سرویس فرهنگی نقد رسانه پایگاه 598 - "اختاپوس" (با نام قبلی پیشونی سفید) را می توان گامی بلند به جلو در سینمای کودک دانست. طراحی قوی و غیر مصنوعی صحنه، داستان گیرا و جذاب، گریم سنگین و کامل، جلوه های ویژه به روز، استفاده از بازیگران سرشناسی نظیر امین حیایی، امین زندگانی و گوهر خیراندیش و نیز جاسازی خنده آور ابزار مدرن در زندگی قدیمی، مانند اجاق گاز در کلبه جنگلی، بیسیم برای ارتباط، موتور دونفره برای جابجایی در جنگل و... فیلم را به آثار کودکی که بزرگان نیز از تماشای آن لذت می برند، مبدل کرده.
داستان فیلم، نسخه تغییر یافته از همان داستان مادر بزرگها، یعنی دختری است که به بخاطر ظلم نامادری، فریب جادوگر را می خورد و به امید "شهر آرزوها" برای کار سنگین به قلعه او می رود. منتها با این تغییر که این بار، دختربچه از ظلم "پدرش" فرار می کند که گویا تلاش نویسنده برای به روزتر کردن داستان بوده، در شرایطی که نامادری دیگر وجود ندارد. اینکه "در سینمای کودک، آیا می بایست اقدامی جهت تربیت والدین هم انجام دهیم یا نه؟" بحثی کارشناسی است که مثل همیشه، بدلیل نداشتن هیچ متولی در سینما و صدا و سیما، باید بین فیلم ساز و ناقد صورت بگیرد.
در مباحث روانشناسی کودک ژان پیاژه، بر نکته ای تأکید می شود و آن اینکه پدر برای بچه اوج قدرت، شکست ناپذیر و قادر مطلق است و طبق ادبیات دینی، تا حدود 7 سالگی مظهر این صفات الهی برای اوست. لذا هرگاه کودک به مشکلی برمی خورد یا با کسی دعوایش می شود، می گوید "میرم بابامو میارما" زیرا پدر برای او مظهر توانایی مطلق است و تصوری از کاری که او نتواند بکند ندارد و درست به همین دلیل است که بچه باور "خدا هرکاری می تواند بکند" را به راحتی می پذیرد. لذا بدترین صحنه برای کودک، صحنه "عجز پدر" و وجود قدرتهایی قوی تر از او می باشد. چنین صحنه هایی با ایجاد تردید نسبت به مطلق بودن پدر، نه تنها احساس ترس از بی پناهی و در امنیت نبودن را برای بچه به بار می آورد، بلکه باور اطلاق قدرت الهی را نیز برای کودک دشوار می کند.
اما نویسنده به دلیل فقدان تخصص در روانشناسی رشد، این اشتباه را مجدداً تکرار کرده است. در چند سکانس، وقتی شخصیت ناجی دخترک به او می گوید: «از خدا کمک بخواه»، دخترک جواب می دهد: «من دیگه دوسش ندارم؛ اون به من کمک نمی کنه». اگرچه نویسنده با به موفقیت رساندن نهایی دخترک قصد دارد اشتباه بودن حرف او را اثبات کند، اما توجه ندارد که این روش القای پیام، ویژه بزرگسالان است نه کودکان. توضیح آنکه برای القای پیام به بزرگسالان، می بایست از غیرمستقیم ترین راه ها استفاده کرد؛ اگر کسی بتواند با موسیقی فیلم، نحوه چینش دکور یا تعلیق های فرعی پیامش را به مخاطب منتقل کند، موفق، و اگر پیام فیلم را بر روی دیالوگ ها یا نریشن ها[1] سوار کند، ناموفق بوده.
اما در سینمای کودک، قضیه دقیقاً بالعکس است؛ در این سینما پیام هرچه مستقیم تر باشد، درکش برای کودک راحت تر است واز درک پیام های غیر مستقیم، تقریباً عاجز است. لذا پیامی که در دیالوگ به او منتقل شده، هیچگاه نمی تواند در داستان فیلم برایش نفی شود و نهایتاً شبهه «چرا خدا کمک نمیکنه؟» در ذهن او باقی خواهد ماند.
نیز اشتباه دوم نویسنده در مقوله تربیت، این است که کودک را با افکار متضاد مواجه می کند که روش تربیت لیبرال فلسفی غرب است. در عالم پلورال[2] غربی، چون هیچ فکر حق غالبی وجود ندارد، در تربیت فکری کودک به جای القای باورهای صحیح، او را آماده ی سنجش و مقایسه بین افکار متضادی که در آینده با آنها آشنا می شود می کنند. لذا در کتابهای "فلسفه برای کودکان" شاهد مواجهه کودک با افکار متضاد و رها کردن او برای تصمیم گیری خودش هستیم. اما در تربیت دینی، در سنین کودکی پایه های اصلی اعتقادی کودک به او القاء شده و از سنین نوجوانی بر روی قدرت تحلیل او کار می شود. اشتباه نویسنده این است که شبهه ای که برای جوان و گاهی نوجوان پیش می آید، یعنی «چرا خدا کمکم نکرد؟» را برای کودک طرح می کند و تنها موجب آشفتگی و شبهه ناکی ذهنی او می شود. کودک تا سنین 7 سالگی، می بایست تا جای ممکن در محیط استریل رشد یابد؛ زیرا هر اتفاق و حرفی، آنچنان اثر پایداری در او می گذارد که تا آخر عمر هم به هیچ وجه قابل حذف نیست.
مسأله دیگری که از مقوله تربیت اخلاقی و اعتقادی خارج بوده و داخل در مقوله تربیت شرعی است، همان مسأله قدیمی، تکراری و حل نشده "موسیقی و رقص" است. بحث از این مطلب که رقص غیر از زن و شوهر، مقوله ای حرام بوده و موسیقی نیز مسأله ایست که می بایست تا حد ممکن با او مأنوس نشد، از حوصله این یادداشت خارج است. چنانچه پذیرفته باشیم رقاصی و مطربی چیز خوبی برای بزرگسالان نیست، این سوال طرح می شود که اگر کودک را با این آیتم ها بزرگ کردیم، آیا می توان انتظار دوری از آنها را در سنین جوانی از او داشت؟ اگر کودک را که قدرت تمییز بین موسیقی حرام و حلال و رقص و حرکات موزون را ندارد، با موسیقی ولو حلال و رقص های سنتی رشد دادیم، آیا در جوانی می توان از او انتظار داشت رقص و موسیقی را چیز بدی بداند؟
و نهایتاً مسأله شرعی "خوانندگی زن در قامت بچه" که هنوز موفق به حل آن نشدیم. از برنامه رنگین کمان تا فیلم های موزیکالی که برای کودکان می سازیم، زنی جوان به به جای کودک داستان به خوانندگی می پردازد و با این حرف که "این در قامت کودک است" یا "برای کودک می خواند و کودک که تکلیف نشده" آن را توجیه می کنند. اولاً نمی دانیم از کجای شرع استنباط شده که اگر چهره زن را نبینیم، می توانیم خوانندگی اش را گوش دهیم؟! اگر اینگونه بود که نوارهای هایده و گوگوش و... نیز باید حلال اعلام می شد! ثانیاً نمی دانیم آیا آقایان و خانم های فیلمساز، به تکنولوژی خاصی دست یافته اند که بتوانند صدای خواننده زن را فقط به گوش کودک برسانند و والدینش که با او به تماشا می پردازند، آن صدا را نشنوند؟! والله اعلم
اما سیاسی ترین و متأسفانه، بی ادبانه ترین قسمت فیلم، لُغُزی است که سید جواد هاشمی به رییس جمهور می اندازد. از ابتدای فیلم، نظیر پینوکیو، دو شخصیت گرگ و روباه حضور دارند که سعی در دزدیدن دخترک دارند. ریشو بودن صورت گرگ تا روی گونه هایش، ابتدا بعنوان گریم و به دلیل شبیه شدنش به این حیوان به نظر می رسد. اما این ریش های ضایع و مدل خاص آنها در کنار بی ریش بودن تمام حیوانات دیگر (که خیلی از آنها در واقعیت ریشوتر از گرگ اند!) انسان را مشکوک می کند. نیز خنگی گرگ و اظهارنظرهای های احمقانه و مردمک بالا رفته چشم چپش و لبخند احمقانه روی لبانش، کم کم آشنا می نماید. اما تصویری که از نویسنده در ذهن انسان است، یعنی بازیگر مذهبی سریال های جنگ و احمدی نژادِ اخراجی های3، منظور او از این کاراکتر و گریم را بکلی از ذهن دور می کند تا مکالمه ای که بین روباه و گرگ صورت می گیرد:
گرگ: مجبور بودیم این همه راه رو پیاده بیایم؟
روباه: خرها رو سهمیه بندی کردند فقط دربست می برن!
گرگ: ولی درِ خونه ما ارزونه!
این تناقض درونی نویسنده به قدری سنگین است، که انسان دوست دارد باز خودش را به نفهمی بزند و باور نکند که سید جواد هاشمی، برای تمسخر رئیس جمهور، کاراکتر یک «گرگ احمق» را برای او طراحی کند. اما دقت در علائم رفتاری دیگر و نهایتاً شنیدن مکرر تکه کلام «حالْتون چطوره؟!» احمدی نژاد از زبان گرگ، سابقه های اصلاح طلبی سید جواد را یادآور می کند. البته طبیعی است وقتی قورباغه در شهر هفت تیرکش شود، بی ادبی که شعور نگه داشتن حرمت رییس جمهور انقلابی را ندارد هم مربی تربیتی کودکان می شود.