به گزارش پایگاه 598، عفو و بخشش یکی از صفات
برجستهی ایجابی است که بهعنوان یکی از ویژگیهای خداوند متعال نیز شناخته
میشود. چنانکه میفرماید: «ان الله غفور رحیم». این بدان معناست که
خداوند بخشنده است و انسانی هم که میخواهد متخلق به اخلاق الله بشود، باید
در عرصههایی که خداوند دارای چنین صفاتی است، خود را نیز بدان بیاراید.
در دین مبین اسلام، عفو در برابر کسی که به شما ظلم روا داشته است، اگر در
موقعیت پشیمانی قرار گرفت و شما بر آن غلبه پیدا کردید، توصیه شده است.
برای نمونه، اگر در دادگاهی، ظلم طرف مقابل اثبات شود و شخص متهم نیز ابراز
ندامت کند، چنین وضعی محل عفو است. اما اگر کسی قلدری کند و ما بهدلیل
ترس عقبنشینی کنیم، چنین عفوی دارای ارزش نیست. عفو در مقام قدرت داشتن و
از موضع قدرت، معنا پیدا میکند. در آموزههای دینی نیز عفو و بخشش دارای
اهمیت فراوانی است؛ چنانکه امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند: «در عفو
لذتی وجود دارد که در انتقام نیست.» این آموزه روح بزرگ اخلاقی و انسانی
مدنظر در اسلام را نشان میدهد.
[*] آیا در آموزههای دین اسلام عفو تحت هر شرایطی توصیه شده یا تابع شرایط خاص خود است؟
نباید از عفو برداشت غلطی صورت پذیرد. همانطور که گفتم، اولاً پشیمانی از
عمل و ثانیاً غلبه داشتن، از جمله مهمترین شرایط عفو است. اسلام هم عفو و
هم انتقام را در آموزههای اخلاقی خود مدنظر دارد. مثلا قصاص یک حق طبیعی
است که خداوند متعال آن را قرار داده است تا هر زمان که فرد در معرض ظلم
قرار میگیرد، بتواند از آن استفاده کند: «وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ
یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».
علاوه بر این، در حالتی که جرم جنبهی اجتماعی داشته باشد، حتی در صورت عفو
از سوی مظلوم نیز حکومت اسلامی نباید از جنبهی عمومی جرم بگذرد تا جرم
کردن و پس از آن بخشیده شدن، به یک عادت بد اجتماعی تبدیل نشود. در اینجا
برای اینکه بدعت صورت نگیرد، حاکم شرع نمیتواند از جنبهی عمومی جرم
بگذرد. برای مثال، اگر کسی از طریق زورگیری مرتکب قتل شود، حتی اگر اولیای
دم نیز از خون مقتول بگذرند، حاکم شرع مجازات دیگری را برای وی در نظر
میگیرد تا این موضوع درس عبرتی برای سایرین شود. بنابراین براساس
آموزههای دین اسلام، عفو تحت هر شرایطی و در همهی مواقع مورد قبول نیست.
در عهد امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز در زمانی که یک فرد زیر گوش فردی دیگر
زده بود، پس از محاکمه امر بر آن شد که مضروب نیز عین آن کار را تکرار کند
که مضروب (یا از سر ترس یا عفو) ضارب را بخشید. اما در مقابل حضرت فرمودند
که اگر تو از حق خودت بگذری، من از حق جامعه نمیگذرم و ضارب را تعزیر
کرد.
[*] اگر بخواهیم وارد سیرهی پیامبر اسلام شویم، نحوهی برخورد ایشان با کسانی که مرتکب جرم و اشتباهی میشدند چگونه بود؟
در ابتدا باید در نظر داشته باشیم که پیامبر اکرم
صلیاللهعلیهوآلهوسلم «رحمة للعالمین» بودند و آنچه به حق شخصی ایشان
بازمیگشت، گذشت میکردند. اما اگر شخصی به اصل دین، باورها و جایگاه رسالت
خدشهای وارد میکرد، پیامبر اسلام گذشت نمیکردند. برای هر دوی این موارد
میتوان مثالهایی ذکر کرد. بهطور کلی نبی مکرم اسلام
صلیاللهعلیهوآلهوسلم، عاملان بهاصطلاح امروزی «جنگ سخت» (کسانی که
پیکار میکردند و ضربههای جانی وارد مینمودند) را میبخشیدند. برای
نمونه، ابوسفیان، وحشی (قاتل حمزه سیدالشهدا)، سفان بن امیه (از بزرگان
قریش)، مروان بن حکم، عبدالله بن سعد بن سهل و... در زمان فتح مکه
ابراز پشیمانی کردند و پیامبر نیز در موضع قدرت قرار داشتند و آنها را عفو
کردند.
اما در نقطهی مقابل، پیامبر جنایتکاران عرصهی «جنگ نرم» را، از آنجایی که
با باورهای مردم و جایگاه رسالت درافتاده بودند، عفو نمیکردند. دو نفر در
این زمینه بسیار شاخصاند: یکی نذر بن حارث که دست بر قضا پسرخالهی
پیامبر نیز بود و دیگری عقبه بن ابی معیط. این دو شخص از راههای
تبلیغاتی و نرم سراغ اسلام آمدند. آنها به مدینه و سراغ یهودیان رفتند تا
از آنها علیه اسلام کمک بگیرند. مسائلی از یهود آموختند تا به خیال خود،
از پیامبر بپرسند و حضرت نتواند پاسخ آنها را دهد تا در نتیجه، رسالت
ایشان ضایع شود. نذر بن حارث که به ایران آمده و با داستانهای ایرانی
آشنا بود، زمانی که پیامبر در کنار دیوار کعبه از طریق بیان داستانهای
اقوام سلف (هود، ثمود و...) مردم را به اسلام دعوت میکردند، یک چهارپایه
در مقابل پیامبر میگذاشت و مردم را به گوش دادن داستانهای ایرانی
فرامیخواند تا بدینوسیله مردم را از اطراف پیامبر پراکنده کند.
بعدتر این فرد در جنگ بدر حضور داشت و البته قطره خونی نیز از بینی
مسلمانان نریخت، اما در این جنگ بههمراه هفتاد نفر از کفار اسیر شد. حال،
علیرغم اینکه سیاست پیامبر کشتن اسرا نبود، در میان آن هفتاد نفر، با
دریافت فدیه از 68 نفر از اسرای جنگ بدر، تنها نذر بن حارث و عقبه بن
ابیمعیط را نبخشید. در آن زمان وضع حکومت اسلامی (بهلحاظ مالی) خیلی
مناسب نبود و پیامبر با دریافت فدیه از اسرا جذب سرمایه میکرد، اما با
وجود آنکه آن دو نفر سرمایهدار نیز بودند و میتوانستند پول خوبی پرداخت
کنند، بهدلیل آنکه از طریق ابزارهای تبلیغاتی و روانی بهسراغ اسلام آمده
بودند، مورد عفو قرار نگرفتند و به دست امیرالمؤمنین علیهالسلام به هلاکت
رسیدند.
[*] جرم عقبه بن ابی معیط چه بود؟
عقبه بن ابی معیط علاوه بر آموزش گرفتن از یهودیان بههمراه نذر بن
حارث، جسارت بزرگی به جایگاه رسالت کرده بود. او که در همسایگی پیامبر
اسلام زندگی میکرد، علیرغم آنکه مسلمان نبود، آداب همسایگی را در قبال
پیامبر رعایت میکرد. رعایت حال پیامبر توسط وی موجب شده بود که اراذل قریش
به وی بگویند که به پیامبر علاقهمند شده است و قصد گرویدن به اسلام دارد.
هراندازه که عقبه انکار میکرد نیز آنها نمیپذیرفتند و به او گفتند که
باید اثبات کنی به پیامبر ارادتی نداری. عقبه برای اثبات همین موضوع روزی
عبای خود را دور گردن پیامبر اسلام انداخت و میخواست ایشان را خفه کند که
مردم جلوی او را گرفتند. حتی این کار نیز مورد پذیرش اراذل قریش قرار نگرفت
و عقبه با انداختن آب دهان کثیف خود به صورت مبارک پیامبر اسلام، عدم
ارادت خود را نشان داد.
پیامبر اسلام (اگرچه که حق طبیعی ایشان مجازات کردن عقبه بود)، بهدلیل
توهین به جایگاه رسالت، خطاب به عقبه فرمودند روزی را میبینم که در جنگ به
دست ما اسیر شدی و جزای کار خود را خواهی دید. سرانجام نیز عقبه در جنگ
بدر اسیر شد.
[*] شاهد مثال دیگری در رابطه با عدم عفو پیامبر اسلام وجود دارد؟
بله، در آن زمان شعر بزرگترین رسانهی عرب بود و پیامبر اسلام نیز در چند
مورد دستور قتل شاعرانی را صادر کرد که علیه اسلام فعالیت داشتند. یکی از
آنها کعب بن اشرف است که یهودی نیز بود. وی علیه مسلمانان شعر میسرود و
زمانی که یک زن مسلمان پاسخ وی را دارد، اشعاری در وصف زنان مسلمان سرود و
به نوامیس مسلمین توهین کرد. پیامبر اسلام نیز در مدینه و در زمان
زمامداری، دستور قتل وی را صادر کرد.
عصما بنت مروان (همسر یزید بن حطمی) نیز شاعرهای بود که اشعاری در جهت بر
هم زدن آرامش روانی جامعه میسرود و پیامبر اسلام دستور قتل وی را نیز
صادر کرد. پیامبر یک تازهمسلمان از قبیلهی عصما را (که کسی از مسلمان شدن
وی خبر نداشت) مأمور کرد تا این شاعره را به قتل برساند. حتی در روز فتح
مکه نیز که پیامبر عفو عمومی صادر کردند، دستور قتل دو شاعر زن را دادند و
فرمودند اگر بر دیوار کعبه هم آویزان شوند، آنها را میکشند. همینطور هم
شد.
[*] امثال ابوسفیان که هم در نبرد سخت و هم در نبرد نرم حضور داشتند، چرا کشته نشدند؟
حکم قتل ابوسفیان نیز صادر شده بود. پیامبر پس از جنگ احد، دستور قتل ایشان
را صادر کرد، ولی فرستادهی پیامبر (عمر بن امیه زمری) شناسایی شد و
امکان کار فراهم نیامد. علاوه بر این، جنبهی نبرد سخت ابوسفیان غلبه داشت و
اینگونه نبود که از طریق مثلا شعر به جنگ با اسلام بیاید و تبلیغات خاصی
علیه اسلام داشته باشد. اگر اقدامی هم میکرد، بیشتر بهانهای بود که
مسلمانان دست وی میدادند. برای مثال، داماد وی ابتدا اسلام آورد و پس از
مدتی مجدداً از اسلام روی برگرداند. به همین دلیل، ابوسفیان به جدایی دخترش
اعتراضی نکرد. همچنین در موردی نیز مسلمانان در ماه حرام جلوی کاروان وی
را گرفتند و حتی یکی از محافظان او را نیز کشتند و بدینوسیله بهانه به
دستش دادند.
علاوه بر این، ابوسفیان پیش از فتح مکه علیالظاهر اسلام آورد و این موضوع
را از طریق عباس (عموی پیامبر) به محضر پیامبر اسلام رساند و اگر در زمان
فتح مکه اسلام میآورد، امکان عدم عفو وی نیز وجود داشت.
[*] در مورد یهودیان مدینه چطور؟ چه شد که آنها مورد عفو قرار نگرفتند؟
به نکتهی خوبی اشاره کردید. پیامبر اسلام در بدو ورود به مدینه، در محلی
به نام قبا توقف داشتند تا امیرالمؤمنین علیهالسلام همراه فواطم به ایشان
ملحق شوند. در این هنگام، گروهی از علمای یهود به دیدار پیامبر آمدند تا
ببینند آیا پیامبر اسلام همان موعود تورات است یا خیر. آنها که با دیدن
نشانه مطمئن شدند نبی مکرم اسلام همان موعود است، میخواستند مسلمان شوند،
اما درعینحال تقاضای باج هم کردند. در واقع آگاهانه مقابل اسلام ایستادند و
بهجز عدهی اندکی، اسلام نیاوردند. اینجا بود که پیامبر اسلام از ناحیهی
یهود احساس خطر کردند و به آنها پیشنهاد دادند که حدود روابط را تعریف
کنند. یهودیان نیز از پیشنهاد منطقی پیامبر اسلام استقبال کردند و یک
قرارداد همزیستی میان آنها منعقد شد. براساس آن قرارداد، مدینه حرم امن
الهی شناخته شد و کسی (اعم از مسلمین و یهودیان) حق برهم زدن امنیت آن را
نداشت. منتها در ادامه، هرکدام از سه قبیلهی یهودی بهنوعی مفاد قرارداد
را نقض کردند و پیامبر نیز آنها را عفو نکردند.
برای نمونه، یهودیان بنیقینقاع با بیاحترامی نسبت به یک زن مسلمان و قتل
مرد مسلمانی که به یاری آن زن برخاسته بود، این پیمان را زیر پا گذاشتند.
پیامبر نیز دستور تبعید همهی افراد قبیله را صادر کردند، اما یهودیان
مقاومت کردند و پیامبر با اتمام مهلت ایشان، بهطرف آنها لشکرکشی کردند.
بنیقینقاع با دیدن لشکریان اسلام تصمیم گرفتند مفاد قرارداد را اجرا کنند.
در این لحظه پیامبر اسلام بهدلیل مقاومت اولیهی آنها در مقابل نقض
قرارداد، دستور مصادرهی اموال آنها را دادند.
بنینضیر نیز قصد جان پیامبر را کرده بودند که با اطلاعرسانی جبرئیل به
پیامبر، این کار عملی نشد. پیامبر اسلام اینبار هم دستور تبعید همهی
افراد قبیله را دادند. زمانی هم که آنها مقاومت کردند، پیامبر به لشکریان
اسلام دستور دادند تا نخلهای این قبیله را (که خارج از محل زندگی آنها
بود) قطع کنند تا قاطعیت پیامبر در مجازات افرادی که عهدشکنی میکنند، نشان
داده شود. پس از این اقدام بود که بنینضیر حاضر شدند مدینه را ترک کنند و
پیامبر اسلام اجازه دادند هر خانواده تنها یک بار شتر با خود ببرد.
بنیقریظه نیز با به وجود آمدن فتنهی جنگ احزاب و اتحاد همگان (کافر،
مشرک، یهود و...) برای نابود کردن حکومت اسلامی در مدینه، یقین کردند که
اسلام نابود خواهد شد. به همین دلیل نیز به احزاب پیوستند و بنا بود که از
پشت سر به روی پیامبر جبهه باز کنند، ولی پیامبر با گماردن هفتصد نفر در
مدینه، جلوی نقشهی آنها را گرفت. زمانی که احزاب نتوانستند از خندق عبور
کنند، آنها نیز جنگ با مسلمانان را آغاز نکردند و تنها زمانی که احزاب
ناکام بازگشتند، گیر افتادند. در اینجا براساس یک نقل تاریخی، پیامبر اسلام
بههمراه سعد بن معاذ (رئیس قبیلهی اوس) با آنها مذاکره کرد و قرار شد
مردان قبیله کشته شوند، زنان نیز به اسارت بروند و اموال مصادره شوند. اما
برخی از مورخین معاصر مانند مرحوم آیتالله رجبی دوانی رضواناللهعلیه و
مرحوم دکتر شهیدی، این موضوع را با ادلهای رد میکنند. آنها بر این
باورند که این کار (قتلعام) با سیرهی پیامبر سازگار نیست. مواردی در
تاریخ وجود دارد که حتی کفار و مشرکانی که به جنگ با پیامبر پرداختند نیز
مورد عفو ایشان قرار گرفتند و حتی پیامبر قصد هدایت آنها را داشت. حال
چطور امکان دارد که پیامبر افراد بنیقریظه را که حتی وارد جنگ نشده بودند،
قتلعام کنند؟ پیامبر قاطعیت داشتند، اما به دنبال قتلعام نبودند. ضمن
آنکه نوع رفتار پیامبر با یهودیان پیش از آن نیز چنین نبود. حتی یهودیان
خیبر که آنجا را به پایگاهی علیه مسلمین تبدیل کرده بودند و 29 نفر از
مسلمانان را نیز به قتل رساندند، در نهایت کشته نشدند، بلکه قرار شد تنها
نیمی از محصولات کشاورزی خیبر را بهعنوان جزیهی سالانه به حکومت بدهند.
آنچنان رأفت عظیم بود که حتی یهودیان دیگر مناطق (مانند فدک) نیز بهسراغ
پیامبر آمدند و تصمیم گرفتند با پیامبر صلح کنند.
[*] از شیوهی حکومتداری پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم
که بگذریم، به حکومتداری امیرالمؤمنین علیهالسلام میرسیم. در زمان ایشان
شکل و ماهیت فتنه تغییر کرد و مقابلهی حکومت اسلامی با مسلمانان بود، نه
با غیرمسلمان. عفو و عدم عفو در زمان حکومتداری ایشان به چه ترتیبی بود؟
مولای متقیان نیز مانند پیامبر اسلام عمل میکردند. آنچه به شخص ایشان
بازمیگشت را میبخشیدند، اما از آنچه به عموم مردم مربوط میشد
نمیگذشتند. برای مثال، زمانی که فتنهی جمل برپا شود، جملیها به بصره
ریختند و علاوه بر کشتار مسلمین، بیتالمال بصره را نیز غارت کردند.
اقدامات جملیها در شرایطی صورت پذیرفت که آنها با حاکم بصره (عثمان بن
حنیف) توافق کرده بودند تا قبل از ورود امیرالمؤمنین علیهالسلام، وارد
دارالاماره و مسجد جامع نشوند، ولی هر دو مورد را نقض کردند. پس از آن،
مخالفان عثمان را شناسایی کردند و آنان را نیز کشتند.
بااینحال ایشان خطاب به آنها گفتند که اگر عاملان جنایات بصره را تحویل
دهند و باقی افراد نیز توبه کنند و مجدداً بیعت نمایند، میتوانند به زندگی
عادی خود بازگردند و فقط امکان بخشش افرادی که جنایت کردهاند، وجود
ندارد. اما آنها بهدلیل اینکه تعدادشان به سی هزار نفر میرسید و تعداد
سپاهیان امیرالمؤمنین حدود دوازده هزار نفر بود، جنگ با مولای متقیان را
آغاز کردند.
جالب آنجاست که حتی در این مواقع نیز امیرالمؤمنین آغازگر جنگ نبودهاند و
سه بار از مسلمین خواستند که کسی داوطلب شود تا با بردن قرآن نزد آنها، از
آنها بخواهد به قرآن عمل کنند و دست از فتنهگری بردارند، ولی آنها
هربار حاملان قرآن را به قتل رساندند و قرآن را تکهتکه کردند. در اینجا
بود که حضرت دستور آغاز جنگ را دادند.
اما در زمان درگرفتن جنگ دیگر نشانی از رحم و عطوفت و انعطاف نبود، مگر
زمانی که شروعکنندگان جنگ از بین میرفتند. در جمل نیز هنگامی که رهبران
اصلی کشته شدند و عایشه دستگیر شد، حضرت دیگر قصد نداشتند جنگ را ادامه
دهند. ایشان دستور دادند زخمیها را رها کنند و بهدنبال فراریها نیز
نروند. در این زمان، با وجود آنکه افراد بهجامانده توبه هم نکرده بودند،
بهدلیل از بین رفتن سران فتنه و در هم شکسته شدن شاکلهی آنها، حضرت از
باقی افراد میگذرند.
علاوه بر این مورد، حضرت در مورد فتنهگران و کسانی که با دشمنان همکاری
داشتند نیز قائل به عفو و گذشت نبودند. برای نمونه، شخصی به نام واعل بن
حجر حضرمی که پیش از اسلام شخص مطرحی در یمن بود، ولی آن زمان در کوفه
اقامت داشت، در اواخر حکومت امیرالمؤمنین، با اجازهی ایشان تصمیم میگیرد
به یمن سری بزند. حضور وی در یمن با حضور بصر بن ابیعرتاد (مأمور معاویه
که مسئول کشتار هواداران امیرالمؤمنین در یمن بود) مصادف شد. واعل اقدام به
همکاری با مأمور معاویه میکند و هواداران امیرالمؤمنین را به او معرفی
مینماید. بدینترتیب تعداد زیادی از مردان به قتل میرسند و زنان و
کودکان نیز به اسارت به شام برده میشوند. زمانی که خبر همکاری واعل به گوش
امیرالمؤمنین رسید، چون به آن شخص دسترسی نداشتند، دستور دادند خانوادهی
وی را بازداشت کنند تا واعل مجبور به بازگشت شود. البته همین موضوع موجب شد
آنها از امیرالمؤمنین کینه به دل بگیرند و در زمان حادثهی عاشورا، یکی
از فرزندان وی به نام مسروق بن واعل تصمیم گرفت به جنگ با امام حسین
علیهالسلام برود، اما با دیدن کرامتی از ایشان، از کار خود منصرف شد.
در کنار این موارد، حضرت از اختلاس از بیتالمال نیز بههیچعنوان گذشت
نمیکردند. حتی در مورد بدهکاران به بیتالمال نیز گذشت به خرج نمیدادند و
افراد بدهکار را زندانی میکردند. در برخی موارد نیز بدهکاران به معاویه
پناه میبردند که در این موارد نیز حضرت از آنها نمیگذشتند.
مهمان: دکتر محمدحسین رجبی دوانی: پژوهشگر و کارشناس تاریخ اسلام
گفتگو از: آقای امیرحسین ثمالی
عفو و بخشش یکی از صفات
برجستهی ایجابی است که بهعنوان یکی از ویژگیهای خداوند متعال نیز شناخته
میشود. چنانکه میفرماید: «ان الله غفور رحیم». این بدان معناست که
خداوند بخشنده است و انسانی هم که میخواهد متخلق به اخلاق الله بشود، باید
در عرصههایی که خداوند دارای چنین صفاتی است، خود را نیز بدان بیاراید.
در دین مبین اسلام، عفو در برابر کسی که به شما ظلم روا داشته است، اگر در
موقعیت پشیمانی قرار گرفت و شما بر آن غلبه پیدا کردید، توصیه شده است.
برای نمونه، اگر در دادگاهی، ظلم طرف مقابل اثبات شود و شخص متهم نیز ابراز
ندامت کند، چنین وضعی محل عفو است. اما اگر کسی قلدری کند و ما بهدلیل
ترس عقبنشینی کنیم، چنین عفوی دارای ارزش نیست. عفو در مقام قدرت داشتن و
از موضع قدرت، معنا پیدا میکند. در آموزههای دینی نیز عفو و بخشش دارای
اهمیت فراوانی است؛ چنانکه امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند: «در عفو
لذتی وجود دارد که در انتقام نیست.» این آموزه روح بزرگ اخلاقی و انسانی
مدنظر در اسلام را نشان میدهد.
[*] آیا در آموزههای دین اسلام عفو تحت هر شرایطی توصیه شده یا تابع شرایط خاص خود است؟
نباید از عفو برداشت غلطی صورت پذیرد. همانطور که گفتم، اولاً پشیمانی از
عمل و ثانیاً غلبه داشتن، از جمله مهمترین شرایط عفو است. اسلام هم عفو و
هم انتقام را در آموزههای اخلاقی خود مدنظر دارد. مثلا قصاص یک حق طبیعی
است که خداوند متعال آن را قرار داده است تا هر زمان که فرد در معرض ظلم
قرار میگیرد، بتواند از آن استفاده کند: «وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ
یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».
علاوه بر این، در حالتی که جرم جنبهی اجتماعی داشته باشد، حتی در صورت عفو
از سوی مظلوم نیز حکومت اسلامی نباید از جنبهی عمومی جرم بگذرد تا جرم
کردن و پس از آن بخشیده شدن، به یک عادت بد اجتماعی تبدیل نشود. در اینجا
برای اینکه بدعت صورت نگیرد، حاکم شرع نمیتواند از جنبهی عمومی جرم
بگذرد. برای مثال، اگر کسی از طریق زورگیری مرتکب قتل شود، حتی اگر اولیای
دم نیز از خون مقتول بگذرند، حاکم شرع مجازات دیگری را برای وی در نظر
میگیرد تا این موضوع درس عبرتی برای سایرین شود. بنابراین براساس
آموزههای دین اسلام، عفو تحت هر شرایطی و در همهی مواقع مورد قبول نیست.
در عهد امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز در زمانی که یک فرد زیر گوش فردی دیگر
زده بود، پس از محاکمه امر بر آن شد که مضروب نیز عین آن کار را تکرار کند
که مضروب (یا از سر ترس یا عفو) ضارب را بخشید. اما در مقابل حضرت فرمودند
که اگر تو از حق خودت بگذری، من از حق جامعه نمیگذرم و ضارب را تعزیر
کرد.
[*] اگر بخواهیم وارد سیرهی پیامبر اسلام شویم، نحوهی برخورد ایشان با کسانی که مرتکب جرم و اشتباهی میشدند چگونه بود؟
در ابتدا باید در نظر داشته باشیم که پیامبر اکرم
صلیاللهعلیهوآلهوسلم «رحمة للعالمین» بودند و آنچه به حق شخصی ایشان
بازمیگشت، گذشت میکردند. اما اگر شخصی به اصل دین، باورها و جایگاه رسالت
خدشهای وارد میکرد، پیامبر اسلام گذشت نمیکردند. برای هر دوی این موارد
میتوان مثالهایی ذکر کرد. بهطور کلی نبی مکرم اسلام
صلیاللهعلیهوآلهوسلم، عاملان بهاصطلاح امروزی «جنگ سخت» (کسانی که
پیکار میکردند و ضربههای جانی وارد مینمودند) را میبخشیدند. برای
نمونه، ابوسفیان، وحشی (قاتل حمزه سیدالشهدا)، سفان بن امیه (از بزرگان
قریش)، مروان بن حکم، عبدالله بن سعد بن سهل و... در زمان فتح مکه
ابراز پشیمانی کردند و پیامبر نیز در موضع قدرت قرار داشتند و آنها را عفو
کردند.
اما در نقطهی مقابل، پیامبر جنایتکاران عرصهی «جنگ نرم» را، از آنجایی که
با باورهای مردم و جایگاه رسالت درافتاده بودند، عفو نمیکردند. دو نفر در
این زمینه بسیار شاخصاند: یکی نذر بن حارث که دست بر قضا پسرخالهی
پیامبر نیز بود و دیگری عقبه بن ابی معیط. این دو شخص از راههای
تبلیغاتی و نرم سراغ اسلام آمدند. آنها به مدینه و سراغ یهودیان رفتند تا
از آنها علیه اسلام کمک بگیرند. مسائلی از یهود آموختند تا به خیال خود،
از پیامبر بپرسند و حضرت نتواند پاسخ آنها را دهد تا در نتیجه، رسالت
ایشان ضایع شود. نذر بن حارث که به ایران آمده و با داستانهای ایرانی
آشنا بود، زمانی که پیامبر در کنار دیوار کعبه از طریق بیان داستانهای
اقوام سلف (هود، ثمود و...) مردم را به اسلام دعوت میکردند، یک چهارپایه
در مقابل پیامبر میگذاشت و مردم را به گوش دادن داستانهای ایرانی
فرامیخواند تا بدینوسیله مردم را از اطراف پیامبر پراکنده کند.
بعدتر این فرد در جنگ بدر حضور داشت و البته قطره خونی نیز از بینی
مسلمانان نریخت، اما در این جنگ بههمراه هفتاد نفر از کفار اسیر شد. حال،
علیرغم اینکه سیاست پیامبر کشتن اسرا نبود، در میان آن هفتاد نفر، با
دریافت فدیه از 68 نفر از اسرای جنگ بدر، تنها نذر بن حارث و عقبه بن
ابیمعیط را نبخشید. در آن زمان وضع حکومت اسلامی (بهلحاظ مالی) خیلی
مناسب نبود و پیامبر با دریافت فدیه از اسرا جذب سرمایه میکرد، اما با
وجود آنکه آن دو نفر سرمایهدار نیز بودند و میتوانستند پول خوبی پرداخت
کنند، بهدلیل آنکه از طریق ابزارهای تبلیغاتی و روانی بهسراغ اسلام آمده
بودند، مورد عفو قرار نگرفتند و به دست امیرالمؤمنین علیهالسلام به هلاکت
رسیدند.
[*] جرم عقبه بن ابی معیط چه بود؟
عقبه بن ابی معیط علاوه بر آموزش گرفتن از یهودیان بههمراه نذر بن
حارث، جسارت بزرگی به جایگاه رسالت کرده بود. او که در همسایگی پیامبر
اسلام زندگی میکرد، علیرغم آنکه مسلمان نبود، آداب همسایگی را در قبال
پیامبر رعایت میکرد. رعایت حال پیامبر توسط وی موجب شده بود که اراذل قریش
به وی بگویند که به پیامبر علاقهمند شده است و قصد گرویدن به اسلام دارد.
هراندازه که عقبه انکار میکرد نیز آنها نمیپذیرفتند و به او گفتند که
باید اثبات کنی به پیامبر ارادتی نداری. عقبه برای اثبات همین موضوع روزی
عبای خود را دور گردن پیامبر اسلام انداخت و میخواست ایشان را خفه کند که
مردم جلوی او را گرفتند. حتی این کار نیز مورد پذیرش اراذل قریش قرار نگرفت
و عقبه با انداختن آب دهان کثیف خود به صورت مبارک پیامبر اسلام، عدم
ارادت خود را نشان داد.
پیامبر اسلام (اگرچه که حق طبیعی ایشان مجازات کردن عقبه بود)، بهدلیل
توهین به جایگاه رسالت، خطاب به عقبه فرمودند روزی را میبینم که در جنگ به
دست ما اسیر شدی و جزای کار خود را خواهی دید. سرانجام نیز عقبه در جنگ
بدر اسیر شد.
[*] شاهد مثال دیگری در رابطه با عدم عفو پیامبر اسلام وجود دارد؟
بله، در آن زمان شعر بزرگترین رسانهی عرب بود و پیامبر اسلام نیز در چند
مورد دستور قتل شاعرانی را صادر کرد که علیه اسلام فعالیت داشتند. یکی از
آنها کعب بن اشرف است که یهودی نیز بود. وی علیه مسلمانان شعر میسرود و
زمانی که یک زن مسلمان پاسخ وی را دارد، اشعاری در وصف زنان مسلمان سرود و
به نوامیس مسلمین توهین کرد. پیامبر اسلام نیز در مدینه و در زمان
زمامداری، دستور قتل وی را صادر کرد.
عصما بنت مروان (همسر یزید بن حطمی) نیز شاعرهای بود که اشعاری در جهت بر
هم زدن آرامش روانی جامعه میسرود و پیامبر اسلام دستور قتل وی را نیز
صادر کرد. پیامبر یک تازهمسلمان از قبیلهی عصما را (که کسی از مسلمان شدن
وی خبر نداشت) مأمور کرد تا این شاعره را به قتل برساند. حتی در روز فتح
مکه نیز که پیامبر عفو عمومی صادر کردند، دستور قتل دو شاعر زن را دادند و
فرمودند اگر بر دیوار کعبه هم آویزان شوند، آنها را میکشند. همینطور هم
شد.
[*] امثال ابوسفیان که هم در نبرد سخت و هم در نبرد نرم حضور داشتند، چرا کشته نشدند؟
حکم قتل ابوسفیان نیز صادر شده بود. پیامبر پس از جنگ احد، دستور قتل ایشان
را صادر کرد، ولی فرستادهی پیامبر (عمر بن امیه زمری) شناسایی شد و
امکان کار فراهم نیامد. علاوه بر این، جنبهی نبرد سخت ابوسفیان غلبه داشت و
اینگونه نبود که از طریق مثلا شعر به جنگ با اسلام بیاید و تبلیغات خاصی
علیه اسلام داشته باشد. اگر اقدامی هم میکرد، بیشتر بهانهای بود که
مسلمانان دست وی میدادند. برای مثال، داماد وی ابتدا اسلام آورد و پس از
مدتی مجدداً از اسلام روی برگرداند. به همین دلیل، ابوسفیان به جدایی دخترش
اعتراضی نکرد. همچنین در موردی نیز مسلمانان در ماه حرام جلوی کاروان وی
را گرفتند و حتی یکی از محافظان او را نیز کشتند و بدینوسیله بهانه به
دستش دادند.
علاوه بر این، ابوسفیان پیش از فتح مکه علیالظاهر اسلام آورد و این موضوع
را از طریق عباس (عموی پیامبر) به محضر پیامبر اسلام رساند و اگر در زمان
فتح مکه اسلام میآورد، امکان عدم عفو وی نیز وجود داشت.
[*] در مورد یهودیان مدینه چطور؟ چه شد که آنها مورد عفو قرار نگرفتند؟
به نکتهی خوبی اشاره کردید. پیامبر اسلام در بدو ورود به مدینه، در محلی
به نام قبا توقف داشتند تا امیرالمؤمنین علیهالسلام همراه فواطم به ایشان
ملحق شوند. در این هنگام، گروهی از علمای یهود به دیدار پیامبر آمدند تا
ببینند آیا پیامبر اسلام همان موعود تورات است یا خیر. آنها که با دیدن
نشانه مطمئن شدند نبی مکرم اسلام همان موعود است، میخواستند مسلمان شوند،
اما درعینحال تقاضای باج هم کردند. در واقع آگاهانه مقابل اسلام ایستادند و
بهجز عدهی اندکی، اسلام نیاوردند. اینجا بود که پیامبر اسلام از ناحیهی
یهود احساس خطر کردند و به آنها پیشنهاد دادند که حدود روابط را تعریف
کنند. یهودیان نیز از پیشنهاد منطقی پیامبر اسلام استقبال کردند و یک
قرارداد همزیستی میان آنها منعقد شد. براساس آن قرارداد، مدینه حرم امن
الهی شناخته شد و کسی (اعم از مسلمین و یهودیان) حق برهم زدن امنیت آن را
نداشت. منتها در ادامه، هرکدام از سه قبیلهی یهودی بهنوعی مفاد قرارداد
را نقض کردند و پیامبر نیز آنها را عفو نکردند.
برای نمونه، یهودیان بنیقینقاع با بیاحترامی نسبت به یک زن مسلمان و قتل
مرد مسلمانی که به یاری آن زن برخاسته بود، این پیمان را زیر پا گذاشتند.
پیامبر نیز دستور تبعید همهی افراد قبیله را صادر کردند، اما یهودیان
مقاومت کردند و پیامبر با اتمام مهلت ایشان، بهطرف آنها لشکرکشی کردند.
بنیقینقاع با دیدن لشکریان اسلام تصمیم گرفتند مفاد قرارداد را اجرا کنند.
در این لحظه پیامبر اسلام بهدلیل مقاومت اولیهی آنها در مقابل نقض
قرارداد، دستور مصادرهی اموال آنها را دادند.
بنینضیر نیز قصد جان پیامبر را کرده بودند که با اطلاعرسانی جبرئیل به
پیامبر، این کار عملی نشد. پیامبر اسلام اینبار هم دستور تبعید همهی
افراد قبیله را دادند. زمانی هم که آنها مقاومت کردند، پیامبر به لشکریان
اسلام دستور دادند تا نخلهای این قبیله را (که خارج از محل زندگی آنها
بود) قطع کنند تا قاطعیت پیامبر در مجازات افرادی که عهدشکنی میکنند، نشان
داده شود. پس از این اقدام بود که بنینضیر حاضر شدند مدینه را ترک کنند و
پیامبر اسلام اجازه دادند هر خانواده تنها یک بار شتر با خود ببرد.
بنیقریظه نیز با به وجود آمدن فتنهی جنگ احزاب و اتحاد همگان (کافر،
مشرک، یهود و...) برای نابود کردن حکومت اسلامی در مدینه، یقین کردند که
اسلام نابود خواهد شد. به همین دلیل نیز به احزاب پیوستند و بنا بود که از
پشت سر به روی پیامبر جبهه باز کنند، ولی پیامبر با گماردن هفتصد نفر در
مدینه، جلوی نقشهی آنها را گرفت. زمانی که احزاب نتوانستند از خندق عبور
کنند، آنها نیز جنگ با مسلمانان را آغاز نکردند و تنها زمانی که احزاب
ناکام بازگشتند، گیر افتادند. در اینجا براساس یک نقل تاریخی، پیامبر اسلام
بههمراه سعد بن معاذ (رئیس قبیلهی اوس) با آنها مذاکره کرد و قرار شد
مردان قبیله کشته شوند، زنان نیز به اسارت بروند و اموال مصادره شوند. اما
برخی از مورخین معاصر مانند مرحوم آیتالله رجبی دوانی رضواناللهعلیه و
مرحوم دکتر شهیدی، این موضوع را با ادلهای رد میکنند. آنها بر این
باورند که این کار (قتلعام) با سیرهی پیامبر سازگار نیست. مواردی در
تاریخ وجود دارد که حتی کفار و مشرکانی که به جنگ با پیامبر پرداختند نیز
مورد عفو ایشان قرار گرفتند و حتی پیامبر قصد هدایت آنها را داشت. حال
چطور امکان دارد که پیامبر افراد بنیقریظه را که حتی وارد جنگ نشده بودند،
قتلعام کنند؟ پیامبر قاطعیت داشتند، اما به دنبال قتلعام نبودند. ضمن
آنکه نوع رفتار پیامبر با یهودیان پیش از آن نیز چنین نبود. حتی یهودیان
خیبر که آنجا را به پایگاهی علیه مسلمین تبدیل کرده بودند و 29 نفر از
مسلمانان را نیز به قتل رساندند، در نهایت کشته نشدند، بلکه قرار شد تنها
نیمی از محصولات کشاورزی خیبر را بهعنوان جزیهی سالانه به حکومت بدهند.
آنچنان رأفت عظیم بود که حتی یهودیان دیگر مناطق (مانند فدک) نیز بهسراغ
پیامبر آمدند و تصمیم گرفتند با پیامبر صلح کنند.
[*] از شیوهی حکومتداری پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم
که بگذریم، به حکومتداری امیرالمؤمنین علیهالسلام میرسیم. در زمان ایشان
شکل و ماهیت فتنه تغییر کرد و مقابلهی حکومت اسلامی با مسلمانان بود، نه
با غیرمسلمان. عفو و عدم عفو در زمان حکومتداری ایشان به چه ترتیبی بود؟
مولای متقیان نیز مانند پیامبر اسلام عمل میکردند. آنچه به شخص ایشان
بازمیگشت را میبخشیدند، اما از آنچه به عموم مردم مربوط میشد
نمیگذشتند. برای مثال، زمانی که فتنهی جمل برپا شود، جملیها به بصره
ریختند و علاوه بر کشتار مسلمین، بیتالمال بصره را نیز غارت کردند.
اقدامات جملیها در شرایطی صورت پذیرفت که آنها با حاکم بصره (عثمان بن
حنیف) توافق کرده بودند تا قبل از ورود امیرالمؤمنین علیهالسلام، وارد
دارالاماره و مسجد جامع نشوند، ولی هر دو مورد را نقض کردند. پس از آن،
مخالفان عثمان را شناسایی کردند و آنان را نیز کشتند.
بااینحال ایشان خطاب به آنها گفتند که اگر عاملان جنایات بصره را تحویل
دهند و باقی افراد نیز توبه کنند و مجدداً بیعت نمایند، میتوانند به زندگی
عادی خود بازگردند و فقط امکان بخشش افرادی که جنایت کردهاند، وجود
ندارد. اما آنها بهدلیل اینکه تعدادشان به سی هزار نفر میرسید و تعداد
سپاهیان امیرالمؤمنین حدود دوازده هزار نفر بود، جنگ با مولای متقیان را
آغاز کردند.
جالب آنجاست که حتی در این مواقع نیز امیرالمؤمنین آغازگر جنگ نبودهاند و
سه بار از مسلمین خواستند که کسی داوطلب شود تا با بردن قرآن نزد آنها، از
آنها بخواهد به قرآن عمل کنند و دست از فتنهگری بردارند، ولی آنها
هربار حاملان قرآن را به قتل رساندند و قرآن را تکهتکه کردند. در اینجا
بود که حضرت دستور آغاز جنگ را دادند.
اما در زمان درگرفتن جنگ دیگر نشانی از رحم و عطوفت و انعطاف نبود، مگر
زمانی که شروعکنندگان جنگ از بین میرفتند. در جمل نیز هنگامی که رهبران
اصلی کشته شدند و عایشه دستگیر شد، حضرت دیگر قصد نداشتند جنگ را ادامه
دهند. ایشان دستور دادند زخمیها را رها کنند و بهدنبال فراریها نیز
نروند. در این زمان، با وجود آنکه افراد بهجامانده توبه هم نکرده بودند،
بهدلیل از بین رفتن سران فتنه و در هم شکسته شدن شاکلهی آنها، حضرت از
باقی افراد میگذرند.
علاوه بر این مورد، حضرت در مورد فتنهگران و کسانی که با دشمنان همکاری
داشتند نیز قائل به عفو و گذشت نبودند. برای نمونه، شخصی به نام واعل بن
حجر حضرمی که پیش از اسلام شخص مطرحی در یمن بود، ولی آن زمان در کوفه
اقامت داشت، در اواخر حکومت امیرالمؤمنین، با اجازهی ایشان تصمیم میگیرد
به یمن سری بزند. حضور وی در یمن با حضور بصر بن ابیعرتاد (مأمور معاویه
که مسئول کشتار هواداران امیرالمؤمنین در یمن بود) مصادف شد. واعل اقدام به
همکاری با مأمور معاویه میکند و هواداران امیرالمؤمنین را به او معرفی
مینماید. بدینترتیب تعداد زیادی از مردان به قتل میرسند و زنان و
کودکان نیز به اسارت به شام برده میشوند. زمانی که خبر همکاری واعل به گوش
امیرالمؤمنین رسید، چون به آن شخص دسترسی نداشتند، دستور دادند خانوادهی
وی را بازداشت کنند تا واعل مجبور به بازگشت شود. البته همین موضوع موجب شد
آنها از امیرالمؤمنین کینه به دل بگیرند و در زمان حادثهی عاشورا، یکی
از فرزندان وی به نام مسروق بن واعل تصمیم گرفت به جنگ با امام حسین
علیهالسلام برود، اما با دیدن کرامتی از ایشان، از کار خود منصرف شد.
در کنار این موارد، حضرت از اختلاس از بیتالمال نیز بههیچعنوان گذشت
نمیکردند. حتی در مورد بدهکاران به بیتالمال نیز گذشت به خرج نمیدادند و
افراد بدهکار را زندانی میکردند. در برخی موارد نیز بدهکاران به معاویه
پناه میبردند که در این موارد نیز حضرت از آنها نمیگذشتند.
مهمان: دکتر محمدحسین رجبی دوانی: پژوهشگر و کارشناس تاریخ اسلام
گفتگو از: آقای امیرحسین ثمالی