به گزارش پایگاه 598 به نقل از نسيم، "استفن هيونيس"، خبرنگار خبرگزاري فرانسه در گزارشي ميداني نوشت: شايد فصل بارندگي باشد اما دشت بيآب و علفي كه زير پاي من است، سرزميني پر از گرد و غبار، خشك و قهوهاي است كه با تارهاي عنكبوت به خطوط آهن و پياده روها متصل شده است.
اين سومين بازديد من از اين منطقه است و باز هم نميتوانم آب چنداني در اينجا ببينم. اين مسئله احساس ناخوشايند اما آشنايي به من ميدهد. تعجب ميكنم، مردم چطور ميتوانند در اين آب و هواي خشن زنده بمانند؟
من به اينجا آمدهام تا از آخرين فاجعهاي كه در پايتخت ايالت بورنو در نيجريه اتفاق افتاده است، گزارش تهيه كنم. اينجا در سواحل شمالي رودخانه فصلي "نگادا" قرار دارد و به لحاظ تاريخي، يك مركز بزرگ تجاري، درست در جنوب صحراي بزرگ آفريقا است كه قرنهاي زيادي با معاملهگران، رهبران مذهبي و سنتي، و سپس از حدود يك قرن پيش، با استعمارگران مبارزه كرده است.
در چند سال اخير، با تولد بوكوحرام، به بدنامي اين منطقه افزوده است. شورشيان اين گروه از سال 2009، شمال شرق نيجريه را ويران كرده و از طريق مرزها به كامرون، چاد و نيجر، سرازير شدند.
خبرگزاري فرانسه، از زمان آغاز شورش در اين منطقه، حملات وحشتناك و بيامان به مساجد، كليساها، فروشگاهها و ايستگاههاي اتوبوس، بمبگذاريهاي انتحاري و حمله به روستاهاي دورافتاده را پوشش داده است. در 18 ماه اخير، ارتش نيجريه با كمك همسايگانش، قلمروي خود را از شورشيان پس گرفت و موجب تضعيف اين گروه افراطي شد.
اما اين مسئله بهبودي در وضعيت مردمي كه در اينجا زندگي ميكنند، ايجاد نكرد. اين گزارش، تنها راهي براي به تصوير كشيدن گرسنگي آنها (گاهي اوقات تا حد مرگ) است.
در هفتههاي اخير، يكي ديگر از ابعاد تكان دهنده جنگ، يعني كمبود شديد مواد غذايي نمايان شده است. اين بدان معناست كه صدها نفر از مردم اين منطقه (به ويژه كودكان) از سوءتغذيه شديد رنج ميبرند.
اردوگاههاي آوارگان داخلي كه بدترين موارد سوءتغذيه در آنجا گزارش شده است، بدون كمك ارتش قابل دسترسي نيستند. بنابراين ما تصميم گرفتيم به يكي از اردوگاههاي اسكان غيررسمي در «مونا»، واقع در حومه «مايدوگوري»، جايي كه يونيسف، صندوق كودكان سازمان ملل متحد يك كلينيك تغذيهاي راهاندازي كرده است، حركت كنيم.
پيش از رفتن به جايي مثل «مونا»، من هميشه سعي كردهام كه بهترين راه براي به تصوير كشيدن وضعيت موجود به صادقانهترين شيوه ممكن را پيدا كنم؛ درحاليكه لطمهاي به انسانيت افراد وارد نشود.
تماشاي درد و رنج مردم و اينكه عملا قادر به ايجاد تغيير در شرايط فعلي آنها نيستم، هرگز كار سادهاي نبوده است.
نخستين توصيف من از شهر "مونا"، سرزميني گرد و فرو رفته مملو از گرد و غبار خشك است. اينجا شبيه به يك تكه زمين لميزرع عاري از هرگونه علف و پوشش گياهي است. چادرها به صورت گروهي، زير آفتاب سوزان و بر روي زمين برپا شدهاند.
هوا به قدري گرم است كه در ابتدا حتي به مردم توجه نميكنيد. به هر طرف كه نگاه ميكنيد، سراب حاصل از گرما را ميبينيد و مردم در پس زمينه و محيط اطراف به صورت مبهم ديده ميشوند.
اين اردوگاه در حال حاضر محل اسكان نزديك به 16 هزار نفر است كه هر روز بر اين تعداد افزوده ميشود. شما عملا ميتوانيد طعم نااميدي را در اينجا بچشيد. اينجا از غذا و سايه خبري نيست.
مگسها در گرماي خشك در جستجوي اندكي رطوبت هستند و با نشستن بر روي چشمان و دهان زنان و كودكان، آنها را به ستوه آوردهاند. اما اين كودكان به قدري ضعيف هستند كه توان دور كردن آنها را ندارند.
زنان در مناطق اطراف، برگ درختان بائوباب جمع ميكنند تا با آنها سوپ درست كنند. مردان نيز علف و شاخهها را جمعآوري ميكنند تا چادرهاي موقتي خود را بسازند. زنده ماندن در چنين شرايطي اصلا كار آساني نيست.
حتي چند راس دامي كه در اينجا وجود دارد، در شرايط بدي به سر ميبرند. آنها اساسا مردهاند و چيزي جز پارهاي پوست و تكهاي استخوان از آنها باقي نمانده است. اين در حالي است كه مگسها از جراحات و زخمهاي آنها تغذيه ميكنند.
تعداد مردان در اينجا كم است. زنان و كودكان با سطل يا هر ظرف ديگري در اطراف دو چاه آب موجود در اردوگاه تجمع كردهاند تا آب آشاميدني ارزشمند جمعآوري كنند.
بيشتر ساعت روز، خورشيد به طور مستقيم از بالا ميتابد و تا اواسط روز، احساس ميكنيد كه مغزتان در داخل جمجمه سرخ شده است. نور خورشيد را ميتوان به "نور سفيد هستهاي" توصيف كرد.
بيشتر مهاجراني كه در اطراف من هستند، از خشونت شورشيان به اينجا گريختهاند. آنها خانهها، مزارع، جوامع و تمام چيزهايي كه يك زندگي را ميسازد، رها كرده و بدون هيچ يك از اينها و تنها با لباسهايي كه بر تن داشتند، به اينجا آمدهاند.
سوپ برگ درخت، حتي در كنار بستههاي غذايي مقوي سازمانهاي امداد به اين بيچارگان، اصلا جايگزين خوبي براي وعدههاي غذايي معمول برنج، مرغ و سبزيجات به شمار نميرود.
شرايط در كلينيك، به طور قطع كافي نيست. ساختمان اين كلينيك به خودي خود، بيقاعده و غيررسمي است و مانند ديگر چادرها از شاخهها و ني ساخته شده و فاقد آب لوله كشي است. در اينجا فقط چند ميز و نيمكت وجود دارد و يك پارچه برزنت كه كف زمين را پوشانده است.
در خارج از چادر يونيسف، زنان با لباسهاي رنگي در كنار كودكان خود (از نوزادان تازه متولد شده تا پسربچهها و دختربچههايي 7 يا 8 ساله) در صفهايي ايستادهاند تا توسط كادر پزشكي مورد ارزيابي قرار گيرند و در صورت لزوم از بستههاي تغذيهاي مكمل دريافت كنند.
آنچه بيش از هرچيزي در مورد سوء تغذيه شديد، نظر مرا به خود جلب ميكند، تغيير شكلهايي است كه در نتيجه آن به وجود ميآيد. در اين حالت، سر نسبت به بدن بسيار بزرگتر شده و تغييرات زاويهاي در اسكلت بدن نمايان ميشود. استخوانها از زير پوست بيرون ميزنند و تقريبا آن را سوراخ ميكنند.
يك نوزاد 6ماهه كه من از او عكس گرفتم، تقريبا 2 كيلوگرم وزن داشت (كه از بسياري از نوزادان سالم تازه متولد شده، سبكتر است).
يكي ديگر از موارد آزاردهنده، نگاه كردن به چشمان كودكان با سوءتغذيه شديد است (براق و كنجكاو، آميخته با سردرگمي و اضطراب).
من در ابتدا عصباني شدم. از خود پرسيدم كه مردم جهان چطور اجازه ميدهند چنين چيزي اتفاق بيافتد؟ اينها كودكان معصوم و بيگناه هستند.
سپس احساسي مانند گريستن به من دست داد. اما گريه كمكي نميكرد يا چيزي را تغيير نميداد. تنها كاري كه ميتوانم انجام دهم، ثبت اين شرايط به صادقانهترين و واقعيترين شكل ممكن است.
در حال حاضر بخشي از عزت اين مردم به واسطه شرايط سخت و دشوار از آنها گرفته شده است. مردم با مراقب از خود، حتي در محيطهاي خشن و خصمانه، احساس غرور ميكنند. پيش از اين، آنها در مزارع خود كشاورزي ميكردند و كودكان خود را تغذيه ميكردند. بوكو حرام داراييهاي آنها را تصاحب كرد. اين مردم اكنون به كمك ديگران محتاج هستند.
هشدار واضح بود: امسال به تنهايي 250 هزار كودك زير سن 5 سال با خطر ابتلا سوءتغذيه شديد در اين كشور مواجه هستند و در صورتي كه اقدامي براي بهبود اين شرايط صورت نگيرد، احتمال مرگ 50 هزار كودك وجود دارد.
افرادي كه عكسها را مشاهده كردهاند، عكسالعملهاي متفاوتي داشتند. برخي ميگويند، اين عكسها به طرز وحشتناكي غمانگيز هستند؛ برخي ديگر سوال ميكند كه چرا دولت نيجريه كمك نميكند؛ عدهاي از اين عكسها جوك ميسازند و برخي نيز آنها را تكذيب ميكنند.
ابراز همدردي بسيار زياد است اما واقعيت تلخ همچنان باقي است: كودكان با گرسنگي و مرگ دست و پنجه نرم ميكنند.
اينجا نيجريه، لاگوس و آبوجا نيست كه بازرگانان آن را به عنوان كشوري كه بزرگترين اقتصاد آفريقا است، به رخ بكشند.
نيجريه شامل «مايدوگوري»، منطقهاي جنگ زده است كه پس از سالها ناآرامي، وضعيت وخيمي پيدا كرده است. شايد بوكوحرام فعلا بيرون رانده شده باشد اما عواقب ناخوشايند شورش تازه شروع شده است.
اين گزارش در مورد تروريستها، قلمرو و يا حتي مذهب نيست، اين در مورد زندگي انسانها است.
من به اين نتيجه رسيدهام كه موضوع بچههاي گرسنه، يك كليشه به نظر ميرسد. ما پيش از اين نيز در آفريقا شاهد تمام اين مسائل بودهايم. اما آنها هنوز هم گرسنه هستند و اين كودكان هنوز هم وجود دارند.
در حال حاضر 50 هزار كودك (معادل ظرفيت يك استاديوم متوسط فوتبال) با احتمال مرگ مواجه هستند اما تقريبا همه سكوت كردهاند. فاجعه انساني ديگري در برابر چشمان ما در حال وقوع است و واكنش مردم دنيا به اين موضوع بسيار كند و آهسته است. هشتگها الان كجا هستند؟