عوامل بروز مشروطه، موضوعی است که طی سال های متمادی، بحث های مختلفی را به خود دیده است. با گذشت زمان تحلیل ها و نظرات جدیدی از ابعاد این نهضت توسط کارشناسان و تاریخ شناسان مطرح می شود. به مناسبت سالگرد انقلاب مشروطه در گفت و گویی با دکتر تکمیل همایون، تاریخ نگار، به عوامل نهضت مشروطه و بررسی آن پرداخته ایم که مشروح آن را در ادامه می خوانیم؛
*در مشروطیت ما با رهبران زیادی مواجه هستیم. آیا آنها نقش اساسی در بیداری مردم داشتند و به راستی مردم می دانستند مشروطه چیست؟
مشروطه و آنچه مردم می خواستند، به معنی دقیق کلمه ایجاد نشد. توقع مردم از مشروطه، عدالت، مساوات، حقیقت و آزادی بود. بیشتر از این در فکرشان نبود. ولی رهبران جامعه هرکدام ویژگی خود را داشتند. مثلاً بهبهانی توده مردم را با خود داشت، اما شاید بینش قوی نداشت، یا سیدمحمد طباطبایی بینش داشت اما شجاعت و شهامت کافی را نداشت. شیخ فضلالله هم دانش داشت و هم بینش. به نظر من یک شخصیت اصیل، در این جریان ستارخان بود. او نقطه ضعفی نداشت. شاید دانش آکادمیک نداشت، ولی در راه خود آدم پاکباز و موجهی بود. برخی در آن دوران دو دوزه بازی میکردند مثل سعدالدوله. یک موقع دارای لقب پدر ملت بود. اما پس از پیروزی محمدعلی شاه رئیس دولت کودتا شد!
* نظرات متفاوتی در مورد خاستگاه و زمینههای پیدایش مشروطه وجود دارد. به اعتقاد شما مهم ترین خاستگاه چیست؟
اول باید فکر کنیم که چرا مشروطه در یک دوران دیگر روی نداد. مثلاً چرا در عصر صفویه اتفاق نیفتاد. شما باید جامعه آن دوره را با جامعه این دوره مقایسه کنید. مسائلی در این جامعه جدید به وجود آمده که در جامعه قدیم نبوده و همین ها می تواند جزء عوامل مشروطه باشد. برای مثال بشر در زمان قدیم از آزادی، برابری و برادری که در انقلاب کبیر فرانسه پیدا شد آگاه نبوده است. در مشروطه، مردم ما مغرب زمین را خوب نمیشناختند و تا آن روز سلطه گری مغرب زمین به مشرق زمین را ندیده بودند. همچنین تا آن روز زیر فشار قرار نگرفته بودند.
ما در تاریخ کشورمان جنگ داشتیم، اما همیشه با همسایگان. معاملات تجاری تا آن روز با غربیان داشتیم، اما نه چندان. وقتی در اروپا انقلاب صنعتی و اجتماعی شکل گرفت آنها بازارهای ما را به تدریج تسخیر کردند و کار به جایی رسید که شمال ایران را روس و جنوب را انگلیسی ها به تسخیر خود درآوردند. در چنین شرایطی مردم اندک اندک با سخنان جدیدی آشنا شده و به نظامهای جدید حکومتی آگاهی یافتند. متوجه شدند که شاه در اروپا یک قدرت است، ولی قدرت منحصر و مستقیم نیست. آنها مجلس و پارلمان دارند. مردم ایران فکر کردند که ما هم می توانیم چنین چیزهایی داشته باشیم یا نه. بعد آنها در دین و فرهنگ خودشان ریشههای آن را پیدا کردند.
عده ای از کسانی که از اقتصاد جدید رنج می بردند، روحانیون بودند؛ به دلیل اینکه بخش ها و مراکز اسلامی زیر سلطه خارجیان رفته بود و روشنفکران به عنوان نیروهای تازه وارد در مقابل استبداد شاهی ایستادند. اصولاً نظام قانونی توسط اروپایی ها ابداع شد، از آنجا به ترکیه رفت و ترک ها نام آن را مشروطه گذاشتند. ما هم از آنها یاد گرفتیم و گفتیم نظام مشروطه. پس مشروطه یعنی همان حکومت قانونی. به هر حال روحانیون و روشنفکران مدت ها با هم بحث می کردند، مطالعه میکردند، تحصن می کردند و با این شیوه به آگاهسازی مردم کمک کردند و از مردمی ناآگاه به مرور ملتی آگاه و مشروطه خواه تربیت کردند.
* عوامل زیادی در پیدایش مشروطه نام برده شد. کفه کدام عامل سنگین است؟
ما در تاریخ و جامعهشناسی هیچگاه نمیتوانیم حرکت های اجتماعی را معلول یک علت بدانیم. اگر در انسان یک بیماری حاصل بشود به خیلی چیزها ربط مییابد. در تبیین مشروطه هر قوم و گروه با غرض خاص آن را بررسی می کنند. اگر شما بخواهید به دنبال یک عامل بروید، هیچ وقت به موفقیت نمی رسید. مجموع عواملی سبب این حرکت شده که یک سوی آن داخلی و یک سوی آن خارجی بوده است. مثلاً یک عده معتقدند که انگلیسیها مشروطه را به وجود آوردند و من نمیگویم انگلیسی ها مشروطه را به وجود آوردند، آنها در به وجود آمدن مشروطه، مثل روسها نبودند. حتما سکوت انگلیسی ها اثربخش بوده است.
حال آیا این همه اثرات بوده است؟ یعنی مردم ایران، تاریخ ایران و فرهنگ ایران، شایستگی و لیاقت این کار را نداشتهاند. اما در حالت کلی می توان دو عامل را مهم تر از بقیه برشمرد. اول استبداد، استعمار و خودرأیی دستگاه حاکم و بعد مملکت را بر باد دادن.
پس از قضایای ترکمنچای احساسات ملی جدید سیاسی در ایرانی ها به وجود آمد. از طرفی اقتصاد شکست خورده ایران، بازار ایران را در حال شکست اقتصادی جهان قرار داد. روحانیت هم به دلیل اینکه قدرت خودش را از زمان صفویه از دست داده بود با پیروزی در دو جریان زیر، بار دیگر به عرصه اجتماعی و سیاسی ایران بازگشت. اول در دوره قاجاریه در قضیه گریبایدوف و دیگر قیام تنباکو.
با برنده شدن، اندک اندک طلب بیشتری از حکومت کرد. از طرفی توده های مردم نیز به این قشر علاقه مند بودند. بازاری ها هم اغلب طرفدار روحانیت بودند. در واقع خرج روحانیت در مذهب شیعه توسط بازار تامین میشد. حالا بازار شکست خورده از لحاظ اقتصادی روحانیت را به دفاع از بازار فرا خواند. همان طور که بازار در دفاع از روحانیت برخاست و این دو با هم گره می خورند. روشنفکران هم با ورود به عرصه سیاسی ایران خواستار تغییرات بنیادین در نظام حکومتی بودند. در واقع تمامی اینها را می توان یک مجموعه عوامل در پیدایش مشروطه نامید.
* آیا تاثیر روحانیت در این مجموعه طوری بود که حرف اول را بزند؟
خیلی از اوقات روحانیون با روشنفکران جلسه میگذاشتند و در این جلسات گروهی، گروه دیگر را متقاعد میکرد که کاری را انجام دهد یا نه. حتی گاهی اوقات بازاریهای روشنفکری یافت می شدند که طرفدار روشنفکران بودند. اینها هم در ابتدا با هم همکاری می کردند، اما سرانجام نتوانستند یکپارچه بمانند. اگر از من بپرسید شکست مشروطیت در چه بود، می گویم یقیناً عامل خارجی نبود. انگلیسیها و روس ها سعی میکردند مشروطیت در ایران به معنی واقعی شکل نگیرد. یعنی قوه مجریه را همواره تقویت می کردند. اما خود مردم با یکدیگر به توافق نمی رسیدند. در واقع ما به جز مواقع بسیار کوتاه هیچ گاه مشروطه به معنای آنچه در قانون اساسی است، نداشتیم.
*در بحث آسیب شناسی شکست مشروطه به نظر شما علت های اصلی شکست چه بود؟
مشروطه یک نظام دموکراتیک بود که مردم ما با آن نظام آشنایی نداشتند. نیروهایی که در جامعه حکومت می کردند بار دیگر با نام مشروطه حکمرانی کردند. برای مثال مشروطیت علیه عین الدوله آغاز شد که صدراعظم ایران بود اما او در دوران مشروطه نخست وزیر می شود. یعنی همان رجال بار دیگر سر جایشان قرار می گیرند و نمی توانند خواسته های مشروطه را عملی سازند.
از این رو ما می بینیم که مشروطه خواهان به جان هم می افتند. در مجلس اول قرارداد ۱۹۰۷ را تحمیل می کنند که ایران به دست خارجیان افتاد. در مجلس دوم اولتیماتوم می دهند. در مجلس سوم احزاب را درست می کنند که به جان همدیگر می افتند. در مجلس چهارم و پنجم جنگ روی می دهد. از مجلس ششم تا سیزدهم فاتحه مشروطه خوانده می شود. تا زمانی که دکتر مصدق در مجلس چهاردهم روی کار می آید. در مجلس پانزدهم هم می خواستند آن را از بین ببرند. در مجلس شانزدهم نفت ملی می شود و اما در مجلس هفدهم جلوی انتخابات دکتر مصدق را می گیرند. و مجلس از طرف مردم (رفراندوم) منحل می شود. از مجلس هجدهم تا بیست و چهارم هم مجلس فرمایشی است. ناگفته نماند در دوره ناصرالدین شاه، مشیرالدوله (سپهسالار) تشکیل مجلس شورای دولتی را مطرح می کند. در واقع افراد متخصص در رشته های گوناگون گردهم می آمدند تا برای مملکت تصمیمگیری کنند.
* مثل مجلس سنا؟
نه! مجلس سنا باز هم تا حدی انتخابی است. اما این کار هم مطلوب نیفتاد. چون قوه مجریه باز با فلان آدم مخالفت می کرد. در واقع مجلس شورای ملی ما، مجلسی دولت ساخته بود.
* صف بندی های مشروطیت چگونه بود؟
در کل یک عده تندرو بودند و برخی معتدل و یک صف بندی هم جبهه دینی بود و صف بندی دیگر جبهه غیردینی. البته در تمامی نوشته های مشروطیت حالت ضددینی بسیار اندک به چشم می خورد. نوشته های غیردینی بوده اما ضددینی نبوده است. یک عده هم تحت تاثیر اندیشه های خارجی بودند. آنها یا از قفقاز آمده که سوسیال دموکرات بودند یا از پاریس و لندن اندیشه گرفته بودند.
* عوامل انحراف جنبش مشروطه چه بود؟
دخالت خارجی ها به خصوص انگلستان و روسیه و در دوران بعد از جنگ جهانی دوم آمریکایی ها. همچنین قوه مجریه (شخص شاه) و در یک دوره ارتش.
* علت اختلاف بین علما را چه بود؟
برخی از آنها می دانستند مشروطه چیست. برخی در مشروطه جایگاهی پیدا نکردند و مشروطه خواهان غرب زده هم به آنها بهانه دادند. برخی دیگر از روحانیون معتقد بودند اگر علما وارد سیاست بشوند ممکن است به دیانت لطمه وارد آید. پس معتقد بودند روحانیون باید کنار بکشند و به کار دین خودشان بپردازند.
* دغدغه اصلی شیخ فضل الله در خواست مشروطه مشروعه چه بود؟
او می ترسید یکسری قوانین در مملکت حاکم شود که ضداسلام باشد.
* شهادت شیخ فضل الله چه تاثیری بر روند جنبش داشت؟
علما را ناراحت کرد. حتی آنهایی که با او مخالف بودند بسیار ناراحت شدند. در واقع علما بعد از شهادت شیخ فضل الله بریدند. آنها حتی مدرس را تنها گذاشتند. اگر شرح حال مدرس را مطالعه کنید متوجه می شوید که چقدر گلایه از علما دارد. او را در پهنه مبارزه تنها گذاشته بودند.
* چه عبرتی میتوان از مشروطه گرفت؟
شناخت واقعی مشروطه. باید بدانیم جمهوریت برای چیست و جلوگیری کنیم از قدرت گیری کانون های خاص در دل جمهوری.