشمن، گاه انتقام سالیان خود از مجاهدان و پیش‌کسوتان را به واسطه زمینگیر شدن آنها می‌گیرد؛ چنان که نه تنها از همراهی با جبهه خودی باز می‌مانند بلکه تبدیل به مسئله می‌شوند. اینجا برخلاف جنگ و جهاد، قربانی شدن نه تنها فضیلت نیست بلکه عین سرشکستگی است. رهبر حکیم انقلاب، سوم آذر 1395در دیدار بسیجیان فرمودند «جنگ نرم، خیلی خطرناک‌تر از جنگ سخت است. در جنگ سخت، جسم‌ها به خاک و خون کشیده می‌شوند ]ولی[ روح‌ها پرواز می‌کنند و می‌روند به بهشت. در جنگ نرم، اگر خدای ناکرده دشمن غلبه بکند، جسم‌ها پروار می‌شوند و سالم می‌مانند، روح‌ها می‌روند به قعر جهنم؛ لذا این خیلی خطرناک‌تر است». ایشان 6 خرداد امسال نیز در دیدار اعضای مجلس خبرگان و درباره جنگ نرم خاطرنشان کردند «این آن چیزی است که بنده مکرر تذکر می‌دهم به مسئولان مختلف و به جهات مختلف؛ و آن عبارت است از نفوذ در مراکز تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری؛ آن عبارت است از نفوذ برای تغییر باورهای مردم، تغییر محاسبات».

2- سربازگیری برخی چهره‌ها توسط دشمن و تباه شدن آنها از کجا آغاز می‌شود؟ آنجا که پای آزمندی و آرزو به میان می‌آید و فرد را اسیر و گروگان می‌کند. این حکمت از امیر مؤمنان علیه‌السلام است که فرمود «اشرف الغِنی ترک المُنی. و کم من عقل «اسیر» تحت هوی امیر. شریف‌ترین بی‌نیازی، فرو گذاشتن آرزوهاست و چه بسیار عقل که اسیر حاکمیت هوا و هوس است».  (حکمت 211 نهج‌البلاغه) خلق و خوی اشرافیت و تمایزجویی و شهرت خواهی و تبعیض‌طلبی که غالب شد، پر سابقه‌ترین انقلابی‌ها و مجاهدان مانند جناب زبیر و طلحه را از پا می‌اندازد و تبدیل به طعمه‌ای آسان می‌کند. چنان غرق ترویج و تملق‌ها می‌شوند که دیگر از خود نمی‌پرسند اگر معاویه انسان حق‌مداری بود چرا به ما نامه نوشت و امیرمؤمنان خطاب قرار داد، نه به امیرمؤمنان حقیقی که او را «علی‌بن‌ابیطالب» می‌خواند و بس؟ اگر ما طالب حق و عدالتیم، چرا با اشرافیت مفسدی چون مروان بن حکم و ولیدبن عقبه هم اردوگاه شده‌ایم؟ اگر همه اعتبار و آبروی ما به همراهی با پیامبر(ص) است، چرا در اردوگاهی ایستاده‌ایم که سران آن به شرابخواری و غارت بیت‌المال و تقسیم نامشروع قدرت و جنگ با رسول‌خدا(ص) و دشمنی با اصحاب راستین آن حضرت (از جمله جناب ابوذر) شناخته می‌شوند؟ مگر ما نبودیم که همین چند سال قبل گفتیم ولید شراب خورده و باید حد شرعی بر او جاری شود؟!

3- صورت مسئله‌های مهم، از بنیاد پاک می‌شود وقتی پای فریب خوردگی و «مسمومیت شیرین» در میان باشد. تمنا و خواسته  نامشروع که باشد و برآورده نشود و ترمز تقوا هم بریده باشد، چنان معجونی از شهوت و غضب می‌سازد که چند جرعه آن، قربانی را مست لایعقل و سرباز رام و خام  دشمن می‌کند. جناب طلحه از یاد برده بود که همین چند ماه پیش چگونه به واسطه شورش مردم، بساط اشرافیت امثال مروان بن حکم را بر هم زده بودند. اما مروان که از یاد نبرده بود! مروان‌ها با جنگ جمل، هم از امیر مؤمنان(امام عدالت) انتقام گرفتند و هم از هم‌اردوگاهی‌هایی مانند طلحه و زبیر. سند اگر می‌خواهید، تیری است که مروان از پشت به طلحه زد و او را بر زمین انداخت. چه رنج‌آور است آخرین جملات جناب طلحه پس از این ترور: «خون هیچ بزرگی، مانند من به هدر نریخت»! دفاع شرافتمندانه و ستایش برانگیز از پیامبر اعظم(ص) در ساعات سخت جنگ اُحُد کجا- در حالی که خیلی‌ها پیامبر را تنها گذاشتند و گریختند- و تباه شدن در جبهه مقابل جانشین پیامبر، آن هم به دست هم اردوگاهی خدعه‌گر کجا؟ زبیرِ پیشمرگ امیرمؤمنان در روز سقیفه کجا و قربانی روز جمل در موضع باطل کجا؟ چرا نتوانستند به هنگام دعوت منافقین و اشرافیت مفسد به ائتلاف قدرت - به شرط لاپوشانی فساد و خیانت‌های گذشته- مانند امیرمؤمنان، دست رد به سینه اغیار بزنند و رهنمود قرآن را یادآور شوند؛ «و ما کُنتُ مُتَّخِذَ المُضِلّینَ عَضُدا. و من گمراهان را به یاری و معاضدت نمی‌گیرم.» آیا اگر «صحابی پیامبر یا همسر او، امثال مروان و ولید را حمایت و همراهی نمی‌کردند، این اشراف مفسد می‌توانستند مقابل حکومت امیرمؤمنان سپاه بیارایند و دم از حق و عدالت بزنند و مردم را متحیر و سردرگم کنند؟! بعد از جنگ، وقتی مروان را اسیر کردند و شفاعت نمودند تا با امام بیعت کند، حضرت فرمود؛ «لا حاجهًْ لی فی بیعته، انّها کفَّ یهودیه. من به بیعت او نیاز ندارم، دست او دست یهودیه است» (خطبه 73 نهج‌البلاغه). کاش طلحه و زبیر هم نحوست این دست دوستی و ائتلاف را می‌دیدند.

4- دو طیف «نفاق قدیم» و «اشرافیت هم افق با غرب»، سالهاست به این ارزیابی رسیده‌اند که چه به اعتبار تقابل سالهای دور با اصل اسلام و انقلاب، و چه به خاطر بد عملی در مدیریت و دامن زدن به اشرافیگری و زراندوزی، رأساً اعتباری نزد مردم ندارند. یک گرفتاری دیگر نیز جدیداً سراغ آنها آمده و آن اینکه، نسخه اعتماد به غرب و بستن با آمریکا برای حل مشکلات نه تنها جواب نداده بلکه بر دشمنی‌های آمریکا افزوده است. ائتلاف چند سر نفاق قدیم و جدید و اشرافیت یا باید سقوط فزاینده از چشم مردم را تماشا کنند و به دست خود مردم حذف شوند؛ و یا اینکه به واسطه سربازگیری از درون جبهه انقلاب و تبدیل آنها به سوژه‌های عملیات روانی، اولاً افکار عمومی را دچار سردرگمی کنند و بر اجحاف‌های خود لباس مظلومیت بپوشانند. و ثانیاً شکاف را به عمق حاکمیت بکشانند و مجال تمرکز نیروها و بسیج‌گری در مقابل جبهه استکبار یا ائتلاف اشرافیت را سلب کنند. وبسایت گروهک ورشکسته ملی- مذهبی (بارگذاری شده از پاریس)، 25 مرداد 95 در تحلیلی سربسته می‌نویسد «سؤالات زیادی مطرح می‌شود که چرا باید گروه‌هایی مانند نهضت آزادی، خود را خرج برخی محافظه‌کاران کنند که هیچ سنخیتی با آنها ندارند؟ این سؤال از سر فقدان استراتژی طرح می‌شود. پرسش کنندگان نمی‌دانند که پاسخ مطلوبشان یا به تقابل می‌انجامد و یا به انفعال، در حالی که نه توان تقابل دارند و نه راهی برای خروج از انفعال. نباید نقش محافظه‌کاران میانه‌روی داخل حکومت و اعتدال‌گرایان را نادیده گرفت. پروژه نیروهای میانه‌روی داخل حاکمیت، نُرمالیزاسیون است. این نیروها را باید از داخل حاکمیت جذب کرد نه از میان اصلاح‌طلبان؛ و اتفاقاً این نیروها از سوی اصلاح‌طلبان در پروژه اصلی مدیریت می‌شوند.»

5- 7 آذر 94 در حالی که 3 ماه تا انتخابات مجلس دهم مانده بود، دبیر کل یک حزب اشرافی در مصاحبه با روزنامه شرق صراحتاً از سربازگیری از طرف مقابل گفت و با نام بردن از امثال رئیس ]...[ تصریح کرد «دولت از طرف مقابل یارگیری می‌کند. در سیاست خارجی و برجام، برخی از دوستانی که در انتخابات، مقابل روحانی یا رقیب او بودند، الان به نوعی حامی هستند. شایدبه برخی چیزها در جایی انتقاد داشته باشند اما در مجموع، بازی طرفداران سیاسی دولت به واسطه همین سربازگیری‌ها از جبهه مقابل بوده و در مجلس نیز همین اتفاق می‌افتد». 21شهریور امسال نشریه کارگزارانی «صدا» به قلم «عباس-ع» (مدعی خروج از حاکمیت در دولت اصلاحات و از متهمان پرونده نظرسنجی‌سازی برای رابطه با آمریکا) نوشت «مهم‌ترین هدف اصلاح‌طلبان، تعمیق شکاف در حاکمیت است. مهم‌ترین عاملی که در شرایط کنونی به عنوان پیشران فرآیند ما عمل خواهد کرد، جلوگیری از وحدت میان اصولگرایان تندرو با سایر اصولگرایان است. نهایی کردن شکاف میان جناح حاکم، بسیار جدی و به لحاظ تاریخی مهم است. اصلاح‌طلبان باید نقش گُوهِ را بازی و این شکاف را به مرز جدایی کامل برسانند. دولت به دلایل گوناگون، حتی بهتر از اصلاح‌طلبان می‌تواند بخشی از این اهداف را محقق کند».

6- اگر این پروژه، محدود به رقابت انتخاباتی میان این جناح و آن جناح بود، برای نیروهای انقلابی اصلاً قابل اعتنا نبود. ولی ماجرا از جایی حساسیت‌برانگیز می‌شود که معلوم می‌گردد این عملیات پیچیده، اصل نظام و انقلاب را هدف گرفته است؛ چنان که حماقت کردند و با توهم پیروزی، در اوج فتنه 88 گفتند «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است». آیا نشانه خباثت و رذالت نیست که طیفی سازمان یافته از احزاب و مطبوعات افراطی مدعی اصلاح‌طلبی، زمانی مرحوم هاشمی را آمر قتل‌های زنجیره‌ای (عالیجناب سرخپوش) لقب دادند و با انواع نیرنگ‌ها مانع از ورود او به مجلس ششم شدند، یا کتاب چاپ کرده و او را «پدر خوانده» (مافیا) نامیدند اما در روزگاری دیگر، ویژه‌نامه «حماسه اکبر» را در سوگ آن مرحوم منتشر می‌کنند؟! آیا عجیب نیست که نویسنده کتاب پدرخوانده و سردبیر مجله صدا که ویژه‌نامه کذایی را منتشر نموده و سردبیر روزنامه «مردم امروز» که در حمایت از توهین نشریه فرانسوی شارلی ابدو به پیامبر اعظم(ص)، تیتر بزرگ «من هم شارلی هستم»! را زد، یک نفر است؟ چگونه این قبیل افراد به عضویت مرکزیت حزب اشرافی متظاهر به تبعیت از مرحوم هاشمی درآمدند و 27 بهمن 93 با حضور دختر مرحوم هاشمی، برای دبیر کل حزب جشن تولد گرفتند؟ هاشمی به کنار، آیا حمایت از توهین به پیامبر(ص) جنایت کوچکی است؟ یا فلان روزنامه زنجیره‌ای که به قلم یک عضو گروهک نهضت آزادی، ولایت امیر مؤمنان را انکار کرد، آیا اکنون توبه کرده و برگشته که نطق فلان چهره سیاسی درباره مظلومیت هاشمی را بر پیشانی صفحه اول خود می‌نشاند؟ این طیف که در فتنه و آشوب نیابتی سال 88 و ظلم به یک ملت 80میلیونی، در کنار قانون‌شکنان و متصدیان به قانون و دموکراسی بودند، نبودند؟!

7- از شواهد بسیار چنین برمی‌آید که اردوگاه استکبار و اشرافیت هم‌پیمان آن، فهرستی را از میان برخی شخصیت‌ها برای ترور تهیه کرد. اما این ترور از جنس «ترور نرم» است؛ سربازگیری، گروگان‌گیری، سپر انسانی و ساقط کردن افراد غافل از اعتبار انقلابی به دست خود آنها. عار است که مروان‌ها دوباره با تملق و نیرنگ، از برخی انقلابی‌های آزمند یا غافل انتقام بگیرند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها