به گزارش پایگاه 598 به نقل از تسنیم، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: اول، تولد طبیعی است که همه
از مادر متولد شدهاید. بعد تولد دیگر است که همه در حال تولد هستند. یعنی
در حال تکمیل شدن هستید. انسان تا چهل سالگی رشد طبیعی دارد. یعنی تولد
مییابد. بزرگ میشود. از چهل به بعد هم آثار موت پیدا میشود. چشم کم سو
میشود. انسان نمیتواند راه برود. نفسشگیر میکند. خوراک کم میشود و
انسان کم کم برای تشریف بردن آماده میشود. پس اوّل تولّد بود بعد آهسته
آهسته آثار موت پیدا شد. البته وقتی متولد میشدی مردن هم همراهت بود. هم
تولد بود هم مردن. هر دو با هم بود. بلکه ملاقات هم همراهش بود. شما را قبل
از این که ببرند، از ملاقات آورده بودند میخواستند ببرند ملاقات. این آمد
و رفت نامش این سه شد: یکی آمدن یعنی تولد. یکی رفتن. انسان را خدا آفرید
بعد به او گفت بمیر! این هم گفت چشم. اَلَستُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی (سوره
اعراف آیه 172). همین که گفتی بلی موت حاصل شد، دیگر خلاص. پرسید چه کسی
خلقت کرده است؟ گفت خدا. اَلَستُ بِرَبِّکُم آیا من ربّ تو نیستم؟ آیا خلقت
نکردهام؟ ما هم تصدیق کردیم گفتیم چرا! تاگفتیم چرا و اقرار کردیم دیگر
چیزی نداریم، مردیم.
گفتهاند هرچه میشود بشود اما جلوتر بله
را نگویید. ندیدهاید چقدر به عروس میگویند چه خبرت است، مگر شوهر قحط
است، بله را نگو! این را بیشتر به عروس میگویند. به داماد نمیگویند.
داماد آنقدر هول است که جلوتر بله را گفته است. به عروس سفارش میکنند.
بیچاره عروس. آخر هم بله را قاچاقی میگوید.
آیا دیدید که اول
پیغمبر(ص) را قبول نمیکردند؟ اگر میگفتند بله که معطلی نداشت. تازه وقتی
هم که میگویند بله، «ب» را یک دفعه میگویند «ل» را یک دفعه «ه» را هم یک
دفعه دیگر میگویند. درست نمیگویند بله. چند بار میپرسند تا بله بگوید.
انسان اینجور است. میخواهد به ملاقات خدا برود اینطور بله میگوید!
عروسها دیر بله میگویند. چند نفر دورهاش کردهاند میگویند چه خبرت است
هول نباش. این در دنیا خوب است چون دنیا جای مردن است. پس هرچه دیرتر بگوید
بله دیرتر میمیرد و خاطر جمع میگوید بله و راست راستی میمیرد. شما هم
کمی فکر کنید آن وقت بگویید بله. بگذارید قشنگ عروس شده باشید. فکر کنید،
چون در حضور او میگویید بله. اقرار میکنید که ایمان دارم. قالُوا امَنّا.
ایمان
یعنی چه؟ یعنی طرف ما هیچ خبری نیست. یعنی شما هرچه بفرمایید همان است.
این را میگویند مومن. این را میگویند ایمان. وقتی او پرسید آیا من ربِّ
شما نیستم؟ اَلَستُ بِرَبِّکُم، بنی آدم پاسخ گفت، بلی شما پروردگار ما
هستید. مومنین فوری جواب دادند گفتند تو پروردگار ما هستی. اتفاقاً ما عقب
شما میگشتیم. قالُوا امَنّا و ایمان آوردند.
کتاب طوبای محبّت جلد دوم– ص 159
مجالس حاج محمّد اسماعیل دولابی