مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی با تأیید این ماجرا گفته بود: سخت مریض شده بودم، حالم بسیار بد شد، کاملاً از هوش رفته بودم و بهصورت کامل خود را در شرف مرگ یافتم، یک باره در حالت مرگ، تمام حالات خود را مرور کردم تا چیزهایی را بهعنوان اعمالی که در دنیا انجام داده عرضه کنم.
وی ادامه داد: در این فرصت، مبارزات قبل از انقلاب، فعالیتهای تدریس و تحصیل قبل و بعد از انقلاب، خدمات در دستگاه قضا، تأسیس مؤسسههای خیریه و دانشگاه مفید، سایر کارهای خیر و خدمات علمی مانند کتاب و... را مرور کردم و دیدم هیچ کدام در آنجا قابل عرضه نیست.
مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی بیان داشت: یکباره گفتم من در اعتقاد خود نسبت به خداوند متعال و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) تردیدی ندارم و این را عرضه کنم، در همین حالت دیدم که فشار سنگینی که روی سینهام بود، برداشته شد و کمکم به هوش آمدم.
وی خاطرنشان کرد: وقتی به هوش آمدم، فرزندم در بالین من نشسته بود و گفت که در این مدت شما پشت سر هم میلرزیدید و اشک از چشمانتان سرازیر بود.