به گزارش پایگاه 598، بیش از 8 ماه از روز اجرای برجام میگذرد و به اعتراف دولتمردان دستاورد و
عایدی آن برای کشور «تقریبا هیچ» بوده است. واکنش دولت به بدعهدیهای طرف
غربی و در راس آنها آمریکا نیز در نوع خود جالب و قابل تامل است. آقای
روحانی پس از سخنرانی اخیر خود در مجمع عمومی سازمان ملل در جمع خبرنگاران
در این خصوص گفت: «با وجود دیپلماسی فشردهای که به دستیابی به توافق بین
ایران و قدرتهای جهان، از جمله آمریکا منجر شد، زمانی که صحبت از پایبندی
به توافق است، آمریکا نمره خیلی درخشانی نمیگیرد.» ایشان پس از بازگشت از
نیویورک گفت؛ آمریکاییها قول دادهاند روند اجرای برجام را اصلاح و به
تعهدات خود عمل کنند و البته ایشان توضیح ندادند که این قول را چه کسی داده
و آمریکاییها دقیقاً قرار است چه کاری در این زمینه انجام دهند.
خوشبینی دولت درباره قول واشنگتن مبنی بر اصلاح روند اجرای برجام و عمل به
تعهدات خود در این زمینه در حالی است که مقامات مختلف آمریکا - از جان کری
گرفته تا وزیر انرژی آمریکا و سخنگوی وزارت خارجه این کشور و ...- طی همین
چند روز در اظهاراتی جداگانه و البته روشن و صریح تاکید کردهاند؛ آمریکا
به همه تعهدات خود در برجام عمل کرده است. پیام و معنای این موضع
آمریکاییها واضح است؛ سقف عایدی ایران از برجام همان تقریبا هیچ است و
نباید انتظار بیشتری از آن داشته باشد!
یکی از سوالاتی که در دوران
مذاکرات هستهای نیز مطرح بود آن بود که در ذهن تصمیمسازان و تصمیمگیران
کاخ سفید چه میگذرد. آیا آنها حاضرند امتیاز دندانگیر و ملموسی بدهند و
چماق تحریم را کنار بگذارند؟ عدهای معتقد بودند آمریکاییها برای تقویت
جناحی که آن را میانهرو میخوانند حاضر به دادن برخی امتیازات هستند. برخی
مواضع چهرهها و دولتمردان آمریکا نیز به تقویت این گمانه کمک میکند. جان
برنان رئیس سازمان سیا حدود دو ماه پیش در نشست شورای روابط خارجی آمریکا
گفت: «من امیدوارم با افزایش نفوذ و قدرتگیری برخی از عناصر مدرنتر در
داخل دولت ایران، شاهد این باشیم که ایران به سمت پیوستن دوباره به جامعه
ملل حرکت کند و به وظایف و تعهداتش عمل کند.» مروری بر مواضع و عملکرد برخی
از دولتمردان کشورمان نشان میدهد، آنان نیز چنین نگاهی داشته و معتقدند
در صورت بروز برخی رفتارها و مواضع، آمریکاییها نرمش نشان داده و
امتیازاتی را به آنها خواهند داد. اما این نگاه تا چه حد واقعبینانه و
درست است؟ پاسخ به این سوال نیاز به فهم سیاست کلان و راهبردی واشنگتن در
قبال جمهوری اسلامی دارد. سیاستی که سنگ بنایی مستحکم داشته و فارغ از آمد و
شد دولتها و اختلافات دو حزب دموکرات و جمهوریخواه است.
سوزان
مالونی، عضو ارشد مرکز سیاست خاورمیانه اندیشکده بروکینگز که به زبان فارسی
نیز مسلط بوده و وی را میتوان از تصمیمسازان برجسته در مورد مسائل ایران
دانست، چندی پیش در جلسه استماع سنای آمریکا تصویری دقیق و روشن از این
سیاست ترسیم کرده و میگوید؛ «از زمان تسخیر سفارتخانه آمریکا در تهران در
سال 1979، هر یک از رؤسای جمهور آمریکا جهت استفاده از اهرم اقتصادی - هم
به عنوان مجازات و هم به عنوان مشوق- به عنوان مؤلفهای محوری در راهبردی
برای برخورد با چالشهای ناشی از ایران انقلابی تلاش کرده است. چارچوب
سیاست آمریکا در ساعات اولیه پس از به گروگان گرفته شدن کارکنان سفارتخانه
تعیین شد.
همان گونه که یک مقام بلندپایه سابق وزارت امور خارجه آمریکا
به خاطر میآورد، تقریبا به محض آغاز گفتوگوهای سیاسی [در روز پس از
تسخیر سفارتخانه[، اعضاء تیم بحران هم در کاخ سفید و هم در وزارت امور
خارجه آمریکا بر یک راهبرد دو سویه متمرکز شدند. هدف «گشایش درهای مذاکره»
در عین حال، «افزایش هزینه ایران در ارتباط با نگهداشتن گروگانها» بود.از
آن زمان به بعد، فرمول آمریکا برای تأثیرگذاری بر ایران از طریق ترکیب
فشار و تشویق به صورتی بنیادی دست نخورده باقی ماند و هر یک از دولتهای
آمریکا - هم جمهوریخواه و هم دموکرات- از همین الگو پیروی کردند و از
تحریمها و دیگر انواع فشارهای اقتصادی و در عین حال، آزمودن گفتگوهای
دیپلماتیک و تعامل مستقیم با دولت ایران استفاده کردند.
بسته به شرایط و
شیوه ریاست جمهوری، اقدامات متفاوتی انجام میگرفت اما طرح کلی سیاست
آمریکا در قبال ایران طی سی و هفتسال گذشته به صورت قابل توجهی ثابت بوده
است.»
همانگونه که مالونی به شکلی ظریف به این قضیه اشاره میکند، فشار
اقتصادی نقش چماق و «گشایش درهای مذاکره» نقش هویج را در این معادله بازی
میکند. باید توجه داشت آمریکاییها هرگز «دادن امتیاز» را به عنوان مشوق
وارد این معادله نمیکنند و صرفاً «گشایش درهای مذاکره» را نوعی امتیاز
تلقی کرده و جا میزنند. نمونه بارز این ماجرا خودداری دولت جرج بوش پسر از
ورود به مذاکره با ایران بر سر پرونده هستهای بود و وقتی دولت اوباما طی
نامهای سطح بالا و رسمی آمادگی خود برای مذاکره در این زمینه را مطرح کرد،
محافل سیاسی و رسانههای این کشور طوری وانمود کردند که گویا امتیاز مهمی
به ایران داده شده است!
در ماجرای مبادله برخی زندانیان دو کشور و
استرداد 400میلیون - به همراه سود 1/3 میلیارد- دلار از داراییهای ایران
که در زمان طاغوت برای خریدهای نظامی به آمریکا داده شده بود، سیاست آمریکا
به خوبی قابل ردیابی است. آمریکاییها در این ماجرا نیز کلاهبرداری کردند و
در حالی که باید حداقل 8 الی 9 میلیارد دلار به ایران پرداخت میکردند با
کمتر از دو میلیارد پرونده را بستند اما هنوز هم در این کشور دعوای شدیدی
در جریان است که چرا همین مبلغ را پرداخت کردید! تا جایی که رابرتز
بیاوون، مشاور حقوقی وزارت امور خارجه آمریکا که در حل و فصل این موضوع
دخیل بود، گفت؛ «ما چیزی از داراییهای خودمان را از دست ندادیم و تنها بخش
نسبتا کوچکی از داراییهای آنها را بازگرداندیم!»
رویکرد و نوع ورود
دولت یازدهم به مذاکرات هستهای با استراتژی اعلامی «توافق به هر قیمت» در
دامن زدن به توهمات حریف نقشی پررنگ داشت. به طوری که وب سایت رادیو فرانسه
مهرماه سال 1392 - روزهای آغازین مذاکرات هستهای- در تحلیلی نوشت؛
«ارزیابی غرب از وضعیت کنونی دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و
مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق_ملی میبیند. بر پایه این جمع
بندی، صبوری خریدار، وضعیت فروشنده را دشوارتر و قیمت فروش را کمتر خواهد
کرد. پیشنهاد سقف زمانی 3 ماهه از سوی روحانی برای انجام معامله قطعی با
غرب، نشانه وضعیت اضطراری او است که در ژنو در هیئت فروشنده ظاهر خواهد
شد.»
برجام با همه هزینهها و خسارت هایش - برای اهل عبرت- تجربه گران
سنگی بود. آمریکاییها دست از چماق تحریم برنمی دارند و آنچه میدهند تنها
سایه هویج است. نتیجه حرکت در این مسیر خسارت بار آن میشود که وزیر اقتصاد
آلمان - به عنوان ضعیفترین حلقه سیاسی 1+5 که بیش از نیم قرن است تحت
قیمومیت نظامی آمریکا و سیاسی رژیم صهیونیستی قرار دارد- نیز برای صادرات
محصولات کشورش به ایران در خاک کشورمان شرط و شروط بگذارد و به شکل
تحقیرآمیزی در امور داخلی کشورمان دخالت کند.
در دنیایی که «هزار وعده
خوبان یکی وفا نکند»! دل بستن به وعده آمریکا و امید داشتن به چنین برجامی،
شبیه بار گذاشتن سوپ با سایه هویج است!