در رختكن غوغايي بر پا بود. بازيكنان دست ميزدند و آواز ميخواندند؛ شعار
معروف واويلا ... واويلا ... جواد كاظميان. يكي از تداركاتچيها هم آمده
بود ميانه جمع؛ «زماني» كه نتوانست شادياش را پنهان كند، در حلقه بازيكنان
شاد پرسپوليس، شادياش را علني كرد.قبل از اينكه فغاني سوت پايان را
بكشد، با سوت خطاي رخ داده در زمين، محمد نوري با تصور اينكه بازي تمام شده
پريد داخل زمين اما روانشناس پرسپوليس جلويش را گرفت.
به گزارش بي
باک به نقل از خبرگزاری فوتبال ایران پارس فوتبال دات کام و به نوشته
ایران ورزشی روي نيمكت غوغايي برپا بود. بعد از گل دوم هيچ كس روي پايش بند
نبود. هركس چيزي ميگفت، خيليها به سوتهاي فغاني اعتراض ميكردند،
خيليها همتيميهايشان را تهييج ميكردند، حتي آنهايي كه ميخواستند
خودشان را خونسرد جلوه دهند دل توي دلشان نبود تا جايي كه فنايي ناظر بازي
بارها مجبور شد بيايد و تذكر بدهد. غلامرضا، نوروزي و نوري با اينكه از
بازي بيرون آمده بودند مدام فرياد ميكشيدند و نيمكت حال و هواي بازي
پاياني ليگ هفتم با سپاهان را داشت كه همه براي همتيميشان موفقيت
ميخواستند.
ميثاق: حاضرم 100 ميليون جريمه شوم، نبازيم
بيشتر
از همه نگاه برخي نيمكتنشينان به ميثاق دوخته شده بود كه مدام هوشيار را
تشويق ميكرد و دعا دعا ميكرد پرسپوليس اين بار بازنده دربي نباشد. ميثاق
كه در ظاهر بايد توي خودش بود و كاري به كار تيم نداشت به بازيكنان التماس
ميكرد ديگر گل نخورند و يك گل بزنند. وقتي يكي از نيمكت تيمشان درباره
جريمه 15 درصدي به او گفت، ميثاق جواب داد: «حاضرم 100 ميليون جريمه شوم
اما دربي را نبازيم.»
تعظيم اختصاصي جادوگر، اشك نوري، كيا و غلام
با
گل سوم نيمكت پرسپوليس منفجر شد و تقريبا همه به وسط زمين آمدند، هر كس
ديگري را در آغوش ميگرفت و خيليها همصدا با هواداران فريادهاي عجيبي
سرميدادند. نيمي از ورزشگاه دو دقيقه بعد دوباره منفجر شد و پرسپوليسيها
به خواسته كريمي از تمام آن هواداراني كه در آن سوز وحشتناك زمستاني تا
دقيقه 3+90 ماندند و معجزه را به چشم ديدند تشكر كردند. جادوگر البته
دقايقي تك و تنها ماند و تعظيم كرد به همه آن هواداران صبور و دلسوز.
دنيزلي هم براي يكي دو جايگاه دست تكان داد و كيا براي هواداران سنگ تمام
گذاشت. مهدي ميگفت: هر چه داريم از اين هواداران است كه در اين سرما
ماندند و تشويقمان كردند. قطرههاي ريز اشك روي گونه هاي مهدي رژه ميرفت و
لبانش خندان بود، درست مثل محمد نوري، غلامرضا رضايي و خيليهاي ديگر كه
بعد از قدرداني از هواداران اشك شادي در چشمهايشان حلقه زده بود.
تداركاتچي، ميداندار جشن داخل رختكن
در
رختكن غوغايي بر پا بود. بازيكنان دست ميزدند و آواز ميخواندند؛ شعار
معروف واويلا ... واويلا ... جواد كاظميان. يكي از تداركاتچيها هم آمده
بود ميانه جمع؛ «زماني» كه نتوانست شادياش را پنهان كند، در حلقه بازيكنان
شاد پرسپوليس، شادياش را علني كرد. لبخند از روي لبان دنيزلي نميافتاد،
تقريبا با همه، از بازيكن گرفته تا تداركات و تك تك اعضاي تيم پزشكي همه
را در آغوش كشيد و بوسيد. به قول يكي از پرسپوليسيها خوشحالياش هم
بزرگمنشانه بود. آقا مصطفي در رختكن و ميان آن همه هياهو با تلفن همراهش
صحبت ميكرد. انگار آن سوي خط اعضاي خانوادهاش بودند و به او به خاطر اين
برد بزرگ تبريك ميگفتند.
بازيكنان براي زايد كف زدند
كريمي و
زايد كه در حلقه خبرنگاران و دوربينهاي تلويزيوني محاصره شده بودند آخرين
نفراتي بودند كه وارد اتوبوس شدند و جالب اينكه به محض ورود زايد به داخل
اتوبوس، همه بازيكنان ناخودآگاه براي گلزنشان كف زدند. از داخل اتوبوس صداي
موزيك و همهمه شادي بازيكنان به گوش ميرسيد و اين شايد براي اولين بار
بود كه اتوبوس پرسپوليس، كاروان شاد و مسروري به نظر ميرسيد. دنيزلي هم كه
هميشه به آرامش اتوبوس تاكيد ميكرد اين بار بيخيال موزيك و آواز و همهمه
شد و به نوعي در جشن بازيكنانش شركت كرد. اتوبوس پرسپوليس اين بار مقابل
ورودي هتل المپيك هم توقف كرد تا بچههاي اهل غرب تهران و كرج از اتوبوس
پياده شوند. همه خواستند در شادي دستهجمعي تيم شريك باشند و تا هتل اوين
از برد روياييشان بگويند و بخندند.
نگراني دنيزلي براي هواداران خوشحال!
دل
دنيزلي براي هواداراني كه تا كمر از پنجره اتومبيلهايشان بيرون آمده و
روي سقف اتومبيل ميكوبيدند شور ميزد. ميگفت نكند اتفاقي برايشان بيفتد.
حدود 20 اتومبيل با فلاشرهاي روشن، برفپاكنهاي راه افتاده و هواداراني
كه از پنجرهها بيرون آمدهاند اتوبوس قرمزها را اسكورت ميكردند. در
بزرگراه نيايش بالاخره اتفاقي كه يك گروه اسكورتكننده ميخواستند، افتاد.
يك اتومبيل پرايد جلوي اتوبوس پرسپوليس را گرفت و دو نفر از آن پايين آمدند
تا خودشان را به دنيزلي برسانند. ميخواستند سرمربي پيروز دربي را از
نزديك ببينند و از او تشكر كنند. همين كار را هم كردند چون دنيزلي اجازه
ورودشان به اتوبوس را داد. آنقدر خوشحال بودند كه نميدانستند چه كار كنند.
هردويشان دست دنيزلي را به نشانه تشكر بوسيدند و سرمربي پرسپوليس كه
نميدانست چه كار كند روي آنها را بوسيد. لحظاتي بعد اتوبوس به راهش ادامه
داد و در ميان اسكورت تمام آن اتومبيلهاي پر سر و صدا و شاد، به هتل اوين
رسيد. در محوطه هتل بازيكنان تراكتورسازي و تمام آن ميهمانان خارجي هاج و
واج مانده بودند از آن همه شادي و شور و شعف. حتماً آنها هم مثل تمام
پرسپوليسيهاي ايران 13 بهمن را فراموش نخواهند كرد.