پایگاه 598: درست 20 سال پیش، کلاس اصول روابط بین الملل، اولین درس مشترک من با برخی ورودی های سال 74 رشته علوم سیاسی در دانشگاه تهران بود. استاد این کلاس در زمره کسانی بود که در طول درس به بهانه های مختلف – باربط و بی ربط – نیش و کنایه هایی نثار نظام و انقلاب می کرد. برای من که ورودی 73 بودم و با نگرش و شیوه آن استاد محترم آشنایی داشتم – و نیز برخی دیگر از دوستان چون من – این موضوع گرچه تلخ بود اما تازگی نداشت ولذا جز در مواردی که اصطلاحاً کارد به استخوان نمی رسید، وارد محاجه با وی نمی شدیم.
اما در اولین جلسه کلاس، جوانکی محجوب با محاسنی نورسته - که گویی در آشکار کردن لهجه آذری خود تعمد داشت – چنان محکم و مستدل به هر تعریض استاد علیه نظام و انقلاب پاسخ داد که تقریباً بخش عمده کلاس به بحث و جدل بین این دو گذشت.
آن روزها من عضو شورای مرکزی بسیج دانشجویی دانشگاه تهران بودم و به همراه برخی دیگر از دوستان در کلاس های درس با اساتید مختلف علوم سیاسی، بحث و جدل های زیادی می کردیم اما صلابت آن جوان ورودی 74 در کلاس اصول روابط بین الملل چنان برایم جذاب بود که بلافاصله بعد از پایان کلاس سراغش رفتم و اول از همه اسمش را پرسیدم. پاسخ داد: «حسین زاده ام؛ محمد علی حسین زاده.» - بچه کجایی؟ -:«مراغه، آذربایجان شرقی».
و بدین ترتیب آشنایی و دوستی من با «محمدعلی» آغاز شد. یک ساعت با هم درباره مسائل مختلف حرف زدیم. به طور طبیعی بیشتر درباره مسائل نظام و انقلاب و فضای رشته علوم سیاسی و دانشکده و اساتید و... و در پایان این یک ساعت، گویی 20 سال بود که همدیگر را می شناسیم.
حسین زاده قبلاً عضو بسیج دانشجویی شده بود، اما بعد از آن دیگر، پای ثابت تحولات و فعالیت ها بود. همزمان در برخی تشکل های دانشجویی انقلابی هم عضو بود و به آنها نیز کمک می کرد. از سال 76 به بعد هم که برخی جریانات سیاسی تلاش کردند تا فضای دانشگاه ها را به سمت مقابله با نظام و انقلاب سوق دهند، روح ناآرام حسین زاده بیش از گذشته در تکاپو افتاد. در آن روزگار غربت نیروهای انقلاب، هر تجمع و همایشی که برای دفاع از ارکان نظام در دانشگاه ها برگزار می شد، او پیشتاز و پیشقراول بود.
البته در عین صراحت و شهامت در دفاع از انقلاب و نظام و ولایت، حسین زاده هیچ گاه اهل برخوردهای افراطی نبود. در حوادث 18 تیر 78 و ماجرای کوی دانشگاه، به رغم سوء استفاده هایی که ضدانقلاب از این حادثه بعمل آوردند اما برای اعضای بسیج دانشجویی دانشگاه تهران، این موضوع بسیار مهم و اساسی بود که حقی از دانشجویان تضییع نشود و در بیانیه ها و مواضع، از حقوق دانشجویان بیگناه و آسیب دیده دفاع شود. محمدعلی حسین زاده از جمله اعضای بسیج بود که در این زمینه اصرار ویژه داشت.
«محمدعلی» به تعبیر خودش یک «سرباز ولایت» بود با همه ابعاد و مسئولیت هایش. در اوج فعالیت های سیاسی، هیچ گاه مسئولیت دانشجو بودن را به فراموشی نمی سپرد و به بهترین نحو، دروس دانشگاهی را دنبال می کرد. او به معنای واقعی کلمه صبور بود و «مردمی» و این مردمی بودنش خود حدیث مفصلی است. با آن لهجه شیرین آذری پای درددل افراد می نشست. او که در زمره نفرات برتر علوم انسانی در کنکور 74 بود گاهی ساعت ها با یک رفتگر ساده گرم صحبت می شد و می گفت و می شنید.
دوره لیسانس حسین زاده که به پایان رسید، بی هیچ معطلی، کارشناسی ارشد را در پژوهشکده امام خمینی وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) آغاز کرد. موسسه ای که شاکله اش را اصلاح طلبان تشکیل می دادند اما او با همان منطق و استحکامی که داشت، بر مبانی اعتقادی و سیاسی خود باقی ماند و پیش رفت. در زمانه ای که پریشان حالی و سردرگمی و استحاله سراغ بسیاری از افراد – حتی صاحب نامان و صاحب منصبان – آمد، حسین زاده هیچ گاه از زیر علم ولایت خارج نشد و همچنان به معنای واقعی کلمه «اصولگرا» باقی ماند.
در سال های اخیر، او در نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه تهران فعالیت می کرد. مثل دوران دانشجویی فعال و پویا بود. البته بواسطه گرفتار ها و مشغله های اجرایی و کاری، کمتر توفیق داشتم تا او را ببینم. دورادور اخبارش را داشتم. در مقطع دکترا پذیرفته و عضو هیات علمی دانشگاه شده بود و در کنار معاونت نهاد نمایندگی رهبری، فعالیت های اجرایی و پژوهشی دیگری هم داشت. هر از چندگاهی تلفنی با هم تماس داشتیم. برخی اوقات برای پوشش خبری همایش ها و فعالیت های نهاد رهبری تلفن می کرد و گپی می زدیم.
اواخر سال گذشته که مباحث مربوط به انتخابات مجلس دهم به اوج نزدیک می شد، زمانی که اخبار مربوط به انتخابات در آذربایجان شرقی را مرور می کردم؛ متوجه شدم که حسین زاده هم در حوزه انتخابیه مراغه و عجب شیر کاندیدا شده است. وقتی یاد 20 سال پیش و اولین کلاسی که در آن با «محمدعلی» آشنا شدم افتادم، لبخندی زدم. آن جوانک محجوب و نورسته اکنون نامزد نمایندگی مجلس در حوزه ای مهم شده بود. اما شک نداشتم که حسین زاده با آن صلابت انقلابی و مخصوصاً روحیه مردمی، اقبال مردمش را برای کسب مقام وکالت آنان، به دست خواهد آورد.
البته مناعت طبع «محمدعلی» موجب آن بود که از امثال ما دوستان مرکز نشین، هیچ تقاضایی نداشته باشد. یک بار هم که دوست مشترکی پیش من آمد و با تلفن او مشرکاً با حسین زاده صحبت کردیم، گرچه از برخی نامهربانی ها و تخریب ها گلایه داشت اما مثل همیشه نقطه توکلش به خدا بود و از من فقط استدعای «دعا» کرد و دیگر هیچ!
زمانی که نتایج دور اول انتخابات مجلس دهم منتشر شد، یکی از حوزه هایی که برایم اهمیت داشت؛ مراغه و عجب شیر بود و چقدر خوشحال شدم که حسین زاده به مرحله دوم راه یافته است نه از باب رفاقت شخصی، بلکه بدان خاطر که مطمئن بودم «محمدعلی» در مجلس دهم یکی از جدی ترین «سربازان ولایت» خواهد بود.
البته این را فقط من پیش بینی نمی کردم. دیگرانی در نقطه مقابل هم بدین نکته واقف بودند! در میان این همه کاندیدای اصولگرا، یکی از افرادی که به شدت مورد هجمه و تخریب رسانه ها و کانال های ضدانقلاب و مخالف نظام قرار داشت، همین کاندیدای جوان و کمتر شناخته شده بود!
برایم من عجیب نبود وقتی یکی از دوستان مشترک می گفت تلویزیون سازمان منافقین دوبار به اسم، نام حسین زاده را آورده و علیه او برنامه پخش کرده و از مردم خواسته است تا به او رای ندهند. حتی زمانی که با اکثریت آرا، مردم مراغه و عجب شیر، این شیرمرد آذری را به عنوان نماینده خود انتخاب کردند از حجم ترور شخصیت او کاسته نشد و در کانال های متعددی می دیدم که به نحو مغرضانه و کینه توزانه ای این وکیل مردمی را مورد تخریب قرار می دهند. طرفه اینکه برخی همنوایان داخلی شبکه های ضدانقلاب نیز، از رد اعتبارنامه او سخن به میان آوردند!
اما....اما امروز صبح، خبر تلخ «رفتنش» بر سرم آوار شد. هنوز هم پرواز «محمدعلی» را باور نکرده ام. هنوز چهره دلنشین او مقابل چشمان من است. آن تجلی صفا، آن افسر شجاع و باوفا و آن شیرمرد بی ریا هرگز از یاد رفتنی نیست. داغ رفتن او برای همه آنها که می شناختندش، سنگین و سخت است؛ و برای من نیز. تسلایی نیست جز آن که مثل خودش که همواره «رضاً برضاه و تسلیماً لامره» بود تنها به تقدیر و مشیت الهی اتکا کنیم. و البته این نکته باریکتر از مو هم که: «محمدعلی، مردانه رفت».
وسیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون...