به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه 598، اولین جلسه از سلسله جلسات تبیین مفهوم "برنامهریزی با نگاه الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت" که در تاریخ 1 آبان 1395 توسط حجتالإسلام و المسلمین علی کشوری(دبیر شورای راهبردی الگوی پیشرفت اسلامی) و با موضوع "بررسی دورههای تاریخی تکاملِ هویت شیعی در ایران و ارتباط آن با نظم اجتماعی" در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین وصل الله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم محمد و اهل البیت الطیبین الطاهرین، سیما بقیه الله فی الأرضین أرواحنا لآماله الفداء.
انشاالله امروز به فضل الهی اولین جلسه از سلسله جلسات «تبیین مفهوم برنامهریزی با نگاه الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت» را خدمت برادران و خواهران گرامی آغاز میکنیم. از خدای متعال مسألت میکنم برکتش را بر جمع حاضر نازل کند و انشاءالله جلسه امروز را یک گام در راستای تحقق هدف مهم زمینهسازی ظهور قرار دهد.
قبل از اینکه وارد بحث شوم، چند آیه از سوره آل عمران را محضر دوستان بخوانم و ترجمه کنم. - این آیات در شرایط امروز برای همه ما درس آموز است - : «أَعوذُ بِاللهِ مِن شَیطان الرَّجِیم؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ» آیه درباره شرایط مؤمنین، بعد از ایمان آوردنشان است. خداوند متعال میفرمایند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» پیداست یک جمعیتهایی ایمان آوردهاند. – «إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا» اگر شما اطاعت کردید از کسانی که کفر ورزیدند، «یَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ» این اطاعت شما را به گذشته باز میگرداند. یعنی مسیری را که در راه ایمان طی کردید، فقط و فقط با اطاعت از کفار، آن مسیر به گذشته باز خواهد گشت. «فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ» نتیجه بازگشت به گذشته هم خسران است.
مثل اینکه شرایط بر مؤمنین سخت شده، برای همین خداوند متعال در آیه بعد یک دلگرمی میدهد و میفرماید: «بَلِ اللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ» تکیهگاه شما، مولای شما خود الله است و او بهترینِ یاری کنندگان است. بعد شاید قلب امثال بنده آرام نشود، خداوند هم بار دیگر توضیح میدهد که چطور مؤمنین را یاری میکند؛ یکی از مکانیزمهایی را که خداوند برای یاری مؤمنین بکار میگیرد را در آیه بعد توضیح میدهد؛ میفرماید: «سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُعبَ» ما به وسیله القاء رعب در قلوب اهل کفر شما را یاری میدهیم. یکی از وسایلی که خداوند متعال در یاری مؤمنین به کارگیری میکند این است که اهل شرک را از مؤمنین میترساند. اُبهت مؤمنین همیشه در دلهای کسانی که اهل شرک هستند، یک مسأله جدی است. ممکن است ما در اقلیت باشیم، اما باید وضعیت دلِ اهل کفر و اهل شرک را بدانیم. آنها وقتی نگاه به ایستادگی ما میکنند، رعب سرتاسر وجودشان را میگیرد. بعد آیه توضیح میدهد که چرا خداوند رعب را در دل اهل شرک القاء میکند و میفرماید: «بِمَا أَشْرَكُوا بِاللَّهِ» این رعب که در دل آنها میافتد، مجازات شرکی است که آنان به خدا میورزند. «مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ» بعد میفرماید ریشه آن شرک است، ریشه این رعبی که ایجاد میشود، شرک است؛ وگرنه هیچ دلیل دیگری ندارد که بعنوان مثال: زلزلهای میآید، رعدوبرقی میآید و یا یک تصرف تکوینی میشود. نه، اصل این شرک ریشه رعب است. بعد میفرماید: «وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ» جایگاه آنان آتش است و بد جایگاهی برای ستمگران است. در آیات بعد هم توضیح میدهد که قبلاً هم این اتفاقات افتاده است. «وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ» اینطور نیست که الان این دفعهی اول باشد، خداوند متعال همیشه این مسائل را با مؤمنین در میان گذاشته است؛ همیشه هم خداوند سر وعدهاش ایستاده است. این آیات هم دل انسان را محکم میکند که در داستان پیامبران گذشته و در داستانهایی که درباره پیامبر خاتم بوده [است وجود دارد]. این آیات درباره وعدههای به سرانجام رسیده خدای متعال در مورد پیامبر آخرالزمان است.
به هر حال همانطور که در ابتدای آیه بحث واضح بود، تنها و تنها اگر از کفار تبعیت کنیم، به حالت گذشته برمیگردیم. حالت گذشته یعنی حالتی که ایمان حاکم نبوده، ارزشهای اسلامی حاکم نبوده است. این مسألهی عدم تبعیت از کفار یک مسأله محوری در توصیههای پیامبران است. اینطور نیست که یک بحث دستوری باشد که حکمتی پشت آن نباشد. یا مثلاً بگویید که ما از آنها حمایت نکنیم، اطاعت نکنیم که آنها برگردند [و ما را رها کنند] که یک اثر تربیتی دارد. نه، مهمترین اثرش این است که – از مفهوم این آیه برداشته میشود - دستورات و تقاضاهایی که کفار از ما دارند، طی یک نظمی، ما را به عقب برمیگرداند. یعنی مجموعه دستورات و خواستههایی که آنان مطرح میکنند، نظم زندگی مبتنی بر ایمان را بتدریج مضمحل میکند.
لذا وقتی خداوند متعال توصیه میکند که از کفار تبعیت نکنید، یک دلیلاش هم این است که خواستههایی که دستگاه کفار از دستگاه ایمان مطرح میکند، تحت یک نظامی هستند، تحت یک برنامهای هستند. معمولاً این معنا آیه در جلسات تفسیر و قرآن بحث میشود؛ مثلاً مطرح میشود که ما باید رفتارمان با کفار به شکلی باشد که آنها را در حالت تحقیر قرار دهیم؛ تا آثار تربیتی در بحث برای طرف مقابل حاکم باشد. اما از این آیه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تُطيعُوا الَّذينَ کَفَرُوا» برمیآید که مجموعه درخواستهای آنان نظمی را بر زندگی، حاکم میکند که علت بازگشتِ به عقب میشود.
خب، این آیات را بنده در ابتدا در این دوره مبارک محضر شما قرائت کردم که گفته باشم در مجموع نظام برنامهریزی کشور تئوریهای غربی را بر زندگی ما حاکم میکند. یعنی نباید قرآن را به قصد صواب، یا به قصد اینکه حالا آثاری در پرونده اعمال ما در عالم آخرت داشته باشد و یا این انگیزههای حداقلی که نسبت به قرآن، در حال حاضر در جامعه ما وجود دارد بخوانیم. به نظر بنده مهمترین نکتهای که باید عمل شود، این است که به قرآن عمل کنیم. حالا اگر خدا توفیق داد، به فضل و برکت خودش، در این جلسات نشان خواهیم داد که چطور با عمل کردن به تئوریهای غربی و دعوتهایی که نظام برنامهریزی غربی در حوزه برنامهریزی دارد، علت بازگشت به عقب میشود!
انشاءالله اگر خدای متعال به فضل و برکت خود توفیق دهد، در این جلسات خدمت شما خواهم گفت که چگونه عملکردن به تئوریهای غربی و دعوتهایی که نظام برنامهریزی غربی در حوزه برنامهریزی ما دارد، باعث بازگشت به عقب میشود. انشاءالله در تمام مباحث این دوره سعی میکنم این آیه را شرح دهم که چگونه «إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا» اطاعت از کفر باعث"«یَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ» بازگشت شما میشود، یعنی به دوره جاهلیت باز میگردید. در این دوره این آیه را شرح میدهیم تا شاید به آن عمل شود. نکته ناراحتکنندهای است که در ابتدای جلسات سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور، قرآن قرائت میشود اما بعد از اتمام تلاوت قرآن، بر اساس مکتب نهادگرایی، نئوکینزی و امثالهم - که واقع دعوت غربیها است - شروع به بحثکردن میکنند و نظم جامعه ما را بازتعریف میکنند. ما باید توجه کنیم که خداوند متعال با ما عقد اخوت نبسته است. اگر به قرآن عمل کنیم، انشاءالله سرانجام آن سعادت خواهد بود؛ اگر به حرفهای کفّار عمل و از آنها اطاعت کنیم، سرانجام آن همین وضعیت اسفناک امروزه کشور ما - که به سمت توسعهیافتگی حرکت میکنیم - میشود. بعد از چهار دهه از انقلاب اسلامی، دولتی که بر سر کار است به ترجمه آیات قرآن نیز عمل نمیکند. یعنی گاهی انسان با خود فکر میکند که اگر آقای رئیس جمهور، بعضی از وزراء و جناب آقای دکتر ظریف و امثالهم فقط ترجمه آیات قرآن را میخواندند، در عرصه روابط بینالملل، اینگونه صحنه را برای کفار باز نمیگذاشتند. باید این مطالب را بحث کرد و گفت. بنده در ابتدای جلسه آیه را خواندم زیرا قصد دارم در طول جلسه نشان دهم که اگر ملت ایران، کشور خود را بر اساس تئوریهای غربی اداره کنند، چه خطرات و عاقبت سوءی پیش روی آنهاست. انشاءالله خدای متعال کمک کنند که ما این دوره را صریح و علمی ادامه دهیم. به نظرم بعد از اتمام جلسات همین چند دقیقه عرایض بنده را مرور کنید؛ در آن زمان مشخص میشود که ما باید برای برخی از کارهایمان چقدر باید توبه کنیم. ظاهراً این کارها را برخی قصد ندارند انجام دهند. - البته بنده در جلساتی که بود گفتهام که خدای متعال جناب آقای رئیس جمهور را موفق به توبه میکنند و از این راهی که برای کشور تعریف شده - که به سمت غربیشدن برود- خداوند متعال در ایشان تأملاتی به وجود خواهد آورد. - بنده در ابتدای جلسه این صراحت را به خرج دادم تا اهمیت مسأله را بیان کنم. اینگونه نیست که ما جلساتی را برگزار کنیم که اظهار فضلی کرده باشیم و بخواهیم بحثی را مطرح کنیم که جزو مباحث مستحبی است و اگر نباشد هیچ مشکلی ایجاد نمیشود؛ خیر همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند بحث الگوی پیشرفت اسلامی یک بحث حیاتی است. یعنی اگر ما راجع به الگوی پیشرفت اسلامی بحث نکنیم، همین مسیر اطاعتکردن از غرب و نظریات آنها پیش روی ملت ایران قرار میگیرد. لذا در این راستا باید همتی کرد و همت نیز باید همگانی باشد تا منجر به این شود که از مسیر مبتنی به فکر انقلاب تصویر روشنتری در اختیار ملت قرار بگیرد. بنده قصد دارم بحث خود در تبیین مفهوم نظام برنامهریزی از منظر الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را از یک بحث تاریخی شروع کنم. ببینید مشخصه اصلی ایرانی که ما در حال حاضر در آن زندگی میکنیم، هویت شیعی و اسلام نابی است که در آن وجود دارد. یعنی در تمام دنیا اندیشکدههایی که برای نظام استکبار تصمیمسازی میکنند، هم در منطقه خود ما و هم در داخل کشور اگر بخواهند بگویند که تفاوت اصلی مردم ایران با سایر ملتها و حکومتها در چیست، میتوان در یک جمله گفت که مردم ایران به اسلام ناب و هویت شیعی اعتقاد دارند. اما این هویت شیعی که در این وضعیت قرار دارد و ما میخواهیم در رابطه با تکمیل هویت شیعی قرار است بحث کنیم، سه دوره تاریخی را برای تثبیت شدن پشت سر گذاشته است. بنابراین بنده امروز قصد دارم یک بحث تاریخی مطرح کنم که هویت شیعی چگونه به ایران منتقل و تثبیت شده است و در حال حاضر در چه وضعیتی قرار دارد؟ این بحث مقدمه بحث الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت است که راجع به آن بحث خواهیم کرد. اگر لازم شد فردا هم بحث را بیشتر توضیح خواهم داد. در «نقشه راه الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت»، در مجموع سه دوره تاریخیِ انتقال، تثبیت و تکمیل را برای هویت شیعی در ایران تعریف کردیم. دوره نخست همانطور که از نام آن هم مشخص است دوره انتقال هویت شیعی به ایران است. به هر حال در یک دوره تاریخی، اسلام شیعی به کشور ایران منتقل نشده بود. شاید اولین دورههایی که آثار اسلام ناب به این کشور منتقل شد، همان جنگهای اولیه صدر اسلام باشد که به دستور خلیفه دوم اتفاق افتاد. این بحث در متون تاریخی ما موجود است که در آن جنگ، امیرالمؤمنین علی %مشاورههای حیاتیای به خلیفه دوم میدادند. از جمله توصیههای امیرالمؤمنین %به خلیفه دوم این بود که بعد از جنگ با مردم ایران رفتار خوبی داشته باشد. خلیفه دوم و سپاه او در مراعات وضعیت مردم ایران، کارنامه خوبی ندارند. یکی از توصیههایی که امیرالمؤمنین %به ایشان داشتند این است که بعد از فتح و پیروزی رفتارتان را با مردم ایران بر مبنای استانداردهای دینی تنظیم کنید. در همین راستای مشاورهها و کمکهای امیرالمؤمنین %به خلیفه دوم، برخی از صحابه با اجازه امیرالمؤمنین %در این جنگ شرکت کردند. جنگ هم در منطقه معروف نزدیک نهاوند رخ داده است. این اولین حضور شخصیتهای شیعی و اسلام ناب در ایران است. یعنی قبل از آن که ایران مسلمان نبوده و ارتباط در حد نامهای که پیامبر$ به پادشاه ایران نوشتند و او را به اسلام دعوت کردند بود. ولی دورههای اولی که مردم ایران بخواهند با رفتار اسلام ناب و هویت شیعی آشنا بشوند در همین جنگی است که منجر به مسلمانشدن ایرانیها شد. در روایات و نقلهای تاریخی هست که برخی از اسرایی که به کشور عربستان و مرکز خلافت آن دوره منتقل شدند، باز مورد بدرفتاری واقع شدند. بعد از آن دوباره امیرالمؤمنین %توصیههایی به خلیفه دوم داشتند که با این اسرا به شیوه دیگری - به شیوه مُروتآمیزی - رفتار شود. این مسائل اولین جرقههایی است که ملت ایران در مقابل آیین هویت شیعی و اسلام ناب قرار میگیرد. این دوره از اینجا شروع شده که شروع اولیهای است.
به تدریج وقتی فعالیتها جدیتر میشود و ما جلوتر میآییم در یک دورهی تاریخی سفرِ پسرِ ارشدِ امام باقر %را به اردهال و کاشان میبینیم. البته در این سیر تاریخی ما هنوز به اوج مهاجرتها که سفر امام رضا %است، نرسیدهایم. اکثر ایران سنّیمذهب بوده و فقط مناطقی از ایران شیعه شدهاند. بعد از جنگهایی که امیرالمؤمنین %با معاویه داشتند بخشی از خاندانِ جناب ابوطالب% از کوفه به ایران هجرت کردند - که طالبیهای ایران جزء خاندانهای معروف این مهاجرین هستند -همچنین چندین طایفه مانند اشعریها هجرت کردند. لذا در اثر جنگهای امیرالمؤمنین %و هجرتِ برخی از خاندانهای شیعه مانند خاندان اشعریها و طالبیها در اثر فشارهای معاویه یا آگاهی این خاندانها از این سرّ تاریخی که قرار است ایران در عصر قبل از ظهور مرکز جغرافیای سیاسی شیعه بشود - فعلاً نمیخواهم فلسفه این هجرت را بحث کنم - برخی از مناطق ایران شیعه شدند. بعد از این هجرتها، هجرت سلطان علیبنمحمد باقر %را پیشرو داریم. جالب این است که این هجرت بنابه دعوت مردم اردهال و کاشان صورت گرفته است. این دعوت نشان از آن است که هویت شیعی در آنجا وجود داشته است. قم و کاشان و برخی از مناطقِ اهواز و طبرستان نیز اینگونه بودهاند. مثلاً در نقلهای تاریخی آمده است که وقتی فشار بر خاندان اهل بیت (بسیار زیاد میشد آنها به طبرستان که حکومتهای شیعی در آنجا بودند پناه میبردند. تاریخِ حکومتهای شیعیِ ایرانِ قبل از دوران صفویه نیز تاریخ مفصلی است که علمای اسلام این تاریخ را تدوین کردهاند که بازخوانی اینها هم یک کار مهم است. بنابراین یکی از این دورههای سهگانه، دوره انتقال هویت شیعی میباشد که شروع آن هجرتهایی است که عرض کردم.
ما در این سیر تاریخی جلو میرویم تا به هجرت امام رضا %و هجرت کاروان حضرت معصومه& میرسیم که این بزرگواران(کاروان حضرت معصومه&) بلاشکّ از این سرّ تاریخی که ایران در آینده قرار است مرکز زمینهسازی ظهور شود آگاه بودند. در این برهه مجموعهای از امامزادهها که به این سرّ آشنا بودند به تبعیت از امام رضا %وارد ایران میشوند و طبق تقدیری که خداوند متعال برای آنها تنظیم میکند در مناطق ایران گسترش پیدا میکنند که خود این موضوع نیز یک بازهی تاریخی است. شما در نقلهای تاریخی شنیدهاید که وقتی حضرت رضا% را هجرت میدادند، ایشان را از مسیرهایی میبرند که شیعیان در آنجا ساکن نبودند. در واقع ایرانِ قبل از هجرتِ امام رضا% در مجموع یک کشورِ سنّینشین بود که باقی ادیان و مذاهب نیز در آن وجود داشت و نقاط محدودی مانند اهواز، طبرستان، کاشان و قم شیعه بودند که دلیل این شیعهشدن نیز هجرتهایی است که در دوره امیرالمؤمنین% و امامان دیگر( به این مناطق صورت گرفته است. به هر حال حضرت% را از مناطقی که شیعه نبودند عبور میدادند. وقتی ایشان ساکن شدند، در یک دورهی محدودی برای شیعیان امنیت ایجاد شد. بیان میکنند یکی از دلایلی که تصمیم گرفتند امام رضا% را به سرعت به شهادت برسانند این بود که مدیریت حضرت% باعث شد که شهر مرو به مرکز رفتوآمد علویّون تبدیل شود؛ یعنی برای علویّونی که تا زمان هارونالرشید به مناطق بیابانی پناه میبردند امنیتی ایجاد شد، به صورتی که به راحتی در شهر رفتوآمد میکردند، پای منبر حضرت ابالحسن% مینشستند، روضهخوانی میکردند. بالآخره نسبت به زمان گذشته یک امنیت اجمالی ایجاد شده بود. - حالا نمیخواهم این بحث را بشکافیم بلکه میخواهم اشاره کنیم که این انتقال هویت شیعی یک سیری داشته است. –
هجرت امام رضا% و امامزادهها( نقطه عطف بوده است و این زمینهسازیها تا زمان فعالیتهای علامه حلی) ادامه پیدا میکند. علامه حلی) در تاریخ کار برجستهای انجام دادند. فعالیتی که علامه حلی در شیعهکردن ایران دارد یک فصلِ تاریخی مهم است. اگرچه علامه) موفق نمیشوند قضیه را به سرانجام برسانند ولی به هر حال این دوره یک برههی تاریخی مهمی است که علمای ما در آن تلاش کردند ایران کاملاً شیعه شود. تدبیر امثال علامه حلی) در دورههای بعد جدی گرفته شده و توسط علما تکرار میگردد تا زمانی که به دوره صفویه میرسد. در این دوره مرحوم آیتالله عظمای شیخ بهائی) عالمی هستند که با مدیریت خود و البته به کمک بقیه علماء بر حکومت صفوی تسلط فکری - فرهنگی ایجاد میکنند و آن اتفاق تاریخی یک گام جلوتر میرود؛ یعنی در دوره حکومت مبارک صفویه هویت شیعه گسترش کمّی پیدا میکند. البته در اینجا بحثهای مفصلی راجع به نقش مرحوم علامه مجلسی)، فاضل تونی) و دیگران وجود دارد. مقبره مبارک جناب آقای فاضل تونی) در کرمانشاه است و ایشان حین سفر به کربلاء مرحوم میشوند. ایشان با تدابیری مدرسه علمیهای را درست میکنند. بگذارید در ابتدای عرایضم نقلهای تاریخیای را بیان کنم تا مشخص شود چه مرارتهایی کشیده شده است که ما به اینجا رسیدهایم. در نقل آمده است که روزی شاه عباس صفوی مشغول گشت و گذار در شهر اصفهان بود که به مدرسه علمیه جناب فاضل تونی) میروند و میبینند مدرسه، کاملاً خلوت است و چند نفر طلبه نشستهاند و تفسیر و تحلیل احادیث و آیات قرآن را یاد میگیرند. شاه عباس به مرحوم فاضل تونی) میگویند چرا اینقدر مدرسه علمیه شما خلوت است؟ با وجود اینکه ایران شیعه شده است ولی کسی طلبه نمیشود! - درست مانند الآن که ما میخواهیم بحثهای الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت را مطرح کنیم اما طالبانِ کمی دارد - به هر حال مرحوم فاضل تونی) به شاه عباس میگویند بعداً جواب شما را در فرصت مناسبی خواهم داد. فرصت مناسب روز عید غدیر است؛ یکی از کارهایی که شاه عباس صفوی به توصیه علما انجام دادند بزرگداشت مناسبتهای مذهبی از جمله روز عید غدیر بود. جزء آداب حکومتیِ صفویه بود که در این روز به علما صِلهی فراوان بدهد؛ یعنی ضمن اینکه مردم پذیرایی مفصل میشدند، شاه صفویه نیز به علما احترام فراوانی میگذاشتند. به هر حال روز عید غدیر فرا رسید و شاه عباس طبق رسم حکومتی به همه علما گفت به من فرصتی دهید و تقاضایی کنید تا نیازی از شما را برآورده کنم. وقتی نوبت به مرحوم فاضل تونی) رسید ایشان از پذیرش صله امتناع کردند. با توجه به اینکه صلهدادن قانون حکومتی بود و شاه عباس نیز اصرار میکرد، اما در نتیجه از شاه عباس اصرار و از جناب فاضل تونی) انکار میشد. بالآخره مرحوم فاضل تونی) گفتند تقاضای من این است که شاه ما را بر اسبی سوار کنند و افسار اسب را بگیرند و دور شهر اصفهان بچرخیم. این توافق در روز عید غدیر حاصل شد و در همان روز این اتفاق افتاد و شاه صفوی افسار اسب علامه فاضل تونی) را گرفتند و دور شهر اصفهان چرخیدند. مردمِ تازهِ مسلمانشدهی آن دیار وقتی دیدند شاه چنین تعظیم و تکریمی را از جناب فاضل تونی) میکند بسیار تعجب کردند. در تاریخ نقل است که دو یا سه ماه بعد شاه عباس صفوی به آن مدرسه سر زدند و دیدند که مدرسه پر از طلبه است. جناب آقای فاضل تونی) به شاه عباس گفتند دلیل این بود که امراء و حکما تا به حال به این بحثها توجه نمیکردند اما وقتی شما توجه کردید، مردم نیز توجه کردند.
برخی این حرفها را چهارصد سال پیش میفهمیدند و میدانستند که اگر حاکمان رفتاری را انجام دهند، بر روی اخلاق مردم تأثیر میگذارد ولی متأسفانه ظاهراً در زمان ما برخی هنوز متوجه نیستند که وقتی حکام به مسیر غلطی میروند در واقع اخلاق جامعه را به سمت انحراف میبرند. غرضم این بود که تدابیر علما برای گسترش هویت شیعی را توضیح دهم. آن زمان مانند الآن نبود که فضا باز شده باشد؛ یک زمان یک عالم برای جذب طلاب باید چنین طراحیهایی را انجام میداد. به هر حال مجموعه داستانهای دوره صفویه و فعالیتهای علما منجر به این شد که هویت شیعی به فرهنگی در ایران تبدیل شود. ما از این دوره به انتقال هویت شیعه به ایران تعبیر میکنیم؛ یعنی دورهای که آغاز آن هجرتهای زمان امیرالمؤمنین% است که در اثر این هجرتها برخی از مناطق شیعه میشوند. مهمترین خاندانی هم که در تاریخ هجرت کرد، خاندان اشعریهاست که علت شیعهشدن مردم قم میباشند. خاندان طالبیها نیز خاندان مهمی هستند. نقطه عطف دوره اول یعنی دوره انتقال هویت شیعه هجرت امام رضا% و نقطه ختم دوره اول نیز حکومت مبارک صفویه است. بنابراین اولین دوره ما دوره انتقال هویت شیعی است. این دوره داستان و نقلهای تاریخی بسیاری دارد و در این دوره هویت شیعی به صورت کامل به مردم منتقل شد.
بعد از حکومت صفویه - که این حکومت حدود 250 سال طول کشیده است - از زمان صدور بیانیه دشت مُغان [دوره دوم شروع شد.] اگر شما متن بیانیه نادرشاه در دشت مغان را بخوانید، میبینید که در آنجا گفته است عزادارای ممنوع شود. یکی از کارهای نادرشاه در اوایل کار این بود که به حوزههای علمیه اصفهان و نجف فشار شدیدی آورد تا علما قضیه را برگردانند. در واقع بعد از حکومت مبارک صفویه جریانی شروع به بازگردان دوره قبل نمود. - من پیشنهاد میکنم بیانیه دشت مغان را مطالعه کنید. این بیانیه در مجموعه مکتوباتِ بحثهای تاریخی الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت آمده است و میتوانید آن را در جاهای دیگر نیز پیدا کنید. - بیانیه دشت مغان عرض بنده را بسیار گویا توضیح میدهد. بعد از انتقال هویت شیعه در ایران جریانهایی به صورت آشکار شروع به برگرداندن قضیه به بهانههای مختلف کردند. عید غدیر، عزاداری امام حسین% و دیگر مظاهر هویت شیعه را به چالش کشیدند. بنده از دوره دوم که آغاز آن بیانیه دشت مغان است به دوره تثبیت هویت شیعه در ایران تعبیر کردهام؛ در این دوره دائماً جریانهایی برنامهریزی کردند تا قضیه را برگردانند و در طرف دیگر نیز علما با کمک عدهای از مؤمنین دائماً برنامهریزی کردند تا هویت شیعی حفظ شود. شما این داستان را در زمان حکومتهای مختلف به انحاء مختلف میبینید. این داستان در دوره قاجاریه و پهلوی بسیار جدی تکرار شده است. در این دو دوره مسأله کشف حجاب، اصلاحات اراضی، حذف قسم به قرآن در مناسبات و اقدامات فراوان دیگری را میبینید که همه آنها برای مقابله با هویت شیعه بود. در دوران پهلوی بحث حذف زبان فارسی مطرح شد. یعنی به تقلید از آتاترک و دیگران زبان رسمی ملت ایران از زبان فارسی تغییر پیدا کند. در واقع یک طراحی بود برای اینکه ارتباط نسلهای آینده ایران با هویت قبل خودشان قطع گردد. اینها مبارزات علما بود که صورت دادند گرچه آیتالله بروجردی) در اوایل مطرحشدن این بحث، [به عنوان] مرجعِ اعلم نبودند اما به خوبی وارد شده و دخالت کردند. بازخوانی مبارزات آیتالله بروجردی) یکی از بخشهایش مربوط به همین مبارزه برای تثبیت زبان و خط فارسی است. پس ویژگی اصلی این دوره آنست که ایران شیعه است و طراحیها[ی دشمنان] برای بازگرداندن روند حرکت ملت ایران به قبل شکل میگیرد. لذا مبارزاتی که علما صورت دادند مبارزاتی است که منجر شد به تثبیت هویت شیعه شده است. - حالا چون موضوع بحث بنده چیز دیگری است همه اینها را کوتاه عرض میکنم. ما با اخویمان چندین سال است مشغولیم و بیشتر از تعداد علمایی که در کتاب الذریعه آمده ما در طول این تاریخ علمایی را شناسایی کردهایم و داریم اینها را مکتوب و منتشر میکنیم که زحمت اصلی را هم ایشان (برادرم) میکِشند که شاخصه اصلی این علما مبارزه برای باقیماندن اساس هویت شیعی است. - علمایی که شهید شدند، تبعید شدند، بزرگانی که فلک شدند، شلاق خوردند و زندانی شدند؛ اما گاهی بر سر یک حکم خدا با یک پادشاه درمیافتادند تا آن حکم عوض نشود. این تاریخِ پرعظمت حتماً باید بازخوانی شود، اینها شناسنامههای تاریخی ما هستند که ما الان و امروز به اینجا رسیدیم. به هر حال این دوره دوم - همانطور که عرض کردم - از بیانیه دشت مغان شروع میشود و با طراحیهای حکومت پهلوی خصوصاً پهلوی دوم به اتمام میرسد. با شکست طراحیهای پهلوی دوم – که از تمام طراحیهای تاریخی انجامشده سختتر بود؛ به علت اینکه به صورت نرم به سمت تغییر هویت رفتند – دوره سوم آغاز میگردد. آغاز دوره سوم که دوره انقلاب اسلامی است - و حالا ما در ظرف این دوره بحث میکنیم و تغییر نظام برنامهریزی هم در این دوره معنا میشود - دوره تکامل هویت شیعه در ایران محسوب میشود. دورهای که اختیارات اداره جامعه برای اولین بار به دست مؤمنین هست؛ مؤمنین برای اولین بار به رهبری فقهای شیعه پس از آنهمه مرارتهای تاریخی، اختیارات حکومتی را به دست گرفتند و قرار است از این اختیار استفاده شود نه برای تثبیت بلکه برای آنکه هویت شیعی به بالاترین ظرفیتی که برای فقهای ما ممکن است در ایران جا بیافتد. در حال حاضر با اینکه ایران شیعه است و همه این دورههای تاریخی را هم گذراندهایم، بسیاری از احکام حیاتبخش اسلام حتی مورد شناسایی و مورد شناخت جامعه ما نیست و درک روشنی از آنها برای جامعه ما وجود ندارد؛ با اینکه علمای اسلام تحت مدیریت معصومین( خیلی زحمت کشیدهاند که کار به اینجا رسیده است. پس از این اختیارات قرار است استفاده کنیم تا هویت شیعه را در ایران تکمیل کنیم. یک بحثی ممکن است مطرح شود و بنده مایلم این بحث را با صراحت خدمت شما عرض کنم که اساساً داستان الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت به چه چیزی برمیگردد؟ ریشهاش کجاست؟ ریشهاش تحقق کامل اسلام است. یعنی این مسأله ما را به بحث الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت رسانده است. در واقع ما مایلیم از اختیارات تاریخیای که در دست مؤمنین قرار گرفته است به نحو حداکثری استفاده کرده و فهم فقهای خودمان از اسلام را پیاده کنیم. در مورد اجرای فهم معصومین( از اسلام هم باید بدانیم که چنین رخدادی در ظهور حضرت بقیه الله. اتفاق میافتد؛ فعلاً قصد داریم فهم همین فقهایی که داریم را مورد استفاده قرار داده تا بتوانیم اسلام ناب را به صورت حداکثری پیاده کنیم. بنابراین انگیزه بندهی طلبه از اینکه تا به حال حدود چندهزار جلسه پیرامون الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت گذاشتهایم - و نسبت به آن کاری که در آینده انجام میدهیم به فضل الهی هیچ نیست، زیرا چنددههزار جلسه دیگر باید برگزار کنیم - این است که میخواهیم از این فرصت تاریخی استفاده کنیم. برادران و خواهران گرامی! در این دوره، اختیارات در دست مؤمنین است. باید از این اختیارات استفاده حداکثری کرد تا هویت شیعی و اسلام ناب را در همه ابعاد خود پیاده کنیم. این اصل داستان است. حال در مورد اینکه هویت شیعی و اسلامی چگونه باید در جامعه ما پیاده شود دو قرائت وجود دارد: یک قرائت منجر به اثبات بحث الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت نمیشود. قرائت اول چیست؟ این است که کسانی فکر میکنند – در جلسات بعد عرض خواهم کرد که منشأ این فکر کجاست – که اگر هویت اسلامی را با ابعادش تبیین و تبلیغ کردند، این منجر به اجرای هویت اسلامی میشود. یعنی یک بحث غلط منشأ فکرشان است که اکتفای به تبلیغ کار را تمام میکند. مثلاً پدر و مادرها در دهه محرم و در دیگر مناسبتهای مذهبی بنشینند در مورد اسلام با فرزندانشان صحبت کنند. - نمیدانم این معنا را شما هم مثل بنده درک میکنید یا نه - عمده کارهای مذهبیای که در کشور ما صورت میگیرد اکتفای به تبلیغ، تبیین نظری و کارهای توصیفی است. حالا یا توصیف بر مبنای روایات یا بر مبنای نگاههای فلسفی است. به هر حال ما رفتهایم به این سمت که یکسره تبیین را پررنگتر میکنیم؛ یعنی برای محققکردن اسلام به تبلیغ اکتفا میکنیم. این یک نگاه است. حال اگر این نگاه درست باشد ما دیگر نیازی به الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت نداریم. یعنی اگر ما در گزاره بنیادی ذهنمان به این نتیجه رسیدیم که برای جا انداختن و پیادهکردن اسلام، تبلیغِ به تنهایی کفایت میکند، اگر اینگونه معتقد شدیم میگوییم این دورهای هم که حکومت اسلامی بر سر کار هست، یک فرصت استثنائی برای تبلیغ است. بنده همیشه در جلسات گفتم مثلاً زمان حکومت پهلوی با اینکه مرحوم آقای بروجردی) اقتدار زیادی داشتند و یک مرجع واحد بودند، در زمان ایشان رادیوی سراسری ایران منبرهای آقای فلسفی) را در ماه رمضان پخش میکرد. بعد هم که آقای فلسفی) وارد نقد بهائیت شدند همان منبرها هم قطع شد. یعنی قبلاً علمای ما وقتی میخواستند تبلیغ کنند هزار مرارت داشتند؛ حالا این عالِمی که تبلیغ را مبنای کار خودش قرار داده قطعاً دوره جمهوری اسلامی را یک دوره خاص برای خود میداند. دورهای که حتی به او اجازه میدهند شبکه ماهوارهای هم راه بیاندازد؛ شبکههای صدا و سیما که تقریباً در اختیار آقایان علما است. این فرصت تاریخی در اختیار هیچیک از انبیاء هم نبوده است. آقایان به همهجای ایران راحت میتوانند سفر کنند، به همه ادارات و سازمانها میتوانند بروند و از همه شبکهها میتوانند استفاده کنند؛ عالِمی که محور کار خودش را تبلیغ قرار میدهد حتماً قدر این حکومت را میداند. شما شنیدهاید که برخی از علمای ما میفرمایند تضعیف جمهوری اسلامی حرام است. علتش این است که – بنده با بعضی از اعاظم علما مباحثه کردهام – به صراحت میگویند: ما در دوره جمهوری اسلامی به دلیل حکومت یک فقیه فرصت تبلیغی استثنائی پیدا کردهایم که در هیچ دوره تاریخیای نبوده است. لذا کسانی که به شکل سنتی فکر میکنند و اکتفای به تبلیغ را راه تحقق اسلام میدانند حتی معتقد به حکومت جمهوری اسلامی هم هستند، ولی حکومت جمهوری اسلامی را از چه باب قبول میکنند؟ از باب اینکه این حکومت شرایط را برای تبلیغ فراهم آمادهتر کرده است. یکی از فضلای حوزه علمیه قم فرمودند: از در و دیوار جمهوری اسلامی احکام و معارف میبارد. پیداست این عالم بصیر این فرصت تاریخی را مغتنم میشمارد و از این فرصت استفاده میکند. با همه این مباحث آن سؤال کماکان باقی است که اگر ما به تبلیغ اکتفا کردیم آن هویت شیعی محقق میشود یا نمیشود؟ از همینرو یک جریان دومی وارد بحث شدند و گفتهاند اکتفای به تبلیغ منجر به تحقق هویت اسلامی به نحو تام در جامعه نمیشود. این جریان دوم – که بحثشان به الگو ختم میشود - خلاصه حرفش این است که میگویند بیش از تبیین و تبلیغ، نظم و نظامات اجتماعی اخلاقساز و اعتقاداتساز هستند. یعنی اینکه مردم در چه نظمی زندگی میکنند غیر از آنکه زندگی مردم را مدیریت میکند این نظم اخلاق و اعتقادات هم میسازد. بنده در جلسات همیشه عرض کردهام: چه دلیلی وجود دارد امیرالمؤمنین% بفرمایند: «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِم» بالاخره این حدیث صحیحالسند در مجموعه معارف ما وجود دارد. حضرت% میفرمایند مردم بیش از آنکه شبیه پدر و مادرشان باشند، به حاکمانشان شباهت دارند. پدر و مادرها از انعقاد نطفه تا آموزشهای اولیه و تقریباً تمام طول حیات فرزندشان را مدیریت میکنند. این امر مشخصی است. با اینکه امراء چنین ابزار مدیریتی و چنین سطوح اختیاری را در اختیار ندارند، ولی تأثیرشان بر مردم بیش از پدر و مادر است. امراء چگونه چنین قدرتی پیدا میکنند؟ چگونه به فرصت تأثیرگذاری تا این حد دست مییابند؟ تنها چیزی که به دست امراء است نظم اجتماعی است. از مفهوم این روایت ما میتوانیم برداشت کنیم که تأثیر نظم اجتماعی حتی روی اخلاق و اعتقادات بیشتر از تأثیرات پدر و مادر است. یعنی حاکمان که دیگر اختیاری ندارند، غیر از نظم اجتماعی چیز دیگری در دستشان نیست. این حدیث، حدیثی فنیای در بیان و اثبات جریان دوم است. یعنی ما چرا میگوییم اکتفای به تبلیغ کفایت نمیکند؟ یک علتش این است که اثر نظم اجتماعی بر روی اخلاق و اعتقادات بسیار بیشتر است.
حالا موضوع این بحث ما در روزهای اول – به نظرم شاید ده روز طول بکشد – این است که در این جلسات نشان داده خواهد شد چگونه نظم اجتماعی اخلاق میسازد. این از اول بحث که نظم اجتماعیِ مبتنی بر توسعه چگونه اخلاق، اعتقادات و حتی وجدان اجتماعی را میسازد و ما اگر این نظم را به همین روالی که هست نگهداریم حتی با وجود صدها منبر اخلاقی، مردم بین حرفهایی که ما در تبلیغ میزنیم و اعتقادات تحمیلشدهی از ناحیه نظم موجود تعارض میبینند. این همه حرف ماست. بنده اولین باری است که چنین قصدی کردهام، انشاءالله خدای متعال توفیق دهد این قصد محقق گردد – گرچه قصدش هم عبادت است – در ده پانزده روز بشکافیم و نشان دهیم که نظمی که سازمان مدیریت و برنامهریزی در روابط بینالملل، در مدیریت شهری و در حوزههای مختلف دیگر حاکم میکند، اینها چگونه اخلاقها را تغییر میدهند. اینکه واضح شد به نظرم ذهن مخاطب ما برای فهم الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت کاملاً آمادگی پیدا میکند. آنوقت مابقی جلسات – که انشاءالله بخش عمده جلسات است و بنده از خدا میخواهم تا پایان روز چهلم ادامه پیدا کند – حدود سیروز هم بنده راجع به نظم مبتنی بر الگو بحث میکنم که الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت چطور میخواهد این نظم مدرن را در نظم اسلامی منحل کند. نقاط شروع آن کجاست؟ ما باید کدام نقاط را دست بزنیم؟ پس عمده بحث ما هم در واقع به این سمت میرود که نظم مطلوب مبتنی بر الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت را تبیین کند. در واقع برنامهریزی نیز متکفل همین امر است. کار برنامهریزی تعریف نظم در بخشهای مختلف است. شما از اصطلاح برنامهریزی در خانه استفاده می کنید، در وزارتخانه نیز استفاده می کنید در برنامه ششم نیز که جامع ترین برنامههاست استفاده میکنید. مثلاً در خانه میگویید خانه بیبرنامه بود یعنی نظم مشخصی نبود. کار برنامه در همه جا، ایجاد نظم است. پس در ابتدا باید بحث کنیم که دو نظم متصور است، آنگاه کل داستان الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت شفاف میشود. ولی پیش از آنکه بنده وارد این بحث شوم باید گفت دغدغه ما از اینکه نظم مدرن را نمیپذیریم و هیچ گاه نخواهیم پذیرفت و به سمت تغییر این نظم نیز خواهیم رفت، آن است که نظامات اجتماعی بیشترین تأثیر را بر روی اخلاق و اعتقادات دارند. جناب آقای نوبخت و دوستان جریان توسعهگرا از ما توقع نداشته باشند که از بحث الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت کوتاه بیاییم. در این دو دهه که ما بر فهم و نقد و جایگزین نظام برنامهریزی موجود استوار بودهایم زیاد به بنده پیغام دادهاند که بالأخره معنای طلبگی چیست؟! راجع به تعطیل شدن این مباحث به ما توصیههایی کردهاند که طلبگی به چه معناست؟ طلبگی به معنای بیان معارف است، یا دخالت در کارهای سیاسی؟! میخواهند القا کنند که ما نباید در کارهای سیاسی دخالت کنیم.
بنده خاطره ای را نقل کنم که شنیدنی است برای کسانی که الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت را دنبال میکنند، آنقدر آن نگاه غلط سنتی به صورت سنگین حاکم بود، سالهایی که بنده در شهر بروجرد مستقر بودم – در دوره پژوهش که ما تلاش علمی میکردیم تا مسأله الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت و تمدنسازی را فهم کنیم - کاری که میکردم این بود که در مناسبتهای مذهبی ابعاد اجتماعی آن مناسبت مانند عید غدیر را به تبع مرحوم فاضل تونی )و شیخ بهایی )و علمایی که کارکرد حکومتی این احکام را متوجه بودند بحث میکردم. ما نیز مانند یک طلبه کوچک وارد بحث میشدیم که مثلاً عید غدیر یعنی مسأله حکومت؛ یادم میآید که در یکی از این مناسبتها بعد از منبر یک پیرمرد آمد و به من گفت: حاج آقا بحثهای شما خیلی خوب بود ولی ای کاش کمی راجع به اسلام هم صحبت میکردید! یعنی تبدیل به وجدان و ارتکاز شده است که برخی فکر میکنند اسلام یک چیزی است و ایجاد نظمهای اجتماعی چیز دیگری است. خدا رحمت کند امام خمینی عظیم الشأن را که با حکمت و ابهت و مدیریتی که در ایشان بود، این راه را باز کردند وگرنه هنوز رگههای این تفکر سنتی در جامعه رواج داشت. نمونهاش در سازمان مدیریت و برنامهریزی خودمان که آنها حاضرند بنده را به عنوان امام جماعت دعوت کنند. - بنده در بسیاری از این وزارتخانهها به صورت مهمان، امام جماعت شدهایم و در مناسبتها برایشان صحبت کنیم - اما مانند همین مردی که در مثال خدمتتان عرض کردم کماکان قدیمی فکر میکنند. فکر میکنند که اگر یک طلبهای راجع به نظم اجتماعی صحبت کرد، خلاف اسلام رفتار کرده است. شما خیلی متعجب نشوید که تابلوی سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور را یدک میکِشند؛ آنها واقعاً قدیمی فکر میکنند! یک فکر کهنهای وجود دارد که متأسفانه در سایر نهادهای دیگر نیز کم و بیش رایج است. هنوز متوجه نشدهاند که انقلابِ امام خمینی ) به منظور بازتعریف نظم اجتماعی بوده است. به صورت ساده، موضوع این است که ما میخواهیم هویت شیعی را با استفاده از اختیارات حکومتیِ بی نظیرِ دوره انقلاب اسلامی به صورت کامل در ایران محقق کنیم. بارها عرض کردهایم که تحقق کامل فهم فقها در این مورد معنای دیگر زمینهسازی ظهور است. البته به محض اینکه راجع به تحقق کامل اسلام صحبت میشود، برخی به اشتباه موضوع را با تحقق کامل اسلام در عصر حضرت ولی عصر. مقایسه میکنند. البته در جلسات آخر هم راجع به دوره ظهور و مدیریت حضرت. نیز صحبت خواهیم کرد که این مقایسهی اشتباه پیش نیاید. پس به طور خلاصه دورهای داریم به نام دوره تکمیل هویت شیعه و دوره زمینهسازی ظهور که مهمترین نقطه تمایز این دوره آن است که ما دارای اختیارات اجتماعی هستیم، یعنی میتوانیم نظم اجتماعی را بازتعریف کنیم.
پس باید بحث کنیم که آیا نظمهای اجتماعی موجود نسبت به هویت شیعی مضر هستند یا نه؟ اگر اثبات شد که نظام برنامهریزی کشور و برنامه ششم کشور ضد هویت شیعی عمل میکنند، پس باید این نوع از برنامهریزی تغییر کند و به سمت نظم مبتنی بر الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت و نظم جایگزین برویم. در نتیجه جامعه ما و بخصوص نظام کارشناسی به این لحاظ در یک جهل مضمن به سر میبرد. دستگاه کارشناسی کشور و نظام برنامهریزی کشور – که بسیاری از آنها متدین و مؤمن هستند - نسبت بین ایمان و اخلاق با نظم اجتماعی را درک نمیکنند و این مسأله بسیار مهمی است و ما این کار را یک کار طلبگی تلقی میکنیم.
از آقای نوبخت و دوستانشان هم خواهش میکنیم که پیغام ندهند که ما به کار طلبگی مشغول باشیم زیرا این کار - که حفظ هویت شیعی است - یک کار طلبگی است. اما یک بحث موضوع شناسی فنی وجود دارد که حفظ هویت شیعه از طریق اکتفا به تبلیغ ممکن نیست و باید به سمت تغییر نظامات اجتماعی رفت تا این امکان ایجاد گردد. این بحث، تمام موضوع الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت است.
انشاءالله به فضل الهی فردا وارد اصل بحث خواهیم شد. بنده همانطور که وعده دادم، چالشهای نظام برنامهریزی کشور، نقطه آغاز بحث خواهد بود و از توضیحاتی که امروز داده شد، کاملاً واضح شد که مهمترین چالش نظام برنامهریزی کشور آن است که واقعیتها را نمیفهمد و یا آن را مکتوم و مخفی مینماید. یکی از این واقعیتها نسبت بین نظم اجتماعی با اخلاق و اعتقادات جامعه است. دوستان نیز به گونهای دوره را طراحی نمودهاند که مباحث این دوره تفصیلی به دست کارشناسان حوزه برنامهریزی برسد. توصیه بنده این است که کارشناسان سازمان مدیریت و برنامهریزی به خصوص عزیزانی که جزء قدیمیهای حوزه برنامهریزی محسوب میشوند به قسمت اول این دوره و عرایض ما توجه کنند. آنها معتقد به این معارف هستند و در مناسبت های مذهبی حضور مستمر دارند اما همانگونه که عرض کردم، جهلی در این وسط حاکم است. جهلی که بین نسبت نظم اجتماعی با اخلاق و اعتقادات وجود دارد. حالا انشاءلله این جلسات و مباحثات کمک کند تا اثر نظم اجتماعی در اخلاق مردم واضح شود. آن موقع دیگر کاملاً واضح خواهد شد که نیاز به یک خانه تکانی و تغییر جدی در نظام برنامهریزی خواهیم داشت.
خلاصه بحث این جلسه آن شد که اولاً نباید در حوزه نظم اجتماعی به سمت تبعیت از کفار برویم زیرا در اینصورت همه چیز به سمت قبل باز میگردد. به دوران پیش از انقلاب، به دوره تثبیت هویت شیعه؛ حرکتِ معکوس خواهیم کرد. ثانیاً این دوره تاریخی طی شده باید بازخوانی شود، سه دوره تاریخی؛ 1. دوره انتقال هویت شیعه به ایران، 2. دوره تثبیت هویت شیعه در ایران و 3.دوره تکمیل هویت شیعه در ایران. این بازخوانی بسیار مهم است. مبتنی بر این تحلیل، هم اکنون در دوره تکمیل هویت شیعه در ایران هستیم. برخی از نخبگان اختیاراتی که انقلاب اسلامی ایجاد کرده است را صرفاً برای گسترش تبلیغ هویت دینی استفاده میکنند که به نظر ما در نهایت، این تلاش منجر به ارتقا اخلاق در جامعه نخواهد شد و جامعه به سکولاریزه شدن پیش خواهد رفت. هم اکنون نیز این چالش قابل مشاهده است، با اینکه در سطح جامعه، برگزاری مناسبتهای مذهبی کاملاً ارتقا یافته است، نمیتوانیم به صورت صریح بگوییم که سطح فهم از معارف اهل بیت (نیز ارتقا یافته است. در همین شهر تهران که مراسم محرم را به صورت بسیار مناسب برگزار می کند چهل و دو درصد طلاق وجود دارد. جامعه دچار دریافتهای سطحی از دین شده است. این موضوعات باید مورد توجه جریان فهم سنتی از اسلام قرار گیرد. با اینکه دائماً راجع به خانواده و ازدواج صحبت میشود اما سال به سال هم طلاق در حال افزایش پیدا کردن است. باید این موضوع را تحلیل کرد.
راهکار دیگر این است که از اختیارات حکومت اسلامی برای بازتعریف نظم اجتماعی استفاده شود. این خلاصه بحثی است که به صورت تفصیلی در این دوره توضیح داده خواهد شد. در ابتدای این دوره به تبیین نظم اجتماعی موجود و آثار آن بر اخلاق اجتماعی را توضیح خواهیم کرد و در ادامه - که اصل این دوره نیز است - نظام اسلامی را به طور مبسوط شرح خواهیم داد.
وصلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد$
پرسش و پاسخ:یکی از حضار: ....... آیا فکر نمیکنید که خود شما نیز صرفاً به تبیین و توصیف الگو میپردازید در حالی که به نظر بنده اتفاقاً مبتنی بر این استدلال شما الگو هم از یک نقطهای شروع و یک جریان عملیاتی را اجرا میکند و صرف توصیف نیست. نه اینکه بخواهید منکر جنبهی توصیف و یا وصف شویم، خیر بلکه عملاً باید این اتفاق بیفتد. نکته دوم هم اینکه معتقد هستم الگو نیازمند یک مدل است، چیزی که در کشور کمتر راجع به آن کمتر کار شده است و یا اینکه اگر هم عرضه شده است در واقع ماهیت مدل ندارد. حتی به نظر بنده در تعریف الگو به یک یکپارچگی و تجمیع دست پیدا نکردهایم بنابراین بنده معتقدم که این نقد شما به مسیر و راهی که خود شما در پیشگرفتهاید نیز وارد است، یعنی خود شما نیز تنها به صورت توصیفی جلو میروید در حالی که عملاً نباید اینگونه باشد. نه اینکه هیچکس نباید به این توصیف ورود پیدا کند بلکه به عنوان فردی که سالهاست در این زمینه تلاش میکنید، دقیقاً همان نقدی را که وارد میکنید، بر خود شما نیز وارد است.
استاد کشوری: بله، به محضر شما عرض کنم که بین تبلیغ به معنای موجود و آن کاری که ما انجام میدهیم یک تفاوتی وجود دارد و آن هم عبارت از مفهوم «نظام مقایسه» است. ببینید، به هر حال ما با اصل مسأله تبیین مخالفتی نداریم اما با اکتفا به آن مخالف هستیم. این یک فرق است که جریان موجود به این کار اکتفا کرده است. فرق دوم هم اینکه در ماهیت تبیین که الگو آن را انجام میدهد یک مفهومی به اسم نظام مقایسه نهفته است که البته با این توضیحات مختصری هم که بنده ارائه دادم، مشخص میشود. مثلاً فرض بفرمایید که در ده روز اول به فضل الهی به شرح نظم مدرن میپردازید و سپس در روزهای پس از آن نظمِ مبتنی بر فکر اسلامی را شرح خواهید داد. دقت بفرمایید که پایهی آن ایجاد مقایسه است. خُب اگر اولاً به تبیین اکتفا شود و ثانیاً در ماهیت آن نظام مقایسه اصل قرار نگیرد [از نظر ما این کار غلط است].
شاید در این منبرهای ماه محرم شنیده باشید که یکی از کارهایی که معاویه انجام میداد این بود که در شهر شام ایمان را به مردم میآموخت اما هرگز اجازه تبیین کفر و شرک را نمیداد. فلسفه این کار هم این بود که اگر مفهوم کفر و شرک تبیین میشد مردم متوجه افعاال، رفتار و دستورات شرکآمیز و کفرآمیز حکومت معاویه میشدند. قرآن میفرماید: «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»، معاویه غی آن را بحث نمیکرد و تنها رشد را بحث میکرد. پس اگر تبیین به سمت ایجاد نظام مقایسه رفت و برای مثال بین نظم موجود و نظم مطلوب مقایسه انجام داد، یعنی دو راه در مقابل مردم وجود دارد، در این صورت این کار آغاز نظامسازی است نه فقط تبیین صرف. به دلیل اینکه به بحث از راه خود در مقابل راه موجود میپردازد. پس خیلی با تبیین موضوع متفاوت است زیرا در آن نظام مقایسه وجود دارد.
در مورد آن فرق اول نیز اینگونه نیست که ما تنها به تبیین بپردازیم، همین الان پیشنهادهای ما در مجلس شورای اسلامی مطرح است. بنده همیشه عرض کردهام که در اولین مصاف بین جریان الگوی پیشرفت اسلامی و جریان توسعه غربی بر سر مسأله برنامهی ششم، آن برنامه با چالش جدی روبرو شد. پس ببینید تبیین تنها نبود. این چالش آن به چه شکل است؟ خُب سال 1394 که برنامه ششم بکلی رد شد و این اولین بار بود که این اتفاق میافتاد. یعنی در هفتاد سال گذشته اصلاً سابقه نداشته است که یک برنامهی توسعهای تصویب نشود. تنها در مورد برنامهی چهارم یکبار این مسأله را داشتیم که به دلیل نوشته نشدن برنامهی پنجم توسط دولت وقت برنامهی چهارم تمدید شد. امسال نیز که برنامه ششم تصویب شد اطلاع دارید که چه اتفاقی افتاد؟ بالأخره در این رفت و آمدهای برنامهی ششم که بین دولت و مجلس و دستگاههای مختلف نظام اتفاق افتاد، آقای لاریجانی به رهبر معظم انقلاب یک نامهای نوشتند با این مفهوم که نمایندگان مجلس این برنامه ششم را تصویب نخواهند کرد مگر اینکه یا خود دولت و یا نمایندگان مجلس در آن تغییر ایجاد کنند. بعد آن نامه هم به دفتر رئیس جمهور پاراف شد و در نتیجه نمایندگان هم به شرطی به کلیت برنامهی ششم رأی دادهاند که دستشان در تغییرات باز باشد. پس بنابراین در ظاهر کلیات برنامهی ششم را تصویب شده میبینیم ولی در باطن این پیشبینی وجود دارد که برنامه ششم بین 100 تا 200 ماده خواهد داشت درحالی که لایحهی دولت تنها 35 ماده بوده است، یعنی 160 یا 170 حکم به آن اضافه شده است. یعنی در اولین مصافی که در حوزهی برنامهریزی ایجاد شد مجموع شرایط به گونهای مدیریت شد که اکنون برنامه ششم به شکلی که نظام برنامهریزی توسعهگرا میخواهد تصویب نخواهد شد. این مسأله اتفاق افتاده است. پس بنابراین اکتفاء به تبلیغ هم نبوده است. هماکنون هم در خصوص سند توسعهای شهر مشهد نیز این اتفاق در حال تکرار است، یعنی نمونهسازی دوم الگوی پیشرفت در بحث مدیریت شهری است که آن را در جلسات بعد خدمت شما عرض خواهیم کرد. بله فرمایش شما فنی است ما الحمدلله به آن توجه کردیم و إنشاءلله فردا بحث را ادامه خواهیم داد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد