کیهان نوشت:
مراد از «پيچ بزرگ تاريخ»
چيست؟ اگر جامعه جهاني به سر پيچ بزرگ تاريخ رسيده و مسير گذشته از راه
آينده بشر جدا مي شود، مقتضيات چنين ريل گذاري تازه اي كدام است؟ اگر بنا
باشد حاملان انقلاب از اين تقاطع و سرفصل جديد تاريخ به صحنه سياست و
تعاملات سياسي بنگرند كه لاجرم بايد چنين كنند، آنگاه اولويت ها كدام خواهد
بود و راهبرد وحدت را چگونه بايد فهميد و در كجاي «سياست داخلي» تعبيه
كرد؟ پرسش مهم اين است كه چالش ميان دو قطب انقلابيون (بيداري اسلامي) و
جبهه مسلط و محافظه كار استكبار براي تغيير روند تاريخ يا حفظ روند
ظالمانه موجود، چند درصد از دغدغه هاي صاحب منصبان، سياستمداران و طيف هاي
سياسي ما را به خود اختصاص داده و چقدر ذهن آنها را مشغول خود كرده است؟
آيا اولويت بندي ميان اهمّ و مهم، و اصل و حواشي براي آنها موضوعيت دارد؟ و
آيا باور كرده اند در وضعيت جنگي تمام عياري كه بر كليت جهان حاكم شده،
اولويت بندي هاي سياسي فرق مي كند؟ عدم برآورد دقيق از اين وضعيت يا عدم
پايبندي به لوازم آن، حكايت مسافري است كه با عبور از يك تنگه پرپيچ و خم
به مقصد و مقصود مي رسد اما درست سر بزنگاه، هوس بازي و شيرين كاري و
رفتارهاي پرخطر به سر وي يا مركب چموش او مي افتد!
1- پنجم خردادماه
امسال (26 مه 2011) بنيامين نتانياهو نخست وزير رژيم صهيونيستي در كنگره
آمريكا حضور پيدا كرد تا با توجه به اوضاع متلاطم اين رژيم در خاورميانه از
سياستمداران آمريكايي استمداد كند. او با اشاره به پيشرفت هاي ايران و
انقلاب هاي نوپديد اسلامي گفت: «نوبت قبلي كه در كنار اين تريبون ايستادم،
درباره ايران هسته اي هشدار دادم. اكنون زمان گذشته و لولا و محور تاريخ
ممكن است به زودي چرخش پيدا كند». چرخش محور تاريخ براي صهيونيسم بين الملل
به معناي سقوط دوباره قلعه هاي خيبر است. نتانياهو با ترس- ترس آميخته به
واقعيات تاريخ- از خيبر و جبل الطارق نام برد و گفت «از گذرگاه خيبر ]در
عربستان[ تا تنگه جبل الطارق ]در مراكش[ تحول و دگرگوني عظيمي در خاورميانه
در جريان است. ارتعاش ها و نوسانات، كشورها را متلاطم و دولت ها را متلاشي
كرده است و همه ما همچنان ناظر اين هستيم كه محيط هنوز در حال دگرگوني
است. صحنه هاي استثنايي در تونس و قاهره، خاطرات برلن و پراگ 1989 را زنده
مي كند اما با وجود اين آرزو بايد به ياد داشته باشيم كه شعله آرزوهاي ما
مي توانند سرد و خاموش شوند، مانند همان اتفاقي كه سال 1979 در ايران رخ
داد و بهار دموكراسي ]!؟[ به استبداد تبديل شد. به واسطه مشابه اين اتفاق،
آزادي و انقلاب]!؟[ در لبنان خفه شد و حكمراني حزب الله رواج يافت... بايد
قبول كنيم نيروهاي قدرتمندي وجود دارند كه با الگوي مورد نظر ما مخالفند.
در رأس اين نيروهاي قدرتمند، ايران قرار دارد. آنها لبنان و غزه را تحت
انقياد خود درمي آورند و از حمله به سربازان آمريكايي در عراق و افغانستان
حمايت مي كنند... كساني كه ايران و خطر آن را ناديده مي گيرند، سر خود را
زير شن فرو مي برند...»
اين سخنان در واقع شاهدي بر رهنمود اخير ولي امر
مسلمين است آنجا كه فرمودند «تحولات و انقلاب هاي منطقه و همچنين عقب
نشيني هاي پي درپي آمريكا و دستگاه هاي استكباري و ضعف روزافزون رژيم
صهيونيستي، فرصت هاي كم نظيري براي امت اسلامي است كه بايد از آن نهايت
استفاده را بكند».
2- دوست و دشمن درباره اين نكته اتفاق نظر دارند كه
«پيچيدن تاريخ به مسير جديد»، معنايي جز وقوع پيروزي هاي بزرگ براي امت
اسلامي و ايران انقلابي ندارد. اما آيا اين به معناي برگشت ناپذيري روند
است؟ قطعا وعده نصرت و فتح الهي، امروز تابناك تر از هر زمان ديگري محقق
شده اما تداوم نصرت پروردگار مشروط بر اين است كه حاملان پرچم انقلاب در ام
القرا، سر بزنگاه به خواب نروند يا مشغول هيچ چيز ديگري جز «ريل گذاري
تاريخ جديد»- كه حتما رنج و زحمت و مجاهدت طاقت فرسا را مطالبه مي كند-
نشوند. در غير اين صورت، هيچ استبعادي ندارد كه سرنوشت جنگ احد براي اصحاب
پيامبر(ص) براي ما نيز رقم بخورد و به خاطر مسابقه غنيمت جويي و غفلت از
تنگه و شبيخون دشمن، پيروزي بدر به ماجراي پرغصه غزوه احد بينجامد.
انتخابات
32 ماه پيش در كشور ما و بر جاي گذاشتن ركورد مشاركت 85 درصدي مردم، چشم
همه ناظران را در دنيا خيره كرد و مي توانست تير خلاص به ته مانده اميد
دشمناني باشد كه هر كدام سابقه عداوت هاي 60 تا 200 ساله با ملت ما دارند.
اما غفلت و آلودگي و خيانت رفيقان قافله ملت كه برخي از آنان شريك دزد هم
شده بودند، از دل همان قدرت نمايي باشكوه ملت، تهديد را برساخت و رصدگران
اطلاعاتي دشمن را از افسردگي بيرون آورد. حتي اگر كسي پيوند وثيقي با اسلام
هم نداشته باشد اما وطن دوست باشد و به شهادت تاريخ، يقين كند آمريكا و
انگليس و اسرائيل، دشمنان خوني ايران هستند، لابد به خيانت بزرگ دست
اندركاران فتنه و آشوب 88 حكم خواهد داد. اگر سند مي خواهيد، يك نمونه از
اين اسناد را مي توان در سخنان رابرت گيتس (وزير وقت دفاع آمريكا و رئيس
اسبق سازمان سيا) يافت. او اوايل مهرماه 1388- چند روز پس از ماجراي روز
قدس كه جماعتي شعار نه غزه نه لبنان سر دادند- با سي ان ان مصاحبه كرد.
گيتس با اشاره به همين ماجرا، لزوم تشديد تحريم ها را برخلاف آخرين
برآوردها مورد تأكيد قرار داد و گفت: «در حال حاضر به دليل شكاف هاي عميق
در ايران پس از انتخابات، تحريم مؤثر تر از گذشته است. ما در 30 سال گذشته
چنين شكاف هايي را نديده بوديم. معترضان رفته رفته به جاي پيگيري رأي خود،
برخي از سياست هاي كلان جمهوري اسلامي را هدف گرفته اند و اين موضوع، خود
را در شعارهاي آنها به رخ مي كشد.»
مدتي بعد در حالي كه به اعتبار خط
كشيدن روي قيد مبارك «اسلامي» در عنوان «جمهوري اسلامي»، جسارت به امام و
ولايت فقيه، و حرمت شكني روز عاشورا، نقاب از هويت واقعي فتنه سبز برافتاده
بود، شيمون پرز گفت جنگ با ايران از درون مرزهاي آن آغاز مي شود و گروه
مخالف به نيابت از ما مي جنگد. نتانياهو نيز آنها را سرمايه بزرگ اسرائيل
خواند و... رسيد به آنجا كه مايكل لدين از مشاوران سابق امنيت ملي آمريكا،
تأكيد كرد «جنبش سبز نه از سال 2009 بلكه از اواسط دهه 1980 ميلادي آغاز
شد، هنگامي كه ما با برخي افراد در دفتر نخست وزيري ايران تماس گرفتيم.»
3-
آيا طمع دشمن به ضعف هاي شخصيتي يا آلودگي برخي اطرافيان كساني چون خاتمي و
موسوي و كروبي و مجمع روحانيون و حزب مشاركت و كارگزاران، پايان ماجراست و
دشمنان براي ايجاد شقاق و شكاف و اختلاف، در رجال و طيف هاي ديگر طمع
نخواهد كرد؟ هر شخص و گروهي كه دچار جاه طلبي يا مال طلبي (تكاثر قدرت و
ثروت و شهرت و محبوبيت) شود يا به خاطر غرق شدن در رقابت سياسي با حريفان،
با محورهاي جنگ رواني و فشار تبليغاتي دشمن هم موج شود يا در چارچوب هاي
كلان راهبرد وحدت خدشه وارد سازد، در معرض طمع دشمن قرار گرفته است. مواضع
انسجام بخش و روشنگر رهبر فرزانه انقلاب به ويژه در 3 سال اخير، چه درباره
دوگانه «بصيرت-فتنه» و چه در مورد وضعيت خيبري تقابل با جبهه استكبار روشن
است. آنهايي در همين 3 سال اخير، عرصه را بد ديدند و لغزيدند كه از «محور
امت - امامت» زاويه گرفته بودند حال آن كه به تعبير اميرمؤمنان علي(عليه
السلام) «جماعت امت را همراهي كنيد كه دست خداوند همراه جماعت است.
بپرهيزيد از تفرقه كه انسان جدا از جمعيت مردم، نصيب شيطان مي شود همان
گونه كه گوسفند جدا از گله براي گرگ است.» (خطبه 127 نهج البلاغه)
دشمن
براي نفوذ در عمق و زدن ضربات كاري، مترصد فرصت ها و شكاف هايي است كه از
درون جبهه خودي تدارك مي شود و اختلاف هاي طبيعي را به شقاق و تقابل مي
كشاند. «نفوذي ها»، «دون مايگاني كه نفع آنها در شقاق ميان سران طيف ها يا
قواست»، «عناصر دنياطلب و قدرت محور» و «تندروها»، 4 طيفي هستند كه دانسته و
ندانسته، دشمن را در پيشبرد پروژه اش ياري مي رسانند. احتمالاً عبرت آموز
است ذكر اين فراز از خاطرات «استراوب تالبوت» (مديردفتر مطبوعاتي مجله تايم
در مسكو و معاون بعدي وزير خارجه آمريكا) كه چندسال پس از ماجراي فروپاشي
شوروي فاش كرد «نقش ها بين كاركنان دفتر رياست جمهوري آمريكا تقسيم شده
بود. عده اي با گورباچف و برخي ديگر با يلتسين در تماس مداوم بودند. آنها
به گورباچف اطمينان مي دادند كه غرب طرف او را خواهد گرفت و همزمان يلتسين
را تشويق مي كردند كه اگر او بر ضعف هاي ساختاري اتحاد جماهير شوروي تأكيد
كند، غرب از او حمايت خواهد كرد.»
4- موضوع اين نوشته مطلقاً وحدت يا
كثرت فهرست هاي انتخاباتي نيست. البته طيف هاي مختلف اصولگرا از چند ماه
پيش با رفق و مدارا و الفت و اخوت مي توانستند هم انديشي كنند و صرف نظر از
يكي كردن فهرست ها يا تنوع آن، از بستر جشن سياسي ملي (انتخابات) چالش
زدايي كنند. مي شود ضمن رفاقت و رعايت اخلاق و مصالح عمومي - مشروط بر
اينكه در حوزه هاي انتخابيه، اثري از فتنه گران و منحرفان نباشد- حتي با
يكديگر مسابقه داد و رقابت كرد بي آن كه همديگر را تضعيف و تخريب كرد و
مثلاً اين طيف وفادار به انقلاب را به «حلقه انحرافي» نسبت نداد يا آن طيف
را به فتنه گران يا سرحلقه كارگزاران منتسب نكرد. نقاط قوت بصيرت و وحدت ما
كه نبايد به نقطه ضعف و آسيب جبهه بزرگ اصولگرايي تبديل شود و يا هر
انتخابات به عنوان نماد نشاط و عزت و اقتدار كشور، بهانه تقابل ها و دلخوري
تازه باشد. اين خلاف مصلحت و رسم اصولگرايي است. بايد به فرداي 12 اسفند
هم فكر كرد كه همين طيف هاي وفادار به نظام و انقلاب بايد با هم كار كنند و
پيشبرد اهداف ملي را به دوش بكشند.
اما فراتر از موضوع انتخابات،
اولويت اصلي همان است كه گفته شد. بشريت به سر پيچ بزرگ تاريخ رسيده و فرصت
هاي بي نظيري پيش روي جمهوري اسلامي قرار گرفته است؛ همان طور كه دشمن زخم
خورده خود را در معرض زوال كامل مي بيند و آخرين تيرهاي مسموم دشمني را
پرتاب مي كند. مديريت چنين صحنه اي براي ريل گذاري بزرگ، نيازمند اتحاد و
تمركز و هم افزايي نيروهاست. حزم انديشي و بلندهمتي، ما را به وحدت رهنمون
مي كند و ضروري وحدت، مرزبندي با دشمن و آلودگان به آن از يك سو و اغماض و
رفق و مدارا و حسن ظن با جبهه خودي از سوي ديگر است. ضعف سازماني همچنان
موجب هدررفت منابع قدرت و فرصت هاي اصولگرايان مي شود. راه اندازي خيمه ها
و گروه ها و جبهه هايي با تاريخ مصرف كوتاه انتخاباتي و سپس رها كردن آن
پس از هر انتخابات، نشانه آن است كه پاي دورانديشي و بصيرت ما مي لنگد.
انديشيدن و تدبير در افق بيداري اسلامي، مستلزم گذشت و ايثار و انسجام و
همدلي بيشتر است، اگرنه براي هميشه تاريخ، سرزنش خواهيم شد همان گونه كه
تنگه داران احد محل ملامت هستند.
محمد ايماني