۱۹۸۵، تنها چند ماه مانده به برگزاری انتخاباتی سرنوشت ساز میان هوگو بنزر، دیکتاتور سابق، و ویکتور پاز استنسورو، رئیس جمهور پیشین بولیوی بود که گروه بنزر، عازم آمریکا شد و از اقتصاددان سی ساله گمنامی به نام جفرس ساکس، برای طراحی یک برنامه اقتصادی ضد تورمی درخواست کمک کرد. ساکس ستاره در حال طلوع بخش اقتصاد دانشگاه هاروارد بود که جایزه های علمی را یکی پس از دیگری از آن خود می کرد. ساکس به آنها گفته بود که یک روزه به بحران خاتمه می دهد!!
توصیه ساکس به بنزر بر این بود که فقط شوک درمانی است که می تواند بحران تورم لگام گسیخته بولیوی را درمان کند. پیشنهاد او افزایش ده برابری بهای نفت، آزادسازی بهای طیفی از اقلام دیگر، و کاهش بخش های مختلف بودجه بود!
سرانجام، در انتخاباتی پر فراز و نشیب، هوگو بنزر با اختلاف کمی به عنوان رئیس جمهوری بولیوی انتخاب شد و گروهی مامور به برنامه ریزی جهت پیاده سازی الگوی جفری ساکس شدند! ساکس که به هاروارد برگشته بود می گوید:” برایم باعث خوشحالی بود که می شنیدم حزب بنزر نسخه ای از طرح تثبیت اقتصادی ما را در اختیار رئیس جمهور جدید و تیمش گذاشته است.”
به مدت هفده روز متوالی، این تیم اضطراری در اتاق نشیمن خانه بزرگ و با شکوهی جلسه داشت. پس از هفده روز، پیش نویس یک برنامه شوک درمانی نمونه مبتنی بر حذف یارانه های مواد غذایی، لغو کلیه کنترل قیمت ها و ۳۰۰درصد افزایش بهای نفت به وزیر برنامه ریزی ارائه شد.
وقتی اعضاء تیم اضطراری کار تهیه پیش نویس را به اتمام رساندند، هنوز حاضر نبودند آن را با نمایندگان منتخب ملت در میان گذارند! آنها به صورت تیمی به دفتر نماینده ” صندوق بین المللی پول” در بولیوی رفتند و به وی گفتند قصد انجام چه کاری را دارند. واکنش وی در آن واحد هم روحیه بخش بود و هم آزار دهنده! او گفت:” این همان چیزی است که همه مسئولان صندوق بین المللی پول آرزویش را داشتند، اما اگر درست از آب در نیاید، من- که خوشبختانه مصونیت سیاسی دارم- اولین پرواز را میگیرم و پا به فرار میگذار”!
بولیویایی هایی که برنامه مزبور را نوشته بودند، بر خلاف نماینده صندوق، راه گریزی نداشتند و چند تن از آنان مشوش بودند که واکنش مردم چه خواهد بود؟ یکی از مولفین برنامه با تشبیه تیم به خلبانان هواپیمای جنگی که به مواضع دشمن حمله ور میشدند، سعی می کرد به آنها پشت گرمی بدهد. او می گفت:” ما باید مثل خلبان مامور بمباران هیروشیما باشیم. او وقتی بمب اتم را پرتاب کرد، نمی دانست دارد چه کار می کند، اما وقتی دود را دید گفت:”آخ! ببخشید”!! و این درست همان کاری است که ما باید بکنیم.
درنتیجه بمب اتمی ساکس برای بولیوی، جمع کوچکِ خواص ثروتمندتر شدند، در حالی که بخش های بزرگی از جمعیت که تا آن زمان جزء طبقه کارگر بودند کلا از صحنه اقتصاد و به مردمی مازاد و ناخواسته تبدیل شدند. در سال ۱۹۸۷، دهقانان بولیویایی به طور میانگین فقط سالی ۱۴۰ دلار به دست می آوردند، که از یک پنجم میانگین درآمد هم کمتر است. نرخ بیکاری از ۲۰درصد در زمان انتخابات، به ۲۵ تا ۳۰درصد ظرف دو سال رسید! دستمزدِ حداقل هرگز ارزش پیشین را نیافت و دوسال پس از شروع برنامه، دستمزد حقیقی ۴۰ درصد کاهش یافت. صدها هزار شغل تمام وقت متکی به حقوق بازنشستگی حذف شدند و جایشان را مشاغلی گرفت که از هیچگونه حمایتی برخوردار نبودند.به این ترتیب بین سالهای ۱۹۸۳-۱۹۸۸ تعداد بولیویایی های واجد شرایط برخورداری از تامین اجتماعی ۶۱درصد کاهش یافت.
ساکس که در میانه راه به عنوان مشاور به بولیوی بازگشت، با افزایش حققوق و دستمزدها برای مطابقت با قیمت مواد غذایی و بنزین مخالفت کرد و در عوض از ایجاد یک صندوق اضطراری برای کمک به آسیب پذیرترین اقشار جامعه جانبداری کرد. درست دو سال پس اجرای تئوری جناب ساکس در مهار تورم بولیوی، ۳۵۰۰۰نفر از بخش های مختلف تجارت مواد مخدر در این کشور کسب درآمد می کردند.
ساکس که بر اهمیت تاریخی توفیقاتش در اجرای برنامه شوک درمانی در بولیوی وقوف کامل داشت سالها بعد گفت: به نظر من تجربه بولیوی واقعا نخستین آمیزه اصلاحات دموکراتیک و تغییرات نهادی ِ اقتصادی بود. تجربه بولیوی خیلی بهتر از شیلی( برنامه شوک درمانی پس از کودتای پینوشه) نشان داد که آزادسازی سیاسی و دموکراسی را می توان با آزاد سازی اقتصادی در آمیخت. کارکرد توأمان این دو و قوت یافتن هر یک از دیگری، آموزه ای بی نهایت حائز اهمیت است.”