به گزارش پایگاه 598، حسین شمسیان در ستون یادداشت روز
کیهان نوشت: این روزها مسئولان دولتی که در موضوع برجام نقش آفرین بودند،
به زبانهای مختلف میکوشند این نکته مهم را به مردم یادآوری کنند که آخر
قصه برجام همین بود و نباید و نشاید چیزی بیش از این از برجام که آن را
آفتاب درخشان و فتحالفتوح مینامیدند، انتظار داشت!
سخن از همان برجامی است که قرار بود همه مشکلات را برطرف کند! همان
برجامی که قرار بود رافع تحریمها باشد تا به گفته رئیس جمهور «تحریمهای
ظالمانه باید از بین برود تا سرمایه بیاید و مشکل محیط زیست، اشتغال، صنعت و
آب خوردن مردم حل شود، منابع آبی زیاد شده و بانکها احیا شود»! اما خب!
هرچه بود سوخت این برجام تا همین جا بود!
برای اطمینان از اینکه مواضع کنونی دولتمردان با این سخن کاملا تطابق دارد،به این نمونهها توجه کنید:
چندی قبل ولیالله سیف، رئیس بانک مرکزی ایران در مصاحبهای با تلویزیون بلومبرگ گفت: «توافق هستهای ایران و گروه 1+5 موسوم به برجام، تا کنون «تقریباً هیچ» دستاورد اقتصادی برای تهران در بر نداشته است.»
کمی بعد علی اکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی در گفتوگو با وبگاه العربی الجدید اعلام کرد:« غرب در اجرای تعهدات خود براساس برجام، تأخیر دارد و هنوز تحریمها برداشته نشده است.»این سخنان واکنش عتاب آلود و کنایی روحانی را در پی داشت.
چند روز قبل هم بعیدینژاد عضو تیم مذاکرهکننده یادآور شد:« برجام یک تفاهم تجاری، اقتصادی و تفاهم مربوط به بحث توسعه اقتصاد نیست».
مجالی نیست تا به مقایسه این سخنان با وعدههای رنگارنگی که تا قبل از انعقاد برجام به مردم داده میشد بپردازیم. اما همان اظهارنظر رئیس جمهور محترم که در بالا ذکر شد کافی است تا تفاوت دیروز و امروز مشخص شود. هرچند اگر این سخنان هم نبود،وضع معیشت و اقتصاد مردم به روشنی گویای آن بود که برجام به معنی واقعی ،هیچ آورده اقتصادی نداشته و مصداق «خسارت محض »بوده است.این از وضعیت اشتغال و رکود و ... هم معلوم است و سند آن اینکه آقای روحانی دو روز قبل در جمع مردم کرمانشاه صراحتا گفت:« ما در ایران مشکل بیکاری، آب، محیط زیست، رکود، نامناسب بودن محیط کسب و کار و حمل و نقل و از طرفی نیز با مشکلات منطقهای و جهانی مواجه هستیم.»
همین مقدار برای ارزیابی میزان موفقیت برجام در زندگی مردم کافی است اما اکنون که این را فهمیدیم چه باید کرد!؟
برخی کارشناسان نزدیک به دولت و حتی برخی مدیران آن،هنوز از عهد شکنی و خیانت آمریکا در این پرونده عبرت نگرفتهاند و توصیه میکنند بازهم با آنها مراوده داشته باشیم که البته معنی فارسی و سلیس آن این است که بازهم به آمریکا امتیاز بدهیم! آنها بیآنکه بگویند آورده امتیازاتی که تاکنون به دشمن دادهایم برای ملت و اقتصاد ملی چه بوده،پروژه «حاتم بخشی» و باج دهی به غرب از کیسه بیت المال را، به عنوان یگانه راهی که به ذهنشان میرسد بر زبان میآورند و صد البته همچون امروز،حاضر نیستند هیچ تضمینی مبنی بر برد و منفعت ایران در این ماجرا به مردم بدهند!
اما این تنها راه ممکن نیست و عقل سلیم میگوید «آزموده را آزمودن خطاست»به نظر میرسد حالا که ناکارآمدی یک روش در عمل به روشنترین شکل ممکن اثبات شده است، مسئولان مربوطه، لااقل بر اشتباه پیشین و آرزوی توسعه آن اصرار و تاکید نکنند که مشهور است، اشتباه فقط بار اول اشتباه است و اگر بازهم بصورت ارادی تکرار شد،دیگر نام دیگری دارد.
اکنون کسی آن توقع را از مسئولان ندارد ،اما انتظار به کاربستن راه دیگر،آن هم در فرصت کوتاه باقیمانده دولت،انتظار به حق و به جایی است. کدام راه؟
در نخستین روز فروردین 94 رهبر معظم انقلاب در جوار حرم مطهر رضوی فرمودند:«در نگاه کلان به اقتصاد کشورمان دو جور نگاه وجود دارد... یک نگاه میگوید که ما پیشرفت اقتصاد را باید از ظرفیتهای درون کشور و درون مردم تأمین بکنیم. ظرفیتهای بسیار زیادی در کشور وجود دارد که از این ظرفیّتها یا استفاده نشده است یا درست استفاده نشده است؛ ... نگاه کنیم به امکانات درونی کشور و استعدادها را و ظرفیّتها را بشناسیم، آنها را بدرستی به کار بگیریم، [آن وقت] اقتصاد رشد خواهد کرد، نمو خواهد کرد...نگاه دوّم به اقتصاد کشور نگاه به پیشرفت اقتصاد با استفاده از کمک بیرون از مرزها است؛ میگوید سیاست خارجیمان را تغییر بدهیم تا اقتصاد ما درست بشود، با فلان مستکبر کنار بیاییم تا اقتصاد رونق پیدا کند، تحمیل قدرتهای مستکبر را در بخشهای گوناگون و مسائل گوناگون بپذیریم تا اقتصادمان رونق پیدا کند؛ این هم نگاه دوّم است. امروز شرایط کشور به ما نشان داده است که این نگاه دوّم یک نگاه کاملاً غلط و عقیم و بیفایده است. همین تحریمهایی که امروز علیه ملّت ایران اعمال میشود، دلیل محکم و متقنی است بر غلط بودن این نگاه؛ .. امروز خارجیها و رؤسای قدرتهای مستکبر میخواهند همین نگاه دوّم را در مردم ما تقویّت کنند.»
دقت کنید که این سخنان،پیش از انعقاد برجام بیان شده و با تیزبینی وضع امروز در آن پیشبینی شده بود. همانجا - و البته بارها و بارها قبل و بعد از آن- راه برون رفت از برزخ مشکلات اقتصادی به سادهترین زبان ممکن گوشزد شده است: «این اقتصاد مقاومتیای که ما عنوان کردیم و مطرح کردیم و خوشبختانه مورد قبول و استقبال همه صاحبنظران قرار گرفت، ناظر به همین است؛ یعنی ناظر به امکانات درونی کشور. وقتی که اجازه نمیدهند که شما برای زمین خودت از بیرون آب بیاوری، باید چاه حفر کنی و از درون زمین خودت آب بیرون بیاوری تا محتاج آب آن همسایه بخیل نباشی؛ باید از درون خود استمداد کنیم و بتوانیم کارها را پیش ببریم.. به نظر بنده آن چیزی که امسال و سالهای بعد از این باید بهعنوان هدف اقتصاد مورد توجّه باشد، عبارت است از سرمایهگذاری بر روی تولید داخلی. همه تلاشها از سوی همه باید برای تقویت تولید داخلی بسیج بشود...»
این راهکار روشن ،می تواند در مدتی منطقی،موتور محرکی برای اقتصاد کشور باشد و به جبران آنچه از دست رفته منتهی شود.پس نسخه بدل برای غلبه بر مشکلات هم وجود دارد! اما چرا اجرا نمیشود!؟
پیدا کردن پاسخ چندان دشوار نیست. تجربه کشورهایی که اقتصاد درون زا دارند نشان میدهد اجرای این مدل اقتضائاتی دارد. مثلا:
1- اقتصاد مقاومتی نیازمند افرادی پویا و خلاق است. اگر ما مدیرانی ایستا و
غیرخلاق داشته باشیم عملا هیچ اتفاقی نخواهد افتاد!بهکار بستن مدلهای
منسوخ و متروک دنیا که باعث نابودی و ورشکستگی بسیاری از کشورها شده،
نمیتواند اقتصاد ایران را نجات دهد. مدیری که حاضر نیست برای لحظهای از
تفکر کهنه خود جدا شود و به جمع نخبگان بیاید ،چه گلی به سر اقتصاد خواهد
زد!؟نتیجه این میشود که لایحه دوفوریتی دولت،بهجای نشانه گیری صنایع
متوسط یا تعاونیهای خلاق دانشجویی،بازهم به سراغ بسط و توسعه مناطق آزاد
میرود!
2- اقتصاد مقاومتی نیازمند مدیران مقاوم در برابر همه وسوسه هاست. مدیران
پاک دست و غیرشریک در منافع اقتصادی. آیا میتوان از مدیرانی با هزاران
میلیارد تومان سرمایه ،انتظار تحقق اقتصاد مقاومتی داشت؟!آیا میتوان از
مدیرانی که دهها منفعت در حوزه مدیریتی خود دارند،انتظار داشت در همان
حوزه،تصمیمی بگیرند که منافع ملی لحاظ شده باشد!؟به طور معمول در چنین
مواردی،سایه منافع فردی بر منافع ملی غلبه میکند و نتیجه آن میشود که
میبینیم!تلاش گسترده سال قبل برای خروج یکی از محصولات مهم کشور از
بورس،به روشنی نشاندهنده این حقیقت تلخ است.
3- اقتصاد مقاومتی، مدیرانی با درک و فهم از وضع مردم میخواهد تا متناسب
با وضع آنها،برنامه بریزد و برای اشتغال و معیشت تک تک آنها دل بسوزاند و
شب از غصه آنها خواب به چشمش راه پیدا نکند. حقیقتا مدیری با حقوق چند ده و
چند صد میلیونی، اصلا یاد گرسنگی کسی هست!؟به یاد میآورد که مستاجری
یعنی چه و مسکن مهر چه گرهای از کار مستاجران بینوا باز میکند!؟چنین
فردی اصلا میفهمد نداری فلان روستایی چیست که برای او قدمی بردارد!؟فلان
مدیر وام یک میلیاردی با سود یک درصد گرفته، می فهمد وام سه میلیونی ازدواج
چیست و میتواند برای چند میلیون جوان در صف آن وام ناچیز فکری بکند!؟ او
بیش از اینکه به سفره خودش و فرزندانش برسد،کار دیگری از دستش بر نمیآید!
4- اقتصاد مقاومتی ،مدیر مشورت پذیر میخواهد .مدیری که حلقه
مشاورانش،بیشتر از حلقه مدافعانش گسترده باشد! این همه جوان تحصیل کرده،به
کدامین حلقه مشورتی راه دارند!؟ بالاخره مشورت و پذیرش حرف حق،چیز خوبی
است!درک اینکه مثلا مدیران ما - در همه قسمت ها- از بام تا شام از نداشتن
نقدینگی و اعتبارات شکوه و گلایه کنند و همان زمان بیشاز هزار و صد
میلیارد تومان نقدینگی در بانکها باشد و همه هم بگویند و آدرس بدهند،خیلی
هم هوشمندی نمیخواهد!حتی اگر این موضوع برای مدیران ارشد دولتی از زبان
منتقدان قابل پذیرش نیست،اکنون کسی مثل آقای هاشمی رفسنجانی هم به زبان
آمده و میگوید با بیست درصد نقدینگی موجود میتوان اقتصاد را رونق داد!
5- اقتصاد مقاومتی ستاد میخواهد و برنامهریزی و استراتژی. اینکه دور میز
ستاد اقتصاد مقاومتی همه مسئولین تراز اول حوزهها باشند اما همزمان،سالانه
بیست تا چهل میلیارد دلار کالای قاچاق به کشور وارد شود هرچه هست برنامه
ریزی و کار ستادی نیست! اینکه با وجود توانمندیهای وسیع داخلی، ساخت
نیروگاه به ترکیه و ... واگذار شود و به منتقدان هم آدرس ستاد اقتصادی دولت
داده شود،قطعا متضاد با اقتصاد مقاومتی است.
6- اقتصاد مقاومتی ،چشم تیزبین و رصد گر میخواهد. نمیشود انواع و اقسام
حفرهها و شکافها در خزانه بیت المال باشد و در عین حال همه چیز هم به
سامان برسد! اگر رقم معوقات بانکی به 150 تا 200 هزار میلیارد تومان میرسد
،حفره بزرگی است که معنای آن بودن یک پنجم نقدینگی کشور در جیب چند نفر
است.کسی اینهارا میبیند !؟فرارهای مالیاتی چند ده و حتی چند صد میلیاردی
را کسی رصد میکند!؟ آن هم در زمانی که همه عزم دولت به اخذ مالیات از
کارمند و کاسب جزء و ضعیف است!
اینها و دهها نمونه دیگر ،الزاماتی است که اقتصاد مقاومتی را سر و
سامان میدهد و باعث میشود «تقریبا هیچ»برجام،جبران شود. مردم ثابت
کردهاند که پای برنامههای نظام میایستند. مقداری غیرت دینی و ملی و
اندکی درایت و برنامهریزی، میتواند اوضاع را به سامان کند.