اما ماهيت بيشتر اين قيامها كه جنبه اعتراضي و مخالفت با اقدامات سياسي و يا اقتصادي كشور را داشت، به نادرست و با انگيزههاي خاص، تجزيهطلبانه اعلام ميشود. قيام شيخ محمدخياباني از جمله اين قيامها است. خياباني قيام خود را با هدف سامان دادن به وضعيت كشور ترتيب داد و گرچه قبل از روي كار آمدن رضاشاه، توسط دولت مركزي سركوب شد، اما بسياري در آن دوره، اين شائبه را ايجاد كردند كه قيام او نيز به مانند ساير قيامها، ماهيتي تجزيهطلبانه داشته و از اين رو با اقدامات دولت مركزي نابود شد تا يكپارچگي ايران حفظ شود. اين كه ماهيت واقعي قيام خياباني چه بود، سؤال اصلي مطلب ذيل بوده كه تلاش ميگردد با استناد به منابع موجود، به آن پاسخ داده شود.
*شرايط سياسي و اقتصادي مقارن با قيام خياباني
با آغاز جنگ جهاني اول، دولت مشروطه ايران بهرغم اعلام بيطرفي ضعيفترين دوران خود را از لحاظ سياسي و اقتصادي ميگذراند. در بعد سياسي، نيروهاي انگليس، روسيه و عثماني بدون توجه به استقلال سياسي كشور، از جنوب، شمال و غرب وارد كشور شدند. از نظر اقتصادي نيز كشور در وضعيت نامطلوبي به سر ميبرد. در اين شرايط چندين جنبش سياسي در اعتراض به وضعيت موجود شكل گرفت و قدرت مركزي را با خطر سقوط مواجه كرد. «در سيستان و بلوچستان، بلوچها، دراطراف شهرهاي خراسان تركمنها، در جنوب كشور بختياريها، خمسهها، چهار لنگهها و...هر كدام داعيه قدرت و فرمانروايي داشتند.»1
با اين حال، بسياري از اين جنبشها توسط حكومت مركزي و يا بعدها با روي كار آمدن رضاشاه سركوب گشتند. در باب اين كه ماهيت واقعي اين جنبشها چه بود، نميتوان به طور جداگانه و تفصيلي سخن راند، اما برخي از تحليلگران معتقدند كه اساس اكثر اين جنبشها تجزيهطلبانه بوده و حكومت مركزي و يا رضاشاه به عنوان منجي، توانستند كشور را از ورطه فروپاشي و تجزيهطلبي نجات دهند.
گرچه با استناد به مقاومت بسياري از مردم و رهبران آن در برابر بيگانگان و علاقه به حفظ تماميت ارضي كشور، ميتوان به واقعيت و صحت اين نظريه نقد اساسي وارد كرد؛ اما متأسفانه بسياري از اين قيامها بدون تحليل واقعي و درست در زمره جنبشهاي تجزيهطلبانه قرار گرفتهاند. قيام شيخ محمدخياباني يكي از مهمترين اين قيامها ميباشد كه در آذربايجان شكل گرفت، اما به ياغيگري و شورشگري متهم گشت. قطعاقيام خياباني با منافع و رويكرد دولت مركزي در تقابل و تعارض بود. همچنانكه مشيرالدوله(رئيسالوزراي وقت) و از طرفداران دولت، «قيام خياباني را نهضتي بر ضد مركزيت ايران ميشناخت.»2
البته اين باور بعد از روي كار آمدن رضاشاه و سركوب جنبش ميرزا كوچكخان و يا پسيان در دوره پهلوي قوت بيشتري يافت و از آنها به بدي ياد ميشد. يعني آن جنبشها و رهبرانش تجزيهطلباني معرفي شدند كه بهوسيله رضاشاه جهت حفظ وحدت سياسي كشور، سركوب شدند. اما بسياري از واقعيات تاريخي، خلاف اين ادعا را به خصوص در رابطه با قيام خياباني نشان ميدهد.
قيام شيخ محمدخياباني
قيام شيخ محمدخياباني در سال 1299 شمسي شكل گرفت. وي موفق شد چند ماه نيز اداره شهر را به طور كامل به دست گيرد. از مهمترين طرفداران وي دموكراتها بودند. اما واقعيت آن است كه خياباني بهرغم همراهي با اين حزب، مشي مبارزاتي متفاوتي با آنها داشت. دموكراتها در مبارزات خود مشي مسلحانه و نظامي را بر ساير روشها ترجيح ميدادند، در حاليكه خياباني با تكيه بر روشهاي فرهنگي و اعتقادي، با مبارزه مسلحانه مخالف بوده و اين خود يكي از دلايل مهم در رد ادعاي تجزيهطلبي خياباني است؛ زيرا وي «به جاي آنكه درصدد مسلح ساختن مردم و ايجاد يك قدرت نظامي برآيد، به تربيت معنوي مردم همت گماشته بود.»3
اهداف خياباني از شكل دادن قيام كه با استناد به رفتارهاي سياسي وي قابل تشخيص ميباشد، ماهيت واقعي جنبش او را آشكارتر ميسازد. از جمله اين اهداف ميتوان به مواردي چون مخالفت با حاكميت بيگانگان بر كشور اشاره نمود.
واضح است كه فرد يا افرادي كه داعيه شورش عليه قدرت مركزي را داشته باشند در وهله اول اقدام به ايجاد گروهي نظامي يا شبهنظامي ميكنند، زيرا نيروي نظامي اولين و مهمترين ابزار جهت كسب قدرت ميباشد. البته خياباني در آغاز جنبش اعتراضي خود دست به اسلحه برده و به مخالفت با برخي اقدامات دولت پرداخت؛ اما در جريان قيام هيچگاه مبادرت به استفاده از تجهيزات نظامي نكرد.
با چنين پيشينهاي مشخص است كه هدف خياباني از قيام، متفاوت با بسياري از جريانهاي مخالف حكومت مركزي بود. گذشته از اين، اهداف خياباني از شكل دادن قيام كه با استناد به رفتارهاي سياسي وي قابل تشخيص ميباشد، ماهيت واقعي جنبش او را آشكارتر ميسازد. از جمله اين اهداف ميتوان به مواردي چون مخالفت با حاكميت بيگانگان بر كشور اشاره نمود.
*مخالفت با حاكميت بيگانگان بر كشور
يكي از مهمترين وجوه قيام خياباني، مخالفت با حضور و حاكميت بيگانگان بر كشور بود. از مصاديق مهم اين اصل ميتوان به قرارداد 1919 وثوقالدوله اشاره كرد كه مورد اعتراض شديد خياباني قرار گرفت و تأثير زيادي در وقوع قيام او داشت.البته برخي همچون كسروي با رد اين موضوع، بر اين باور است كه خياباني و هوادارانش در برابر قرارداد ۱۹۱۹ سكوت كردند. اما بسياري از تحليلگران بر مخالفت خياباني با قرارداد وثوق صحه گذاشته و آن را عامل اصلي قيام او معرفي كردهاند.
حسين مكي معتقد است در قرارداد 1919، كه ميان ايران و انگليس به امضا رسيد، وثوقالدوله نماينده ايران، درصدد تشكيل مجلسي يكدست جهت تصويب قرارداد برآمد؛ اما دموكراتها با ورود به عرصه انتخابات توانستند شش كرسي مجلس را تصاحب نمايند. از اين رو وثوق متوجه شد كه ورود دموكراتها و در رأس آن خياباني به مجلس شوراي ملي، ميتواند بر مصوبات مجلس شوراي ملي تأثير گذارد. بنابراين تصميم به سركوب اين حزب و سران آن گرفت و اين خود مقدمهاي بر آغاز قيام بود.4
اعتراض به اين قرارداد، علاوه بر آنكه در روزنامه دموكراتها يعني «تجدد» انعكاس يافت، در كوشش عملي خياباني و هوادارنش جهت نفوذ بر مردم و تشوق آنان جهت رأي ندادن به نمايندگان طرفدار روسيه و انگليس براي حضور در مجلس هم تجلي يافت كه اين فعاليتها نيز حكايت از شدت مخالفت خياباني با مداخلات بيگانگان داشت. گذشته از اين خياباني قبل از شكلگيري قيام خود، در سال 1290 نيز اعتراض خود به مداخله روسيه و انگليس در امور داخلي كشور را نشان داده بود. در اين سال، دو كشور بدون توجه به حاكميت سياسي ايران، در اولتيماتومي 48 ساعته از ايران خواستند تا مورگان شوستر را اخراج نمايد. شوستر، كارشناسي آمريكايي بود كه جهت سامان دادن به امور اقتصادي ايران استخدام وارد كشور شده بود. برخي از اقدامات و اصلاحات اقتصادي اين فرد در تضاد با منافع دو كشور روسيه و انگليس بود و همين موضوع باعث ناخشنودي آنها و فشار بر ايران جهت اخراجش وي شده بود.
در اين شرايط خياباني در نطقهايي شديداللحن مخالفت خود با مداخله روسيه و انگليس را ابراز نمود. خياباني و حزب دموكرات در جريان توسعهطلبيهاي عثماني به خاك ايران و به خصوص آذربايجان كه به بهانههاي مختلف صورت ميگرفت، نيز فعال بوده و نقش مهمي در خنثيسازي تجاوزات ارضي عثمانيها ايفا نمود. چنانچه در جريان اين اشغالگري كه در اواخر جنگ جهاني اول رخ داد «توسط عثمانيها بازداشت و به خارج نيز تبعيد ميگردد»5 كه اين موضوع نيز دليل ديگري بر گرايشات مليگرايانه خياباني ميباشد. وي در اين سالها علاوه بر مبارزه با عثماني، عليه سياست مداخلهجويانه كشورهايي چون آلمان نيز فعال بود.
بررسي بسياري از نطقهاي اعتراضي وي در طول مبارزات سياسي به خوبي مؤيد اين موضوع يعني مخالفت و ضديت او با استبداد و مداخله بيگانگان ميباشد. چنانچه در يكي از نطقهاي منسوب به او در جريان مبارزات و در خطاب به طرفدارنش آمده است: «ياران من! ما بر ضد حكومت ارتجاعي و استبداد قيام كردهايم...»6
اين شعارها، خود دليل مهمي بر نقض ادعاي تجزيهطلبي توسط خياباني ميباشد؛ زيرا برخي معتقدند كه خياباني با تغيير نام آذربايجان به آزاديستان قصد جدايي آذربايجان از ايران را داشت؛ اما خياباني با رد اين ادعاها، هدف از جنبش خود را استقلال، آزادي، دموكراسي و مبارزه با استبداد در ايران معرفي كرده بود. او بارها در سخنان خود اعلام كرده بود كه «ما ميخواهيم اسباب زندگي آزاد و مستقل و دموكراسي ايران را فراهم بياوريم» اطلاق استقلال و دموكراسي براي ايران و نه آذربايجان، خود گوياي گرايشهاي مليگرايانه خياباني و قيام او ميباشد.
با اين حال قيام خياباني بعد از شش ماه توسط نيروهاي دولتي و در رأس آن مخبرالسلطنه، شكست خورده و فروپاشيد. در ابتدا ساختماني كه متعلق به قيام كنندگان بود توسط نيروهاي قزاق محاصره و بسياري از افراد آن كشته و يا دستگير ميشوند و بعد از آن با شناسايي محل اختفا خياباني، به محل مذكور حمله ميشود. در اين شرايط خياباني كه فاقد هر گونه تشكيلات نظامي بود، توان مقابله را از دست داده و با شكست در برابر نيروهاي دولتي، به ضرب گلوله مجروح و كشته ميشود.
با كشته شدن خياباني، نهضت وي رهبر اصلي خود را از دست ميدهد. بااينحال، اين قيام، جنبشي ضداستعماري بود كه توانست بر قرارداد استعماري 1919 و لغو آن تأثيرگذار باشد. چنانچه در جريان اين قيام، كابينه وثوق، سقوط كرده و اجراي قرارداد براي هميشه ملغي گرديد.