نویسنده وبلاگ رزمنده نوشت:انسان موجودی تغییر پذیر است. همه ما این خاصیت انسانی را بارها دیده ایم. شاید هم این خصوصیت بسیار مهم و حیاتی در صف خاطرات شخصی ما جای داشته باشد. ما در تحقیقات میدانی و کاملاً علمی خود این پدیده شگفت انگیز را مشاهده و برای تاریخ ثبت نموده ایم.
البته ممکن است انتشار ماحصل تحقیقات و مطالعات گسترده و عمیق ما در بدن برخی از مبتلایان به آن باعث ترش کردن معده ( رفلکس ) شود که پیشاپیش از این مخاطبین گرامی طلب بخشش می نماییم.
علت گرایش گروه مطالعاتی ما به این موضوع بسیار پیچیده و واقعاً غیر انتفاعی تحلیل مشاهدات عینی خودمان بود. سالها پیش و در پی ابتلاء به یک مشکل اداری وارد دفتر یک مدیر نه چندان مهم شدیم. مشارٌالیه! که در حال استماع یک موسیقی مرتبط با فرهنگ سیاهان مقیم ایلات شمالی آمریکا بود با لحنی مهربان و عاطفی رو به ما کرد و گفت: (( جونم دآش ... امری هست در خدمتیم )) ما هم که مشاهدات عینی و بسیار دقیق آن دفتر نه چندان مهم باعث تحرک موزون عضلاتمان شده بود عرض حاجت به پیشگاه ایشان نمودیم.
نامبرده پس از دلسپردن به مشکلات ما و اذعان به درک موضوع ضمن تضمین حل مشکل دستی به صورت سپیدش کشید و سخنانی بر زبان آورد که تعجب ما را در پی داشت. ایشان از سختی زندگی و مخارج آن سخن گفت. ما هم که از ضریب هوشی خیره کننده ای بهره برده ایم متوجه منظور وی شده و به علت پایبندی به احکام اسلام دست از پا درازتر به منزل بازگشتیم.
بعد از چند سال گَشت زمان و با خبر شدن واحدهای اطلاعاتی ما از تغییر مدیریت کلان اداری کشور به سبب تحول کلی در مسئولین بالادستی، بر آن شدیم تا بار دیگر به همان دفتر مراجعه کنیم. وارد دفتر که شدیم صدای صوت حزین و سوزناک یک مداح اهل بیت علیم السلام دلمان را روانه ی خاطرات سفر کربلا نمود و چشمانمان خیس گردید.
هنوز کاملاً وارد حس نشده بودیم که اتفاقی عجیب ما را به دنیا باز گرداند. باورش مشکل است ولی همان مدیری که هنوز هم چندان مهم نبود در حالی که یقه ی پیراهنش را قفل نموده بود با همان لحن عاطفی و مهربان رو به ما کرد و گفت: (( سلام علیکم برادر ... عندالإستطاعه در خدمتیم )). ما در اقیانوسی از شادی غرق شده و در حالیکه چشمانمان از شدت شوق ترَ شده بود بار دیگر به پیشگاه ایشان عرض حاجت نمودیم.
اینبار نامبرده ضمن طلب کمک از خدای منان برای حل مشکل و کمک به ما دستی به محاسنش کشید و باز هم از سختی زندگی و مخارج آن سخن گفت. ادامه ماجرا نیازی به بازگویی ندارد.
آن روز مشکل ما حل نشد ولی متوجه شدیم که انسانها تغییر پذیرند. آن مدیر که ما امیدواریم هرگز مهم نشود یک روز به وقت خداحافظی به ما گفت: (( زت زیاد )) و روز دیگر (( در پناه عنایات حق )). کارشناسان ما بر اساس این مشاهده و نظایر آن معتقدند انسان تغییر میکند ولی مشکل همچنان باقی است.
یکی از نتایج این دکترین ما این است که اصلاح مدیریت در سطح کلان لازم و ضروری است لکن از تربیت مدیران نه چندان مهم نباید غافل شد. چه بسا که پست های دم دستی و کم اهمیت تأثیر بیشتری بر رضایت مندی خدا و مردم داشته باشند.
مردم ممکن است در زندگی هرگز نمایندگان مجلس و یا روسای جمهور را از نزدیک نبینند ولی به یقین بارها با مسئول مدرسه فرزاندانشان، متصدیان امور در ادارات برق و آب و مخابرات، مسئولین نواحی شهرداری و آدمهایی در این وزن برخورد خواهند داشت. همین امر کافی است تا لزوم گزینش و تربیت مدیران پایین دستی را روشن سازد.
به هر حال ما به نتایج مهمی دست پیدا کرده ایم. البته نمی دانم در صورت تغییر باز هم به این نتایج معتقد خواهیم بود یا خیر لکن در زمان نگارش این نوشتار بدون گونه، ما معتقدیم مدیران باید به شیوه صحیح اسلامی تربیت شده تا نزدیکترین لایه اداره جامعه به مردم تابلوی خوبی برای نظام حکومتی اسلام باشند.
پایان نوشتار را به کلامی از امام خامنه ای متبرک می کنیم که فرمودند: ما به موازات علم، به موازات پیشرفتهاى علمى، پیشرفت اخلاقى و تزکیهى اخلاقى و نفسى پیدا نکردهایم؛ این عقبماندگى است. البته امروز در مقایسهى با قبل از انقلاب، بمراتب و مراتب بهتر است - در این هیچ شکى نیست - اما باید پیشرفت میکردیم. در علم پیشرفت کردیم، در سیاست پیشرفت کردیم؛ باید در معنویت و در تزکیهى نفس هم پیشرفت میکردیم. در قرآن هر جا تزکیه و تعلیم از زبان پروردگار است، تزکیه مقدم است بر تعلیم؛ آن هم تعلیم کتاب و حکمت - «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة» فقط یک جا از زبان حضرت ابراهیم، تعلیم مقدم است. بنابراین ما از تزکیهى اخلاقى و نفسى غفلت کردیم.