پاسخ حضرت آیت الله خامنهای به شایعه شکنجه زندانیان در سال 1360
حضرت آیت الله خامنهای در اسفندماه سال 1360 در گفتوگویی صریح با خبرنگار تلویزیون سوئیس، به پرسشهای این رسانه که بیشتر شایعات ضد انقلاب در آن دوران بود، پاسخ گفت. شایعاتی از قبیل تعداد زیاد زندانیان و شکنجه آنها، توهین به قبرهای مخالفان، ترس و واهمه از انتقاد به حکومت، منزوی شدن ایران در جامعه جهانی، توهین به دیپلماتها و ... از جمله محورهای این گفتوگو بود. متن کامل این مصاحبه در ادامه آمده است:
دست توانا و معجزه آساى ارادهی ملت را بارها مشاهده كردهايم
بسيارى از مردم نگران آيندهی ايران بعد از امام خمينى رهبر و بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران هستند و معتقدند كه مبارزه بر سر قدرت به وقوع خواهد پيوست. نظر شما چيست؟
اين نگرانى را ما نداريم و بسيارى از مردم را كه شما به آنها اشاره میكنيد، فكر میكنيم كسانى هستند كه مسائل و ماهيت انقلاب ما را به درستى درك نكردهاند. مردم ما هم از انسجام شگفتآورى برخوردارند و هم اصولى بر ذهن آنها حاكم است كه در آينده همهی آنها تنظيم كنندهی وحدت ملت ما و ادامه دهندهی نهضت آنها خواهد بود. ما دست توانا و معجزه آساى ارادهی ملت را بارها مشاهده كردهايم و در همهی مراحل انقلاب هم مشاهده خواهيم كرد.
تجربيات شما تجربهی ناقصى است
مسئولان گفتند در حال حاضر كمبودهايى در جامعه هست و مردم هم حق دارند كه انتقاد بكنند. حرف ايشان نشان میدهد كه هيچ كس حق انتقاد اوضاع و احوال را به خود نمیدهد تا چه رسد به آن كه انتقاد كنند زيرا از آن هراس دارند؟
فكر میكنم تجربيات شما تجربهی ناقصى است، به خاطر اين كه اگر شما همين روزها راديو را باز میكرديد و مذاكرات مجلس شوراى اسلامى را حداقل گوش میداديد به اين مطلب پى میبرديد كه حداقل در آن جا هيچ كس از انتقاد نمیترسد و گذشته از اين كه انتقادها صريح انجام میگيرند، از راديو سراسرى ايران هم پخش میشوند. و لذا اين طور نيست. در ايران همه میتوانند انتقاد كنند.
بزرگترين ستون هاى اقتصاد ناسالم را در اين مملكت فرو ريختيم
به نظر میرسد كه انقلاب اسلامیقادر نبوده عدالت و تساوى اجتماعى را جايگزين سيستم قبلى كند و بر همگان مشهود است كه بيكارى وضع طبقات مستضعف را حتى بدتر كرده در حالى كه طبقات ثروتمند از طريق بازار سياه حتى وضعشان بهتر هم شده است. لطفا نظر خود را در اين مورد بيان فرماييد.
ما از آغاز پيروزى انقلاب بزرگترين ستون هاى اقتصاد ناسالم را در اين مملكت فرو ريختيم و كسانى كه مظهر تبعيض و اختلاف طبقاتى بودند و بيشترين ثروت اين كشور در دست آنها بود آنها را وادار كرديم از طمعهاى خود دست بكشند كه بعضى از آنها گريختند. بعضى هم به دست مردم دستگير شدند و اموالشان به مردم داده شد. اين بيكارى يا بقيهی نارسايىها كه شما به آن اشاره كرديد، كه بعضى از آنها هم شايد در جامعهی ما هست ميراث گذشته است و چون ما در مرحلهی انتقال از يك سيستم كاملا غلط و وابسته به يك سيستم باز مستقل و عادلانه هستيم. در اين بين خيلى از مسائل ممكن است اتفاق بيفتد لكن جهت كار و راه ما معلوم است و لذا در اين جا بايد تأكيد كنم كه آيندهی ما كاملا روشن میباشد.
شما نگران زندانيان ما نباشيد
چه موقع ايران به صليب سرخ جهانى همان طور كه قبلا قول داده شده است اجازه میدهد تا از زندان اوين بازديد كنند و چه موقع زندانيان از زندان آزاد میشوند؟
صليب سرخ جهانى طبق مقررات بين المللى تا به حال بارها از زندانىها بازديد كردهاند. زندانىهايى را كه شما مىپرسيد چه وقت آزاد خواهند شد، من نمیدانم. آيا شما تعداد زندانيان ما را میدانيد يا تسليم اين جو كاذبى هستيد كه در دنيا بر ضد ما وجود دارد؟ البته ما هم مثل همهی دولت هاى ديگر كه زندانى دارند زندانى داريم و آن را كتمان نمیكنيم. در ضمن شما نمیتوانيد دولتى را پيدا كنيد كه زندانى نداشته باشد. وجود زندانى به معناى وجود جرم در جامعه است و با توجه به اين كه هيچ جامعهاى بىجرم نيست هيچ جامعهی بىزندانى هم وجود ندارد. و لذا وقتى زندانيان زمان محكوميت خود را گذراندند ما آنها را آزاد میكنيم و احتمال هم دارد كه آنها را زودتر آزاد كنيم چنان كه در همين روزها و هفته هاى آينده به فرمان امام تعدادى از زندانيان مورد عفو قرار میگيرند و آزاد میشوند. لذا شما نگران زندانيان ما نباشيد.
در مورد روابط خارجى ما هم مثل مسائل داخلى با عينك بعثيون نگاه میكنيد
بيانات آقاى رفسنجانى عليه الجزاير و هند در همين قطعنامهی گذشته تأييد اين واقعيت است كه ايران بيش از پيش حتى در ميان كشورهاى غيرمتعهد و مسلمان منزوى گشته است. آيا عملا ايران تصميم دارد كه دوستانى در ميان ملل مختلف پيدا كند؟
آنچه شما به عنوان واقعيت از آن اسم آورديد و آن را تأييد كرديد به هيچ وجه واقعيت ندارد. ما نه فقط منزوى نيستيم بلكه روز به روز در ميان ملت هاى سالم و بى طرف عالم ([ نفوذ و شيرينى]( بيشترى را میبينيم. آن دو كشورى كه شما اسم آورديد از كشورهاى دوست ما هستند. الجزاير كشور برادر ماست و هند كشورى ست كه ما روابط اقتصادى و بازرگانى زيادى با او داريم و از كشورهاى دوست ماست. آقاى رفسنجانى به هيچ وجه از آنها بدگويى نكردند. ممكن است انسان به دوست خودش در يك موردى اعتراض داشته باشد ولى اين به معناى جدا شدن آن دو دوست نيست. و لذا من احساس میكنم شما در مورد روابط خارجى ما هم مثل مسائل داخلى با عينك بعثيون نگاه میكنيد، در صورتى كه اين طور نيست.
بله ما با امريكا روابطى نخواهيم داشت
با توجه به سياست نه شرق و نه غرب كه ايران مطرح میكند. آيا اين مسأله القا نمیشود كه ايران میخواهد روابط خود را با غرب تجديد نكند؟ به هر حال مشخص كنيد آيا ايران مايل نيست كه با حفظ فاصلهی مساوى از ابرقدرتها توافق دوستانه اى با هر دو ايجاد كند؟
من اول بايد بدانم كه آيا شما معناى سياست نه شرقى و نه غربى ما را میدانيد يا نه. سياست نه شرقى و نه غربى معنايش اين است كه ما نه دنباله رو شرق و نه دنباله رو غرب هستيم. و اين به آن معنا نيست كه با شرق و غرب دشمنى بكنيم. ما امروز با همهی دولت هايى كه در دنيا هستند آمادهی توسعه و گسترش روابط خود هستيم. از اين كشورهايى هم كه اسم آوردم بعضى وابسته به دنياى به اصطلاح غرب و بعضى وابسته به دنياى به اصطلاح شرق هستند. ما هرگز راه رابطهی با اينها را نبستهايم. بله ما با امريكا روابطى نخواهيم داشت و اين بدان خاطر است كه امريكا در ميان ملت ما به عنوان يك مجرم بزرگ شناخته شده و سالها به اين ملت ظلم كرده و اما با هر كسى كه به ما حمله نكند و يا هر دولت يا كشورى كه حقوق ما را محترم بشمارد چه شرقى و چه غربى كاملا میتوانيم روابط سالم و صميمانه داشته باشيم. و لذا نه شرقى و نه غربى به معناى نفى روابط دوستانه نيست.
شما هر دروغى نسبت به انقلاب ما گفته بشود باور میكنيد
آيا ايران مايل است كه به معاهدات بين المللى احترام بگذارد؟ آيا در حال حاضر به مسؤوليت ديپلماتيك احترام میگذاريد و برخلاف آنچه در معاهده وين منعقد است، اين طور كه شنيده شده شما از آرم هلال احمر يا صليب سرخ استفاده هايىا ز قبيل حركت و نقل و انتقال افراد مسلح انجام میدهيد؟ شما فكر نمیكنيد اين با اصل معاهدهی ژنو مخالف است؟
ما به قراردادهاى بين المللى كمال احترام را میگذاريم. ما عضو سازمان ملل و عضو جامعهی غيرمتعهدها و عضو يونسكو و عضو كنفرانس اسلامى و عضو بسيارى از سازمانهاى بينالمللى ديگر هستيم كه در مقابل همهی اينها تعهداتمان را عمل میكنيم. اما اين كه شما میپرسيد آيا به ديپلماتها احترام گذاشته میشود يا نه، من خيال میكنم آن خاطره اى كه شما را آزار میدهد، خاطرهی ديپلمات هاى امريكايى در ايران و بستن جاسوسخانهی امريكاست، حال اين كه آنها را نه تنها ما ديپلمات نمیدانستيم، بلكه آنها را جاسوس میدانستيم. و چون در حال توطئه بر ضد كشور و انقلاب ما بودند، ملت ما آنها را پس از مدتى محبوس كردن بيرونشان كرد و سفارتخانهی آنها را براى هميشه بست. و لذا فكر میكنم شما آن خاطره در ذهنتان هست كه احساس ناراحتى میكنيد وگرنه شما هيچ مورد ديگرى را سراغ نداريد كه ما به ديپلماتها كمترين بى احتراميى كرده باشيم. نخير ديپلماتها در كشور ما مورد احترام هستند. و آن حرفى كه شما نقل كرديد در سايهی آرم هلال احمر و صليب سرخ مسلح میگردند، چنين چيزى نيست و فكر میكنم شما هر دروغى نسبت به انقلاب ما گفته بشود باور میكنيد. و مثل اين كه هيچ نقطهی مثبت ديگرى را در انقلاب ما باور نداريد.
هيچ شكنجه اى در دستگاه قضايى ما وجود ندارد
آيا شما مطمئنا میتوانيد بگوييد در زمينه اى قضايى هيچ قصورى صورت نگرفته است؟ و آيا میتوانيد بگوييد كه ابدا شكنجه اى صورت نگرفته؟
هيچ بشرى نمیتواند بگويد كه من هيچ خطايى نكردهام. بشر جايزالخطاست و همهی انسانهاى روى زمين و همهی دستگاههاى جهان امكان دارد خطاهايى كرده باشند. ما هم مثل آنها. اما شكنجه اى كه شما اسم میآوريد بله من مطمئنا میتوانم بگويم كه هيچ شكنجه اى در دستگاه قضايى ما وجود ندارد و شايعاتى كه درست كرده اند از سوى كسانى درست شده كه با اصل انقلاب ما يا لااقل با جمهورى اسلامیمخالف هستند.
شما از خراب شدن مقبرهی رضاخان ناراحتيد
از آن جا كه دين اسلام دين رحيمى است، شما چگونه میتوانيد توضيح بدهيد، حتى مردهی كسانى كه خطى به جز خط امام دارند، قابل رحمت نيستند و قبور آنها به شكل زنندهاى از هم پاشيده شده؟
ما به هيچ مرده اى اهانت نمیكنيم و هيچ قبرى را هم مورد تجاوز قرار نمیدهيم. در اين جا هم خيال میكنم شما از خراب شدن مقبرهی رضاخان ناراحتيد. قبر رضاخان خراب نشده و قبر او هنوز هم هست. اگر بخواهيد میتوانيد سر بزنيد. جسدش هنوز آن جا هست. آن دستگاهى را كه ساخته بودند، دستگاهى زيادى و نشانهی يك فرهنگ غلط بود. يك فرد ظالم قلدرى كه سالها خود و خانوادهاش دزدى و فساد و همه گونه خرابى به وجود آوردند اين معنا ندارد كه قبرش به عنوان يك عبادتگاه و يا به عنوان يك يادبود مجلل تاريخى باقى بماند. آن يادبود از بين رفت و در آن جا ساختمان هايى به سود مردم از قبيل مدرسه و آسايشگاه ساخته شده كه مردم از آن استفاده میكنند. اما قبر او هنوز دست نخورده و به حال خودش باقى است.
خاطراتی از شکنجه مبارزان انقلابی
امام خمینی:
"يک شب من در آن حبس که بودم صداي ضجه و
ناله اشخاصي را که [شکنجه] مي کردند خودم مي شنيدم. بعد که صاحبان حبس، پيش
من آمدند، اعتراض کردم و گفتم زندان ها بايد جاي تربيت باشند نه جاي اين
طور وحشيگري ها گفتند: «نه، اين چيزي نبوده. اين يک سربازي بود که فرار
کرده بود و يک سيلي به او زدند!» در صورتي که شايد بيشتر از يک ساعت شکنجه
مي کردند و من فرياد مي شنيدم. "
25ارديبهشت 1358
رهبر معظم انقلاب در بازدید از موزه عبرت (زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری):
"هر وقت ما را برای بازجوئی می بردند، در این حیاط و این ایوانها، مرتبا صدای فریاد، بلند بود. همیشه یکی سر یکی داد می زد و این تقریبا بلا استثنا بود. در سلول هم که بودیم، شاید تا صبح، چون ما خوابمان می برد و نمی فهمیدیم، ولی تا زمانی که بیدار بودیم، صدای فریاد شکنجه دیده از یک طرف و صدای فریاد بازجو از طرف دیگر بلند بود. البته می گفتند اینها نوار است که میگذارند. شاید نوار بود، شاید هم واقعی بود. نمیشود مطمئن بود که همیشه نوار بوده باشد."
"هنگامی که نگهبان می خواست زندانی را برای بازجوئی ببرد، از آنجا که بنا بود زندانیان دیگر متوجه نشوند که این زندانی به خصوص در اینجاست و اساس زندان انفرادی، همین بود؛ نگهبان می آمد و مثلا اگر با من که علی حسینی بودم کار داشت. در سلول را باز می کرد و میپرسید: «علی کیست؟» و من جواب می دادم: «منم» او یک چیزی را روی سر زندانی میانداخت و دستش را میگرفت و میبرد."
"مرا به اتاق بازجوئی بردند و بازجو گفت: بنویس. گفتم: چه بنویسم؟ گفت: هر چه دلت میخواهد بنویس. منظورش این بود که شرح حال بنویسم و وقتی کم بود می گفت: این کم است، باید بیشتر بنویسی. می خواست حرف بکشد. این شگرد بازجوئی شان بود.»
"یک روز صبح، دیدیم فضای تاریک اینجا روشن شد. سابقه نداشت چون تنها روشنی اینجا آن چراغ کم نور پشت میلهها بود. از آن پنجره هم هیچ وقت نور نمیآمد. من نگاه کردم به بالای سرم و دیدم یک خط باریک آفتاب بر اثر گردش فصل داخل اتاق افتاده. این نور یک ربع ساعتی بود و رفت. ابتدا همین باری که نور بود و بعد به تدریج بیشتر و تبدیل به یک نوار نور به قطر ده پانزده سانت شد. در این تاریکی عمیق، این نور بسیار مغتنم بود."
آیت الله طالقانی:
" دو نفر برای بازجوئی من آمدند که بعد معلوم شد از بازجویان حرفهای هستند که به تناسب اشخاص و اوقات، حرکات گوناگون انجام می دهند و قیافههای مختلف به خود می گیرند. اینها کسانی هستند که گاهی قیافه پلیس به خود میگیرند، شلاق بر میدارند، دستبند میزنند، جست و خیز میکنند، برافروخته میشوند و گاهی از در محبت و دلسوزی درمیآیند! گاهی ناگهان از جا بلند میشوند و آهسته، چنان که بعضی از جملات به گوش کسی که در معرض بازجویی است، برسد، با هم نجوا میکنند. گاهی خود را مسلمان مقدس و با دیانت معرفی میکنند. بعدا معلوم شد این دو نفر (سیاحتگر و زمانی) شکنجهها دادهاند و کسانی را در زیر شکنجه از میان بردهاند. معلوم است با من با کدام یک از قیافهها نمایان خواهند شد."
حجت الاسلام و المسلمین شجونی:
"ما را دستبند زدند و آوردند به راه آهن قم تحویل دادند. از آنجا ما را آوردند راه آهن تهران که آن موقع فرمانداری نظامی هم بود. بعد ما را بردند به باغ شاه و از آنجا آوردند به حضیره القدس که فرمانداری نظامی بود. زمانی که ما را از قم تحویل راه آهن دادند، حکومت نظامی بود. از قضا من شب در مسجد قم بودم که دیدم سید عبدالحسین واحدی در حال دعاست. دست مرا به پهلوی خود برد و نشان داد که اسلحه است و سپس گفت: «مظفرعلی نتوانسته حسین اعلا را بزند. ما میخواستیم پیمان بغداد را از بین ببریم، ولی متاسفانه نشد. من خودم اسلحه را برداشتم که به اهواز بروم تا هنگامی که او از قطار پیدا شد، او را بزنم.» متاسفانه در اهواز ایشان را گرفتند و بعد به فرمانداری نظامی که همان حضیره القدس بهایی ها بود، منتقل کردند. تا زمانی که تیمور بختیار روی کار آمد و او را مورد هجوم زبانی قرار داد و به مادر او بیاحترامی کرد و فحش داد و سید عبدالحسین هم عصبانی شد و مرکبدان را برداشت و پرت کرد به سمت بختیار و گفت: «مادر من فاطمه زهرا(س) است.» او هم کشو را باز کرد و اسلحه اش را درآورد و عبدالحسین را همان جا زد و کشت، بعد در روزنامه ها نوشتند که او می خواست از راه اهواز به عراق فرار کند که از پشت به او تیر خورد. اینها دروغ گفته بودند.
ما را هم در زیرزمین حضیره القدس شکنجه کردند. سرگرد عمید که در هنگام انقلاب کشه شد، ما را در آنجا مورد بازجویی و شکنجه قرار می داد. خدا می داند که چقدر ما را شکنجه کرد. تمام بدن من سیاه و لباس در بدن من پاره پاره شده بود. فحشهای رکیکی هم میداد. آنجا دو تا اتاق تو در تو بود که پنجرههایش را کنده بودند. دیماه و یخبندان بود و به ما غذا هم نمی دادند. یک بخاری زغال سنگی داشتیم، اما جیره زغال سنگ هم نم دادند. آنجا واقعاً از سرما یخ میکردیم. چند تا تودهای هم آنجا زندانی بودند، شهید نواب صفوی را هم آنجا بازجویی کردند و به لشکر دو زرهی بردند، ولی ما در آنجا 30-40 نفر در دو تا اتاق بودیم که هیچ کدام پنجره نداشت."
"از همه بدتر سال های 43، 42 بود که رئیس زندان سیاسی قصر، سرهنگ زمانی بود. او با آن که اهل سنّت بود و ما تصور میکردیم که به این دلیل از ما نسبت به نماز و به خصوص نماز سر وقت باید مقیّدتر باشد، اما در آن زندان، کسی حق نماز خواندن نداشت، مگر افراد از 40 سال به بالا! و اگر کسی زیر40 سال داشت و میخواست نماز بخواند، باید میرفت و پرسشنامه پر میکرد و بعد میگفتند باید تحقیق کنیم و ببینیم اگر سابقه نماز خواندن داری، اجازه میدهیم نماز بخوانی و از این قسم سختگیری ها زیاد داشتند. آنها با کوچکترین بهانهای زندانی را میبردند و برهنه میکردند و با باتوم به بدنش میزدند. در آنجا آیت الله ربانی شیرازی بود، آقای کلانتر بود. خیلیها بودند که اسامی آنها یادم نمانده. آقای موسوی گرمارودی را بارها بردند و زدند که چرا نماز خواندی؟ مرحوم آقای قدسی مشهدی بود که از دوستان آیت الله خامنهای بود. او را هم بردند و آویزان کردند و زدند که چرا نماز خواندی؟"
منبع: ماهنامه شاهد یاران