این شعر توسط شاعران انقلابی، محمد مهدی سیار، میلاد عرفان پور و علی محمد مؤدب سروده شده است.
متن شعر به شرح ذیل است: بگو به دشمنمان، انتقام، سنگین است
و فتح آخر ما قبلۀ نخستین است
بگو سپاه علی سوی خیبر آمده است
بگو که دوره کودک کشی سرآمده است
قسم به غیرت این کودکان سنگ به دست
که نیست حاصل صهیونیان بغیر شکست
دگر به محکمههای جهان، امیدی نیست
بیا به معرکه اکنون که فرصتی باقی ست
دمی که تیغ قیام از نیام، برخیزد
به عزم ما همه دیوارها فرو ریزد
زمان فتنۀ شام است و ما سحرزادیم
زمین اگرهمه خاموش مانده، فریادیم
به رغم توطئۀ نابرادران، هستیم
و در کنار تو ای قدس همچنان هستیم
مباد آنکه رفیقان نیمهراه شویم
شب است و فتنه، مبادا که روسیاه شویم
ببین که در غم تو لحظهای نیاسودیم
هنوز چشم به راهان صبح موعودیم
نبردهایم ز خاطر دمی تو را ای فدس
تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس
مجاهدان سبیل خدا سلام سلام
سلام ای همۀ پابرهنههای امام
میان موج خطر مانده با دلی آرام
به شیخ عیسی قاسم سلام باد سلام
نبود و نیست حریف قیام، زندانها
اسیر بند نمانند شیخ سلمانها
به شور عاشورا، نیجریه پاینده ست
به آل نفت بگو، باقر النمر زنده ست
سلام بر دل دریایی اویس قرن
به سرو زخمی همواره ایستاده، یمن
سلام ما به وفای مدافعان حرم
که در شگفت شد از ماجرایشان عالم
به رهروان وفادار راه قدس سلام
به دست غیرت امت، «سپاه قدس» سلام
سلام باد به اسطوره مرد ایرانی
شهید زنده ما قاسم سلیمانی
سلام ما به شهیدان، ستارگان زمین
سلام ما به عماد و جهاد و بدرالدین
نرفتهایم به پستو، خدای ماست گواه
که ماندهایم کماکان کنار نصرالله
در این نبرد چه جای تعلل و تاخیر
که گفته رهبرمان من کشیدهام شمشیر
در این نبرد که واجب شده ست بر همه کس
به حکم «لا تطع الکافرین»، جهاد کبیر
من و تو در ره دریا بیا که رود شویم
که میروند به مرداب، جویهای حقیر
بایست! قوت زانوی دیگران مطلب!
به غیر بازوی خویش از کسی امان مطلب!
به ضربه سم اسبان به روز جنگ قسم
به لحن داغترین خطبه تفنگ قسم
که جز سپیده شمشیر، صبح ایمن نیست
چراغهای توهم همیشه روشن نیست
کجا به بره، دمی گرگها امان بدهند؟
که دیده راهزنان، گل به کاروان بدهند؟
نه، گرگ اهل وفا نیست، امتحان کافیست
به این درنده چه خوش کردهای گمان، کافیست
بیا امید به تدبیر خویشتن بندیم
امید خام به لبخند دشمنان کافیست
چه دلخوشید به برجام دوم و سوم
که این تجارت کم سود و پرزیان کافیست
همین قَدَر که چشیدیم از خیانتشان
برای تجربۀ هفت نسلمان کافیست
شهید عشق شو از این تفنگها مهراس
سوار میرسد، از طبل جنگها مهراس
جهان ز موج تو پر شد، خودت جزیره مباش
یمن، اویس شد اکنون، تو بوهریره مباش
در این دو روز شبانی؛ اسیر خواب نشو
ذلیل وعدۀ بی معنی سراب نشو