انسان نماز را خوب بخواند، با توجه بخواند، حضور قلب داشته باشد. حضور
قلب يعني انسان از آنچه كه ميگويد و آنچه كه در ذهنش ميگذرد و بر زبانش
جاري ميشود، غافل نباشد؛ اينجور نباشد كه نفهمد. مثلاً من كه حالا دارم با
شما حرف ميزنم، خب، شما مخاطبيد. انسان توجه دارد كه يك مخاطبي دارد و دارد
گوش ميكند و دارد حرف ميزند. در نماز هم همين جور باشد؛ يك مخاطبي داشته
باشيم، با او حرف بزنيم. من حتّي عرض ميكنم اگر كسي معناي نماز را هم
نداند، اصلاً هيچ نداند معناي اين عبارات چيست، اما همين قدر بداند دارد با
يكي حرف ميزند، دارد با خدا حرف ميزند، اين قضيه انسان را نزديك ميكند -
«قربان كلّ تقيّ»- اين خودش مقرب است؛ تا اينكه حالا مثل ماها كه معنايش را
ميدانيم و تفسيرش را ميدانيم و چندين كتاب دربارهاش خواندهايم، اما وقتي
كه نماز ميخوانيم، بالمرّه يادمان ميرود كه چه كار داريم ميكنيم. به قول
صائب - حالا شعرش يادم نميآيد، اما مضمونش اين است - غير از خدا كه به
يادت نميآيد، هر چي ديگر توي نماز يادت ميآيد؛ گم كرده باشي، پيدا ميكني.
۱۳۹۰/۰۱/۲۳
حضور قلب و توجه، كاري است كه به تمرين احتياج دارد. كساني كه اين كارها را
كردهاند و بلدند، به ما ياد ميدهند كه انسان بايد در حال نماز، خود را
در حضور يك مخاطب عاليشأن و عاليمقام كه خالق هستي است و مالك همهي وجود
انسان است، احساس كند. هر مقدار از نماز كه توانست اين حالت را داشته
باشد، به تعبير روايات اين نماز، نمازِ مقبول است و آن خاصيت و اثر را
خواهد بخشيد. و ديگر آثار نماز - كه نميشود آثار نماز را در چند جمله يا
در چند فقرهي كوتاه خلاصه كرد - بر اين مترتب ميشود. ۱۳۸۵/۰۶/۲۷
نماز همان ذكري است، همان آب حياتي است كه انسان به دل خود ميبخشد؛ نمازِ
با توجه؛ توجه به معنا، توجه به اينكه در مقابل خدا قرار داريم. نماز را
اينطوري بخوانيد. وقتي به نماز ميايستيد، به ياد بياوريد كه در مقابل
خداوند متعال ايستادهايد و داريد با او حرف ميزنيد. در سرتاسر نماز سعي
كنيد اين حالت حفظ بشود، آنوقت اين نماز اثر ميگذارد و دل انسان را مثل
اكسير عوض ميكند. اكسير مادهي كيميايي است كه ميگويند مس را طلا ميكند.
دل ما از مس هم كه باشد، اكسير ذكر آن را به طلا تبديل ميكند. اين، خيلي
مهم است. ۱۳۸۶/۰۲/۱۹