خون دلی که از این متحجرین خورده است از کسی نخورده است!
روشی که قبل از انقلاب اسلامی ابرقدرت ها با مردم و با جامعه ما برخورد میکردند را امام خمینی ، تعبیر به اسلام ذلت و فرومایگی می کردند . این اسلام به اینکه به مردم و محرومین و مستضعفین چه می گذرد، کاری ندارد، در این اسلام میشود هر روز 17 رکعت نماز خواند ولی نظام سرمایهداری هم در کشور برقرار باشد.
انقلاب این تعریف از اسلام حذف کرد. امام در آخرین پیامشان که منشور روحانیت هم هست در سوم اسفند 67، میفرماید «خون دلی که پدر پیرتان از این طایفه متحجر خورده است از هیچ گروه دیگری نخورده است»، این امامی که آن قدر با غربزدهها درگیر شد و پوستشان را کند و این همه تلاش کردند که امام را در فشار قرار دهند، اما امام می گوییند خون دلی که از این متحجرین خورده است از کسی نخورده است!
هر کسی که میخواست قیامی انجام دهد و شرایط را اصلاح و تغییری ایجاد کند همه میگفتند نمیشود، حالا دین فردی مردم را بچسبیم، حالا شلوغش نکنیم، حالا شاه شیعه است، حالا یه کارهایی داریم میکنیم، شأن فلان آقا خراب نشود، شأن فلان چهره در خطر قرار نگیرد، اینها بعضا آدمهای خوبی بودند ولی درک درستی نداشتند. بارها به امام پیشنهادها کردند،حتی گفتند شما به اسرائیل و آمریکا کاری نداشته باش ولی به سلطنت یک تکهای بیانداز، اشکالی ندارد! ولی امام همان روز درسخنرانی فیضیه گفت: ما اگر قرار نباشد در مورد اسرائیل و آمریکا صحبت کنیم دیگر چه بگوئیم؟!
ببینید این خیلی مهم است، آن علمایی که بعد از فوت آیتالله بروجردی در قم بودند همه مرجع تقلید بودند. امام گفت بیاید با هم مبارزه کنیم و نیامدند آدمهای بدی نبودند که، اینها مراجع ما بودند و آدمهای خوبی بودند و دلشان میخواست دین پیاده شود ولی امام چیزی داشت که آن بزرگواران نداشتند آن هم انقلابیگری بود . امام گفت این دینی که به من رسیده و من وارث 1400 سال مبارزات تاریخ شیعه هستم و من وارث 61 زعیم قبل از خودم هستم، از شروع غیبت صغری ۶۱ زعیم بزرگ قبل از من مبارزه کردند و این پرچم الان بدست من رسیده و این که من بگویم بگذریم و محافظهکارانه فلان ماجرا را رد کنم، امام میگفت نه.
مثلا به امام میگفتند مردم در مورد فلان ماجرا اینطور میگویند، امام میگفت خب بگویند. یک موقع آقای بازرگان آمد پیش امام و گفت تاریخ در مورد شما بد قضاوت خواهد کرد، امام گفت تاریخ یعنی کی؟ تاریخ مهم است یا خدا؟ تکلیف را باید تا انتها بایستم، ولی تکلیف بودن و تا انتها ایستادن ندیدن شرایط نیست. این تا انتها ایستادن گام اولش تبیین و آگاهسازی و همراه کردن مردم است، امام رفت در اولین قدم با مردم ارتباط گرفت، شبکهای درست کرد با روحانیت و حزباللهیهای مومن آنموقع که با این شبکه و این مردم توانست انقلاب را پیروز کند، این خیلی مهم است. امام آمد و گفت اسلام ناب در مقابل اسلام آمریکایی و فقط دعوای ما با بیگانه نیست و گفت قرائتی از اسلام است که اسلام آمریکائی است و مدل اسلام آمریکائی است و این همان خاندان به تعبیر مقام معظم رهبری شجره ملعونه سعودی است ولی همهاش که این نیست، یک مدلش اسلامی است که با سازش با ابرقدرتها درمیآید و با مردم کاری ندارد، اسلامی که دین برایش یکسری مناسک است، مثلا مسیحیها یکشنبهها میروند کلیسا، ما هم جمعهها میرویم نمازجمعه، اسلامی که بود همین بود، در دوره رژیم شاه همین بود، در دوره جمهوری اسلامی هم هست.
دعوای امام حسین تشکیل حکومت دینی بود
در زمان ائمه، دعوای امام حسین (ع) در کربلا با چه کسانی بود؟ عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و ... مگر اینها افراد کمی بودند، ابنعباس مگر آدم کمی بود، آنها خب یکی میگفت کار فرهنگی کنیم، یکی میگفت در مکه فلان کنیم. امام میفرمود: تکلیف تشکیل حکومت دینی است و من باید بروم و حکومت دینی تشکیل دهم و اینجا بروم دفاع کنم و دعوای امام حسین (ع) این بود، ما بعضی اوقات کار خوب انجام میدهیم، یک عده که با امام حسین بودند رفتند به اطراف کوفه و دعا کردند خدا امام حسین را حفظ کند، تعداد زیادی عرفا و زهاد زمان خودشان بودند، همین عبدالله بن عمر که ما اینجوری علیه او صحبت میکنیم مگر آدم کمی بود، جزء زهاد زمان خودش بود و عبادتهای عجیب و غریبی داشت ولی آنجا که باید کار انقلابی میکرد نکرد.
الحمدلله همیشه یک جبهه انجام کار خوب در پشت جبهه اصلی هست، شما وصیتنامه شهدای سالهای آخر جنگ را بخوانید خیلی خوب است، آن موقع اولویت اول مملکت جنگ بود، انتخاب بین رفتن به جنگ و کلاسهای ایدئولوژیک مسجد، یا رفتن به جنگ و دانشگاه، و رفتن به حوزه علمیه و کارهای امنیتی در شهر ها، اینها همه کارهای مهمی بود و برای افراد تکلیف بود، برای طلبه ماندن در حجره تکلیف بود، برای دانشجو خواندن درست درس آن موقع تکلیف بود ولی اولویت اول جنگ بود، در دوره امام حسین (ع) اولویت اول رفتن به کوفه تشکیل حکومت دینی بود.
اصل اول در انقلابیگری دیدن آرمانهاست
اصل اول در انقلابیگری دیدن آرمانهاست، دیدن مسئولیتهاست، این که اول انقلاب یک عبارتی بود مکتبی، همان بسیجی و انقلابی الان ماست، مکتبی و بعدها عبارت خط امام را گفتند و مقابل خط امام انجمن حجتیه یک عبارتی درست کرد به اسم مذهبی! و گفت یک عده ممکن است تدین داشته باشند ولی انقلابی نباشند، خب اینها آدمهای خوبیاند ولی آن مکتبی و حزباللهی میدید که امام میگوید تکلیف حکومت اسلامی است، من باید ولو بلغ ما بلغ از این حمایت کنم، ولو بلغ ما بلغ اگر لازم شد بروم به روستاها بیل دستم بگرم و جهاد سازندگی تشکیل بدهم، لازم شد بروم امنیت تأمین کنم، لازم شد بروم مایحتاج مردم را تأمین کنم، لازم شد مهمتر از همه مردم را توجیه کنم، آرمان میدید و سقف این آرمان را داشت. ما الان آرمانهایمان پائین آمده، آدمی مکتبی اول انقلاب سقف آرمانش بالا بود، نگاه میکرد و میگفت امروز ایران و فردا فلسطین، بعد از شاه نوبت آمریکاست و آن آدم میدید هنوز در جامعه من کلی آدمهای غیرانقلابی هستند، من یک اقدامی علیه اینها انجام بدم، نگاه میکرد هنوز متحجرها هستند، هنوز انجمن حجتیهایها که میگفتند قبل از شاه باید با بهائیها مبارزه کنیم و بعد از انقلاب گفتند با مارکسیستها و الان میگویند با وهابیها و مسئله اول ما وهابیها بجنگیم و الان میبینید همه کارهایی که وهابیها میکنند که متاسفانه الان انجمن حجتیهایها دوباره قدرت گرفتند و دوباره فعال شدند. این خیلی مهم است دیدن آن آرمانها، شعارهای اصلی انقلاب رفقا امام و حضرت آقا برای سرگرمکردن و در دست گرفتن قدرت نیست، این شعار اصلی انقلاب، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، امام گفت جمهوری اسلامی همان عدل اسلامی است و عدل را آن موقع در شعار نیاوردند چون خطر مارکسیستها بود، مارکسیستها میگفتند عدل برای برابری جامعه، مگر نه اگر الان امام میخواست انقلاب کند میگفت استقلال، عدالت، آزادی، جمهوری اسلامی. اینها آرمانهای اصلی انقلاب است، دیدن این آرمانها، بله همه میدانیم جامعه ما با جامعه آرمانی که میخواستیم بعد از انقلاب شکل بدهیم خیلی فاصله دارد، جامعه و حکومتمان. خود حضرت آقا بارها گفتهاند که ما در جامعه، استقلال و حکومتمان یک قدمهایی برداشتیم که خوب هم برداشتیم ولی کلی قدمها هم برنداشتیم.
هرچی جلوتر میرویم، مشکلات پیچیدهتر میشود خیلی وقتها ما آرمانها عقب است.
مشکل همه جا است و همیشه است و هرچی شما جلوتر میروید، مشکلات شما پیچیدهتر میشود با مسائل جدید روبرو میَشوید. اول انقلاب، مسئله بچهها این بود ببینند کی تقدیات اولیه دین را دارد و میخواهد دین باشد یا نباشد؟ بعد از انقلاب مساله این بود کی انقلابی است؟ پای دادن هزینه است یا نه؟ بعدا ماجرای گروهک و اینکه برویم در خیابان جلوی اینها را بگیریم، کی میترسد؟ کی کنار میکشد؟ سپس ماجرای جنگ و اینکه کی پای کار هست بیاد جبهه و نیاد؟ بعد از آن ماجرای بعد از جنگ و کی علیه تهاجم فرهنگی کار کند و نکند؟ شد اواخر دهه هفتاد ماجرا این شد کی پای کار است که عدالت در جامعه حاکم شود و کی آمادهاست وضعیت بهم ریخته را سامان دهد؟ این مهم است، خیلی وقتها ما آرمانها عقب است.
آقای هاشمی میگفت جنگ جنگ تا یک پیروزی!
جنگ تمام شد و رهبری امام خمینی قطعنامه را پذیرفت، چی شد امام پیام قطعنامه را پذیرفت، همان امامی که شعار جنگ جنگ تا پیروزی را میداد. به قول حاج حسین یکتا که میگفت ما میرفتیم جبهه در نماز جمعهها میگفتند جنگ جنگ تا پیروزی و بعد ما از جبهه برمیگشتیم میگفتند این گل پرپر از کجا آمده و جبهه هم نمیآمدند. یا به قول آن حاجحسین معراجیها، میگفتند جنگ جنگ تا پیروزی میرفتند خط مقدم سلسله بول میگرفتند و برمیگشتند، یک عده میگفتند جنگ جنگ تا پیروزی میرفتند شهید و مجروح برمیگشتند و یک عده میگفتند جنگ جنگ تا پیروزی میرفتند خط مقدم و عکس میگرفتند و پوستر درست میکردند و برمیگشتند و خط مقدم نمیرفتند. این شعار مردم و رزمندهها بود. امام چی میگفت؟ جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم، عراق که خودش نبود و آن موقع عضو بلوک شرق و شوروی بود و شوروی پشتش بود و آمریکا هم پشتش بود و هر دو قدرت جهانی پشت عراق هستند و من باید این فتنه را از منطقه بردارم تا در منطقه کس دیگری جگر نکند چنین عمل کند و نگاه امام این بود. فرمانده جنگ ما کی بود؟ آقای هاشمی. آقای هاشمی میگفت جنگ جنگ تا یک پیروزی! یک زمینی بگیریم و بدهیم بهش و تموم بشه بره. جنگ یک جوری اداره شد که نگاه روزمره بود.
فقط 12% بودجه کشور به جنگ اختصاص داشت
آلمان نگاه هیتلر این بود که آقا من میخواهم امپراطوری بزرگ ژرمنها را شکل دهم و پنج تا ارتش درست کرد هر کدام از این ارتشها سپاه درست کردند و هر کدام از اینها رفتند صنایعی را در راستای جنگ برپا کردند، آلمان در 52 روز نصف شوروی و کل اتحادیه اروپا و نصف آفریقا را گرفت، ولی جنگ ما تا سال 67 چطور اداره شد؟ یک روز امکانات نیست و یک روز هم، چون آن کسی که جنگ را اداره میکرد اعتقادی به «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» نداشت، آن دعواهایی هم که آقای محسن رضایی و هاشمی درخصوص جنگ داشتند و آقای محسن رضایی رو کرد که 12% بودجه کل کشور را میدادند به جنگ، خب اینچنین جنگی معلوم است آخرش شکست میخوری، رزمنده را میفرستی، نه تبلیغ میکنی مردم بیایند، نه سپاه و ارتش را جدی ساماندهی میکنی و نه پول میدهی که امکانات و سلاح آماده کنیم، خب معلوم است این جنگ آخرش شکست است، امام تا ده روز قبل از قبول قطعنامه میگفت جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم و بعد نگاه کرد دید مسئولین که میگویند نمیشود و فرمانده سپاه نامه نوشت و گفت ما نمیتوانیم و امکانات متعارف و غیرمتعارف میخواهیم تا سال 72 پدافند کنیم و بعد از آن آفند کنیم. دولت ما نامه نوشت خزانه خالی است و نمیتوانیم بودجهای به جنگ بدهیم، خزانهای که 12% آن فقط به جنگ اختصاص یافته بود، با 88% دیگر رفتی کار دیگر کردی و جبههای که تو آنقدر تبلیغی نکردی خالی است و بچههای حزباللهی که احساس تکلیف نمیکردند که باید بروند جبهه و کار به جایی رسید که امام گفت من جام زهر را نوشیدم.
امام فرمودند :من اگر میدانستم مردم اینقدر در صحنه هستند، پذیرش قطعنامه را نمیپذیرفتم
اما امام گفتند : امروز جنگ فقر و غنا، جنگ حق و باطل، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنهها و مرفهین شروع شده و جنگ جدید شروع شده و باید برگردید اولویت اول باید این باشد، همین امام هفته بعد در نیم خط نوشت هر کس با هر وسیلهای میتواند برود در جلو منافقین و عراق را بگیرد، چون عراق از پایین و منافقین از بالا حمله کرده بودند، که آنقدر بسیجی و حزباللهی و مردم عادی جمع شد و کار به اینجا کشید که سپاه و بسیج و ارتش گفتند ما دیگر نمیتوانیم کسی را سازماندهی کنیم، که در صحیفه امام نیست و سید احمد آقا میگوید امام در جمع فرماندهان نظامی گفت من اگر میدانستم مردم اینقدر در صحنه هستند، قطعنامه را نمیپذیرفتم.
یک عده راهحلها را در خارج از کشور جستجو نکنند
حضرت آقا از سال 89 به بعد میگوید ما دچار جنگ تمام عیار اقتصادی هستیم، در سال 87 در جمع جوانان گردانهای عاشورا گفتند جوانان مواظبت کنند یک عده راهحلها را در خارج از کشور جستجو نکنند، هی مدام حضرت آقا در تمام سخنرانیهایشان اعلام میکنند و میبینند ما چقدر پای کار هستیم، جنگ جنگ تا رفع فتنه هستیم یا جنگ جنگ تا پیروزی یا جنگ جنگ تا یک پیروزی هستیم. اگر دید پای کار هستید بسمالله بروید، اگر دید پای کار نیستید نگاه میکند شرایط آماده نیست و کار دیگر میکند. نه فقط ولیفقیه که ولی معصوم هم همین کار را میکند. امام علی (ع) چرا حکومت را کنار گذاشت چون دید مردم پای کار نیستند و چرا 25 سال بعد آمد سر کار؟ بروید خطبه شقشقیه را بخوانید، «وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا» اگر که مردم در صحنه نبودند و حجت بر من تمام نشده بود که یاور دارم و آن عهدی که خداوند از آگاهان امت گرفته که مقابل بیعدالتی زمانه سکوت نکند سیری ظالمین و گرسنگی مظلومان. این خط مهمی است، آرمانهای اصلی انقلاب، آرمانهای اصلی امام و حضرت آقا، اصلاً شما اگرحضرت آقا صحبت هم نکنند آرمانهای اصلی انقلاب چراغقوه است، شما ببینید در شهرتان چه چیزی با اینها سازگار نیست، آقا هم امر نکنند، تو وظیفه و تکلیف داری چون عقل که داری، یه جاهایی هست که آقا نمیتواند صحبت کند مثل جاهایی که امام علی (ع) سکوت کردند، امام علی (ع) تکلیفشان سکوت بود ولی سلمان، مقداد، ابوذر، حضرت زهرا (س) و زبیر رفته بودند در مسجد و حتی زبیر شمشیر کشیده بود در دفاع از امیرالمؤمنین، چون تکلیف امام سکوت بود ولی آن افراد میدیدند که الان انقلابیگری یعنی این، این هم چه طور به دست میآید با آرمانهای اصلی انقلاب و حرفهای حضرت امام و آقا مدام انس داشته باشید، انس داشته باشید نه اینکه مدام بنشینید ببینید که چه میگویند بعد هی عکس آقا را بزنیم و عکس ایشان عمل کنیم، شعارهایی که ایشان میدهند مسئولیت ماست و هرکس هر کجایی است، در مسجد، در دانشگاه، امام جماعت یک محل، کانون فرهنگی و ... باید ببیند که رهبری میگوید جوانها مواظبت کنند یک عده راهحلها را در خارج از کشور جستجو نکنند نقش من اینجا چه میشود و چطور باید مردم را آگاه کنم؟ بسیار بسیار نقش تک تک ما مهم میشود. پس مسئله اول آرمانهاست.
دوم انقلاب یکسری آرمان دارد، ما همه دین را تکه پاره میکنیم و به بخشی از آن میچسبیم، یؤمنون ببعض و یکفرون ببعض، در قرآن است سوره بقره، میگفت: «إِلَّا خِزْيٌ فِيالْحَيَاةِ الدُّنْيَاوَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» شما وقتی بخشی یک قسمت از دین را گرفتی سنت خدا این است که خار میشوی، سنت خدا این است و سیستم عامل دنیا اینگونه برنامهریزی شده است، یک مثال برایتان بزنم، دیدید بعضاً این افرادی که حجاب و سر و وضعشان را دوست نداریم وقتی ماجرای فلسطین و ... را در تلویزیون میبیند گریه هم میکند و میگوید این بدبختها هر شب کشته میشوند، من از اینها زیاد میبینم، پارسال که جنگ غزه بود و الان هم که هفت هشت ماهه، کل فلسطین انتفاضه سوم ادامه دارد و یک یادی بکنیم از شهید مهندحلبی که انتفاضه سوم را راه انداخت و اسرائیل از سال 1982 تا الان کلی عملیات کرد تا مهندحلبی رو دستگیر کند. ولی خب رسانهها خیلی نمیپردازند و برای ماها محسوس نیست، پارسال که ماجرای غزه در تلویزیون و رسانهها محسوس شد در روز قدس رفتم به راهپیمایی دیدم کلی قیافههای عجیب و غریب که آدم باور نمیکند طرفدار فلسطین و اینها باشند بیایند تظاهرات و در تصاویر معلوم است که خب افراد اگر انقلاب نباشد مسلمان که هستند، مسلمان که نباشی آدم که هستی. خب برای من سؤال هست وقتی میروی سراغ اینها یک سؤال در مورد فلسطین دارند، که ، چراغی که به منزل رواست به مسجد حرام است، میگویند ما که خودمان فقیر داریم چرا باید به اینها کمک کنیم ولی میبینیم طرف فطرتش سالم است و فلان عکس که در تلویزیون پخش میشود را میبیند پا میشود و میآید. من به این خیلی فکر کردم و دقت کردم دیدم این آدم جمهوری اسلامی و سر ماجرای حجاب و سر ماجرای فلسطین میبیند و دیگر ما را هیچکجا نمیبیند و آنوقت فلان تلویزیون ضد انقلاب فلان برنامه را میسازد که اینها فلان کار را کردند، فقیرهای خودشان را ول کردند و یکی از این شبکهها گفته بود فرزندان لبنانیم و یک شعر طنز برای این درست کرده است. چطوری میتواند این کار را بکند، چون مشکل همین جاست.
مردم از امام کاملِ دین را دیدند
مردم از ما کامل دین را نمیبینند، مردم از امام کامل دین را دیدند و جذب امام شدند، دین امام یک بعدی نبود که بگوید من آخوندم و صرفاً قرار است مسئله شرعی بگویم، امام به محرومین و مستضعفین و ... کار داشت و فقط این نبود که برویم به آنها کمک کنیم که خود این هم البته اصل است و خیریه پهلوی هم همین کار را میکرد، امام میگفت باید به این فکر کنم که چه چیزی اینها را در بدبختی نگه داشته و آن را بردارم و آن را تغییر بدهم، جامعیت داشت این امام. مردم از یک فعال فرهنگی اگر جامعیت ببینند، ببینند آرمانهای شما را. بله مثلاً من در حوزهای کار میکنم که فعالیتم حجاب و عفاف است و این به این معنی نیست که همه قرار است همه کار بکنند و تقسیم کار میکنیم، بالاخره یکی در یک حوزه فرهنگی کار میکند، یکی در یک محله کار میکند، دیگری در محله دیگر، یکی روحیاتش فضای خاصی است، ولی مردم احساس کنند جامعیت دارد، مثلاً شهید چمران را ببینید، آدمهای مخالف ما هم حاضرند عکس چمران را بزنند گوشه اتاقشان. نمیدانم چقدر دیدید برای من خیلی جالب است. آقای وحید جلیلی یک موقع گفته بود این همه مغازههای انقلاب و ... میروید همه عکسهای مارکسیستی و هنرمندان و چهگوارا و ... را میبینید و یکبار مصاحبه کرده بود و گفته یک نفر برود امتحان کند عکس چهگوارا را بیشتر میخرند یا چمران را؟ یک بسیجی در اینترنت نوشته بود آقای جلیلی من رفتم یک روز صد عکس چهگوارا خریدم و صد عکس شهید چمران هم از مهستان خریدم، جنوب میدان انقلاب نشستم، تا شب هر صد عکس چمران را فروختم ولی فقط سه عکس چهگوارا را خریدند. چمران جذاب است، چرا؟ چون مردم جامعیت میبینند، هم از او دغدغه محرومین رو میبینند و هم دغدغه ترویج دین میبینند، یک زمانی در دانشگاه تهران بود برداشته بودند ورقه بین دانشجوها پخش کرده بودند که بهترین دوستتان کیست؟ حزباللهی و طرفدار رژیم شاه و ... همه نوشته بودند بهترین دوستمان چمران است. من در فامیل بعضاً از افرادی که زیاد مقید نیستند میپرسم در مورد شهدای فامیل که نگاهتان به فلانی چطور است؟ میگوید من به این رسیدم هر کجا هر مسئلهای داشته باشم اولین کسی که میشود به او رجوع کرد این است. مساجد اول انقلاب مورد رجوع بود چون مردم همه نیازهایشان آنجا رفع میشد. نگاه میکرد میدید از آموزش بچه، نیاز اقتصادی، فلان مشکل و ... میتوان به مسجد رجوع کرد مثل مساجد صدر اسلام. مسجد محور بود، کانون فرهنگی محور بود، حالا یک عده میگویند جامعه آن موقع فضای انقلابی بود و ... خب فضای انقلابی را همین چیزها میساخت.
امام میگفت شما بروید کار مردمی بکنید
از زمان امام آقایان که دلشان میخواست با غرب رابطه برقرار کنند داشتند با آمریکا مذاکره میکردند، همین آقایانی که الان هم مذاکره میکنند و آن موقع در رأس بودند، اتفاقاً همان کسی که پدرجد سازش با آمریکاست، اون موقع نفر دوم مملکت حساب میشد، آقا رئیس جمهور بود و اون بنده خدا نخستوزیر بود و همه قوا و همه دستگاهها دستش بود و همه هم میگفتند ما به دنیا نیامده بودیم حاجآقا خاطره زندان بوده، بابای ما بدنیا نیامده بود حاج آقا خاطره زندان بود، در زمان بنیصدر همین بچه بسیجی ها رفتند پیش امام و گفتند بگذارید شهید بهشتی بیاید در انتخابات، این بنیصدر اینطوری است و امام میگفت شما بروید کار مردمی بکنید، بچههای لانه جاسوسی، بچههای پیرو خط امام آمدند که این اصلاً اسناد جاسوسی وصل بودن به آمریکاست، امام پتو را کشید بود بالا و اسناد را گذاشته بود زیرش و نشسته بود رویش و گفته بود وقت انتشار این چیزها نیست، شما بروید مردم را آگاه کنید، چهارصد پانصد هزار نفر بچه بسیجی و فعال فرهنگی چنان رفتند کار فرهنگی کردند که چند ماه بعدش بنیصدر طرفدارانش در انتخابات اقلیت شدند و اکثریت حزب جمهوری رأی آورد، یکسال بعد بنیصدر مگر شوخی است؟ طرف با 92% رأی و تا الان هیچ رئیس جمهوری با این اقتدار رأی نیاورده، بعد یکسال و نیم ماجرای عزل بنیصدر پیش آمد و بنیصدر رفت کنار و یک خورده در تهران درگیری شد و رفت. مردم را واکسینه کرده بودند، مردم از قبل آمادگی ذهنی داشتند، این خیلی مهم است.
تعریف آقا از بسیجی چیست؟
انقلابی بودن با مذهبی بودن فرق دارد، همان تعریف آقا از بسیجی، تعریف آقا از بسیجی چیست؟ آقا میگویند بسیجی مجموعه آدمهایی است که میروند میبینند در حکومت، جامعه، جهان چه نیازی هست و قبل از همه بدون هیچ مزدی و بدون اینکه کسی گفته باشد میافتند دنبال اینکه این مسئله چطور میتواند تغییر کند و چطور میتواند مشکل حل شود. میافتند دنبالش و یکجاهایی با مسئولش صحبت میکنند و یک جاهایی مردم را آگاه میکنند، یک جاهایی خودشان آستین بالا میزنند ولی میافتند دنبال اینکه این مسئله حل بشود بدون اینکه منتظر هیچکس و هیچ چیزی باشند، آقا میگویند بسیجی این است. این روحیه است، این روحیه به شما میگوید عقلانی میبینم ولی عاشقانه عمل میکنم، این تعبیر شهید علمالهدی است، عقلانی مینشینم حساب و کتاب میکنم اینجا دیانت مردم را ببریم بالا، چه کار میتوان کرد؟ این مردم نیازهای واقعی دارند برویم دست بگذاریم روش که مردم به ما اعتماد کنند، این مردم از یک چیزهایی بدشان میآید.
دیدید در مجلس قبلی یک عده میگفتند ما باید از برجام حمایت کنیم تا در انتخابات رأی بیاوریم، 80% مجلس ترکیبش عوض شد، از قضا آن افرادی که علیه برجام بودند و کار انقلابی میکردند با رأی بالا مثلاً یکیشان در مشهد رأی آورد، چون کار انقلابی کرد و محاسبه سیاسی نکرد که من اینجا حرف نزنم که رأی بگیرم از مردم در انتخابات و خداوند هم در کاسهشان گذاشت همه افرادی که از این ادا و اطوارها درآورند، دین همه دین است، مردم باید احساس کنند، شما نمیخواهید بعنوان یک فعال فرهنگی قاپ مردم را بزنید، نمیخواهید به زور و فقط تکدغدغهای نیستید.
محافظهکاری چیست که در مقابل انقلابیگری است؟ محافظهکاری یعنی ملاحظههای بیمورد کردن، مانند همانهایی که مثالشان را زدیم که افرادی رفتند وظیفه انقلابی، سیاسیشان را انجام ندادند، خدای یک جا یک جور نشانشان داد، مسئله این است، به امام میگفتند تاریخ چه میگوید؟ میگفت تاریخ چیه؟ من باید وظیفه انقلابیام را انجام دهم، تکلیفم این است، این تکلیف را آدم نباید یک چشمی ببیند و باید مسیری را برود که به نتیجه برسد، ما تکلیف را میدانیم، و من به بچهها میگویم ببرید مناطق محروم را بچهها ببینند، امام موسی صدر رفته بود لبنان، دیده بود با یک مشت آدم که خانمهای شیعه هم حتی بیحجاب هستند، حالا لبنان از دورش برای ما بخاطر حزبالله لبنان و مبارزاتش و قهرمانانش جذاب و قشنگه ولی اگر داخلش را ببینی هنوز چه خبر است؟ امام موسی صدر گفت من با اینها چکار کنم؟ بگویم حجاب فلان است؟ ولی گفت یک کار دیگر میکنم و فطرت اینها را بیدار میکنم، برداشته بود و حرکتالمحرومین را شکل داده بود با شهید چمران و افراد را میآورد و فطرتش بیدار میشد که نه همه دنیا مثل من خوش نیست و بعد میگفت خب حالا حجاب فلان است و ... بعد یکباره تجمع گذاشت کل جمعیت لبنان 4 میلیون نفره، دو میلیون نفر آمدند همین کاری که سیدحسن نصرالله در 8 مارس 2005 یا 2006 کرد، نصف کل جمعیت لبنان را بسیج کرد و مردم اطمینان کرده بودند به امام موسی صدر. مساجد اول انقلاب ما پیروزیشان همین بود، اعتماد مردم جلب میشد.
پس گفتیم محافظهکاری ملاحظه اشخاص را کردن است و ندیدن کامل تواناییها که این خودش محافظهکاری میآورد، یعنی چی؟ یک وقت من میگویم در محل میخواهم کار فرهنگی کنم و توان خودم را میبینم، این قدر زور دارم و فلان ورقه را به دیوار میچسبانم و فلان جلسه را شکل میدهم، ما یک استادی داشتیم مثال میزد که شما یک وقت میخواهی کار خیریه کنی، میگویی 50 تومان از جیبم درمیاورم کمک میکنم به یک فقیری و یک وقت میگویی خودم 50 تومان دارم میتوانم از خانواده هم 50 تومان جمع کنم، بعد با ماشین در محل بگردیم کمک جذب کنیم، بعد نگاه میکنم در محل فلانی و فلانی هستند که اگر اینها به مردم بگویند بیائید کمک کنید، یکباره مردم 50 تومان میشود 50 میلیون تومان و این هر دو توانایی شماست. در حوزه فرهنگی شما یک آدم ول شدهای نیستید که در یک مسجد کم جمعیت فلان منطقه هستید شما جزء جبهه فرهنگی انقلاب هستید.
سایت قرارگاه عمار به آدرس Ammarnet.ir آماده ارایه خدمات مشاوره و اعزام استاد به موسسات و نهاد های مردمی و انقلابی سرتاسر کشور می باشد.