در آخرين نامه اوباما به رهبري ايران، نكات مهمي نهفته است كه نميتوان آن را ناديده گرفت. اوباما در اين نامه خواسته است تا به ايران سفر كرده و با مقامات ايراني در مورد مسائل منطقهاي و جهاني گفتوگو كند و براي حل مشكلات موجود راهجويي و همكاري نمايد. براي روشن كردن اين پيشنهاد سخاوتمندانه اوباما در واپسين ماههاي حضور در كاخ سفيد، بايد با مرور يك تجربه عملي با آمريكاييها، به چند سوال نيز پاسخ دهيم.
اوباما كه راهبرد براندازي نظام ايران را در شعارهاي انتخاباتي خود «تغيير و تعامل» نام گذاشته بود، در ماههاي پاياني دولت احمدينژاد نامه ديگري به ايران ارسال كرده و تاكيد ميكند كه آمريكا آمادگي دارد تا حقوق هستهاي ايران را به رسميت شناخته و تحريمها را بردارد. دولت روحاني كه شعار «اعتدال و كليد حل مشكلات اقتصادي» را بلند كرده بود پس از دو سال و نيم مذاكره مقدماتي و غيرمقدماتي به توافق برجام رسيدند. حاصل برجام كه از سوي دولت روحاني به حلال مشكلات ريز و درشت توصيف ميشد، پس از 6 ماه از روز اجرايي شدن برجام به اين نقطه رسيده كه ايران بنا به اعتراف و تاكيد آژانس بينالمللي هستهاي و مقامات گوناگون آمريكايي تمامي تعهدات خود را اجرا كرده ولي از بركات رفع تحريم و حتي كاهش تحريم خبري نيست. با اينكه متن برجام مفاد روشني دارد، دولت روحاني و تيم مذاكراتي وي بايد پاسخ دهد كه مسئله چيست و چرا اجراي تعهدات آمريكايي ها رنگ باخته است؟ آيا همان گونه كه نامه خانم موگريني به ظريف تاكيد كرده به تعهدات آمريكايي چيزي بيش از اين كه تا به حال شاهد بودهايم نيست؟ خانم موگريني هم اعلام كرده كه درك ميكند چرا دولت روحاني به مطالبات بانكي و مالي اصرار دارد!! يعني براساس مفاد برجام، تعهدات ايراني در مقابل تقريبا هيچ انجام گرفته و براساس آخرين موضع رئيس آژانس بينالمللي، تعهدات ايراني در آغازين گامهاي خود ميباشد و بايد به شرايط پايدار نيز دست يابند!! يعني در مقابل اين تقريبا هيچ، بايد اقدامات ديگري را ايران به اجرا بگذارد. همان گونه كه رهبري معظم انقلاب در سخنراني سالگرد ارتحال امام خميني (ره) فرمودند، اين تجربه گرانبهايي است كه بدانيم مذاكره با آمريكا، «يعني دبه و فريبكاري».
نكته دوم اين است كه قدرتهاي بزرگ و استكباري در چه شرايطي دست مذاكره و نياز براي حل مشكلات را دراز ميكنند؟
آيا زماني كه آمريكا در بالاترين مرز سرمستي قدرت است كه نمونه آن را در دوره بوش پسر شاهد بوديم و براي اشغال عراق و سرنگوني صدام حتي به معارضين عراقي اجازه همراهي نداد، چه رسد به مذاكره و همكاري. اگر آمريكا واقعا براي حل مشكلات منطقه و جهان نيازمند يك طرف پر قدرت براي حل بحرانهاست، چرا به درخواستهاي مكرر روسيه براي عمليات مشترك بر عليه داعش و يا ساير تروريستهاي سوريه كه علنا پرچم القاعده در دست دارند، پاسخ نميدهد؟ اساسا قرار است كدام مشكل و بحران جهاني و منطقهاي در همكاري دو جانبه با ايران حل شود؟ آيا منظور آمريكا مشكلاتي است كه با جنگ افروزي در خاورميانه، در افغانستان، در عراق و سوريه و در يمن به راه انداخته است؟
آيا منظور اوباما اين است كه با تروريسم تكفيري و دستهجات رنگارنگ كه پنتاگون و سيا آنها را مديريت ميكنند و عربستان به عنوان مادر تروريسم جهاني، گفتمان آنها را و كيسههاي مالي آن را در اختيار دارد، مورد بحث قرار گيرند؟ آيا منظور اوباما اين است كه چون نتوانسته با تروريسم حمايت شده از سوي آمريكا و بقيه حاميان منطقهاي خود دولت قانوني بشاراسد را ساقط كند و نتوانسته دولت مشروع عراق را با داعش سرنگون نمايد و با حمله نظامي جنايت گونه عربستان، مردم يمن و گروههاي انقلابي آن را به تسليم وادارد و در باتلاق آنها گير كرده است، با كمك ايران از آن خارج شود و يا به نتيجه برسد؟!
مسئله اين است كه آمريكا در خوي استكباري و تجاوزكارانه كه جهان را حياط خلوت منافع ملي خود تعريف كرده، به خود حق ميدهد كه در دو نقطه از جهان به جنگافروزي، مداخله و فشار به كشورهاي ديگر بپردازد و ديگر بازيگران جهاني، همان گونه كه بوش پسر اعلام كرد «هر كس با ما نيست، عليه ماست» بايد رفتار غيرقانوني، جنايتكارانه و جنگافروزي و چپاول ثروت ديگران را تاييد كنند.
اگر آمريكا قدرت داشت كه به اهداف خود در غرب آسيا و يا هر نقطه ديگر برسد، دست التماس و فريبكاري و رندي دراز نميكرد.
آيا آمريكا از سياستهاي خود پشيمان است كه نياز به گفتوگو با ايران براي حل بحرانهاي منطقهاي و جهاني دارد؟ مسلما پاسخ منفي است و اين دست چدني كه براي مذاكره دراز كرده است براي حل بحرانهاي جهاني نيست كه باني آن خود آمريكاست، بلكه منظور اين است كه بياييد و از ما پيروي كنيد تا ما از باتلاق خارج شويم. اوباما چند روز قبل به ژاپن رفت و حتي براي كشتار مردم ژاپن در هفتاد سال قبل كه توسط بمب اتمي آنها قتلعام شدند حاضر به عذرخواهي نشد! امروز هم در افغانستان و عراق و سوريه و لبنان و يمن و بحرين و بقيه نقاط جهان، سرانگشت خون ريز آمريكاست كه با جنگ تروريستي و حمايت از ديكتاتوريهاي فاسد، بحرانسازي ميكند.
مسئله ديگر اينكه امروز آمريكا هم در افغانستان و هم در عراق و سوريه و لبنان و يمن و بقيه نقاط با كشتي به گل نشسته سياستهايش روبروست. آمريكا ميداند كه در عراق بايد با افسوس مرگآور، به نابودي داعش نظاره كند و اگر حشدالشعبي را هدف قرار دهد، هزاران سرباز آمريكايي در عراق بايد با كابوس مرگ و شبيه آنچه در سالهاي 2005 تا 2008 در عراق مواجه بودند، دست و پنجه نرم كنند.
آمريكا ميداند كه پروژه حمايت از القاعده و تروريسم تكفيري در سوريه قابل استمرار نيست و هزينههاي آن بيش از منافع آن براي آمريكاست و اگر به جنگ فرسايشي در سوريه تكيه كند، بايد تاوان آن را با تيرهاي غيبي كه كماندوهاي آمريكايي را شكار ميكنند، بپردازد و هم پيمانان خود را در فروپاشي كامل ببيند. اگر كشتن مردم، كودكان و زنان و تخريب خانهها بر سر مردم يمن ادامه يابد، كاخهاي شيشهاي آلسعود، آسيبپذيريهاي فراواني دارند و اگر به رجزهاي خانم كلينتون براي گزينه نظامي روي ميز دل خوش كردهايد، قبل از هر چيز به شيشه عمر رژيم صهيونيستي فكر كنيد.
اوباما همزمان با نامهنگاري به رهبري ايران، در يك تحرك آنگلوساكسوني كه با وزراي خارجه شوراي همكاري خليجفارس داشته، كينه و دشمني خود را به وضوح آشكار كرده و دست چدني خود را نشان داده است لذا هم تجربه فريبكاري و دبه شما را در اختيار داريم و هم جنايات و چپاول ثروتهاي ايران در دوره پهلوي توسط آمريكا را از ياد نبردهايم و هم به نفاق و وارونهگويي شما در ادبيات ديپلماتيك آشنا هستيم و هم حضور تمام قد شما در حمايت از تروريسم و سرانگشت شما در براندازي نظام مقدس اسلامي را ديده و ميبينيم. لذا پيشنهاد گفتوگوي شما در حالي است كه در باتلاق غرب آسيا گير كردهايد و ناتوان از هر اقدام راهبردي بر عليه ايران هستيد و صرفا براي نجات خود در منافع چپاولگرانه نيازمند ايران هستيد كه اين خيال خام و روياي غيرقابل تعبير براي شما باقي خواهد ماند.