به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، ایالات متحده از نظر دیگر کشوری استثنایی است. آمریکاییان وحشت زده ترین کشور روی زمین هستند که چندین دهه است در معرض تبلیغاتی هیستریک قرار داشته اند و نسبت به دشمنان و ایدئولوژی های بیگانه به آنها هشدار داده شده است. بنابراین تعجبی ندارد که در حالی که اکثریت جمعیت آن توسط حاکمانشان در یک قفس مجازی ترس زندانی شده اند، آزادی های به ظاهر مدنی این کشور چنین شکل و شمایل ناخوشایند و ترسناکی پیدا کرده است.
هرچند که به شکلی تناقض آمیز این به ظاهر آزادی ها می تواند گمراه کننده باشد. جرج کلونی بازیگر سینما هفته گذشته در کنفرانسی مطبوعاتی در فستیوال فیلم کن، هنگام سخن گفتن درباره تازه ترین فیلم خود از شاخه ای به شاخه دیگر پرید و به موضوع نامزدی دونالد ترامپ برای ریاست جمهوری آمریکا پرداخت. کلونی که به طرفداری از سیاست های لیبرال آمریکا زبانزد است و از حامیان پروپاقرص بزرگ نامزد دمکرات ها هیلاری کلینتون محسوب می شود، پیش بینی کرد که ترامپ این ابرثروتمند دست راستی، در رقابت های انتخاباتی نوامبر آینده پیروز نخواهد شد.
کلونی ضمن نام بردن از ترامپ به عنوان فردی عوام فریب که بذرهای ترس و تنش های تفرقه افکنانه را در امتداد خطوط نژادی و بیگانه هراسی می افکند، وی را نفی کرد. حرفی که اصلا خارج از انصاف نیست. اما مقصود من در اینجا دیدگاه های این بازیگر درمورد احتمالات موجود درباره پیروزی سیاسی ترامپ نیست بلکه این گزاره کلونی است که آمریکاییان در برابر اشاعه ترس سرتسلیم فرود نخواهند آورد.
بزرگ ترین لولوی سرخرمن جامعه آمریکا اتحاد جماهیر شوروی بود که شبح آن تقریبا به مدت 50 سال بر سر سیاست های آمریکا سنگینی می کرد.
کلونی که درکنار هنرپیشه همبازی اش جولیا رابرتز و کارگردان فیلم جودی فاستر در این کنفرانس مطبوعاتی حضور داشت، به حاضرین در سالن گفت: «این ترس نیست که کشور ما را به پیش می راند، ما از هیچ چیز هراسی نداریم.»
متاسفم جرج، ولی باید بگویم که تو در این باره سخت در اشتباهی. دست کم از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون و احتمالا چندین دهه قبل تر از آن، ترس محرک عاطفی عمده در سیاست های آمریکا بوده است. بر خلاف نظر کلونی، آمریکاییان بسیار بسیار هراسانند.
بزرگ ترین لولوی سرخرمن جامعه آمریکا اتحاد جماهیر شوروی بود که شبح آن تقریبا به مدت 50 سال بر سر سیاست های آمریکا سنگینی می کرد. این شبح بار دیگر از طریق روسیه و رئیس جمهورش ولادیمیر پوتین با این بهانه که قصد «احیای اتحاد جماهیر شوروی را دارد»، بر سر سیاست های آمریکا افتاده است.
در واشنگتن از پرزیدنت باراک اوباما و وزیر امور خارجه اش جان کری گرفته تا چهره های ارشد کنگره ای و رؤسای پنتاگون، این اجماع وجود دارد که روسیه تهدیدی ذاتی است که متوجه امنیت جهانی است، بی آنکه چنین اجماعی به پرسش گرفته شود.
ژنرال آمریکایی کورتیس اسکاپاروتی فرمانده نظامی جدید ناتو، هشدار داده است که اتحاد تحت رهبری آمریکا در مقابل تهاجم ادعایی روس ها نسبت به اروپای شرقی و کشورهای بالتیک، باید هر لحظه برای جنگ علیه روسیه آماده باشد.
به این ترتیب یک چهارم قرن پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جنگ سرد بار دیگر از سر گرفته شده است. همانند دفعات قبل، یک بار دیگر این ترس است که سوخت سیاست های آمریکا را تامین می کند. همواره یک مبنای به ظاهر عینی نیز برای این پدیده جمعی وجود دارد. امروز روسیه هیچ تهدیدی برای آمریکا یا متحدان ناتوی آن محسوب نمی شود، درست همانطور که شوروی چنین تهدیدی نبود.
ادعاهای گزاف درباره «حمله» روس ها به اوکراین و «الحاق» آن به روسیه، از نظر عینی بی اهمیت، بی پایه و اساس یا عاری از واقعیت است. پوچ بودن این ادعاها دربرابر محک تحقیق و مداقه به سادگی امکان پذیر است. اما هدف اصلا این نیست. هدف این است که روایت دروغین – تبلیغات- درباره شرارت ادعایی روس ها بارها و بارها در رسانه های «مستقل» غربی تکرار و تشدید شود، شگردی که تفاوتی با شگرد «دروغ بزرگ» بوقچی نازی یوزف گوبلز ندارد.
در نتیجه آمریکا و متحدان غربی با کمک رسانه های خبری مزدور خود قادر به بنا کردن «واقعیت» دروغین خودشان می شوند. این یک واقعیت عینی نیست. واقعیتی ذهنی و توهم آور است که کشورهای غربی در ذیل تهدید یک دشمن به نام روسیه ترسیم می کنند.
زمانی که اقلیتی از افراد بدبین، سیاستمداران، نویسندگان یا هنرمندان آگاه و مستقل تر گزاره های جنگ سرد را به پرسش گرفتند، قاطعانه تحت عناوین«سرخ ها» و «خائنین» طرد شدند.
همانطور که نویسنده انگلیسی جرج اورول به درستی گفته، ترس اهرمی قدرتمند برای کنترل جمعیت هاست. کاری کنید که جامعه از تهدید یک دشمن خارجی بیم جان خود را پیدا کنند تا به سادگی مورد دستکاری قرار گیرند و قدرت فائقه را پذیرا شوند، بدون در نظر گرفتن اینکه این قدرت فائقه تا چه اندازه خودکامانه و نامشروع است. ترس کلید واگذار کردن حقوق دمکراتیک و تن دادن به یک قفس است.
از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 غربی ها بلافاصله به جنگ سردی با اتحاد جماهیر شوروی به عنوان خاکریزی در برابر توسعه مترقی تر و دمکراتیک تر در درون کشورهای خودشان نیاز پیدا کردند. دیوید تالبوت نویسنده آمریکایی در کتاب خود «صفحه شطرنج شیطان» به روشنی ترسیم می کند که چگونه وال استریت، پنتاگون و سیاستمدارانی که از نظر ایدئولوژیک به آنها تمایل دارند، قادر به بنا کردن مجموعه غول آسای نظامی- صنعتی و مصرف منابع اقتصادی هنگفت برای پر کردن جیب طبقه حاکم نخبه – بر مبنای دلهره جنگ سرد و تشویش از «شوروی شیطان اهریمنی»- شدند.
زمانی که اقلیتی از افراد بدبین، سیاستمداران، نویسندگان یا هنرمندان آگاه و مستقل تر گزاره های جنگ سرد را به پرسش گرفتند، قاطعانه تحت عناوین«سرخ ها» و «خائنین» طرد شدند یا آنطور که دیوید تالبوت به شکلی اقناع کننده درمورد پرزیدنت جان اف.کندی می گوید، از سوی مجموعه نظامی- صنعتی عملا مورد سوءقصد قرار گرفتند.
این انحراف نامیمون و اتلاف منابع اقتصادی آمریکا- سال ها پشت سر هم تصویب یک بودجه نظامی 600 میلیارد دلاری که تمام نیازهای اجتماعی دیگر را تحت الشعاع خود قرار می دهد- دقیقا از طریق ترس است که مهندسی می شود. ارتش آمریکا به منظور «دفاع» یا «حفاظت» از منافع حیاتی آمریکا و منافع متحدانش در برابر «تهدیداتی که متوجه موجودیت آنهاست»، باید برتر و واجب الاحترام باشد. نقش تهدید جهانی همچنان به روسیه و به درجاتی کمتر به چین واگذار شده است.
برای رسیدن به این هدف، آمریکاییان در طول هفت دهه گذشته هدف یک برنامه روانشناسانه بی امان - که با عنوان «اخبار» از آن یاد می شود- قرار گرفته اند. اروپاییان نیز به همین ترتیب.
دستکاری در اذهان جامعه غربی زشت و شنیع و ادعاها علیه روسیه مهمل است، اما حیرت آور آنکه این دستکاری به میزانی توفیق آمیز است.
اما دیگر اوضاع کاملا به مراد آنها نیست. رسانه های غربی مدت هاست که به دلیل سرهم کردن دروغ هایی نظیر بهانه ای که برای جنگ بوش- بلر در عراق و دیگر عملیات های جنایت آمیز تغییر رژیم به رهبری آمریکا از جمله در لیبی، سوریه و اوکراین دست و پا کردند، بی اعتبار شده اند. امروز شهروندان غربی دسترسی بیشتری به منابع اطلاعاتی جایگزین از جمله رسانه های گروهی روسی و سایت های خبری انتقادی در درون کشورهای خودشان پیدا کرده اند. تکنیک دروغ بزرگ اگرچه هنوز به قوت خود باقی است اما به کارآمدی دفعات پیشین نیست.
انعکاس این تحول تاریخی جدید در آگاهی های عمومی را می توان در نارضایتی عمومی و فزاینده در اروپا نسبت به دولت هایی مشاهده کرد که مردم شاهد بوده اند چگونه برده وار از سیاست های واشنگتن در حمله به روسیه دنباله روی کرده اند. شهروندان خشمگینانه می پرسند چرا باید مجبور به پذیرش سیاست ریاضت اقتصادی شوند در حالی که تحریم های به رهبری آمریکا مشاغل، کسب و کارها و درآمدهای صادراتی آنها را نشانه گرفته است. شهروندان به حق از این عصبانی اند که به آنها گفته شده هیچ منابع مالی برای خدمات و زیرساخت های عمومی وجود ندارد، درحالی که میلیاردها دلار به نیروهای ناتو تزریق می شود تا تنش های تحریک آمیز و گستاخانه خود را علیه روسیه انجام دهند.
رسانه های غربی مدت هاست که به دلیل سرهم کردن دروغ هایی نظیر بهانه ای که برای جنگ بوش- بلر در عراق و دیگر عملیات های جنایت آمیز تغییر رژیم به رهبری آمریکا از جمله در لیبی، سوریه و اوکراین دست و پا کردند، بی اعتبار شده اند.
البته این خلاف عادت ها در اولویت بندی دولت های غربی برای برآورده کردن نیازهای عمومی، مضحک، غیرقابل توجیه و غیر قابل دوام است. و تنها راهی که حاکمان غربی می توانند این انکار بیهوده واقعیت های دمکراتیک را به انجام برسانند، بازی با عامل ترس است. با این حال عامل ترس بیشتر در آمریکا به کار گرفته شده است؛ کشوری که مدعی سرآمدی در استثنایی، آزاد و دمکراتیک بودن است.
جرج کلونی بهتر است به همان صفحه نقره ای – به عالم خیال- بچسبد که در آن اعمال قهرمانانه و دلاوری هایش بیشتر از زندگی واقعی درخشش دارد. «آمریکاییان از هیچ چیز هراسی ندارند» ادعایی بیش نیست. جرج! با احترام باید بگویم که مردم تو مرعوب ترین مردمان روی زمین اند و سیستم شستشوی مغزی آنها نیز چنان ماهرانه عمل می کند که تو و آنها حتی متوجه وجود آن نمی شوید. در واقع حتی اشاره ای به این دستکاری فاحش اذهان نیز نمی شود.
نوشته: فینان کانینگهام[1]
ترجمه: محمود سبزواری
[1] . Finian Cunninghamسردبیر و نویسنده پیشین چندین سازمان خبری بزرگ که عمده مطالب او در زمینه امور بین الملل است.
منبع: http://www.strategic-culture.org/news/2016/05/20/america-most-frightened-nation-earth.html