به گزارش پایگاه 598 به نقل از اندیشکده تبیین، جهان امروز جهان در هم تنیده با
سرعت بالای تغییرات است. بسیاری از راهبردها و اهداف کشورها در تغییرات
سریع، کهنه میشود و جریان قدرت با ماهیت چند ساحتی و سیال نظم و نظام
جهانی را به لرزه در میآورد. ابزارهای قدرت سنتی رنگ می بازند و انواع
جدیدی از قدرت و ابزار آن سربرمیآورد. نظم نوین جهانی که پس از جنگ سرد،
آمریکا را تنها ابرقدرت مسلط درنظر گرفته بود در امواج رشد افقی و عمودی
قدرت در جوامع مختلف بشری، رنگ باخته است. آمریکا یک ابرقدرت است اما مسلط
نیست و کشورهای مختلف در عرصههای مختلف، قدرت آمریکا و تسلط منطق آمریکایی
را به چالش میکشاند. چین جدی ترین رقیب منطقهای و جهانی آمریکا میباشد و
از این رو بسیاری از برنامههای آمریکا برای حفظ برتری نظام خودساختهاش
مبتنی بر رفتارها و نیات چین تعریف میشود.
چین، آمریکا و آینده نظم جهان
آمریکا پس از جنگ جهانی دوم
بنیانهای نظام مطلوب خود را تحکیم نمود. نهادها و رژیمهای اقتصادی و
نظامی- امنیتی که پس از فروپاشی شوروی تبدیل به ارکان جهانشمول شد بخشی از
این بنیانها بود. بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، عدم فروپاشی ناتو و
حضورش در نبردهای مختلف، سازمان ملل متحد و... همه محافظ نظم آمریکایی
هستند. اشغال عراق و افغانستان نیز نماد بیرونی یک نظم تک قطبی در جهان بود
که به رهبری آمریکا تشکیل شده بود اما غرق شدن آمریکا در عراق و
افغانستان، بحران اقتصادی، حمله روسیه به گرجستان، دستیابی کره شمالی به
سلاح اتمی و... همه این نمایش جهانی قدرت آمریکا را به چالش کشید. این
مسائل در کنار رشد اقتصادی و نظامی چین و بازیگری جهانی این کشور، بحران
اوکراین و سوریه، نقطه بارز عدم توانایی آمریکا برای حل بحرانهای جهانی را
نشان داد و از سوی دیگر نقش تعیینکننده کشورهای دیگر را در عرصه جهانی و
منطقهای به رخ کشید. این مسئله در کنار رشد اقتصادی و نظامی چین و بازیگری
بین المللی و همچنین شکل گیری نهادهایی چون سازمان همکاری شانگهای، بریکس،
بانک زیرساخت آسیا [1] با محوریت چین و دیگر قدرتهای نوظهور و بدون حضور آمریکا، نظمی چند قطبی را برای جهان نوید میدهد.
آمریکا نیز با توجه به تغییرات
سریع جهانی و برخی ناکامیها، اگرچه از حفظ نظم آمریکایی عدول نکرده است
اما مسئولیتپذیرکردن متحدان و پایان بخشیدن به موجسواری رایگان برخی از
متحدان و شرکای خود در نظم موجود بین المللی را پیگیری می کند.
روی هم رفته آمریکا باید به
منظور حفظ نظم جهانی لیبرال، نقشی را که این کشور از زمان جنگ جهانی دوم در
رابطه با تامین امنیت و جلوگیری از تعارضات ایفا کرده است، همچنان ایفا
کند. در این برهه زمانی که عمده بخشهای جهان عزم آمریکا را در تداوم
مشارکت جهانیاش مورد تردید قرار دادهاند، برداشتن گامهایی در جهت دادن
اطمینان مجدد به آن ها ضروری است.
از سوی دیگر امریکا برای حفظ
نظم موجود جهانی از قدرتمند شدن متحدان خود حمایت میکند چراکه هر قدر که
آنها از اقتدار بیشتری برخوردار باشند، بازداندگی حاصل از اتحاد با آنها
موثرتر خواهد بود[2].
اما در یک دهه اخیر، متأثر از قدرتیابی دولتهای توسعهگرا و بهویژه چین، نظمی که برمبنای ائتلاف طیفی از کشورها با آمریکا شکل گرفته، دچار تغییر شده و بازیگران مختلف در پی سازگاری با این تغییرات برآمدهاند.
سیاست آمریکا برای کنترل چین
همواره عناصری از سیاست مهار و تعامل را در خود پنهان داشته است. سیاست
فعلی کنترل چین را میتوان راهبرد کنترل محیطی چین از طریق تشکیل حلقه های
راهبردی کنترل در اطراف این کشور دانست و رویکرد امنیتی آمریکا در آینده
برای منطقه شرق آسیا مبتنی بر همکاری و ائتلاف با متحدان آسیایی برای
اجتناب از پرداختن هزینههای مستقیم و محول کردن آن بر دوش کشورهای منطقه
می باشد.[3] اما بازیگری چین محدود به منطقه شرق آسیا نیست و ابعادی جهانی
پیدا کرده است که مهاری جهانی میطلبد.
ژاپن، رقیب منطقهای یا ظرفیت جهانی؟
اگر ارتقای چین به عنوان قدرت
در حال ظهور، باعث شکلگیری راهبرد بازگشت به آسیا و پاسفیک از سوی اوباما
گردیده است، ژاپن کلید اصلی موفقیت این راهبرد در راستای موازنه مجدد در
منطقه به شمار میرود.
ترتیبات امنیتی و اقتصادی در
مناطق مختلف با تأثیرپذیری از نحوه توزیع قدرت در میان بازیگران شکل گرفته و
متحول میشوند. در شرق آسیا بعد از جنگ دوم جهانی، ژاپن بهعنوان
قدرتمندترین بازیگر بومی و ایالات متحده بهعنوان قدرتمندترین بازیگر
فرامنطقهای به ایفای نقش میپرداختند. این دو در همکاری با یکدیگر، نوعی
نظم مبتنی بر ائتلافهای دوجانبه شکل داده و حراست کردهاند. این دو تلاش
داشتهاند تا سایرین را در درون چنین نظمی تعریف نمایند.
ژاپن بهعنوان مهمترین رقیب
چین در منطقه، کشوری برخوردار از تجربه تاریخی بسیار منفی در روابط با پکن و
دارای اختلافات ارضی و مرزی با این کشور است. لذا ژاپن بیش از سایرین از
بازتوزیع قدرت در این منطقه به سود چین نگران است و احساس ناامنی میکند.
آمریکا نیز این فرصت را غنیمت
شمرده و از توسعه امنیتی و نظامی ژاپن استقبال میکند. احساس خطر از سوی
چین سبب شده تا ژاپن درصدد تقویت نیروی دفاعی و دریایی خود و بازسازی اتحاد
با آمریکا برآید. بر این اساس چارچوب گستردهای برای همکاری بین دو کشور
در حوزه نظامی شامل افزایش همکاری در مبارزه با تروریسم و گسترش و تقویت
توان متحدان در منطقه درنظر گرفته شد.
حمایت آمریکا از ژاپن یادآور
سیاستهای آمریکا در قبال شوروی است. هدف طرح مارشال در سال 1947 تضمین
امنیت آمریکا از طریق فراهم آوردن امکان مقابله با شوروی توسط اروپایی ها
بود. [4] به نظر میرسد امروز چین جای شوروی و ژاپن جای اروپا را گرفته
است. یعنی ژاپن به دلیل احساس خطری که از سوی چین دارد به سمت توسعه
نظامی-امنیتی کشیده می شود تا تجدید توازن در آسیا صورت بگیرد و بخشی از
هزینه مقابله آمریکا با چین بر عهده ژاپن قرار بگیرد.
ژاپن نیز رسماً این موضع را
اعلام و اعمال میکند. نخست وزیر ژاپن در مصاحبهای با روزنامه ول استریت
ژورنال گفته است که چندین کشور از ژاپن خواستهاند برای مقابله با قدرت
فزاینده چین، نقش پررنگ تری ایفا کند زیرا این نگرانی وجود دارد که چین
بخواهد با استفاده از قدرت خود، وضع موجود در منطقه را تغییر دهد.[5]
ژاپن جزئی از بلوک غرب و مدافع حفظ وضع موجود در نظام بینالمللی است. بطور کلی ژاپن با وجود قدرت اقتصادی برجستهاش، همچنان یک کشور تابع و در مدار سیاستهای امریکا و غرب محسوب میشود و نمیتوان سیاستهای خارجی این کشور را از مجموعه امریکا و غرب جدا دانست.[6] از این رو در شرایط افول نسبی آمریکا برای مهار همه جانبه چین و دیگر قدرتهای نوظهور، این شرکای آمریکا هستند که باید در کنار این کشور به حفاظت از نظم موجود بپردازند.
آمریکا به دنبال آن است تا با ایجاد توازن منطقهای، برتری خود را حفظ کرده و به عنوان قدرت موازنهگر در موارد بحرانی به مسائل جهانی ورود داشته باشد. آمریکا امروز برای مقابله با فروپاشی نظم غربی، توانایی هزینه دادن و مدیریت ندارد و این مسئله در بحران گرجستان، اوکراین، سوریه و... مشخص شد از این رو نیاز است تا مسائل جهان به ویژه مسائل منطقهای با مشارکت کشورهای مختلف حل و فصل شود. از این رو عربستان در منطقه غرب آسیا متهورانه به یمن حمله میبرد، مهار ایران به ائتلاف منطقهای به رهبری عربستان و رژیم صهیونیستی سپرده میشود و این نسخه برای کشور قدرتمندی همچون چین، ائتلافی از هند و ژاپن و دیگر کشورهای شرق آسیا را میطلبد.به همین دلیل آمریکا با جدیت به
توسعه ژاپن مینگرد. نمادهای توفیق ژاپن در این مسیر را میتوان مشاهده
کرد. آمریکا با تغییر قانون اساسی ژاپن مخالفتی نکرده است، همکاریهای
دفاعی دو کشور افزایش یافته و مهمتر از همه، ایالات متحده جزایر سنکاکو
(که در چین دیائو خوانده میشود) را صریحاً بهعنوان بخشی از سرزمین ژاپن
که زیر چتر حمایت امنیتی آمریکا قرار میگیرد، تعریف کرده و هشدار داده است
که تجاوز به این جزایر به معنای حمله به آمریکا خواهد بود. این در حالی
است که در گذشته، موضع آمریکا در قبال جزایر مبتنی بر راهبرد «ابهام
استراتژیک» بوده و این کشور از موضعگیری صریح در این باره خودداری میکرده
است.
دیگر اقدام مهم حمایتگرایانه
آمریکا در قبال اختلافات ژاپن و چین، به سخنرانی دو سال قبل وزیر دفاع این
کشور در اجلاس امنیتی شانگری لای 2014 بازمیگردد. در این اجلاس، وزیر دفاع
آمریکا با لحنی تند و بیسابقه، از رفتار نظامی چین در شرق آسیا انتقاد
کرد و آن را مهمترین عامل بیثباتی در این منطقه دانست؛ اظهاراتی که
آشکارا در راستای تأیید مواضع ژاپن بود.[7]
ژاپن سطح رقابت و مهار با چین
را به منطقه شرق آسیا محدود نکرده و این مسئله به آفریقا نیز کشیده شده است
چرا که منبع گسترش و بسط قدرت چین تنها به منطقه شرق آسیا منحصر نمیشود و
چین سرمایهگذاریهای هنگفتی را در آفریقا انجام داده است.
در کنفرانس مشترک آفریقا و ژاپن
که با عنوان کنفرانس بین المللی توسعه آفریقا (چندسالی است که تشکیل شده و
در توکیو برگزار میگردید) در نایروبی پایتخت کنیا طی روزهای 27 - 28 اوت (
6- 7 شهریور) برپا بود، اعلام شد که شرکت های ژاپنی که شمار آنها در
آفریقا به 400 عدد می رسد از سال 2011 فعالیت های تجاری خود را در این قاره
افزایش دادهاند و بر اساس توافقات جدید همکاری های تجاری و بازرگانی با
این قاره افزایش چشمگیرتری نیز خواهد داشت. شینزو آبه نخست وزیر ژاپن در
این کنفرانس به رهبران آفریقایی وعده داد که کشورش ظرف سه سال 30 میلیارد
دلار در زیرساخت های قاره آفریقا سرمایه گذاری خواهد کرد.[8]
نتیجهگیری
اختلافات ژاپن با چین زمینه را
برای کاهش هزینههای حفظ نظم آمریکایی برای ایالات متحده فراهم کرده است.
این مسئله باعث شده تا ژاپن به علاوهی سازماندهی مهار منطقهای چین و
ایجاد زمینه حضور موجه برای آمریکا، با چراغ سبز این کشور زمینهای بازی
چین در سطح بینالملل را نیز بدون رقیب نگذارد. آفریقا یک نمونه است.
حساسیت ژاپن به چین میتواند
زمینه را برای همکاریهای ایران و ژاپن فراهم نماید. حضور چین در منطقه غرب
آسیا و روابط خوب با ایران، ژاپن را برای گسترش فعالیتهای خود در این
منطقه و رقابت با چین، به تحرک و بهبود روابط با ایران سوق خواهد داد و
ایران میتواند از مزایای رقابت در شرق آسیا برای بهبود روابط خود با کره
شمالی، کره جنوبی، ژاپن، چین و حتی استرالیا بهره ببرد.
[1] برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به: مهدی اسکندری، «تصویب عضویت ایران در بانک توسعه زیرساخت آسیا و شکل گیری نظم نوین»، اندیشکده راهبردی تبیین، 8 شهریور 95.
[2] Robert Kagan, Paula J. Dobriansky, "Strengthening the liberal world order”, World Economic Forum, April 2016:
http://belfercenter.hks.harvard.edu/publication/26527/strengthening_the_liberal_world_order.html
[3] رویا خضری، جایگاه آسیا-پاسفیک در معدلات راهبردی جدید آمریکا با تاکید بر نقش ژاپن، فصلنامه سیاست خارجی، سال بیست و هفتم، شماره2، تابستان 1392، ص351.
[4] مجتبی صدریا، ژاپن، آمریکا و شرق آسیا. فصلنامه سیاست خارجی، سال بیست و دوم، شماره4، زمستان 1387، ص1065.
[5] رویا خضری، جایگاه آسیا-پاسفیک در معادلات راهبردی جدید آمریکا با تاکید بر نقش ژاپن، فصلنامه سیاست خارجی، سال بیست و هفتم، شماره2، تابستان 1392، ص363.
[6] سیاست خارجی ژاپن و نگاه به جایگاه ایران-گفتگو با احمد منتظران رئیس پیشین میز آسیا و اقیانوسیه دفتر مطالعات وزارت خارجه، مرکز بینالمللی مطالعات صلح:
yon.ir/Nv0t
[7] محسن شریعتینیا انتخاب استراتژیک ژاپن: متوازنسازی داخلی و خارجی شنبه 22 شهریور 1393 ابرار معاصر تهران:
http://www.tisri.org/default-1645.aspx
[8] http://www.irna.ir/fa/News/82205551/