مشرق- نورالدین(پرویز
پرستویی) پس از 8 سال از اسارت و جنگ به شهرش باز می گردد، اما بازگشتش با
همه ی امیدها و آرزو هایش او را با یک واقعیت تلخ روبرو می کند، همسرش
گلی(مریلا زارعی) که تنها امید او برای زندگی است از او غیابا جدا شده و با
مرد دیگری افرا(فرهاد اصلانی) ازدواج کرده است. داستان فیلم و کشاکش آن از
همین جا آغاز می شود و در نهایت با مرگ گلی و یکی از دو فرزندش به دست
افرا و کشته شدن افرا پایان می یابد.
خرسی پر حاشیه!
جواد
نوروزبیگی تهیه کننده فیلم "خرس" ساخته خسرو معصومی، در ابتدای نشست خبری
فیلم اولین کسی است که بعد از مجری شروع به حرف زدن می کند؛ اولین حرفش نیز
این است که فیلم خرس با وجود حضور یک رزمنده، فیلمی دفاع مقدسی نیست. شاید
آنچه او درباره دفاع مقدسی نبودن فیلم تاکید می کند تحت تاثیر بسیاری
انتقادها باشد که پس از اکران به سمت نوروزبیگی روانه شد و البته نوع پاسخ
های نوروز بیگی به این سوالات تا حدودی از همداستان بودنش با برخی از این
انتقادات خبر می دهد.
فیلم خرس از آن دسته فیلم هایی است که کش و قوس
های فراوانی برای گرفتن مجوز ساخت داشته که همین مضمون دفاع مقدسی آن کار
را اندکی پیچیده کرده است،اشارات معصومی و برخی از پیگیری های خبرنگار مشرق
نشان می دهد که سرانجام با وساطت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس
"خرس" مجوز می گیرد تا تولید شود. اما چرا باید این فیلم تا این حد زیر ذره
بین قرار گرفته باشد تا جایی که لحن کارگردان در دفاع از آن نشان دهنده
نگرانی او از بازماندن "خرس" از اکران عمومی است.
البته اشارات
نوروزبیگی به نقد ها به همین نکته پایان نمی یابد، دربخشی دیگر تهیه کننده
پایان فیلم را تلخ و نه خشونت بار توصیف می کند و... همه چیز به فیلمنامه
باز می گردد.
همیشه کارگردان خوب فیلمنامه نویس خوب نیست!
خسرو
معصومی در یکی دو اثر اخیرش نشان داده است که کارگردان خوبی است، پلان ها
از نظر تصویری به هم چفت وبست دارند و درست و به جا می آیند، فیلم دکوپاژ
خوبی دارد و همه چیز به خوبی پیش می رود؛ دقت کنید در حال توصیف یک
کارگردانی متوسط و خوب هستیم و نه یک شاهکار! به هر حال اثر خسرو معصومی با
تصاویر بدیعی که مقابل چشم به نمایش می گذارد و ارتباطی که می تواند در
رابطه با طبیعت و فیلمش برقرار کند؛ نمره قبولی و خوبی می گیرد.
درباره فیلمنامه همه چیز متفاوت است، شاید دلیل
اصلی این که فیلمنامه خرس از کارگردانی اش عقب می ماند این باشد که خواسته
است به برخی فقرات واقعیت وفادار باشد. معصومی خود، در بخشی از کنفرانس
خبری بعد از اکران می گوید که داستان فیلم بر اساس واقعیت مستندی طراحی شده
است؛ اما به نظر می آید که کارگردان میان وفاداری به واقعیت و نظرات خود
دست و پا می زند و همین باعث شده دوگانگی کل فیلم نامه را گسیخته و نافرم
سازد؛ اتفاقی که برای اکثر فیلم های امسال جشنواره افتاده است، فیلم نامه
های آشوب زده و پا در هوا.
شاید مهم ترین مشکل فیلمنامه را باید در شخصیت
پردازی "خرس" پیدا کنیم. جز مریلا زارعی(بازیگر نقش گلی) که روند رو به
جلویی در معرفی خود در خرس به عنوان مادر، و همسری در تردید را بازی می
کند، باقی شخصیتها نمی توانند خود را به درستی بقبولانند. البته این که می
گوییم باقی شخصیت ها، منظورمان تنها دو شخصیتی است که در فیلم نقش اساسی
را دارند، یعنی نور الدین و افرا، باقی شخصیت های فیلم همه تنها آنجایی به
کار میآیند که کارگردان می خواهد و پس از آن به امان خدا رها میشوند.
خلیل برادر نورالدین، برادر افرا یا علامه زاده دوست روحانی نورالدین تنها
در برخی از سکانس ها ظاهر شده و دوباره از دید محو می شوند، آشفتگی آنجا به
اوج می رسد که کارگردان به واقع نمی داند بالاخره باید حق را به کدام یک
از قهرمان یا ضد قهرمان بدهد. نورالدین در پایان قصه تصمیم می گیرد تا پایش
را از زندگی همسر سابقش بیرون بکشد تا زندگی او و فرزندانش آسیب نبیند، او
تنها به خاطر فرزندان گلی این کار را می کند،دلیلی که از ابتدای فیلم
مقابل چشمانش بوده است، اما دست کارگردان برای توجیه آن چندان پر نیست؛ اگر
چه وقتی معصومی در برابر همین انتقاد قرار می گیرد، سخن از گذشت شخصیت
نورالدین به میان می آورد و در پاسخ به خبرنگار مشرق درباره ضعف شخصیت
پردازی پرستویی در فیلم از شخصیت او دفاع می کند و توضیحاتی درباره او به
جمع می دهد، اما در هیچ فیلمی کارگردان را برای ارائه توضیحات به فیلم
الصاق نمی کنند.
شاید توضیحات معصومی را بشود تا حدودی برای شخصیت
نورالدین(پرویز پرستویی) قبول کرد و عدم فهم شخصیت پرستویی را به حساب
اختلاف سلیقه گذاشت اما آیا این مساله در باره همه شخصیت های دیگر قابل
تعمیم است؟ آیا شخصیت های فرعی که بدون ریشه در فیلم ظاهر و ناپدید می شوند
هم از همین گزاره پیروی می کنند؟
گلی فرزند پسری دارد به نام رسول، که در طول فیلم
مانند دیگر فرزند او که دختر کوچکی چند نما و چند ری اکشن از او می بینیم.
در میانه فیلم ناگهان و بی مقدمه پدر- یعنی افرا- تنها در چند دیالوگ ساده-
به او می گوید که پدرش نیست و پدر واقعی او نورالدین است. ری اکشن رسول به
شنیدن خبر آنقدر تصنعی و تکراری است که به باورپذیری منطق قصه لطمه فراوان
می زند، این ری اکشن ضعیف که در نگاه مبهوت رسول و اشک هایی که از چشمانش
سرازیر می شود خلاصه شده در کنار منطق ضعیف داستان در این مورد که چه دلیلی
برای گفتن این مطلب در این مقطع وجود داشت آن زمان تکمیل می شود که گلی به
افرا به خاطر این عملش اعتراض می کند که تو همیشه به او بی تفاوت بودی چون
رسول پسرت نبود، در حالی که مخاطب هیچ نشانه ای از بی تفاوتی در رابطه
افرا و رسول ندیده است؛ تنها تفاوت در نوع برخورد افرا با دخترش است که این
در هر خانواده ی معمولی رخ می دهد،دلیل آن هم ساده است پدر ها نسبت به
دختر ها بعد عاطفی قوی تری دارند.
معصومی خبر دار شدن نورالدین از داشتن فرزندی به
نام رسول را پایه ای برای باصطلاح "گذشت " او معرفی می کند، این در حالی
است که این بخش از داستان همان گونه که اشاره کردیم منطق قوی ندارد، اگر چه
اتفاق آن ممکن بود اما به دلیل این که تمهیدات درست روایی برای آن دیده
نشده بود، فیلم در این بخش از داستان می لنگد و در نهایت این لنگیدن به
شخصیت نورالدین نیز ضربه می زند.
ژانر افسردگی
فیلم
خرس با وجود همه ایرادهایی که می شود به فیلم نامه آن گرفت که از جمله آن
ایرادی است که منتقد میهمان نشست خبری به آن اشاره کرد و به کارگردان
اعتراض کرد که چرا نوع روابط میان نقش آفرینان فیلم به قشر خاصی در تهران
سال نود شبیه است تا شهرهای شمالی در سالهای ابتدایی دهه هفتاد... "خرس" با
همه ی این اما و اگر ها از لحاظ فنی فیلمی قابل قبول است اما محتوای این
فیلم، این نظر را همراهی نمی کند.
تمام فضای فیلم تحت تاثیر داستان تلخ آن که از ابتدا
به آرامی این تلخی را افزایش می دهد و سکانس نهایی نیز نمی تواند حتی به
صورت تصنعی آن را کاهش دهد. معلوم نیست که سینماگر اساسا به چه هدفی چنین
فیلمی را ساخته، هر چه که هست هیچ دلیل مشخصی نمی توان در پشت این تلخی
مشاهده کرد.
پایان اصلی فیلم در حقیقت به قتل گلی و دختر سه
چهار ساله اش توسط افرا شکل می گیرد، این دقیقا همان پایان بندی است که
نوروزبیگی می کوشد تا آن را خشونت بار نبیند و تنها صفت تلخ را به ان نسبت
دهد. فیلم به هیچ وجه نمی تواند محل تقابل حق و ناحق قرار گیرد، شخصیت افرا
با وجود خشونت بی منطقش که سردی شخصیت گلی نسبت به او در بخشهایی از
داستان آن را تشدید می کند، به هیچ وجه به صورت کامل ناحق دیده نمی شود و
حتی در بخش از فقرات فیلم مخاطب با او همراهی کرده و برایش دل می سوزاند.هر
چند خسرو معصومی در نشست خبری همه حق را به نورالدین (پرویز پرستویی) می
دهد، اما با این همه همچنان مخاطب شک دارد که آیا افرا به طور کامل گناهکار
و بی حق و حقوق هست یا خیر.
نتیجه همه ی این موارد در کنار هم فیلمی را می
سازد که به شدت افسرده و تلخ و در نهایت خشن است. پیوند دادن آن با شرایط
پس از جنگ باعث می شود که بسیاری نتایج عاید مخاطب شوند که قابل تامل
هستند.
بد نیست مخاطب به این سوال کمی فکر کند؛ اینکه
اگر نورالدین شهید شده بود و هرگز بر نمی گشت، آیا هیچکدام از این اتفاقات
تلخ می افتاد؟ آیا اگر نورالدین پس از دیدن فرزندان گلی و در همان ابتدای
داستان گذشت می کرد باز این اتفاق می افتاد؟ آیا اگر نورالدین به جای این
اینکه با همسر سابق خود که امروز در عقد دیگری است خلوت کند و سبب تحریک
افرا شود با خود افرا روبرو می شد باز چنین پایان خشنی را در این داستان
شاهد بودیم؟ شاید همه این سوالات سپید بودن کامل شخصیت نورالدین را برای
مخاطب تا حدودی تغییر دهد.
هر چه که هست سینمای ایران به هر دلیلی سال هاست
که به افسردگی روی خوش نشان می دهد و شاید به قول نعمت الله سعیدی ،
نویسنده مطبوعات و منتقد باید فکر ژانری جدید با نام "ژانر افسردگی" برای
فیلم هایی مانند خرس با بقول نگارنده مانند "جدایی نادر از سیمین" بود.