به گزارش
وبلاگستان پایگاه 598 وبلاگ
مردان کوهستان در آخرین مطلب خود نوشت: وقتی خبر عروج سردار اسلام حاج احمد سوداگر مشاهده کردم باورم نمی شد که ایشان از میانمان رفته است.
آخر؛ اولین بار که در موردش شنیده بودم در کتاب جاده سربی بود کتابی که یک روزه خواندمش آنقدر خاطراتش برایم جذاب وآموزنده بود که تصمیم گرفتم بروم از زبان خودش خاطراتش را بشنوم و همین هم شد یک روز در لانه جاسوسی برای دوستان آمده بود از جنگ صبحت می کرد.
وقتی صحبتش تماش آمدم بیرون ودیدم دورش راگرفته اند و نمی شود اینطور با ایشان صحبت کنم تصمیم گرفتم زمانی می خواهد سوار ماشینش شود با او صحبت کنم هنگام سوار شدن به ایشان گفتم امکان دارد همراه شما سوار شوم وسوالاتم را بپرسم؟
ایشان موافقت کرد و تا مصلی همراهشان رفتم و تا آنجا سوال می کردم وایشان جواب می داد تا اینکه گفت بقیه سوالات رو چند روز دیگر بیا دفتر بشینیم جواب بدهم.
چند سال گذشت تا اینکه جلسات بسیار تداوم پیدا کرد و تا امروز که خبر این عروجش را مشاهده کردم.
انشاء الله روحش شاد.