اکبر هاشمی رفسنجانی وقتی زمستان 78 پس از دیدار با علی لاریجانی، رئیس وقت صداوسیما برای حضور در انتخابات مجلس ششم کاندیدا شد، انتظار نداشت آنگونه مورد هجمه نیروهای سابقش در مرکز بررسیهای استراتژیک نهاد ریاستجمهوری و لیدرهای چپ مدرن قرار بگیرد. هاشمی و طیف راست مدرن- همان جریان کارگزاران سازندگی- که ایجابا و سلبا نقشی جدی در رقم خوردن نتایج انتخابات 2 خرداد داشتند، در انتخابات زمستان 78 توسط موتلف 2 سالهشان سخت نواخته شدند. جریان چپ سابق که در واقع آن روز «راست تجدیدنظرطلب غلیظ» شده بود و از همه مولفههای گفتمانی انقلابی دهه 60، از دیدگاههای ضدآمریکایی و اقتصاد دولتی و فرهنگ اسلامی نادم شده بود با پشتوانه رای 20 میلیونی خرداد 76 دیگر نیازی به لولای دوجناح احساس نمیکرد.
با تغییر اوضاع در سالهای آغازین دهه 80 و افول گفتمان اصلاحطلبی، اکبر هاشمیرفسنجانی از روی نیمکت بلند شد پیراهن شماره 10 را پوشید و به میدان آمد. مصاحبههای آتشین با روزنامه کیهان و کتاب نقد با ترجیعبند «هر چه میکشیم از اصلاحات است» آغاز کار هاشمی بود و ضربه کاری را در جریان تحصن مجلسیان ششم با انتشار عکسی معروف از به اصطلاح اعتصاب غذاکنندگان در روزنامه شرق عطریانفر به تلافی سیلی زمستان 78 نواخت. البته اینها برای لیدری جریان مقابل کافی نبود، هاشمی برخلاف دهههای 60 و 70 دیگر «فعال مایشاء» صحنه نبود و مجبور بود مرزبندی خود را با جریان اصولگرای نوگرا که تمرکز خود را بر عملگرایی در خدمت و بریده شدن ناف اصولگرایی از انگارههای تکنوکراتیک دوران موسوم به سازندگی قرار داده بود، حفظ کند.
زمستان 83 هنگامه وزنکشی گروههای سیاسی برای صحنهآرایی انتخابات ریاستجمهوری نهم بود، موج دوم خرداد فروکش کرده بود، البته انسجامی هم در جریان اصولگرای نوگرا دیده نمیشد، در این فضای متکثر هاشمیرفسنجانی بار دیگر با در آفساید قرار دادن جریان راست سنتی به صحنه انتخابات ورود کرد؛ حالا زمان انجام معامله با جریان تضعیف شده اصلاحات بود، معاملهای مانند دوم خرداد اما این بار به عکس و با ضمانتهای کافی. هاشمی با مزیت نسبی بزرگ به نام اعتماد حاکمیت و نیروهای مذهبی سنتی پشت میز مذاکره با اصلاحطلبان نشست، در واقع برای بار دوم ثقل اصلاحات شامل مشارکت و مجاهدین و مجمع روحانیون گرایش به سمت به اصطلاح میانه میانهروها یافت. قرار شد مصطفی معین بهعنوان کاندیدای حداکثری جریان اصلاحطلب رادیکال و کسی که قدرت جذب تندروها و به اصطلاح تحریمیها را دارد به میدان بیاید و با رد صلاحیت، تمام آرایش به گزینه نهایی اصلی یعنی هاشمی واگذار شود. در شرایط متکثر و آرای شکننده آن روز، متاع اصلاحطلبان رادیکال که احتمالا شامل 5ـ 4 میلیون رای میشد برای هاشمی باارزش بود و ارزش معامله را داشت اما یک باره همه چیز خراب شد؛ تایید صلاحیت معین با حکم حکومتی جریان اصلاحطلب را در موقعیت خطرناکی قرار داد و بازی را بهم زد؛ انصراف معین از انتخابات به شکلی بازی را خراب میکرد و در صحنه بودنش به شکلی دیگر! با حکم حکومتی دیگر خبری هم از تهییج تحریمیها نبود، شعارهای اصلاحطلبان با نام دموکراسیخواهی و... دیگر رمق گذشته را نداشت، از طرفی شعارهای پرکشش و عدالتخواهانه جریان اصولگرای نوگرا عملا کار طرفین معامله بزرگ سال 84 را ساخت.
بله! مرکز ثقل اصلاحات که امروز کارآیی راهبردش در همگرایی با جریان اصولگرای معتدل محل تردید جدی هواداران قرار گرفته، سابقه معاملات اینچنینی را دارد. در حالی که بدنه هواداران در حال طرح شعار «عبور از خاتمی» بودند، راس در حال بستن با هاشمی برای دوران پسااصلاحات بود و این یعنی رویکردی فراپراگماتیستی و و پراگماتیسم حاد. چپهای نادم که به اسم عملگرایی برای در قدرت ماندن حتی از همه مبانی دهه 60 عبور کرده بودند و فرمان عدول از انگارههای ایدئولوژیک و تبدیل گفتمان ضداستکباری خط امام به گفتمان لیبرال نزدیک به نهضت آزادی را صادر کرده بودند، قاعدتا امروز گرایش «ثقل»شان به جریان به اصطلاح امروز نومحافظهکار، نباید محل سوال باشد.
شاید آنچه امروز محل سوال امثال ابراهیم اصغرزاده و بدنه اجتماعی ناامید و سرخورده اصلاحطلبان قرار گرفته کارآمدی این رویکرد است، تغییر وضعیت راهبرد اصلاحطلبی از پراگماتیسم حاد دهه 80 به اپورتونیسم بیمبنا و مبتذل اسفند 94، امروز نتیجهای جز ریاست آیتالله جنتی بر مجلس خبرگان و سقط امید در رحم اجارهای و واگذاری احتمالی مجلس به جریان اصولگرا نداشته است.
پاسخ به نقد پراگماتیستی و نتیجهگرایانه اصغرزاده به راهبرد اپورتونیسم مبتذل احتمالا خیلی سخت نیست، هر چند رئیس دولت اصلاحات و افرادی نظیر عباس عبدی سعی میکنند رنگ و لعابی از دلسوزی برای منافع ملی بر این ادبیات اپورتونیستی بکشند و پاسخ این نزدیکی را به منافع ملی حواله دهند. اما پاسخ واقعی که همه اصلاحطلبان هم میدانند چیز دیگری است:
آیا چاره دیگری هم وجود دارد؟ حکایت امروز «ثقل اصلاحات» حکایت آن فردی است که در پاسخ به اینکه اگر در دریا کوسهای شما را دنبال کند چه کار میکنید؟ گفت به بالای درخت میروم، هر چند میدانم در دریا درخت نیست ولی «مجبورم! میفهمی؟»
کوسه خودساخته امروز «ثقل اصلاحات» عملکرد پرخطر ضددینی، ضدمیهنی و ضدمنافع ملی آنها در سال 88 است، شاید به همین خاطر باشد که عقلای قوم «مرکز ثقل» با ادبیات منافع ملی سخن میگویند هر چند سابقه آنها در مواردی چون حوادث تیر 78، حمله آمریکا به عراق و افغانستان، نامه جام زهر و... گویای این مساله است که ادبیات منافع ملی برای این جماعت ادبیاتی نوپدید و پوششی است که اساسا به این جماعت نمیآید. بله! ثقل اصلاحات امروز جبرا و با یک بیمبنایی خاصی گرایشش به سمت راستگرایان و نومحافظهکاران رفته است اما نکته کانونی اینجاست که حتی معاملهگری با جریان عملگرا و سیاستورز راستگرای حرفهای کار سادهای نیست. آورده ثقل اصلاحات برای این معامله تنها 4 میلیون رأیی است که از سال 84 برای این جریان تثبیت شده و البته بیاعتمادی عمومی نسبت به «ماترک» فتنه ضددینی و ضدمیهنی 88 که ظرفیت منفی بزرگی در این معامله است.
نکته دیگر آن است که طرف معامله دیگر هاشمیرفسنجانی نیست که او پس از 88 و 92 که «پیرانه سر، عشق جوانی به سرش افتاد» و در محذوریتهای خانوادگی و شخصی تا آخر خط رفت دیگر جایگاه لولای دو جناح بودن را ندارد. هاشمی امروز خود بخشی از مساله عدم اعتماد به ثقل اصلاحات است نه راهحل مساله.
طرف معامله ثقل اصلاحات امروز دوگانه روحانی- لاریجانی است؛ اولی که خرداد 92 بیشترین بهره را از پایگاه اجتماعی اصلاحات برد، امروز در حرف بیشترین و در عمل کمترین سرویس را به این جریان میدهد و مطالبات جدی این جریان که فکر میکردند از فردای انتخابات 92 در مسیر حل شدن قرار میگیرد، میلیمتری هم به جلو حرکت نکرده است. از طرف دیگر ثقل اصلاحات درباره لاریجانی ابهامات ترسناکی دارد، مهمترین ابهامات این است که اساسا با کدام لاریجانی طرف است؛ «لاریجانی هویت و چراغ» یا «لاریجانی برجام» یا لاریجانیای که در پروسه اخیر ریاست مجلس باجی به آنها نداده است؟ و اساسا آیا فردی با این همه ابهامات قابل اعتماد است؟
«ثقل اصلاحات» در حالی پای میز معامله با جریان راست حرفهای نشسته است که در این معامله دست بالا را ندارد و طرف مقابل هم معاملهگری حرفهای و باسابقه است که ارزش متاع را میشناسد و بیشتر از بهایش هزینه نمیکند.
با این اوصاف به نظر میرسد آنچه این روزها توسط امثال زیباکلام درباره عدم کاندیداتوری روحانی در انتخابات 96 مطرح میشود یا اصرار بر نمایش ناکارآمدی گرایش به راست ثقل اصلاحات که توسط اصغرزاده مطرح میشود- در حالی که پاسخ روشن است- و در رسانهها به پروژه عبور از روحانی مطرح شده است تنها هدفش چانهزنی برای گرفتن امتیازات بیشتر از روحانی و گرانفروشی متاع اصلاحات است.
اما روحانی که در نتایج مذاکرات بینالمللیاش تردیدهایی وجود دارد، در داخل مزیتهای نسبیاش را میشناسد؛ ارتباط با حاکمیت و انجام پروژه برجام، دو امتیاز جدیای است که روحانی برای خود لحاظ کرده است. برجامی که روحانی میپندارد میتواند بدنه اجتماعی مستقلی برای وی پدید آورد تا اساسا نیازی به معامله با سران اصلاحات نباشد یا حتی اگر نیاز به پایگاه اجتماعی عاریهای اصلاحات باشد آن را با کمترین هزینه خریداری کند.
پروژه عبور ثقل اصلاحات از روحانی همچون پروژه رحم اجارهای از قبل شکست خورده است و البته امروز ثقل اصلاحات نگران است که نکند همچون پروژه رحم اجارهای به عکس خود تبدیل شود و همانگونه که اصلاحات رحم اجارهای دولت و جریان نومحافظهکاری شد، پروژه عبور از روحانی تبدیل به پروژه عبور روحانی از ثقل اصلاحات شود.