سرویس فرهنگی نقد رسانه پایگاه 598 - پس از تماشای چندین فیلم بی تعلیق و سکولار، دیدن سکانس هایی که به مهمترین مشکل جامعه، یعنی مشکل "بی دغدغه گی نسبت به مقوله فرهنگ" می پردازد، احساس نشاط و خرسندی را در دل ایجاد می کرد. "یک سطر واقعیت" داستان زوجی است که به معنای صحیح کلمه، دغدغه فرهنگ دارند و در جامعه ای که همه به دنبال مطالب زرد از آشپزی و آرایش و فوتبال گرفته تا ازدواج یا طلاق فلان بازیگر می باشند، نشریه ای فرهنگی منتشر می کنند که به دلیل بی استقبالی جامعه، رو به ورشکستگی است.
لیکن حاضر نیستند پیشنهادهای متعدد برای کارهای سودآور زرد، مانند نشریه آرایشی یا آشپزی را قبول کنند. تا اینکه فیلم، با تلفنی از سوییس که برای آنها پیشنهادی سودآور و به ظاهر بی خطر دارد، کم کم و به زیبایی وجهه ای سیاسی پیدا می کند. اما زن در اینجا که نقشش را مهرآوه شریفی نیا بازی می کند، به این پیشنهاد مشکوک است و در پرتوی شجاعت انقلابی کارگردان، خطر قرار گرفتن در زمره ی "کودتاچیان مخملی" را به شوهرش گوشزد می کند و از اینجا جدالی لطیف بین زن و شوهر شکل می گیرد. به این ترتیب، درامی کشمکشی، واقعی و با تعلیقی جذاب (که این روزها دیگر باید با ذره بین در بین فیلم های سینمایی ایران به دنبالش گشت) شکل می گیرد.
با دو پیام فرهنگی و سیاسی که نویسنده واقعاً با جرأتی کم سابقه وارد آن شده، فیلم را حقیقتاً می توان "دینی" قلمداد کرد. نویسنده با جسارتی که انسان را به یاد جسارت فرج الله سلحشور می اندازد، به فساد اخلاقی بدنه سینمایی اشاره می کند. در سکانسی که آن زوج از سر اجبار به درج اخبار زرد روی آوردند، خبر ازدواج دو بازیگر که سابقه دوست بازی هایشان زبان زد همه بود را چاپ کرده اند که به شکایت جسورانه آن دو و نهایتاً حکم دادگاه علیه نشریه می انجامد! البته می توان ساده انگارانه مثل هر وقتی که نقدی به نظام می شنویم، فیلم را ضدانقلاب و سیاه نما بخوانیم. ولی اگر منصف باشیم، قضیه دقیقاً مثل قضیه سلحشور است که به محض اعتراضش به فساد سینما، اولاً از سمت بازیگرانی که ... مورد حمله شدید قرار گرفت، ثانیاً در اذهان عمومی محکوم شد!
"یک سطر واقعیت" را می توان پاسخ زیبایی به این سوال نیروهای دغدغه مند حزب الله که "چگونه استدلالات سیاسی مان را با هنر به مخاطب ارائه دهیم؟" قلمداد کرد. جدال بین زن و شوهری که هر دو دغدغه فرهنگ دارند و فرهیخته اند و نیز بر خلاف بسیاری از فیلم های ایرانی، نسبت به یکدیگر محبت و عاطفه دارند و با اخلاق اند، اما در مواجهه با مشکلات، دو رویکرد دارند؛ هر دو از وضع بد فرهنگی تحت فشار اند، ولی یکی نا امید است و چشم به خارج از کشور دارد و می خواهد به آنجا برود و دیگری علی رغم تمام مشکلات، به فکر ماندن و مبارزه و اصلاح است.
تدبیرهای زیرکانه سیاسی نویسنده، نشان می دهد که او از نفوذی های حزب الله در سینماست! وزیریان بدون اینکه اسمی از "اصلاح طلبان" ببرد، لفظ "جامعه مدنی" را در دهان آن کسی که از خارج تماس گرفته قرار می دهد. همچنین با زیرکی تمام، کشور "سوئد" را که نسبت به آن تصور خام "غیر سیاسی" و "بی طرف بودن" در جامعه وجود دارد، به عنوان کشور تماس گیرنده قرار می دهد. نیز با زیرکی، از زبان تماس گیرنده ناشناس، کشورهای مسلمان خلیج فارس را برای مبادله ناممکن اعلام می کند و در عوض، "ترکیه" را که خطری مهم در بیداری اسلامی است، محل تبادل یک معامله مشکوک امنیتی قرار می دهد! اما این القائات، طوری انتخاب و تعبیه شده اند که مخاطب در مقابل شان گارد نگیرد و اصلاً متوجه نشود چه ذهنیتی در پس ذهنش تلقین شد!
چهار نکته مثبت ریز، ولی تحسین برانگیز هم در فیلم وجود داشت؛ یکی اینکه برخلاف تقریباً تمام فیلم های جشنواره، کسی در این فیلم سیگار نمی کشید! دوم هم باز بر خلاف اکثر فیلم های جشنواره، در این فیلم از بی ادبی و کلمات رکیک خبری نبود. سوم اینکه زوجی به تصویر کشیده می شدند که علی رغم اختلاف، پای بداخلاقی ها و عصبانیت های هم بودند و با یک داد کشیدن، دعوایی به راه نمی انداختند و شرایط طرف مقابل را درک می کردند و نهایتاً، در این فیلم به طور ناباورانه ای عشق و عاشقی وجود ندارد!!
نقاط ضعفی نیز در این اثر وجود دارد که در فرآیند انتقال پیام، کمی اخلال ایجاد می کند. سکانس هایی که از گشت و گذار آن زوج در کشور ترکیه به نمایش در می آید، اولاً هیچ اشاره ای به فساد آن کشور ندارد و استانبول را چیزی مانند یکی از شهرهای توریستی خودمان سالم نشان می دهد و نهایتاً حتی مخاطب مذهبی را به سفر به آنجا برای سیاحت ترغیب می کند. همچنین پیام آن مبادله اقتصادی انتهای فیلم، به گونه ای ارائه نشده که مخاطب ناآشنا با مسائل امنیتی و جاسوسی به راحتی قادر به درک آن باشد و لذا به احتمال قوی، فیلم را بی نتیجه بپندارد.
اما این احساس خرسندی از دیدن اثری که هم درام و تعلیق دارد و هم پیام مثبتی فراتر از روابط خرد اجتماعی بین زن و مرد، دقیقاً در انتهای فیلم، آنجایی که می بینیم مخاطب تهرانی که برای هر فیلم به درد نخور و بی معنا و بی تعلیقی کف می زند، هیچ تشویقی برای این فیلم نمی کند، به ناراحتی مبدل می شود. واضح است که او هوشمندانه دریافته این فیلم، سیاسی است و پیامی منطقی، ولی بر خلاف باورهای کلیشه ایش دارد. لذا باز هوشمندانه، در رأی گیری فیلم را ضعیف ارزیابی می کند. اینکه این ارزیابی و کف زدن، بیشتر سیاسی است تا هنری، وقتی مشخص می شود که از او درباره فیلمهای مزخرفی که خوب ارزیابی شان کرده بپرسی و بشنوی که نه منظور آنها را متوجه شده و نه برایش جذابیتی داشته اند. استقبال، تشویق و رأی بالا به فیلم ضد نظام "پل چوبی"، تأییدی بر ادعای سیاسی بودن بسیاری از نظرسنجی هاست که مجدداً لزوم شکستن انحصار مخرب جشنواره در تنها یک شهر از 30 استان کشور را گوشزد می کند.