به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، حجت الاسلام حسینعلی نیری: چندی پیش و به مناسبت اولین سالروز ارتحال عالم مجاهد آیت الله حاج شیخ محمد محمدی گیلانی(قده)یادمانی با عنوان «غروب آفتابی در سایه»نشر یافت که حاوی خاطرات واسنادی درباره آن روحانی بزرگوار بود.
به مناسبت نشر این اثرکه باهمت محقق محترم حجت الاسلام شیخ جعفر سعیدی(پژوم)نشر یافت،حجت الاسلام والمسلمین حسینعلی نیری - که سالها با آیت الله گیلانی ارتباط علمی و کاری داشته است - یادداشتی منتشر کرد که طی آن به بررسی یک شایعه مهم در باره استاد خویش پرداخت. شاید بخش زیادی از پیگیران وقایع انقلاب این شایعه را شنیده باشند که مرحوم آیت الله محمدی گیلانی برای فرزندان خود – که به سازمان منافقین پیوسته بودند- حکم اعدام صادر کرده است.آقای نیری در این مقال به رد این شایعه پرداخته وا طلاعات خویش دراین باره را در اختیار تاریخ پژوهان انقلاب قرار داده است.امید آنکه مقبول افتد
***
یکی از آداب تربیتی قرآن کریم یادآوری زندگی و تلاش اولیای الهی و بزرگانی است که در راه هدایت مردم و نجات آنها انجام وظیفه کردند و از هیچ کوشش و تلاشی برای نجات آنها مضایقه نکردند.توجه دادن به انبیا و رسلی که در راه انجام رسالت الهی خود دردها و رنجها را تحمل کردند و سختیها، ناگواریها، اذیتها و آزارهای مخالفین، معاندین و سرزنش ملامتکنندگان را به جان خریدند و تا آخرین لحظه حیات خود به هدایت و نجات مردم پرداختند قرآن کریم در سور مختلف نام پیامبرانی را از حضرت آدم(ع) تا جناب خاتمالانبیا(ص) را میبرد که دعوت به توحید و مبارزه با شرک و بتپرستی و طواغیت سرلوحه زندگی آنها بود.
از صدر اسلام تاکنون روات، محدثین و علمای بزرگواری پرچم هدایت مردم را به دوش گرفتهاند که در شرایط مختلف از دین حق دفاع و سختیها، گرفتاریها، شکنجهها و شهادتها را تحمل کردند تا اسلام محمدی(ص) و سیره علوی(ع) را به دست ما برسانند.
در قرن اخیر خداوند منان بر ملت بزرگوار ایران منت بزرگی نهاد و رهبری از تبار حسینی پرچمدار نهضت اسلامی شد و توانست با اتکا به ذات احدیت و استفاده از توانمندی و قدرت ایمان علاقمندان به مکتب اسلام بساط سلطنت 2500 ساله را برچیند و دست ابرقدرتهای جنایتکار و خائن به ملک و ملت را کوتاه و حکومت اسلامی را برپا کند.
در پرتو رهبری این رهبر کبیر انقلاب اسلامی و از برکت خون پاک شهدا و ایثار و فداکاری جانبازان مکتب، اسلام جان تازهای گرفت و روحانیت معظم از انزوا بیرون آمد و شرایط حضور صالحین و شایستگان در مراکز قدرت برای انجام وظیفه جدید اجتماعی فراهم شد. در این میان طبقات مختلف جامعه نقش مهم و بهسزایی ایفا کردند، اما پررنگترین آن نقش عالمان وارسته و دانشمندان بزرگواری بود که با تبعیت از رهبری امام امت حضرت امام خمینی کبیر به روشنگری و ارشاد مردم پرداختند. علمایی که با مرکب قلم و قدرت زبان و خون رگهای خود درخت اسلام را آبیاری کردند. در نتیجه امنیت، استقلال و آزادی را به مردم خود ارزانی داشتند.
نام عالم بزرگوار، فقیه متألّه، معلم اخلاق و قاضی منصوب از جانب امام امت حضرت آیتالله محمدی گیلانی برای ملت ایران نام آشنایی است. شخصیتی که در راه انجام وظیفه شرعی خود مقام و موقعیت حوزه مقدسه علمیه قم و صراط مرجعیت را رها کرد و بر مسند قضا تکیه زد و نمونهای از محاکم عدل اسلامی را همراه با سعه صدر، مهربانی و چهره بشاش و در عین حال قاطعیت و خشم انقلابی به جهانیان نشان داد. اینجانب به لحاظ اینکه افتخار شاگردی آن حضرت را از سال 1343 داشتم و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همواره در مناصب قضایی در خدمت آن جناب و از مراحم و بزرگواریشان بهرهمند بودم وظیفه خود میدانم چند جملهای راجع به شخصیت این عالم بزرگوار که نمونهای از مصادیق علمای ربانی است یادآوری کنم.
1ـ تعبد و تقید به احکام و فرامین الهی
حضرت آیتالله محمدی گیلانی در مسائل فردی و اجتماعی تقید خاصی به انجام تکلیف الهی داشتند و در عمل سعی و کوشششان بر آن بود که آنچه انجام میدهند به عنوان تکلیف الهی و مورد خواست پروردگار باشد.
گاهی بعضی از بزرگان کشور در مورد اجرای بعضی حدود به لحاظ مسائل جهانی شک و تردید داشتند، ایشان محکم میفرمود: «وقتی خالق انسان و شارع مقدس میفرماید این حد باید اجرا شود چه شک و شبههای داشته باشیم و چه جای دلسوزی است؟»در زندگی شخصی مقید به شبزندهداری و نماز شب بودند. توصیه اکیدشان توجه به خدا و ایجاد ارتباط با ذات احدیت بود.
2ـ رسیدگی به ضعفا و مستمندان
حضرت آیتالله توجه خاصی به دستگیری از کار افتادگان داشتند و حتی در مورد زندانیان که به جرم خیانت به اسلام و مسلمین محکوم دادگاههای انقلاب اسلامی بودند از مساعدت مالی و رفع مشکلات خانوادههای آنها غفلت نمیورزیدند و بارها اتفاق میافتاد از مال شخصی خودشان به زندانیان و یا خانوادههای آنها کمک میکردند.
در غائله منافقین که عده زیادی از دختران و پسران خام و بیتجربه به جهت فریب آنها به زندان افتاده و خانوادههای آنها بیخبر بودند به هر صورت میکوشید تا خانوادههایشان را از نگرانی در آورد و به آنها اطلاع بدهد فرزندشان در زندان سلامت است و میفرمود این بچه مقصر و مجرم است، ولی پدر و مادر او که گناهی نکردهاند نگران و دلواپس باشند و ندانند فرزندشان در چه حالی است.
از جفاهایی که به آن جناب شد انتساب صدور حکم اعدام در مورد فرزندانشان است. دوستان ناآشنا و مغرضین آگاه به این شایعه دامن زدند که حضرت آیتالله گیلانی شخصاً حکم اعدام فرزندان منافق خود را صادر کرده است! دوستان به لحاظ انقلابی نشان دادن ایشان و اینکه در راه انقلاب حتی به فرزندان خود نیز رحم نکرده است و دشمنان برای آنکه چهره مهربان ایشان را خشن، بیرحم و بیمروت نشان بدهند به این مطلب دروغ و بیاساس دامن زدند.
خداوند متعال سه پسر به ایشان عنایت فرموده بود به نامهای محمدجعفر، محمدمهدی و محمدکاظم. محمدجعفر، فرزند ارشد ایشان در سال اول پیروزی انقلاب بر اثر تصادف اتومبیل از دنیا رفت که در قبرستان شیخان قم مدفون است. دو پسر دیگر ایشان گرفتار گروه منحرف و تروریست منافقین شدند که بعد از قضایای خرداد ماه سال 1361 خانه پدری را ترک کردند و به زندگی در خانههای تیمی روی آوردند. بعد از چند ماه از شروع فاز نظامی سازمان منافقین و آغاز نبرد مسلحانه آنها با نظام جمهوری اسلامی یکی از آنها در خانه تیمی و دیگری موقع خروج از کشور و حادثه تصادف و استفاده از قرص سیانور کشته شد. در نتیجه اساساً هیچیک از فرزندان ایشان دستگیر نشدند تا پرونده آنها به دادگاه ارجاع و حکمی در موردشان صادر شود.(1) اساساً در طول تاریخ بشریت غیر از بعض سلاطین سفاک و طواغیت زمان کسی فرمان قتل فرزند و یا اقربای خود را نداده است.
اینگونه اعمال و مشابه آن مخصوص نادر قلی افشار و خلفای جور بود که برای حفظ سلطنت و اقتدار خود دست به هر جنایتی میزدند. تاریخ داستانی را از هارونالرشید، خلیفه مقتدر عباسی نقل میکند. مأمون یکی از فرزندان او میگوید: «در یکی از اعیاد اسلامی پدرم، هارونالرشید بار عام داد و هر کس که به حضورش میرسید مورد لطف قرار میداد و عیدی و پاداشی هم به او میداد. به من دستور داد به منزل حضرت موسی بن جعفر(ع) بروم و با عزت و احترام ایشان را نزد هارون بیاورم. بعد از تشریف آوردن حضرت خیلی ایشان را مورد احترام قرار داد و موقع برگشتن نیز دستور داد با عزت و احترام آن حضرت را به منزلشان برسانم و برخلاف این احترام ظاهری مبلغ بسیار ناچیزی تقدیم آن حضرت کرد. وقتی برگشتم به پدرم گفتم شما این همه عزت و احترام گذاشتی و از مال دنیا چیز قابل توجهی به ایشان ندادی؟ پدرم گفت: این عزت و احترام برای آن است که این مقام خلافت مال ایشان است و ما غاصب آن هستیم و اما اینکه مال کمی به ایشان دادم برای آن بود که دست اینها باید از مال دنیا تهی باشد، والا مزاحم ما میشوند. بعد به من خطاب کرد و گفت تو که فرزند من هستی اگر بدانم چشم طمع به خلافتام دوختهای نمیگذارم زنده باشی و دستور قتلات را خواهم داد.»
ددمنشی و بیرحمی نسبت به ضعفا، اقوام و فرزندان برای تثبیت حکومت و اعمال قدرت مخصوص ظالمین و ستمگران است که برای حفظ موقعیت خود و به کرسی نشاندن نظر خود از هیچ ستمی فروگذار نمیکنند و رحم و مروت را حتی نسبت به اقربای خود زیر پا میگذارند. دعوت اولیای الهی و مردان خدا همواره بر رحمت، شفقت و مهربانی بوده است. حضرت نوح(ع) تا آخرین لحظه نیز به فکر نجات فرزند خود بود و او را به توحید و سوار شدن به کشتی دعوت میکرد تا نجات پیدا کند. حضرت ختمی مرتبت(ص) رحمه للعالمین بود. به مجرد فتح مکه تمامی کسانی را که به او بدترین اهانتها و ستمها را روا داشته بودند مشمول عفو و رحمت قرار داد.
حضرت اباعبداللهالحسین(ع) تا آخرین لحظه به ارشاد و نصیحت مردم پرداخت. علما، دانشمندان و مبلغین ادیان الهی همواره با مهربانی و شفقت به هدایت و ارشاد مردم میپرداختند. علمای بزرگ شریعت هیچگاه برخورد تندی نداشتند و حداکثر در موارد مشابه روی خوشی نشان ندادند و قطع ارتباط با فرزندان و اقربای ناخلف خود بود که این خود شیوهای از شیوههای امر به معروف و نهی از منکر بوده است.
نکته قابل توجه و اهمیت عکسالعمل حضرت آیتالله محمدی گیلانی در این پیشامد ناگوار خانوادگی است. از مصیبتهای بزرگ دنیا مرگ عزیزان و نزدیکان و بهخصوص فرزندان جوان است. مرگ فرزندان آن هم در سنین جوانی و نوجوانی، بهخصوص اگر دو یا سه مورد همراه هم باشد از مصیبتهایی است که صبر و تحمل خاصی را میطلبد. در مرگ طبیعی فرزند والدین متوفی در کنار گریه و عزاداری که امری عاطفی و طبیعی است عقدهگشایی و با توکل به خداوند متعال بر مصیبت خود صبر میکنند، اما اگر بر اثر شرایط خاص صاحبان عزا نتوانند با گریه و اقامه عزا خود را تسکین دهند و یا امکان اقامه مجلس عزا نداشته باشند و دیگران هم نتوانند به آنان تسلیت دهند صبر بر مصیبت حالت دیگری دارد که تحمل بیشتری میخواهد. شرایط جامعه در دهه 60 و موقعیت حوزوی و اجتماعی حضرت آیتالله بهگونهای بود که هر گونه عکسالعمل از جانب معظمله و خانواده وی بازتاب خاصی در جامعه داشت.
یک بار معظمله به بنده فرمودند: «در این حادثه پیشآمده جرئت نمیکنم برای فرزندانام یک قطره اشک بریزم، چون پیش خود میگویم اگر فردای قیامت خداوند متعال از من بپرسد چرا در مرگ منافق گریه کردی؟ چه پاسخی بدهم؟» اینگونه صبر در مصیبت به خاطر رضای پروردگار اجر جمیل و شایانی خواهد داشت که بهجز از اولیای الهی از کس دیگری توقع و انتظاری نیست.