تصویر دیگری که به ذهن مجسم می شد، اتوبوس هایی بود که هر شب به مقصد تهران راه می افتادند و عمده مسافر آنها هم بیکاران شهر بودند.
اما این روزها، تصویر دردناک تری از کارگر و بیکار در ذهن نقش می بندد؛ تصویری که بیش از هر چیز دیگری، قوه غیرت را تحریک می کند و می آزارد.
تجمع زنان در قسمتی از میدان شهر برای پیدا کردن کار، چیزی نیست که هر وجدان بیداری به سادگی بتواند از کنار آن عبور کند.
دیگر علاوه بر برادران و پدران و شوهران، باید شاهد مادرانی باشیم که به دنبال کار می گردند.
میدانی که حتی نمی تواند نوید بخش کار مطمئنی برای مردان باشد اینک به محل تجمع زنان کار تبدیل شده است ، به امید اینکه با انجام دادن آن ، لقمه نانی را برای خود و فرزندانشان دست و پا کنند . کاری که هیچ گاه برای استخوان بندی و ظرافت ساختاری یک زن خلق نشده است ، اما بین مرگ و زندگی مجبورند برای زنده ماندن مشقت و سختی آن را تحمل کنند .
مادری که بهشت زیر پای اوست و باید گرمابخش کانون خانواده، مظهر ظرافت و جمال منزل و تأمین کننده عاطفه اهل خانه باشد، باید در میدان اصلی شهر به انتظار کار صف بکشد.
و سوزناک تر اینکه بیشتر این زنان برای کار در مزارع و گاهأ کار در منازل راهی شهرستان های مجاور می شوند.
می گویند از روی ابزار کار و وسایل تولیدی گذشتگان می توان به درجه ی تمدن و فرهنگ آنان پی برد ؛ زیرا ابزار تولید در علوم اجتماعی ، همان نقشی را ایفاء می کنند که سنگواره ها و فسیل ها در علوم طبیعی انجام می دهند ، و به کمک این آثار می توان روابط سیاسی، اجتماعی ، و طرز تفکر آن جامعه را دریافت کرد . به راستی اگر نقش و نگار زنانی را که این روزها به حکم فقر و محرومیت ، از بازیگری در نقش مادرانه خود ، به بازیگری در نقش یک پدر سخت کوش ، روی آورده اند ؛ مانند گذشتگان بر روی دیوار یک غار حک شود و یا در کتابی به تصویر کشیده شود ، آیندگان در مورد روابط اجتماعی و سیاسی ، و نوع نگاه آن جامعه به زنانشان، چگونه قضاوت خواهند کرد؟!
آیا نخواهند گفت که مراودات اجتماعی جامعه ای که زنانشان از سر ضعف و ناچاری برای قاپیدن لقمه نانی وظیفه ی زنانگی و مادرانه خود را رها کرده و به کارگری روی آورده اند ، محصول اقتصاد ، سیاست و فرهنگ بهره کشی از زنان بوده است ؟!
اخیراً یکی از مدیران ارشد دولتی با انتقاد از برخی رسانه ها فرموده است : « عده ای طوری صحبت می کنند که گویی گرد مرگ بر سر واحدهای تولیدی پاشیده شده و تولید و کار در کشور رو به موت است ... .»
در پاسخ به این عزیز باید گفت : که در این شهر نه تنها تولید و کار رو به موت است ، بلکه بسیاری از خانواده ها به دلیل نداشتن منبع درآمد و کار، در حال احتضارند و بین حیات و ممات دست و پا می زنند، درست مانند غریقی که گاهی زیر آب رود و گاه دستش را به علامت کمک و زنده بودن تکان دهد، اگراین واقعیت تلخ قابل انکار است ، حضور و تجمع عده ای از بانوان و مادران برای اجیر شدن به هر قیمتی ، روایتگر احتضار اقتصادی خانواده ها و وخیم بودن حال عمومی آنها نیست؟!!
در روزهایی که خبر حقوق های چند صد میلیونی برخی از مدیران ارشد دولتی ، عواطف و احساسات مردم را سخت خراش می دهد و شاهد بالا کشیدن دامن دامن پول بیت المال توسط مرفهان بی درد هستند ، مرفهانی که آب آسایش و بی دردی و لذت و فراغت و رفاه در زیر پوست آنها دویده شده است ، سخن گفتن از بهشت بی دردی و رفاه و کاهش تورم ، برای کسانی که زنده ماندن را به جای زندگی برگزیده اند ، به تعبیر حضرت مولانا چیزی جز نوشاندن جهنم بحران ها و حادثه ها به آنان نمی باشد .
می دانیم از یک طرف هنر کسانی را که به نحوی مسئول رسیدگی به این پدیده ی شوم اجتماعی هستند ، در این است که به جای رسیدگی یه مشکلات مردم و چاره اندیشی برای کاهش ابتلائات آنان ، یا برای کسانی که به نمایندگی از مردمی که دستشان به جایی بند نیست فریاد بر می آورند و خطاهای اجتماعی را برملا می کنند ، تقاضای اشد مجازات می کنند ، و یا مانع حضور دوباره زنان در میعادگاه کار می شوند و به این ترتیب ساده ترین راه ممکن را برای پاک نمودن صورت مسأله و فرار از پاسخگویی انتخاب می کنند.
اما از طرف دیگر اینگونه پدیده ها زخم هایی هستند که بر پیکره ی نظام اجتماعی این شهر نقش بسته است ، و موجب خدشه دار شدن جایگاه والای زن و به تبع آن جایگاه و شخصیت اجتماعی این منطقه نیز می شود ، اما وظیفه ی کسانی که به نحوی به رسیدگی به این امور گره خورده است ، چیزی جز ترمیم و پانسمان این زخم ها نیست ، و اگر به دنبال ارتقای جایگاه و شخصیت اجتماعی شهرمان هستیم ، راهی جز ارتقای شخصیت زنان نیست .
و بی تفاوتی در برابر این موضوع ، در واقع کمک به زوال و نابودی شأن اجتماعی خودمان خواهد بود.
حال چه باید کرد؟ و به راستی نظر مسئولان ما در خصوص این تصاویر چیست؟