کد خبر: ۳۷۷۸۵
زمان انتشار: ۰۱:۵۱     ۱۵ بهمن ۱۳۹۰
«یکی از عوامل زوال طبقه متوسط این است که بخش اعظم امتیاز و ثروت ناشی از آخرین پیشرفت‌های نظام سرمایه‌داری، به‌خصوص در عرصه فناوری‌های جدید و موسسات مالی، فقط نصیب شمار بسیار اندکی از افراد متخصص می‌شود».


به گزارش 598 به نقل از جام نیوز، سایت رادیو فردا روز چهار شنبه (3 فوریه /14 بهمن) نوشت: فرانسیس فوکویاما، پروفسور علوم سیاسی در دانشگاه استنفورد آمریکا و از نظریه‌پردازان سر‌شناس تاریخ تحولات سیاسی جهان، در مطلبی که مرکز پژوهشی «شورای روابط خارجی» در آمریکا منتشر کرده این پرسش را مطرح می‌کند که «آیا در پی زوال طبقه متوسط آینده دموکراسی لیبرالی در جهان به خطر خواهد افتاد؟».

وی در مقدمه تحلیل خود با اشاره به بحران اقتصادی جهان در سال‌های اخیر می‌نویسد که وقوع این بحران در درجه اول محصول نظارت بسیار ضعیف بر سیستم اقتصادی سرمایه‌داری بود. اما نکته عجیب این است که در واکنش به این بحران به جای جنبش‌های مردمی چپ‌گرا، نیروهای پوپولیستی دست راستی در آمریکا و اروپا تقویت شده‌اند.

به اعتقاد فوکویاما، دلیل اصلی ضعف نیروهای چپ ضعف اندیشه و فقدان ایده‌های روشن برای جلب و بسیج مردم است. در دهه‌های اخیر نظریه‌های دست راستی که طرفدار کاستن از نظارت بر کارکرد نظام سرمایه‌داری هستند ابتکار عمل را در دست داشته و طیف چپ در کشورهای پیشرفته به غیر از بازگشت به نظریه‌های کهنه سوسیال دموکراسی نتوانسته‌اند گزینه دیگری ارائه دهد.

وی هشدار می‌دهد که ضعف نیروهای چپ پلورالیسم، رقابت سیاسی در این جوامع را به خطر انداخته و تشدید روند جهانی شدن سرمایه‌داری نیز به شکل چشمگیری طبقه متوسط را تضعیف می‌کند. این طبقات پایگاه اجتماعی لیبرال دموکراسی هستند و در صورت تضعیف آنها آینده دموکراسی نیز به خطر خواهد افتاد.
فرانسیس فوکویاما با نقل قول از کارل مارکس می‌نویسد که نظریه‌های سیاسی – اجتماعی فقط در صورت بیان نگرانی‌ها و مطالبات جمعیت وسیعی از مردم به یک نیروی موثر بدل می‌شوند. در عین حال تاریخ نشان می‌دهد که تا حدود سه قرن پیش تمام نظریه‌های نیرومند به نوعی مذهبی یا تاثیر گرفته از مذهب بودند. اولین جهان‌بینی غیرمذهبی که به «لیبرالیسم» مشهور شد حدود سه قرن پیش و با اتکا به حمایت و جنبش‌های سیاسی طبقه متوسط پا گرفت.

در آغاز، این جنبش عناصر دموکراتیک نداشت و چهره‌های اصلی و رهبران آن طرفدار نوعی مصالحه با نظام‌های پادشاهی یا حداکثر استقرار نظام مشروطه سلطنتی بودند. به مرور در اوایل و اواسط قرن نوزدهم میلادی برخی از عناصر متعلق به جنبش لیبرالی ایده‌هایی نظیر حق رای برای طبقه متوسط و کاستن از حقوق و قدرت اشراف را مطرح کردند.

از سال 1848 و با آغاز اولین جنبش‌های نیرومند سوسیالیستی که تحت تاثیر اندیشه‌های مارکس در اروپا به وقوع پیوست یک رقابت شدید بین دو جهان‌بینی غیرمذهبی در جهان مدرن شروع شد. مارکسیست‌ها در مجموع از این جهت‌گیری طرفداری می‌کردند که در راه رسیدن به «دموکراسی واقعی» یعنی تقسیم برابر و عادلانه منابع ثروت، می‌توان از دموکراسی سیاسی و پلورالیسم در قدرت حاکم صرف نظر کرد. اما لیبرال‌ها در مقابل به شدت از مالکیت خصوصی بر ثروت و ابزار تولید دفاع کرده و در عین حال به مرور حاضر شدند که مشارکت سیاسی فعال و گسترده‌تر سایر اقشار از جمله طبقه متوسط را در سرنوشت جوامع بپذیرند.

فرانسیس فوکویاما در ادامه می‌افزاید که روند تحولات صد سال گذشته نشان داد که نظریه یا جهان‌بینی سیاسی لیبرالی به اتکا عوامل گوناگون از جمله افزایش قدرت خرید و بهره‌مندی مردم از دستاوردهای پیشرفت سرمایه‌داری توانست قطب متمایل به مارکسیسم را تضعیف کند. لیبرالیسم برای کسب این برتری خود در مقابل اتکای مارکسیست‌ها به طبقه کارگر صنعتی و اقشار کم‌درآمد، به جلب حمایت طبقه متوسط پرداخت.

در دهه‌های آخر قرن بیستم گسترش نظام‌های دموکراتیک به نقاط دیگر جهان از جمله اروپای شرقی و آمریکای جنوبی و آسیای شرقی باعث شده است که در این کشور‌ها نیز طبقه متوسط رشد کرده و قدرت سیاسی و اجتماعی بیشتری پیدا کند. این طبقه مثل هر طبقه دیگری ذاتا طالب و مدافع دموکراسی نیست، اما برای دفاع از موجودیت و منافع خود به شدت محتاج دموکراسی است. از طرف دیگر نظام‌های دموکراتیک لزوما پاسخ‌گوی تمام مطالبات و حافظ منافع طبقات متوسط نیستند. در یک چنین حالتی است که طبقه متوسط ناآرام و‌ گاه شورشی می‌شود.

فرانسیس فوکویاما تاکید می‌کند که اگر برخی از روندهای اقتصادی و اجتماعی اخیر، که بسیار نگران‌کننده هستند ادامه پیدا کند، هم ثبات دموکراسی‌های لیبرالی موجود و هم جهان‌بینی که امروزه به عنوان «لیبرال دموکراسی» شناخته می‌شود به خطر خواهد افتاد.

یکی از این روندهای نگران‌کننده تداوم پرشتاب جهانی شدن سرمایه‌داری و پیشرفت‌های سریع در عرصه فناوری است که باعث شده در اکثر جوامع پیشرفته فقط بخش محدودی از شهروندان بتوانند به موقعیتی دست یابند که می‌توان آن را طبقه متوسط نامید. یکی از نشانه‌های واضح این وضعیت کاهش درآمد بسیاری از خانواده‌های متوسط آمریکایی طی چهار دهه اخیر است.

در بخش دیگری از یادداشت فوکویاما آمده است: یکی از روش‌هایی که در آمریکا برای کمک اقتصادی به لایه‌های متوسط انجام شده دادن تسهیلات بانکی بهتر در سال‌های گذشته بود. این روش جایگزینی بود برای توزیع عادلانه‌تر ثروت در میان لایه‌های پایین‌تر جامعه. اما در عمل باعث شد که سیل سرمایه‌های نقدی از چین و سایر کشورهای ثروتمند به نظام بانکی آمریکا سرازیر شود و خود به یکی از عوامل بروز بحران اقتصادی اخیر بدل شود.

فرانسیس فوکویاما می‌افزاید که عامل دیگر در زوال طبقه متوسط این است که بخش اعظم امتیاز و ثروت ناشی از آخرین پیشرفت‌های نظام سرمایه‌داری، به‌خصوص در عرصه فناوری‌های جدید و موسسات مالی، فقط نصیب شمار بسیار اندکی از افراد متخصص می‌شود. برای مثال، در دهه 1970 ثروت یک درصد از لایه‌های فوقانی جامعه آمریکا فقط معادل 9 درصد از تولید ناخالص ملی کشور بود، ولی در سال 2007 این رقم به حدود 24 درصد افزایش یافته است.

عامل دیگری که موقعیت اقتصادی طبقات متوسط را تهدید می‌کند سیاست‌های مالیاتی است. اکثر دولت‌های دست راستی به جای صاحبان ثروت‌های بزرگ از طبقه متوسط مالیات بیشتری اخذ می‌کنند. و بالاخره عامل رشد کشورهای در حال توسعه و ظهور قدرت‌های اقتصادی جدید را باید در نظر گرفت. تحت تاثیر روند پرشتاب جهانی شدن سرمایه‌داری و در حالتی که کسب سود بیشتر برای شرکت‌های بزرگ به اولویتی مطلق و بدون کنترل بدل می‌شود، بسیاری از فعالیت‌های تولیدی به خارج از کشورهای پیشرفته منتقل شده‌اند و نیروی کار این کشور‌ها یا بیکار شده یا ناگزیر است دستمزد کمتری دریافت کند.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها