به گزارش پایگاه 598، آفتاب 25 محرم هنوز طلوع نکرده بود که با شهادت سیدالساجدین(ع) به دست ولیدبن عبدالملک غروب کرد و عاشقان را در غم از دست دادن اسوه حلم و تقوا در دریای ماتم فرو برد.
چه کسی فراموش میکند خطبه غرای امام عارفان را که کاخ یزید را به لرزه درآورد، «من فرزند محمد مصطفی(ص)، فرزند علی مرتضی(س)، فرزند فاطمه زهرا(س) هستم»، چه خطبهای توفندهتر از اینکه سد محکم امویان را شکست و سیل اشکهای مردم به سوی کاخ یزدی سرازیر شد، یزید دستور اذان داد، الله اکبر، اشهد ان محمد رسول الله(ص) سیدالساجدین(ع) صدایش بر آسمان بلند شد که محمدی که گواهی بر فرستاده پروردگارش میدهید جد من است.
چه بیپروا پرده از غاصبان کوردل برداشت، چه مبلغی اینگونه توان رسوایی و سیه رویی خاندان بنی امیه را داشت، زبانها در برابر خطبهات قاصر است، چشمها در برابر نورانیت و ابهتت سر به زمین میافکنند.
پردهای جلوی چشمانشان را گرفته بود و توان مشاهده حقیقت را نداشتند، خود را به خواب زده بودند تا در کاخهایشان به اندک ثانیهای در آسایش باشند.
این پاداش خاندان رسول خدا(ص) بود، اگر پیامبر میدانست با اهل بیتش(ع) این چنین میکنند، چهها میکرد، امانات خود را به دست امتی سپرده بود تا پس از شهادت حسینش(ع) که دربارهاش فرموده بود «حسین منی و انا من حسین»، غل و زنجیر بر دست و پای سجادش(ع) بیفکنند و اسارت را برای تسکین درد و غمهایش به او هدیه کنند.
بر کدام تخت پادشاهی نشستهاید که با دمی برقرار است و با قطع آن فرومیریزد، این تخت که بر نفسی استوار است، تکیهگاه یزدیان بر خاندان پاک رسول خدا(ص) است.
این مردمان آیه «قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی» را فراموش کردهاند که اجر و پاداش پیامبر(ص) را با غل و زنجیر و شکنجه بر اهل بیتش پرداخت میکنند.
شام را چه سرنوشتی شومتر از اینکه محبت اهل بیت(ع) پیامبر(ص) از دل آنها رخت بسته بود، زمانی که کوفیان با خاندان رسول خدا(ص) چنین کردند، چه انتظاری از شامیان میتوان داشت، شام در خواب خود فرو برو، دیگر برای شناخت «قربی» دیر شده، اندکی دیگر خورشید زین العابدین(ع) غروب میکند و بقیع منتظر طلوعی دیگر...
=====================
یادداشت از ایمنالسادات موسوینژاد