به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه 598، جلسه سی و دوم از سلسله جلسات تبیین مفهوم "برنامهریزی با نگاه الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت" است که در تاریخ 14 آذر 1395 توسط حجتالإسلام و المسلمین علی کشوری(دبیر شورای راهبردی الگوی پیشرفت اسلامی) و با موضوع " الگوی پردازش اجتماعی ابزار زمینهسازی عینی برای اجرای ترجمهها" در دانشگاه صنعتی شریف برگزار گردید.
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته بسم الله الرحمن الرحیم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمد$ و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین لاسیّما علی بقیة الله فی الأرضین ارواحنا لآماله الفداء و عجّل الله تعالی فرجه الشریف.
بحث جلسه گذشته به نسبت بین الگوی استخراج سؤال و مفهوم نظام مقایسه اختصاص داشت. همچنین ارتباط بین الگوی استخراج سؤال و اختیار افراد را بحث کردیم. عرض کردیم که نظام مقایسه ایجاب میکند که فرآیند استخراج سؤال به محوریت سه موضوع ساماندهی شود؛ محور پایه سؤال، محور شرح سؤال و محور رکن سؤال. در این صورت اگر شما این سه موضوع را در گفتوگو جدی گرفتید، یک سؤال پایهای را در ذهن گروه هدف ایجاد خواهد شد. پس پایه سؤال، شروع فرآیند سؤال پایه است، سؤال پایه عبارت است از سؤال و تأملی که برای فهم ترجمه جهتساز به جهت پایه قرار میگیرد، بدون ایجاد این تأمل نمیتوانید به سمت جا انداختن خروجی الگوی حفظ جهت خود بروید. خروجی حفظ جهت چه بود؟ در یک خط: "چه جهتسازی به چه جهتی و با چه ترجمهای"، این خروجی الگوی حفظ جهت بود که حالا میخواهیم آن را جا بیندازیم، باید یک سؤال پایه، یک تأمل پایه برای جا انداختن این موضوع درست کنیم. یعنی طرف مقابل باید بهاندازه آن مطلبی که در الگوی حفظ جهت به دست میآوریم، استعداد پذیرش داشته باشد. وگرنه میگوید که این بحث ارتباطی به من ندارد. شما استنباط خوبی انجام دادید و توانستید بگویید که کدام جهتساز، به کدام جهت و با کدام ترجمه، توانستید این موضوع را پاسخ دهید، اما آیا طرف مقابل هم ضرورت بحثهای شما را درک خواهد کرد؟ آیا در گروه هدف شما برای پذیرش، آمادگی لازم وجود دارد؟ اگر گفتید که آمادگی، به خودیِ خود به وجود نمیآید، پس باید بهوسیله الگوی استخراج سؤال این آمادگی را در طرف مقابل خود ایجاد کنید.
بنده خدمت برخی از بزرگان رسیدهام، گاهی آنها در مقام گفتوگو گله کرد که مثلاً یک بحث خوبی را تدوین کردهاند اما جامعه از این بحث استقبال نمیکند. ببینید، اگر شما هم از الگوی استخراج سؤال استفاده نکنید به چنین عاقبتهایی مبتلا میشوید. آنکسی که به دنبال هدایت جامعه است باید آمادگی پذیرش هدایت را هم خود او ایجاد کند. نه اینکه فقط بحث را استنباط کند و بعد انتظار داشته باشد که دیگران بیایند و باذوق و شوق این بحث را فرابگیرند.
حال اگر خواستیم به سمت آمادهسازی ذهنها – در جلسه گذشته عرض کردم – برویم، ملاحظه دو نکته خیلی واجب است؛ نکته اول این است که شما باید تفکرات رقیب را مدیریت کنید. در نقشه راه به فرآیند مدیریت رقیب نظام مقایسه اطلاق کردهایم. یعنی آمادگی از ایجاد چالش در تفکرات رقیبِ غلط شروع میشود. او یک فکری را پذیرفته است، وقتی شما آن فکر را با چالش روبرو میکنید، این آغاز آمادگی است. نکته دومی که دیروز عرض کردم این است که الگوی استخراج سؤال، اختیار افراد را در نظر میگیرد. یعنی نمیآید بهجای افراد فکر کند و بهجای افراد پاسخیابی کند، بلکه افراد را تحریک میکند که خود آنها به سراغ پاسخ بروند. لذا حد الگوی استخراج سؤال، حسن السوال است، حد گفتوگوی منجر به تفاهم این است که شما تأمل ایجاد کنید. اگر طرف مقابل شما به فکر فرورفت، خود او به دنبال پاسخ خواهد آمد. این موارد را در جلسه گذشته عرض کردم.
در این جلسه هم دو نکته تکمیلی -که این دو نکته هم بسیار مهم است- در مورد الگوی استخراج سؤال عرض میکنم؛ نکته اول اینکه پایه سؤال چیست و چه نسبتی با موضوع جهتساز دارد؟ به همه موضوعات مرتبط با یک موضوع جهتساز پایه سؤال گفته میشود. هرکدام از موضوعات مرتبط با یک موضوع جهتساز را میتوانیم پایه سؤال تلقی کنیم. بنده یک توضیحی بدهم: ما در نقشه راه چهار نوع موضوع جهتساز را تحلیل کردهایم؛ موضوعات جهتساز اولیه و یا موضوعات جهتساز اصلی که موضوعات غیرقابلحذف از شخصیت هستند. این موارد، جزء موضوعات جهتساز اصلی بودند مانند نیاز به غذا، مانند نیاز به تفکر، مانند نیاز به علم، مانند نیاز به رفق، این موارد موضوعات جهتساز اولیه هستند. دسته دوم موضوعات جهتساز موضوعاتی هستند که اصطلاحاً از آنها به مسائل جهتساز تعبیر کردهایم. مسائل جهتساز مسائلی بودند که بر روی همه موضوعات جهتساز تأثیر دارند، این تعریف مسائل جهتساز است. مثلاً دوره شکلگیری شخصیت یک مسأله جهتساز است، به چه دلیل دوره شکلگیری شخصیت یک مسأله جهتساز است؟ به دلیل اینکه این دوره بر همه موضوعات جهتساز اولیه تأثیر دارد. خودِ مسأله شکلگیری شخصیت، یک مسأله است اما مسألهای است که همه ابعاد فطرت و شخصیت را تحت تأثیر قرار میدهد. یک سری دیگر از موضوعات جهتساز هستند که از آنها به دورهها یا زمانهای جهتساز تعبیر کردهایم؛ بعضی دورهها و بازههای زمانی خاص به دلیل شرایط خاصی که در آنها هست – که الآن نمیخواهم تحلیل کنم که چرا به این شکل است – اینها بر همه ابعاد شخصیت تأثیر دارند، بر روی همه موضوعات جهتساز تأثیرگذارند. مانند دوران سازندگی، همانطور که عرض کردم دوران سازندگی یک دوره هشتساله است اما نحوه پردازش موضوعات جهتساز در این دوره به شکل قابلتوجهی تغییر پیداکرده است. یا مثلاً مانند دوران انتخابات، دوران انتخابات، یکزمان جهتساز است، این موارد هم یک دسته از موضوعات جهتساز هستند. یک دسته دیگر از موضوعات جهتساز، مفاهیم جهتساز هستند؛ مفاهیم جهتساز، یک مفهوم بودند اما به دلیل جایگاهی که در هندسه مفاهیم فعلی دارند تأثیر زیادی بر روی همه موضوعات جهتساز دارند. مانند مفهوم تعادل، مانند مفهوم جامعه، مانند مفهوم قانون، ازایندست از مفاهیم هم در نقشه راه وجود دارد. این تعاریف موضوعات جهتساز است.
حال هر مسأله مرتبط با این موضوعات جهتساز، میتواند پایه سؤال در بحث قرار گیرد. تعریف پایه سؤال چه بود؟ پایه سؤال عبارت بود از آن مهره بحثی مورد اتفاق طرفین بحث که بحث از آن نقطه آغاز میشد. حال ما چه چیزی را پایه سؤال قرار میدهیم؟ یعنی بر روی چه مواردی میتوان توافق ایجاد کرد؟ هر موضوعی که با موضوعات جهتساز ارتباط داشته باشد. همیشه حول موضوعات جهتساز یک شبکهای از موضوعات وجود دارد. مثال میزنم تا واضحتر شود؛ مثلاً اصل مسأله رفق یک مسأله غیرقابلانکار است، یعنی جزء جهتسازهای اولیه است. حال خود رفق دارای انواعی است؛ مثلاً محبت، شفقت، مودت و ولایت که بهنوعی در همه این موارد مفهوم رفق به ودیعه نهاده شده است. مثلاً مودت، یعنی رفق عملی، اما محبت، به معنای رفق قلبی و ابراز زبانی است. مثلاً وقتی شما کسی را تحویل میگیرید، میگوید که فلانی به من محبت دارد. محبت یعنی این. اما گاه هدیهای تقدیم میکنید که به این کار مودت میگویند که در روایات آمده است که به همسران خود مودت کنید. البته در سوی دیگر هم توصیه کردهاند که وقتی یک مرد به همسر خود با زبان میگوید که من به تو علاقهمند هستم و تو را دوست دارم، همسر او تا آخر عمر این حرف را فراموش نخواهد کرد. یعنی تأثیر محبت تا این اندازه زیاد است، اما بههرحال توصیه کردهاند که به همسران خود مودت کنید. – حال امشب برادرانی که دارای همسر هستند، مودت کنند تا به این احادیث عمل شود، زیرا عمل به احادیث باعث میشود که علمه الله علم مایعلم، زمینه میشود که خداوند متعال قلب انسان را باز کند تا چیزهای جدیدی یاد بگیرد. حالا میتوانیم بحث را از مودت شروع کنیم، مودت یک نوع خاص از محبت است، محبت عملی است. یا شفقت که شدت در محبت را میگویند. لذا میگویند که مادر شفیق است، یعنی دائم المحبه و الموده است. لذا امام رضا% در تعریف امام در روایتی فرمود: امام رفیقٌ شفیقٌ، امام شفقت دارد، یعنی اگر دید که تو در حال به چالش کشیده شدن هستی، تو را رها نخواهد کرد و با بستر شفقت با تو برخورد خواهد کرد. حتی اگر تو خلاف قاعده عمل کردی و به امام ظلم کردی، امام دوباره به تو ابراز محبت میکند. یا مثلاً ولایت؛ ولایت که اساس دین است، در اصل زیرساخت محبت است. ولایت به معنای سرپرستی همراه با محبت است و در آن این مفاهیم گنجاندهشده است.
حال درست است که داستان بر روی یک موضوع غیرقابلانکار و غیرقابلحذف از شخصیت است اما صدها مطلب مرتبط پیدا خواهد کرد. شما میتوانید بحث را از همه این صد مطلب مرتبط شروع کنید. لذا برخی افراد وقتی که وارد حوزه روایات میشوند – حالا این مسائل را بعداً در اصول فقه احکام حکومتی بحث خواهم کرد – در تحلیل روایات یک سردرگمی پیدا میکنند. نقاط شروع در روایات چه هستند و امام از کجا شروع میکند؟ امام از هر نقطهای که شروع میکند، یک نسبتی با یک بخش از شخصیت پیدا خواهد کرد، نقطه شروع آنجاست. یعنی باید بتوانید این موضوع را تشخیص دهید، لذا بعداً میتوانید حول یک موضوع جهتساز «خانواده روایت» تشکیل دهید. مثلاً دهها روایت است که از دهها حیث در حال بررسی یک مسأله جهتساز است. مثلاً فرض بفرمایید در دوره شکلگیری شخصیت یک دوره جهتساز است، امام نقش مادر را بحث کرده است، نقش پدر را بحث کرده است، نقش رفیق را بحث کرده است، نقش محیط را بحث کرده است، نقش فیزیک و کالبد خانه را بحث کرده است. مثلاً [در روایات آمده که] از سعادتهای مرد این است که دارای دار وسیعی باشد. نقش خانه را هم بحث کرده است. ببینید مسأله شکلگیری شخصیت را بحث کرده است اما دهها موضوع مرتبط با آن نیاز را بحث کرده است. لذا در فقه حکومتی یا فقه هدایت، معنای «خانواده روایت»، تفصیلیتر و توسعهیافتهتر از معنای «خانواده روایت» در فقه موجود است. در فقه موجود با بعضی از کلمات همخانواده، هم لفظ و هممعنا ، خانواده روایت تشکیل میدهند، اما در این روش ممکن است کلمات، هم لفظ و هممعنا نباشند و یا کلمات از معانی مجزایی باشند، اما همه از این حیث که به موضوع جهتساز ارتباط دارند، بحث شدهاند. مثلاً صلات که ترجمه وعاء فکر به جهت تعقل است را بحث میکنید. اما راجع به صلات از لباس نمازگزار بحث شده است، از نحوه وضو گرفتن و طهارت بحث شده است، از نسبت غصب با نماز بحث شده است و نسبت صدها موضوع با صلات بحث شده است. پس خانواده روایت تشکیل میدهیم. پس هرکدام از این موضوعات که مرتبط با جهتساز است میتواند بهعنوان یکپایه سؤال قرار بگیرد.
دست ما در انتخاب پایه سؤال خیلی باز است، لذا با گروهها و آدمهای مختلف میتوانیم بحث را از جاهای مختلف شروع کنیم، اما باید حواسمان باشد که آن نقطه مرتبط با یک موضوع جهتساز است. پس نسبت پایه سؤال با موضوع جهتساز چه شد؟ هر امر مرتبط با موضوعات جهتساز را میتوانیم بهعنوان پایه سؤال قرار دهیم. این عرض اول بنده و نکته تکمیلی است که باید راجع به آن بحث کنیم.
نکته دوم این است که آیا الگوی استخراج سؤال، الگوی ایجاد سؤال در ذهن همه مردم است؟ یعنی یک الگویی است که میتوان از آن برای ایجاد تأمل در ذهن همه استفاده کرد؟ ، یا آنکه الگوی استخراج سؤال، الگوی ایجاد سؤال در ذهن خواص است؟ در روایات یک بحثی با این عنوان است که بیان باید ناظر به ملاحظه ظرفیت طرفین باشد، «أنا معاشر انبیا نکلم الناس علی قدر عقولهم» یا «أمرنا أن نکلم الناس علی قدر عقولهم» به یک تعبیر دیگری که در روایات است. باید عقل را بسنجیم و به اندازه عقل وارد بحث شویم. در یک جاهایی ممکن است که زیرساختهای ظرفیتی گفتوگو موجود نباشد. پس در آنجا نمیتوانیم از مکانیزم های بیانی استفاده کنیم. لذا ما در اولین نقشه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت گفتیم که تفاهم با عامه مردم از پایگاه پردازش است و نه از پایگاه پرورش. یعنی راه ایجاد تأمل در عامه مردم، از راه بحث نظری نیست بلکه باید کارهای عملی انجام داد و آنها را به فکر فروبرد. حال اگر بعداً هم بیان، ضمیمه این موضوع شود، مانعی نیست و میتوان این کار را کرد. اما گاهی اوقات ظرفیت بهقدری پایین است که شما باید از تعجیز عینی، بحث را شروع کنید، از کارآمدی عینی شروع کنید تا طرف مقابل به فکر فرو رود.
لذا تعبیر آیه قرآن این است که - البته این آیه در مورد ظهور حضرت ولیعصر. است-: «أعُوذُ بِاللهِ مِنَالشَّیطانِ الرَّجیم إذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» یعنی وقتی پیروزی تمام شد و کار تثبیت شد «وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا». اما جایی که هنوز پیروزی و غلبه دستگاه حق بر دستگاه باطل به دست نیامده است، دستور آن است که: «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى» سخت است که همه مردم به میدان بیایند و باید ابتدا دو نفر دو نفر و یک نفر یک نفر به میدان آمده و قیام کنند. حتی در برخی مواقع نمیتوان موضوع را باکسی مطرح کرد و باید خودت بهتنهایی قیام کنی؛ بعد آرامآرام جمعیتهایی اضافه میشوند.
بنابراین الگوی استخراج سؤال، الگوی تفاهم با خواص است؛ حداکثر در مورد عامه مردم میتوان گفت که این الگو، مکمل الگوی پردازش اجتماعی است. الگوی پردازش اجتماعی، الگوی تحقق یک فکر است؛ بنابراین ابتدا باید فکری را در حوزه برنامهریزی استنباط کرده و با الگوی استخراج سؤال، برای آن فکر، یار و رفیق پیدا کنید تا بتوانید آن را محقق کنید؛ سپس آن را محقق کنید و بعد از تحقق «وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» مردم قبول کرده و ایمان میآورند. باید بدانیم سطح بحث کجاست؟ سطح بحث این نیست که بهوسیله الگوی استخراج سؤال در پی انجام دادن همه پرورشهای عمومی باشیم. به همین علت همانگونه که دیروز عرض کردم در نماز جمعه یک ساختار حکومتی عمومی است به امامجمعه تأکید شده است که نماز را از مسائل روز آغاز کند. مسائل روز یعنی مسائل عینی که مردم به آن مسائل مبتلا هستند. نقطه شروع، چالشهای عینی است. نقطه شروع، ارائه راهحل و برنامهریزی برای مسائل عینی است. این موضوع برای مردم بسیار ملموس است و بحث بهجای اینکه از یک بحث نظری شروع شود، از همینجا آغاز میشود. این موضوع بهعنوان سطح بحث مطرح شد. این دو نکته تکمیلی در مورد الگوی استخراج سؤال بود.
البته بحث در مورد الگوی استخراج سؤال کماکان باقی است اما چون زمان زیادی به پایان دوره نمانده است – امروز روز سی و دوم است – و ما مباحث بسیار مهمی در پیش رو داریم که مفهوم برنامهریزی را بر مبنای آن مباحث شفافتر خواهیم کرد. بنده یکی دو جلسه نیز در مورد الگوی پردازش اجتماعی گزارش خواهم داد و سپس وارد تبیین نظریه هستههای توازن خواهم شد و معنای عدم توازن را در حوزه برنامهریزی بحث میکنم. این بحث در فضای نظام مقایسه با جریان توسعهگراست. بحث الگوی پردازش اجتماعی که تمام بشود، مغز بحث برای حوزه برنامهریزی را گزارش خواهم داد.
الگوی پردازش اجتماعی هم مثل دو ریز الگویِ دیگرِ الگوی ساخت، دارای سه اصطلاح است؛ پایه تصمیم، تصویر تصمیم، نتیجه تصمیم. این سه اصطلاحِ الگوی پردازش اجتماعی است. سؤال این است که پایه تصمیم چیست؟ پایه تصمیم عبارت از یک چالش مشترک بین افراد جامعه است. همیشه برنامهریزی با نگاه فکر اسلامی از چالشهای مشترک شروع میشود. پایه سؤال، مفهوم مشترک بود؛ اما پایه تصمیم، مشکل و درد مشترک است. اینجا نقطه آغاز پردازش اجتماعی است. وقتی میخواهید دیگران را به اتخاذ تصمیم در مورد موضوعی دعوت کنید، اشتباه است که بحث را از یک مفهوم مشترک آغاز کنید. برخی چنین کاری را انجام میدهند. بنده این مورد را دیدهام؛ مثلاً از یک مدیری وقت میگیرند و به او میگویند: اجازه بده من بحث را برای شما توضیح بدهم؛ در این صورت ارتباط مدیر از همان جلسه اول با بحث قطع میشود. یا برای مدیر، کلاس درس میگذارند و مبانی نظری و الگوی روشی و ... را بحث میکنند. هرچند مدیر با احترام، این مباحث را گوش میدهد اما در نهانِ خودش دوست دارد که این جلسه بهسرعت تمام شود تا فکری به حال چالشهای مجموعه خودش بکند. زیرا اصلاً علاقهای به این مسائل ندارد. این موضوعات هرروز در حال اتفاق است؛ انسانها نمیتوانند بهصورت متناسب حرف بزنند و یا نمیدانند بحث را از کجا آغاز کنند. اگر قصد دارید تصمیم بگیرید، نقطه آغاز تصمیمگیری، مفاهیم مشترک نیست. وقتی میخواهید مطلبی را تبیین کنید، نقطه شروع، پایه سؤال است اما وقتی میخواهید دیگران را دعوت به همکاری پیرامون یک تصمیم کنید باید از پایه تصمیم آغاز کنید.
عرض کردم که پایه تصمیم، چالش مشترک بین همکاران یک طرح و برنامه است. همه باید نقطه شروع کار را قبول داشته باشند. فرض کنید میخواهیم حوزه علمیه را بهصورت عملی متحول کنیم؛ نباید بگوییم تحول در حوزه سه سطح بحثی دارد؛ سطح اول: مبانی تحول، سطح دوم: روشهای تحول، سطح سوم: نتایج تحول؛ [زیرا در این صورت] هیچ تحولی اتفاق نخواهد افتاد؛ نهایتاً با شنیدن حرف شما به معنای تحول پی میبرند؛ این موضوع برای بحث کردن پیرامون تحول مناسب است. البته این روش نیز برای بحث کردن غلط است زیرا گفتیم بحث باید از یک پایه سؤال و موضوع مشترکی آغاز شود.
برای مثال امروز که ما سه جلسه در حوزههای علمیه قم داشتیم، در هر جلسه، بحث را از چند پایه سؤال شروع کردم؛ تقریباً در تمامی جلسات از طلبهها پرسیدم که چهلودو درصد طلاق شهر تهران را چگونه حل کنیم؟ این سؤال مشترک را در آنجا مطرح کردم. قصدم دعوت از آنها برای حل مسأله نبود بلکه به دنبال یک نقطه مشترک برای بحث بودم؛ بهمحض آنکه روی فروپاشی نهاد خانواده دست گذاشتم، جلسه تقریباً به وحدت رسید که باید کاری انجام دهیم. در هر سه جلسه هم همین اتفاق افتاد زیرا همه میفهمند که فروپاشی نهاد خانواده چه عوارضی دارد. حفظ نهاد خانواده را بهعنوان پایه سؤال قرار دادم.
اما وقتی میخواهید برای یک موضوع عملیاتی دعوت به همکاری کنید دیگر نمیتوان از مفهوم و سؤال مشترک، کار را آغاز کرد. باید از یک چالش مشترک، بحث را آغاز کرد؛ بهعنوانمثال، چالش آن است که بهجای کفایه چه کتابی را لحاظ کنیم که هم سواد و مزیتهای کفایه را داشته باشد و هم ذهنیت طلبه را به سمت استنباط حکومتی هدایت کند. در یک نقطه عینی ایستادهایم. در این صورت غوغا خواهد شد؛ موافق و مخالف شروع به بحث خواهند کرد؛ یکطرف میگوید مگر میشود کفایه را تغییر داد؟! طرف دیگر میگوید بله! این اتفاق باید بیفتد؛ چگونه باید این کار را انجام داد و ...! و بحث آغاز میشود و شما بحث را مدیریت میکنید.
یا بهعنوانمثال میخواهید تحول در دانشگاه را شروع میکنید. به دانشگاه امام صادق% میروید و میگویید چرا کتاب منکیو را میخوانید؟ منکیو پیرو مکتب نئوکینزیها است و در کتابش، ربا و حرص را تئوریزه کرده است و از دل این نظریه، تئوریهای اسلامی بیرون نمیآید. برخی گفتهاند در بعضی مکاتب تولیدِ علم، فرض بر آن است که ما از تضارب مکاتب و بررسی آنها به نظریه جدید و اسلامی میرسیم. بنده سؤال میکنم که چطور از حرص به ایثار و یا از حرمت ربا به حِلّیَت بِیع میرسیم؟! و بعد شروع میکنیم کتاب و نظریات منکیو را به چالش میکشیم. وقتی این اتفاق افتاد و کتاب دیگری را معرفی کردیم، تحول بهصورت عملیاتی آغاز میشود. دقت کنید! باید یک چالش مشترک پیدا کرده و آن را مدیریت کنیم، بحث از این نقطه آغاز میشود.
تفاوت بین چالش مشترک و مفهوم مشترک مشخص شد؟ قصد مفهوم مشترک، ایجاد تحول نیست؛ بلکه قصد آن پرورش فکری و همراه کردن ذهنها و ایجاد استعداد خواهد کرد. اما چالش مشترک، اقدام عملی است؛ بهعنوانمثال میخواهیم چهل جلسه منکیو را در دانشگاه امام صادق% نقد کنیم. چه کسانی حاضرند کمک کنند؟ آنها در حال تدریس کتاب منکیو در دانشگاه امام صادق% هستند و این اتفاق باعث ایجاد چالش و سپس آغاز تحول خواهد شد، بنابراین تفاوت این دو مؤلفه معلوم شد. حال، پردازش از کجا آغاز میشود؟ از چالش مشترک. نسبت چالشها با موضوعات جهتساز و همچنین پایههای سؤال چیست؟ این موضوع را در جلسه بعد توضیح خواهم داد؛ قطعاً نسبتی بین آنها هست.
نکته دومی که در پردازش اجتماعی باید به آن توجه کنیم، داشتن تصویر از تصمیمی است که قصد اتخاذ آن را داریم. اصطلاحی در الگوی پردازش اجتماعی به نام تصویر تصمیم وجود دارد. تصویر تصمیم یعنی داشتن پیشبینی از اتفاقات ناشی از تحولی که قصد ایجاد آن را داریم. این اتفاقات ممکن است سیاسی یا فرهنگی یا عینی و اجرایی باشد. بهعنوانمثال میخواهیم تفکیک بین ارزش و اعتبار را در سیاستهای پولی و مالی برداریم. بنده از بن دندان معتقدم که بانک اسلامی مانند شراب اسلامی است. اصلاً ما بانک اسلامی نداریم. بانک را نمیتوان اسلامی کرد؛ زیرا بانک مبتنی بر تفکیک ارزش از اعتبار است. واقعیت آن است که پول، اعتبار است و این اعتبار در معادله نشر اسکناس، باارزش واقعی، نسبتی پیدا میکند. ارزش واقعی، تولید ناخالص ملی و یا طلاست؛ چیزی که بهخودیخود دارای ارزش است. حالا با یک نسبتی، ارزشهای واقعی را تبدیل به اعتبار میکنند. اساس بانک این است. سپس اعتبار را در اقتصاد، پایه مبادله قرار میدهند. همینکه شما اعتبار را بهجای یک امر ارزشمندِ واقعی، پایه مبادلات قرار دادید، دهها اتفاق خواهد افتاد؛ مثلاً پایه پولی افزایش خواهد یافت یا حجم نقدینگی افزایش خواهد یافت، ربا معنای پیچیدهتری پیدا میکند. درحالیکه اگر تفکیک بین ارزش و اعتبار را از بین بردید و ابزار مبادله را چیزی که واقعاً ارزشمند است قرار دادید، موجب میشود که بسیاری از آفتهای سیستم پولی از بین برود.
این بحث را بعدها در بخش سیاستهای پولی و مالی بحث خواهیم کرد که نمیتوانیم تفکیک ارزش از اعتبار را بپذیریم زیرا غیر از آفات موضوع شناسی، بخشی از احکام ما را بلاموضوع میکند. بهعنوانمثال، زکات، روی طلا و نقره مسکوک است؛ خب در حال حاضر طلا و نقره مسکوک وجود ندارد؛ طلا و نقره مسکوک یعنی ارزشِ مسکوک و در حال حاضر، چنین چیزی موضوعیت ندارد. درنتیجه زکات که موضوعِ آن، ایجاد استعداد برای مسأله هدایت و رفع فقر است اصلاً قابلیت اجرایی ندارد زیرا اعتبار، جای ارزش را گرفته است. ما مسکوکی نداریم که زکات بر آن حمل شود و تجمیع سرمایهای برای رفع فقر ایجاد شود. اصلاً ساختار مدیریت فقر در نظام احکام اسلامی دچار چالش شده است.
بحثهای دیگری هم هست؛ برخی آقایان - که قریب به اجتهاد هستند - گفتهاند که موضوعات زکات را در عصر حاضر نسبت به عصر ائمه تعمیم بدهیم. آنها بهجای آنکه ریشهی به چالش کشیده شدن زکات را مدیریت کنند، میخواهند حکم زکات را تعمیم دهند. البته این مباحث، فنی است و در جای دیگری باید بحث شود اما اجمالاً فرض کنید میخواهید تفکیک ارزش از اعتبار را بهعنوان یک چالش بحث کنید. بانکها واقعاً برای مردم مصیبت درست میکنند و همه این موضوع را قبول دارند و مردم و نخبگان حاضرند در مورد این موضوع همراهی کنند. شما بحث را از تفکیک ارزش از اعتبار آغاز میکنید، نه از اصلاح عقود که حالا کسی که به بانک مراجعه میکند و میخواهد معاملهای را با بانک پیش ببرد، تحت چه عقدی، معامله را پیش ببرد. این کار را تحت مضاربه پیش ببرد، یا تحت مساقات یا شرکت یا ربا پیش ببرد؟ آقایان با این لایحهی بانکداری اسلامیِ فعلی، ارتباط بین بانک و اربابرجوع را تحت عقود مختلف سازماندهی میکنند درحالیکه این موضوع یک بحث فرعی است، بحث و بخش اصلی، آن است که ارزش از اعتبار تفکیکشده است. در اینجا باید بحث فقهی کنیم که آیا جایز است که در مبادلات اقتصادی، ارزش از اعتبار تفکیک شود؟ بحث ازاینجا آغاز میشود. کسی که میخواهد چنین تحولی را پیش ببرد باید از اتفاقات پیشرو، تصویر داشته باشد. در حال حاضر تمام سیستم پولی و بانکی جمهوری اسلامی بر روی همین معادله غلط بانکها سوار است. بهعنوانمثال باید در ذهن خودتان آمادهباشید که چگونه اعتبارات موجود را به ارزش تبدیل کنید؟ زیرا زندگی مردم متأثر از همین سیاستهای پولی و مالی است؛ اگر تصویر درستی از حوادث ناظر بر پردازش نداشته باشیم، بعداً همه آن حوادث و چالشها مانع پردازشِ میشوند. بنابراین معنای تصویر تصمیم را باید متوجه باشیم. تصویر تصمیم یعنی موانع، آسیبها و مشکلات و چالشهایی که بر سر راه پردازش تصمیم متصور است. باید درک درستی از این موضوع داشته باشیم. بهعنوانمثال عرض کردیم نهاد خانواده، ترجمه جهت سازِ تربیت به جهتِ معرفهالامام است. حال میخواهیم به احیاء نهاد خانواده بپردازیم. باید تصویر درستی داشته باشیم که چه عوارضی به وجود خواهد آمد. برای مثال اگر شما به این حوزه ورود پیدا کنید با بانوان شاغل چه خواهید کرد؟ زندگی آنها بر اساس این مشاغل شکلگرفته است. آیا اینها را نادیده میگیرید؟ خب آنها نیز پردازش شما را نادیده خواهند گرفت و در جامعه دوقطبی ایجاد میشود. تصویر تصمیم خیلی مهم است، بسیاری از تصمیماتی که به چالش کشیده میشود به علت فقدان تصویر تصمیم صحیح است. برای مثال در همین بحث یارانهها که یک تصمیمِ نزدیک به عدالت [نسبت به سایر تصمیمها] بود، البته کاری با این تفکرات پوچ جریان توسعهگرا ندارم که پرداخت یارانه را گسترش فقر معنا میکنند. با پرداخت چهلوپنج هزار و پانصد تومان یارانه به مردم مخالف هستند ولی خودشان وامها و حقوقهای آنچنانی میگیرند و بعد میگویند این چهلوپنج هزار را پانصد را بدهیم تا تولید تقویت شود. اگر ما برای مثال انضباط مالی داشته باشیم دهها برابر این یارانه میتوانیم صرفهجویی کنیم؛ حال کاری با این بحثها ندارم ولی این مسأله یارانهها یک مشکلی داشت؛ اینکه تصویر چالشهای پیش روی آن دقیق نبود. لذا همانگونه که مشاهده کردید مسأله یارانهها به چالش کشیده شد. طبق محاسبات، مبلغ چهلوپنج هزار و پانصد تومان، در حال حاضر تنها هشت هزار تومان ارزش دارد یعنی نسبت به آن زمان اینقدر کاهشیافته است. ببینید وقتی چالش یک برنامه را ندیده یا اینکه دیگران این چالش را ندیدند؛ - البته بنده الآن قصد موشکافی ندارم که چه کسی ندید - بعد یک اقدام ضد فاصله طبقاتی و ضد تبعیض شروع میکنید ولی بعد به چالش کشیده میشود. الآن چهلوپنج هزار و پانصد تومان حدود هشت هزار تومان ارزش دارد یعنی اینقدر کاهشیافته است. یعنی آن اثر تقویتکننده عدالت در آن کاهشیافته است. همهجا اینگونه است؛ شما باید همهجا تصویر تصمیم داشته باشید که بعداٌ قواعد تصویر تصمیم را عرض خواهم کرد. ولی فعلاً اصلش در ذهن شما ثبت شود.
سومین چیزی که در یک پردازش صحیح باید موردتوجه قرار گیرد نتیجه تصمیم است. قبل از تصمیم باید تعریف کنیم که قرار است به کجا برویم. خیلی از مدیران بعد از گرفتن تصمیم خود به هرجایی که رسیدند میگویند که بله ما میخواستیم به همینجا برسیم. اینگونه خواهد شد. باید دقیقاً بدانیم به کجا ختم میکنیم. آنگاه نتیجه تصمیمِ ما باید یک قطعه از پازل نظامسازی ما باشد. پس نمیتوان هر نتیجهای را امضاء کرد؛ نتیجههای کوتاهمدت را نمیتوان امضاء کرد، نتایجی که منجر به تغییر در نظم اجتماعی میشوند برای ما مطلوب هستند. باید این سه مورد را تعریف کنیم؛ یعنی کسی که دیگران به پردازش دعوت میکند باید اولاً بیان کند که درد مشترک چیست؟ یعنی تصویر کند که درد مشترک من و شما این است. کار دومی که انجام میدهد این است که راهکاری را برای رفع آن درد پیشنهاد میکند. البته همیشه راهکارهای ما ترجمههای ما هستند. میگوید که این درد مشترک است و با آن ترجمه حل میشود. حال باید تصویر ایجاد کند که اجرای ترجمه چه شرایطی را اعم از مثبت و منفی ایجاد میکند و بعد نتیجه آن چه چیزی خواهد شد؟ هرگاه این سه سؤال را برای یک مدیر بیان نمودید آن مدیر با شما تصمیم خواهد گرفت.
ببینید اصل بحث را فراموش نکنید؛ اصل بحث اجرای ترجمههاست. منتهی یکبار برای اجرای ترجمه زمینهسازی ذهنی میکردیم و یکبار هم برای ترجمه زمینهسازی اجرایی انجام میدادیم. آن زمان که قصد زمینهسازی ذهنی را داشتیم نسبت پایه سؤال با ترجمه و جهتساز را بحث میکردیم. اینگونه بیان میکردیم که این بحث مرتبط است. از یک نقطه مشترک شروع میکردیم و ارتباطش را با جهتساز و همچنین با ترجمه و جهت برقرار میکردیم؛ اما برای اجرا باید ارتباط آن چالش را با راهحل خود تمام کرده و بحث را از اینجا آغاز نماییم. مثلاً میگوییم ما با پدیده کودکان خیابانی روبرو هستیم؛ خب این واقعاً یک درد مشترک است. کودکان کار و کودکان خیابانی همه را متأثر میکنند، خب ازاینجا شروع میکنیم. حال باید نسبت این موضوع با ترجمه شما معلوم باشد؛ هرگاه توانستید نسبت پایه سؤال با تصمیم را تمام کنید، مدیر برای همراهی با شما قانع میشود. البته موضوع بحث و تصمیمگیران در این مسأله، همه هستند.
پس الگوی پردازش اجتماعی زیرساختهای عینی برای پیاده شدن ترجمهها را آماده میکند؛ مانند الگوی استخراج سؤال که استعداد ذهنی برای تفاهم ترجمهها را آماده میکرد. اصل بحث را نیز در استنباطها به دست آوردیم؛ البته بعضی خلط مبحث کرده و فکر میکنند در الگوی پردازش اجتماعی قرار است راهحل ارائه بشود. راهحل در همان الگوی حفظ جهت به دست آمد؛ راهحل ما همان ترجمه ماست ولی پردازش ترجمه بدون استعداد ذهنی و بدون زمینهسازی عینی امکان ندارد. پس نسبت بین پایه سؤال و ترجمه خود را در عالم ذهن آماده میکنید. پذیرش ترجمه کاملاً مشخص است؛ در عالم عینیت نسبت مشکل را با ترجمه خود برقرار میکنید. پایه تصمیم به همین معناست؛ یعنی شما بحث را از یک جایی شروع میکنید که به ترجمه بحث ختم میشود؛ درواقع 9 اصطلاحی را که عرض کردم باعث آماده شدن زمینه برای پردازش ذهنی و عینی برای ترجمه جهتساز به جهت میشود. این اجمالی از الگوی پردازش اجتماعی بود؛ فردا نکات تکمیلی برای الگوی پردازش اجتماعی و تمام الگوی ساخت به محضرتان عرض خواهم کرد.
همانطور که عرض کردم الگوی ساخت روش نظامسازی را نشان میدهد و اگر دقت فرموده باشید این تعریف ما که نظامسازی از نظامسازی ذهنی آغاز میشود در همه این مهرهها لحاظ شده است؛ لذا این هم جزء آن چیزهایی است که از بن دندان به آن معتقد هستم. معتقد هستم که دست فقهای ما برای اداره جامعه پر از راهحل است. آنجایی که مشکل ایجاد میشود جایی است که آنها نمیتوانند نظام مقایسه و زمینهسازی عینی برای پردازش پیشنهاد خود ایجاد کنند. در حال حاضر که باهم صحبت میکنیم در دهه وقف قرار داریم، مسألهای که هم جاری است و هم فقه آن موجود است. چرا وقف کارآمدی نهایی خود را پیدا نمیکند؟ چون با مدلهای دیگر تجمیع سرمایه مقایسه نمیشود؛ حتی یک مدیر محترم، سال گذشته یک مصاحبهای انجام داده بود - که بنده خیلی برایش ناراحت شدم و غصه خوردم؛ اگر ایشان را ملاقات کنم این مطلب را گزارش خواهم داد - ایشان گفته بودند که ما باید بانک وقف درست کنیم. ببینید اینگونه خواهد شد؛ اصلاً بانک به معنای تجمیع سرمایه حول تحریک حرص است اما وقف به معنای تجمیع سرمایه حول تحریک ایثار، حال اگر بانک وقف درست کنیم چگونه معنا میشود؟ یعنی با تحریک حرص بخواهیم مشکلات تحریک ایثار را حل کنیم! وقتی نظام مقایسه اتفاق نمیافتد از این مزخرفات هم گفته میشود. بانک وقف! اصلاً وقف جایگزین بانک است. بانک در تفکر سرمایهداری مدل تشکیل سرمایه است اما وقف در تفکر اسلامی مدل تشکیل سرمایه است و یا حداقل بخش عمده مدل تشکیل سرمایه است. یا اینکه نمیتوانند نسبت بین مشکلات و ترجمه خود را بحث کنند. اینها مشکلاتی است که پیش میآید. لذا الگوی ساخت به اجرایی و منقح شدن فهم دینی ما کمک میکند.
إنشاءالله فردا یک نکات تکمیلی محضرتان عرض خواهم کرد و همانطور که وعده کرده بودم بحث را به این سمت که با سازمان مدیریت و برنامهریزی – که هر اسم و هر شکل آن هر دقیقه تغییر میکند - چهکار کنیم خواهم برد. بالاخره این را چهکار کنیم؟ إنشاءالله روزی را ببینیم که این سازمان غربی در جامعه ما دیگر وجود خارجی نداشته باشد و مردم ایران از شر توسعه و برنامهریزیهای مبتنی بر آن رهاشدهاند. حال برنامه پیشنهادی برای مدیریت نرم سازمان مدیریت چیست؟ چگونه این سازمان برنامهوبودجه را به چالش بکشیم، این موضوع قسمتهای آخر بحث جلسات ماست که درواقع از آن به مدل برنامهریزی با نگاه الگو تعبیر کردهایم. اما مدل برنامهریزی در شرایطی که سازمان مدیریت وجود دارد، وقتی سازمان مدیریت به تاریخ پیوست مدل برنامهریزی همان الگوی ساخت خواهد بود. در حال حاضر به دلیل غلبه اجرایی و عینی با برنامهریزی توسعه، ما باید یک مدل موازنه و مدل نظام مقایسهای با این مدل موجود ایجاد کنیم که عرض کردم ما آن را تحت نظریه هستههای توازن تئوریزه کردهایم که إنشاءالله آن را بعداً شرح خواهم داد.
یک یا دو جلسه آخر نیز گزارش تفصیلی برنامه ششم را خدمت شما ارائه خواهم داد که در چه وضعیتی است و چه اتفاقی برای آن افتاد. برای برنامه هفتم و برای بودجهها چهکارهایی را باید انجام دهیم؟ إنشاءالله یک تصویر اجمالی از این موضوعات ارائه خواهم داد.
و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم مصطفی محمد$