به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598، دكتر پيروز مجتهدزاده از تحليلگران برجسته سياسي كشور است كه در سال 1324 در شهرستان نور استان مازندران ديده به جهان گشود. وي تحصيلات خود را در رشته جغرافياي سياسي در انگلستان انجام داد و اكنون با سمت دانشياري در دانشگاه تربيت مدرس مشغول به تدريس است.
از دكتر مجتهد زاده بيش از 20 عنوان كتاب به زبانهاي انگليسي و فارسي منتشر شده و از اين جهت يكي از اساتيد فعال دانشگاه در حوزه جغرافياي سياسي محسوب ميشود. از مسؤوليتهاي وي، ميتوان به مدير عاملي بنياد پژوهشي يوروسويك در لندن، پژوهشگر ارشد مطالعات ژئوپليتيك و مرزهاي بينالمللي دانشگاه لندن و مشاور پژوهشي دانشگاه سازمان ملل اشاره كرد. بر اين اساس با توجه به تسلط وي به مسائل ژئوپليتيك و تخصص ويژهاش به مسائل منطقه خليج فارس و خاورميانه، در خصوص نقش و جايگاه ايران در محاسبات استراتژيك آمريكا در منطقه خاورميانه هفته نامه پرتو سخن گفتگوی را با ایشان انجام داده که متن در ادامه می آید.
به عنوان اولين سوال بفرماييد كه از لحاظ استراتژيكي، ايران چه جايگاهي براي كشور ايالات متحده دارد؟
براي كشوري كه ادعاي ابرقدرتي در جهان را دارد و سخت سرگرم گسترش نفوذ و اقتدار خود در جاي جاي جهان است، طبيعي است مكانهايي كه ميتواند در راه گسترش نفوذ اين قدرت تأثير گذار باشند و يا حتي مانع از گسترش نفوذ اين قدرت شوند، ميتوانند در برنامهريزيهاي ژئوپولتيكي آن قدرت نقش مهمي داشته باشند. از ساليان دور خاورميانه براي كشور ايالات متحده جايگاه بسيار مهمي داشته است: به دو دليل عمده و اساسي: 1– وجود منابع لايزال سوختي و قدرت لايزال صادرات سوختي از يك طرف و 2– وجود آپانديس غرب در شرق يعني اسرائيل كه از روز زاده شدن امريكا را متعهد به دوام حيات و سياستهاي تجاوزكارانه خود كرد. اين منطقه تا چندين دهه در اختيار بيدردسر آمريكا بود تا اينكه انقلاب اسلامي سال 1357 موجب شد در طرح كلان آمريكا در منطقه، خلل و اشكال ايجاد شود و اعمال نفوذ و قدرت يكدست ايالات متحده در اين منطقه دچار تزلزل شود. در اين شرايط، طبيعي بود كه آمريكا براي ترميم خرابيهايي كه در ژئوپوليتيكي كلانش در منطقه بروز كرد، اقداماتي را انجام دهد.
چه اقداماتي؟
اشغال سفارت ايالات متحده امريكا در تهران عامل كليد زنندهاي بود براي آغاز يك دوران ستيزه جويي عليه ايران كه براي مدتي دراز ادامه يافت و فرآيند شكست انقلاب ايران پيگيري شد. ولي اين طرح به نتيجه مطلوب واشنگتن نرسيد. در مقطعي طرح هماهنگ كردن ايران با خود را پيگيري كردند. اين طرح با فراز و فرودهايي همراه بود و در برخي مقاطع، از جمله در عراق و افغانستان توانستند اهداف مورد نظر خود را تا حدودي پيگيري كنند. اما امروز به عنوان مثال ميبينيم كه در فاز كنوني درگيريهاي نظامي سوريه(در دوران بعد از برجام)، ايالات متحده امريكا در يك بازي ژئوپوليتيكي پيچيده، اول خود را متمايل به مثلث ژئوپوليتيكي ايران و روسيه و سوريه نشان داد و به محض جلب اعتماد ايران، از دخالت نظامي رسمي عربستان سعودي در سوريه حمايت كرد كه تمام به سود تروريستهاي درگير عليه دولت آن كشور و به زيان ايران و روسيه و دولت سوريه بوده است.
به چه ترتيب؟
منظورم اين است كه با مطالعه مرور زمان است كه ميتوانيم از ماهيت واقعي عملكرد ابرقدرتي ايالات متحده باخبر شويم. همين تحولات كوتاه مدت، شواهدي از بازي كردن ژئوپوليتيكي يك ابرقدرت با قدرتهاي منطقهاي را براي ما آشكار كرد و براي ما علي الاصول اين درس را بايد داشته باشد كه شما نميتوانيد در چنين بازيهاي بسيار پيچيده فقط و فقط بر اساس حسن نيت يك جانبه خود عمل كنيد و سرنوشت شكل گيري بازيها را بر اساس توهم "تفاهم" به عهده بازيگر برتر بگذاريد. روسيه كه در اين وادي مهارت و تجربه زيادي دارد، در واكنشي سريع السير برخي از نيروهاي خود را از سوريه خارج كرد تا نتايج دراز مدت بازيهاي امريكايي دامنگير او نشود و بتواند در وضعيت بهتري خواستههاي خود را در مبارزه عليه داعش به ثمر رساند و ايران را حيران و سرگردان با امريكاييها و آل سعود تنها گذاشت تا خود راه نجاتش را در سوريه بيابد.
آمريكا براي تأثيرگذاري بر ايران و هم جهتكردن اين كشور در راستاي خواستههاي خود، چه ابزارهايي در اختيار دارد؟
كاملاً آشكار است كه آمريكا ابزارهاي متعددي براي اعمال نفوذ خود در منطقه خاورميانه و خليج فارس در اختيار دارد. اين ابزارها طيف متنوعي از ابزارهاي افتصادي، مالي، پولي را شامل ميشود تا ابزارهايي كه از طريق واسطههايي در منطقه براي پيگيري اهدافش استفاده ميشود. دولت ايالات متحده به دليل داشتن دوستاني در منطقه كه بدون مزد و منت اهداف آمريكا را دنبال ميكنند، ميتواند فشارهاي زيادي را بر كشورهايي كه در طرح كلان آمريكا در منطقه ايجاد خلل كردهاند، وارد آورد. اين كشورها حتي بدون اينكه مذاكرهاي با آمريكا انجام دهند و يا امتيازاتي از آمريكا بخواهند، در راستاي منافع ايالات متحده عمل ميكنند. مثلا در مسائل اخير اوپك ميبينيم چگونه اين سازمان را كه براي ايجاد انضباط در بازار نفت از چندين سال پيش تأسيس شده بود، بيخاصيت كردهاند و اهداف آمريكا كه كاهش جهاني قيمت نفت است را دنبال ميكنند.
براي تكميل پاسخ بايد عرض كنم برخي از ابزارها نيز در دسته ابزارهاي استراتژيك قرار ميگيرند كه از چند دهه پيش به طور مداوم از سوي آمريكا دنبال ميشده است. تجهيز و مسلح كردن دائم اسرائيل و كشورهاي عربي مثل عربستان و امارات در اين راستا ارزيابي ميشود كه هم رقابت تسليحاتي در منطقه را دامن ميزند و هم باعث ميشود جيب اين كشورها خالي شود و پولهاي آنها صرف خريد تسليحات جديد گردد. البته از اين رهگذر شركتها و كمپانيهاي توليد اسلحه نيز منافع كلاني ميبرند. و كشورهاي نه چندان دوست هم دچار نگراني ميشوند كه با سرازير شدن سيل سلاحهاي امريكايي به منطقه، امنيت و آرامش منطقه تحت تاثير واقع ميشود. رويكردي نيز كه آمريكا در مسأله هستهاي كشورمان در چند سال گذشته دنبال كرد، با يك نگاه استراتژيك براي تضعيف ايران قابل ارزيابي است.
در مسأله برجام ميبينيم در حالي كه مذاكرات هستهاي هيچ ارتباطي به قدرت نظامي كشور نداشته و ندارد، آمريكا تلاش ميكند به قدرت نظامي ما لطمه بزند. مثلاً در بحث آزمايشهاي موشكي موضع گيري ميكند و از ايران ميخواهد كه قدرت موشكي خود را محدود كند، در حالي كه اين مسأله به هيچ كشور ديگري ارتباط ندارد و تواناييهاي نظامي جزو ابزارهاي قدرت ما در منطقه و جهان است. بُعد ديگري كه مايلم از جنبه استراتژيك به آن بپردازم، حمايت از گسترش تروريسم در منطقه است. اين مسأله از سه دهه پيش شروع شد و عربستان سعودي با حمايت آمريكا به تقويت و كمك به مدارس تروريست پرور در پاكستان كرد كه نتيجه آن را در شكلگيري گروههاي القاعده و داعش ميبينيم. البته امروز آمريكا، خود يكي از آسيبديدگان از اين گروههاي تروريستي است اما اين ارتباطي به نقش داشتن آمريكا در بنياننهادن مراكز تروريست پرور در منطقه ندارد و آمريكا در اين زمينه مسؤول است و اقدامات گذشته اش مشخص است. بنابراين بايد بگويم آنچه صحبت شد يك طرح است كه آمريكا در منطقه تلاش دارد اجزاي مختلف آن را پياده كند و البته سالهاست براي ما آشناست؛ چون تبعات آن را در منطقه ميبينيم.
به نظر شما كشور ما در برابر طرح آمريكا چه اقداماتي بايد انجام دهد؟
فكر ميكنم منظور شما از كلمه "طرح امريكا" را بدانم. اين كلمه را البته من استفاده كردم و منظورم از كلمه يك ديدگاه كلي و عمومي برنامهريزي شده است و قطعا شما هم به همين تصويري كه من بحث كردم اشاره داريد. به هر حال، طرح كلي ژئوپوليتيكي ايالات متحده امريكا در خاورميانه براي همگان شناخته شده است، ولي آنچه نياز به بازشناسي مداوم دارد همانا تحولات و تغييراتي است كه در نتيجه پيگيري سياستهاي مقطعي حاصل ميشود. اگرچه ما به طور كلي با اين طرح آشنايي داريم و اثرات آن را به طور دورهاي ميبينيم اما بايد اين طرح و برنامههاي آمريكايي مانند طرح و برنامههاي هر قدرت ديگري مطالعه شود و مورد بازخواني قرار گيرد تا بتوان در برابر بازيهاي برنامهريزي شده جديد عليه منافع ملي پيشبينيهاي ضروري صورت گرفته و برنامه ريزي شود. همان طور كه گفتم؛ در مسأله سوريه، مذاكرات صلح مطرح ميشود و آمريكا به عنوان هماهنگكننده گروههاي مخالف اسد و ايران و روسيه و در عين حال به عنوان هماهنگ كننده نيروهاي حامي اسد در حال فعاليتند.
در همين زمان عربستان سعودي اعلام ميكند كه نيروي زميني قابل توجهي را به سوريه اعزام خواهد كرد. اگر ما اين اعلام را در قياس شرايط و منافع خود ميسنجيديم، ميبايستي بلافاصله مخالفت جدي خود را به اطلاع ايالات متحده ميرسانديم و ميكوشيديم از واقعيت يافتن اين طرح سعودي جلوگيري ميكرديم. ما بايد بدانيم كه مداخله نظامي مستقيم آل سعود در سوريه همه موازنهها را به زيان ما تغيير داده و سخت به زيان ما تمام ميشد كه شد. ما بايد بدانيم كه اگرچه ايران از لحاظ وسعت از ايالات متحده كوچكتر و از لحاظ نيروي نظامي ضعيفتر است، ولي از لحاظ موقعيت ژئوپوليتيكي نقش بسيار پر اهميتتري را نسبت به ايالات متحده در سوريه داشته و دارد. نبايد از قدرت خودمان غافل باشيم و در صورتي كه اطلاعات گستردهاي از وزن هر بازيگر در منطقه و عرصه بينالملل داشته باشيم، ميتوانيم تصميمگيريهاي صحيح در جهت منافع ملي انجام دهيم. بايد بدانيم كه وزن تأثيرگذاري ما محدود به چند موشك نيست و عوامل متعدد ديگري موجب ايجاد قدرت بالقوه ايران ميشود.
عملكرد سالهاي اخير كشور در اين خصوص را چگونه تحليل و ارزيابي ميكنيد؟
متأسفانه توجه نشده است كه بر خلاف آنچه عموماً ما عمل كردهايم، مناسبات خارجي فقط محدود به روابط ديپلماتيك و سياسي نيست. در اين مناسبات پارامترهاي ژئوپوليتيك و ژئواستراتژيك نقش بسيار مهمي دارند. وقتي رئيس دولت موقت اعلام كرد كه "ما دشمن خارجي نداريم"، نه تنها شعارهاي خودفريبانه دوران قبل از انقلاب توده ايها و مصدقيها را تكرار كرد، بلكه ثابت كرد كه آنها شعارهاي خود را هم باور كرده بودند و وقتي كه مديريت امور كشور را به دست گرفتند در همان عالم بيخبري و ناداني مديريت امور را در روابط خارجي شروع كردند و دشمن بزرگي مانند صدام حسين را نديدند، اينان نميدانستند هنگامي كه يك كشور با كشورهاي ديگر مرز دارد، به اين معني است كه اگر دشمن نداشته باشد حداقل رقيب دارد.
اگر بخواهم آسيب شناسانه عملكرد سالهاي اخير را بررسي كنم بايد بگويم كه چند مشكل و ضعف عمده داشته ايم. نخستين مورد از ضعف را بايد در آموزش ديپلماسي وزارت خارجه مورد اشاره قرار دهم. اين تشكيلات در بدترين شرايط كار ميكند و آموزشي به كسي در ديپلماسي متكي بر شناخت "منافع ملي ما" و "وضعيت ژئوپوليتيكي ما"در منطقه و جهان نميدهد. فقط بر اساس جزوه نويسي و جزوه خواني، همان دروس متفرقهاي كه در دانشكدههاي حقوق و علوم سياسي دانشگاههاي ما متداول است و توسط همان مدرسين به اضافه ديپلماتهاي ورشكسته تدريس ميشود كه در هيچ جاي ديگر كادر ديپلماسي جايي برايشان پيدا نميشود. اين وضعيت دور و تسلسل اگر عاقلانه و حساب شده نشكند و كار تدريس ديپلماسي توام با ژئوپوليتيك داني به عهده مدرسين ورزيده گذاشته نشود، هيچ اميدي به آينده بهتر دستگاه ديپلماسي نميتوان داشت.
نكته بعدي به ضعف در سياستگذاري خارجي مربوط ميشود كه بدون هيچ برنامه مشخصي پيگير تنها چيزي هستند كه شنيدهاند: يعني "تسامح و تساهل" در روابط خارجي كه در عمل مانند خودكشي ملي در سياست خارجي ميتواند نام گيرد.