به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، تاریخ ما پر است از غمها و شادیها. غمهایی که هنوز هم با گذر سالها هنوز داغش بر دلها زنده است و حسرتش باقی و شادیهایی که شیرینیاش کامها را شیرین کرده است و افتخارش باقی. قرارداد گلستان و ترکمانچای در تاریخ دویست ساله اخیر ایران از این دست است در غمها و فتح خرمشهر از این دست است در شیرینیها.
جفای ما به تاریخ این است که از شیرینیهای تاریخ کشورمان نوشتیم و روایتهای هنری ساختهایم. در باب مقاومت و فتح خرمشهر هم سریال ساختهایم و هم فیلم. هم داستان نوشتهایم و هم رمان . فتح خرمشهر را هر ساله جشن میگیریم و برایش سرود میسازیم و شعر میسراییم. البته که هر چقدر از این شیرینیها روایت کنیم کم است؛ خصوصا تاریخ پر فراز و نشیب انقلاب و دفاع مقدس که به واسطهی مردمی بودن آن پر است از روایتهای گوناگون و جذاب و بهیادماندنی. روایت این پیروزیها در بالا بردن حس اعتماد به نفس و غرور ملی بسی موثر است و مهم.
اما جفای ما به تاریخ اگر چه در شیرینیهای آن هم است در تلخیها و شکستهایش هم مضاعف است. روایت ترکمانچای و گلستان به عنوان یکی از تلخترین اتفاقات تاریخ ما از کتابهای تاریخ مان فراتر نرفته است. نه فیلم و سریالی از آن ساختهایم و نه رمان و داستانی نوشتهایم. البته که روایت شکستها و تلخیها سخت است و شاید به مذاق مخاطب خوش نیاید ولی این تلخیها، عبرتهای تاریخ است. اگر قرار است ترکمانچای و گلستانی تکرار نشود باید مردم کوچه و بازار در داستان، رمان، فیلم و سریال با آن همراه شوند و زندگی کنند. غصه بخورند و غم آن تلخیها بر دلشان بنشیند. روایت هنرمندانه البته باید این توانایی را داشته باشد که مخاطب در پایان داستان دچار یاس و ناامیدی نشود، بلکه دچار انگیزه و امید مضاعف شود برای تلاش بیشتر در راه اعتلای وطن.
اگر روایت ترکنچای و گلستان هنرمندانه و عامیانه یعنی به زبان قابل فهم برای عموم مردم انجام شد، آن زمان میتوان امید داشت ملت زیر بار قرارداد ننگینی دیگر نروند.
در دوران پایانی قاجار یعنی از عصر مشروطه تا پایان دوره پهلوی، کشور ما دچار پدیدهی تاریخ نگاری سکولار شده است. یعنی روایت تاریخ از دیدگاه یک روشنفکر غربزده که دل در گرو شرق و غرب داده بوده است. فردی که میخواسته تاریخ را روایت کند در فرنگستان درس خوانده و مستقیم و غیر مستقیم به یکی از سفارتهای دُوَل بیگانه مرتبط بوده است. از نگاه چنین مورخی وابسته بودن کشور به یکی از قدرتهای جهانی نه تنها عیب که یک الزام و نیاز قطعی کشور بوده و علم استقلال بلند کردن تحجر و عقبماندگی بوده است.
لذا پناهندگی به سفارت انگلیس در دوران نهضت مشروطه اگرچه امروز یکی از نقاط تاریک مشروطه است ولی برای روشنفکر آن زمان و حتی امروز امری بدیهی است؛ لذا اگر شنیده میشود سی نفر ایرانی به اصطلاح فعال حقوق بشر و روزنامه نگار و ... به رییس جمهور آمریکا نامه نوشته اند که تحریمها علیه ایران را افزایش بدهید تا جمهوری اسلامی به زانو دربیاید؛ پدیده تازهای نیست که عقبهای دویست ساله دارد.
مورخ سکولار روایت تاریخ میکند بدون دیدن سنتها و آیینهای حاکم بر زندگی مردم. بدون بیان خیانتها و جنایتهای غربیها و شرقیها. هر زمان که توانسته به شاه کشور نزدیک شود تملقاش را گفته و هر جا مورد غضب واقع شده به انتقاد برخاسته. اگر از غرب بد گفته به واسطهی جنایتهایش، خود به شرق وابسته بوده و اگر از شرق بد گفته به واسطهی دخالتهایش، به غرب وابسته بوده.
در ادبیات مورخ سکولار نهضت تنباکو یا سانسور میشود یا تحریف! مورخ سکولار پای چوبهدار شیخ شهید مشروطه مشروعه، شیخ فضلالله نوری، کف میزند و هنگامه شهادت میرزا کوچک جنگلی لبخند!
اما همین مورخ سکولار تمام تلاش خود را میکند که جنایتها و دخالتها و رذالتهای اجنبی را توجیه و اگر نتوانست از صفحه کتاب تاریخ محو و پاکش کند.
البته که تاریخ را نمیشود برای همیشه پنهان کرد و هر میزان که دستگاه حاکم شاهنشاهی تلاش میکرد با تاریخ سازی و تطمیع مطبوعات و نویسندگان آن را به نفع خود روایت کند، نتوانست. واقعه قیام گوهرشاد را باید از این دست دانست و جدایی بحرین از ایران و ....
فیلم «یتیم خانه ایران» نورافکنی است بر یکی از قسمتهای تیره و تار تاریخ ایران معاصر که گرفتار بلای تاریخ نویسی سکولار شده است. روایت قحطی و بیماری گستردهای که قریب به چند میلیون ایرانی به واسطهی آن جان خود را از دست میدهند و انگلیسیها در شکلگیری و تشدید آن نقش محوری داشتند. «ابوالقاسم طالبی» کارگردان فیلم، هنرمندانه از دل واقعهای تلخ، داستانی حماسی خلق کرده است که تماشاگر همراه با آنکه دلش از آن همه رنج و محنت پدران و مادران خود به درد آمده است و گاه بغض و اشک را در تاریکی سینما تجربه میکند ولی نتواند با قهرمان فیلم همذات پنداری نکند و از اجنبی اشغالگر نفرت به دل نداشته باشد. «یتیم خانه ایران» روایت یک فاجعه است، یک غم بزرگ و ذلتی آشکار، که به واسطهی شاه بیکفایت و همراهی روشنفکر غربگرا به ایرانی تحمیل شد و حماسهای که حتی در بدترین شرایط و پرخفقانترین جو سیاسی و اجتماعی کشور، همیشه ایرانیان، قهرمانانی دارند که چون اسطورههای ادبیات داستانیشان زیر بار ظلم و ستم نمیروند.
غرب اما در روایتگری از ما خیلی پیشتر است. با ابزار هنر خیلی از مواقع به جای روایتگری، روایت سازی میکند تا بتواند افکار عمومی را در راستای اهداف خود مدیریت کند. دهها فیلم، مقاله و کتاب نشر پیدا کرده است که اثبات کنند هیتلر پنج میلیون یهودی را در کورههای آدم سوزی سوزانده است. افسانه هولوکاست به مدد هنر امروز در غرب واقعیت حقیقی شده است؛ هر چند حقیقت نیست. اما ما در ایران کاری سخت تر داریم، میخواهیم حقایق تاریخی را از لابهلای تحریفها و دروغهای روشنفکرنماهای غربگرا و سلطنت طلبهای شاهپرست به درستی روایت کنیم.
کاری سخت و در عین حال مهم و الزامی. هویت ایرانی در گرو روایت دقیق این تاریخ است. آنها که میخواهند ایرانی وابسته باشد و ذلتپذیر روایتسازی میکنند و آنها که ایران وایرانی را سربلند میخواهند باید روایت درست تاریخ کنند و جریان عزت و استقلال را برجستهکنند به عنوان الگوهایی برای ادامهی مسیر سرافرازی ایران عزیز.
محمد حسین زاده