جام جم
«رفتار اصولگرايانه» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن ميخوانيد:
انتخابات
نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي بدون ترديد و بهدلايل مختلف که اين يادداشت
درصدد پرداختن به آنها نيست، اگر مهمترين انتخابات جمهوري اسلامي ايران
نباشد، حتما جزو مهمترين انتخابهاست.
هدف راهبردي تعيين شده
دشمنان در اين مقطع که با تمسک به ترفندهاي مختلف در پي تحقق آن هستند،
تبديل اين فرصت به تهديد است و تحقق اين هدف راهبردي را با سناريوهاي مختلف
دنبال ميکنند، اگر بتوانند با کاهش مشارکت مردم در انتخابات و اگر
نتوانند حتي در صورتي که مشارکت چشمگير و گسترده باشد، مانند آنچه در
انتخابات سال 88 رخ داد، اما جمهوري اسلامي ايران و رهبري آن، چه در دوران
امام راحل (ره) و چه در زمان زعامت حضرت آيتا... خامنهاي، مشارکت گسترده
را به عنوان يک اصل مورد تأکيد قرار داده و زمزمههاي «مشارکت مديريت شده»
يا «مشارکت مطمئن» که برخي مدعيان امروز مردم از گذشته آن را پيشنهاد
ميکردند فرصت خارج شدن از برخي گفتوگوهاي محفلي پيدا نکرد. طراحيهاي
دشمن براي سوء استفاده از مشارکت گسترده هم نتوانسته و نخواهد توانست اين
راهبرد نظام را با ترديد روبهرو کند.
طبعاً مشارکت گسترده مردم،
الزاماتي دارد که رقابت قانونمند بين همه جريانهاي پايبند به مباني نظام
آنگونه که در قانون اساسي تعريف شده است، جزو مهمترين آنهاست. از اين
منظر، رقابت بين جبهه پايداري و جبهه متحد بهرغم اشتراکاتي که دارند، نه
تنها مذموم نيست بلکه قابل دفاع هم هست.
حضور سلائق مختلف
اصولگرايان در کنار اصلاحطلبان پايبند به قانون اساسي، مستقلين و حاميان
دولت، يکي از ترفندهاي دشمن مبني بر القاء رقابتي نبودن انتخابات را با
شکست روبهرو ميکند، چرا که الان فقط يک جريان حضور ندارد و نبايد هم
داشته باشد، آنهم جريان ساختارشکن و ضد نظام و نه منتقد است. در اين باره
گفتنيهاي ديگري هم هست که شايد در آينده به آن بپردازيم.
نکته اصلي که اين نوشتار در صدد تمرکز بر آن است، اشاره به يک مدل اخلاقمدار و اصولگرايانه رقابت بين اصولگرايان است.
از
جمله آسيبهاي شناخته شده در مورد تحزّب در ايران، «دعوت به خود، به جاي
دعوت به خداست». اين مساله در غرب اساسا مفهوم ندارد، چرا که احزاب غربي
صراحتا دستيابي به قدرت آن هم با هر وسيلهاي را مجاز ميدانند و تصاحب
قدرت در غرب با هدف کسب حداکثر منافع مادي براي زندگي در همين دنيا و به هر
شکل ممکن است، اما در جامعه اسلامي، هدف از تشکّل و نه الزاما حزب با
مفهوم غربي آن، انجام تکليف الهي براي خدمت با هدف تامين منافع مادي و
سعادت اخروي مردم است. البته ميپذيريم که اين هدف در عمل با چالشهاي
زيادي روبهرو بوده و هست.
شنيده ميشود که جبهه پايداري و جبهه
متحد اصولگرايي هر کدام ميخواهند (حداقل در تهران) ليست مستقل ارائه کنند.
اگر مفهوم اين عبارت آن باشد که اين دو جبهه فهرست مورد نظر خود را با
يکديگر هماهنگ نميکنند، اشکالي به آن وارد نيست اما اگر منظور از ليست
مستقل آن باشد که اگر فردي (ولو اصلح براي مجلس) در ليست طرف مقابل بود،
چون در آن جبهه است ما او را در ليست خود نميگذاريم، عدول از اصولگرايي و
فرو افتادن در ورطه قبيلهگرايي است. يک جزء از مدل اخلاقي مورد نظر اين
است که اين دو جبهه، بهترينهاي اصولگرا را صرفنظر از اين که در جبهه
پايداري هستند يا متحد يا به کدام نزديکترند در فهرست خود قرار داده و از
او حمايت کنند.
بازخواني رفتار حزب جمهوري اسلامي و خصوصاً مرحوم
شهيد بهشتي در انتخابات رياست جمهوري دوم و معرفي شهيد رجايي به عنوان
رئيسجمهور، در حالي که او عضو حزب نبود و رقباي او از اعضاي شوراي مرکزي
حزب جمهوري اسلامي بودند، ميتواند در اين مقطع مفيد باشد. البته اين مدل
اجزاي مهم ديگري هم دارد که انتظار ميرود اصولگرايان با در نظر گرفتن همه
آنها رقابتي پرشور و در عين حال اخلاقمدار را سامان دهند.
كيهان
«ژاندارمري چگونه شلوغ شد ؟» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد:
1-
پاسبان گذاشته بودند و رصد اطلاعاتي ميكردند. پاسبانها مأموريت داشتند
زنان باردار را تا زمان وضع حمل بپايند و نوزاد را اگر پسر بود، سر به نيست
كنند. ا شراف و جباريت از اين بيشتر؟! «گرا» دست طاغوت آمده بود. كار خدا
را ببينيد! خواب فرعون را به كابوسي آشفته ساخته بود و خوابگزاران كه از
اين كابوس آشفته «رمزگشايي» كردند، كاشف به عمل آمد، كودكي در راه است و
طومار حاكميت او را درهم ميپيچد. بازي خدا با فرعون مدعي «اناربكم الاعلي»
يي را ببينيد كه به واسطه كابوس، حتي گوشي را هم دست اين جبار مستكبر داد!
پاسبان ها- بخوانيد ركن 2 و ساواك و موساد و سياي آن روز فرعون!- در فريب و
مراقبت و قساوت هيچ كم نگذاشتند. فرعون آنجا كه تفرقه افكني ميان مستضعفان
لازم بود «وجعل اهلها شيعا»، مردم را گروه گروه و در مقابل هم قرار داد و
هرجا كه ترسيد «يذبّح ابنائهم» پسرانشان را سر بريد.
اما با اين
همه استيلا و تغلب فرعون، خدا اراده ديگري داشت. «و نريد ان نمنّ علي الذين
استضعفوا في الارض... و نري فرعون و هامان و جنودهما منهم ماكانوا
يحذرون». مشيت الهي بر آن بود كه بر ستم كشيدگان منت گذارد و... به فرعون و
هامان وزير او و سپاهيانشان نشان دهد همان كابوس را كه «پيوسته از آن
ميترسيدند». تدبير مقدر آن بود كه موسي بماند و در كاخ فرعون ببالد. و خدا
ميخواست خاورميانه و خليج فارسي كه به توبره استكبار آمريكا و اسرائيل
كشيده شده بود، از عمق «جزيره ثبات» (ايران)، آتشفشاني شود. بازي خدا را با
آمريكا و اسرائيل و انگليس ببينيد كه خاورميانه تحت استيلا، درست از
«پاسبان خانه» شلوغ شد؛ جايي كه استراتژيستها به عنوان «ژاندارم منطقه»
ميشناختند! نه، حق مطلب ادا نميشود اگر ننويسيم خداوند سي و دو سال بعد
اراده كرد در جزيره ثبات و ژاندارم خانه دوم آمريكا در خاورميانه- مصر- و
از تنور به ظاهر خشك، توفان و سيل تازهاي به راهاندازد در حالي كه عصب
حسگرهاي دقيق و ديجيتال ايستگاه سيا در قاهره از كار افتاده بود. الله اكبر
كبيراً و لله الحمد.
2- «در زمستان بهاران آمد» ؛ در نهايت شدت و
تنگنا. زمستان 1357 (1979 ميلادي) همان گونه بهاري شد كه زمستان 1389
(2011). آنها كه در واشنگتن و تل آويو براي پوشاندن «بيداري اسلامي»، از
واژه «بهار عربي» استفاده ميكردند، حالا از زمستان و خزان براي رژيم
صهيونيستي سخن ميگويند و از عبارت «بهار عربي» ابا دارند. اگر امروز
ميگويند در مصر و تونس و لبنان و بحرين و يمن زلزله آمده، تكرار سخنان
مايكل برانت (معاون سازمان سيا در سالهاي آغازين پيروزي انقلاب اسلامي)
است كه گفته بود «پيروزي انقلاب 1979 ايران، مانند زمين لرزه در مسير
تلاشهاي بلندمدت سازمان سيا بود و طرح تسلط بر كشورهاي خاورميانه را از هم
پاشيد... ما سال 1389 در سازمان سيا بخش شيعه شناسي را راهانداختيم و به
كمك سرويس MI6 انگلستان بررسي كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه روحانيت و
مرجعيت و خون حسين ]عليه السلام[ باعث پيروزي اين انقلاب بوده است. تصميم
گرفتيم سياست تفرقه بينداز و نابود كن را در پيش بگيريم... براي مقابله
بايد افرادي ماديگراتر كه عقايدشان ضعيف تر اما مشهور هم باشند و بتوان از
آنها به عنوان محل رجوع استفاده كرد، شناسايي ميشدند». اما با اين همه
ترفند و تدبير، انقلاب ايران كه به تعبير مئير داگان رئيس پيشين موساد
«پايه گذار انقلابهاي فعلي خاورميانه است»، استوار ماند و سي و سه ساله
شد؛ با اين شهادت از سر خشم جبابره عالم كه: خامنهاي پا جاي پاي خميني
گذاشته و پرچم بيداري و پايداري را در غرب و جنوب خاورميانه و شمال آفريقا
برافراشته است.
... قلم در روزي متبرك به عنوان «امام آمد»،
ميخواهد به احترام بايستد و به نام امام و شهيدان، ترنم كند آمدن بهاران
در زمستان را. «آمده موسم فتح ايمان/ شعله زد بر افق نور قرآن/ در دل بهمن
سرد تاريخ/ لاله سر زد ز خون شهيدان... بهمن خونين جاويدان/ تا ابد زنده
بادا قرآن... مقدمت را اماما! شهيدان/ با نثار تن خود گشودند/ خونشان فرش
راه تو بادا/ عاشق پاك راه تو بودند/... آن كه بر ظلم شب حمله ور شد/ اي
خميني تو بودي، تو بودي/... در دل تار شهر شهيدان/ دست غمخوار خلق خدايي/
از تبار حسين شهيدي/ از ديار عروج و خدايي/... در زمستان بهاران آمد/ آدم
از قعر دوران آمد/ بوي نسل شقايق پيچيد/ بوي عطر شهيدان آمد».
3-
چه چيزي از امام خميني(ره) و جانشين شايسته او، رهبراني استوار و راه گشا
ساخت، رهبراني كه در مدل قابل محاسبه و هضم اتاق فكرها و استراتژيستهاي
غربي، نه ميگنجند و نه هضم ميشوند؟ كفر به طاغوت به موازات ايمان به
پروردگار! «فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك بالعروه الوثقي
لانفصام لها». محبت و تأييد الهي با مردماني است كه «اعزّه علي الكافرين»
هستند. در برابر كفار، اهل عزتند، نفوذناپذيرند، نه گارد ترس ميگيرند و نه
به فريب و طمع ميافتند؛ نرمش در برابر مستكبران به هيچ وجه در گروه خوني
شان نيست. متن گزارش سفارت آمريكا در تاريخ 12 مهر 1358 است كه «اگر ]امام
خميني[مطلبي ميخواهد بگويد به روش معمول خود قاطعانه بيان ميدارد.
مذاكره
به روش معمول با خميني مفهومي ندارد. در او جايي براي سازش و مصالحه وجود
ندارد. احتمال اينكه كسي بتواند عقايد خميني را به مقدار قابل توجهي تعديل
كند، بسيار كم است زيرا او به اين گونه افراد با ديد تحقير و سوءظن
مينگرد.» (صفحه 159، جلد ششم اسناد لانه جاسوسي) و به تصريح ريچارد كاتم
از اعضاي سفارت آمريكا «نيرو و نفوذ خميني آن چنان زياد است كه سياست دولت
ايران بايد در چارچوب حدومرزهايي باشد كه او تعيين ميكند. به علاوه، نهضت
آن چنان قوي است كه حتي با درگذشت خميني نيز، امر تعيين حدومرزها ادامه
خواهد يافت.» (ناسيوناليسم در ايران، صفحه 450)
ملت ما
«ماجراي طرح سوال از رئيسجمهور» عنوان سرمقاله امروز روزنامه ملت ما به
قلم علي عسگري ـ نماينده سابق مشهد ـ است که در آن می خوانید:
هيچ فراموشم نميشود شبي را كه آقاي احمدينژاد رئيسجمهور، در مصاحبهاي
از طريق صدا و سيما اعلام كرد: «ملوانهاي متجاوز به آبهاي ايران كه
دستگير شده و در اختيار ما هستند، به عنوان متجاوز به محدوده و قلمرو كشور
عزيزمان ايران طبق موازين حقوقي محاكمه خواهند شد.» و فرداي آن شب، خود
ايشان براي آزادي آنها به بدرقه رفت و ضمن اعطاي كادو به آنان، بدون رعايت
عرف سياسي و بينالمللي در مراسم آزادي متجاوزان شركت كرد.
پس
از اين اتفاق نادر و كمنظير؟! از موضع اصولگرايي، در مجلس هفتم اقدام به
طرح سوال از رئيسجمهور كرديم و طرح يادشده با هشادوسه امضاء تقديم هيئت
رئيسه مجلس شد. در مقدمه اين طرح آمده بود: «امضاكنندگان طرح سوال از
رئيسجمهور ضمن تاكيد بر رعايت مفاد سوگندنامه مذكور در اصل شصتوهفتم
قانون اساسي و براي صيانت از حقوق ملت و تامين مصالح آنان،
با
ملاحظه امانت و تقوا در انجام وظايف وكالت و نمايندگي مردم، طرح پيوست را
كه متضمن 16 بند سوال از رئيسجمهور محترم است، دقيقا مطالعه و با در نظر
گرفتن همه جوانب، آگاهانه آن را امضا و تا پايان مراحل قانوني بر پيگيري و
اجراي آن اصرار ميورزند». روال كار طرح سوال در مجلس شوراي اسلامي اين
است كه در متن سوال ابتدا خلاصه سوال درج و سپس به شرح آن تاكيد ميشود.
خلاصه
سوال اين بود: «منطق و پشتوانه علمي و نيز مجوز و مستند قانوني برخي از
تصميمات مقطعي و اقدامات شتابزده، خلق الساعه، فراسيستمي، غيركارشناسي و
بدون برنامهريزي به شرحي كه در زير بيان ميشود، چيست؟» و در شرح سوال
آمده بود: «به موجب اصل ششم قانون اساسي در جمهوري اسلامي ايران امور كشور
بايد با اتكای به آراي عمومي از راه انتخاب رئيسجمهور، نمايندگان مجلس،
اعضاي شوراها يا نظاير اينها يا از راه همهپرسي اداره شود.
اصل
پنجاهوهفتم همين قانون نيز مقرر ميدارد: «قواي حاكم در جمهوري اسلامي
ايران عبارتند از قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه كه اين سه قوه مستقل
از يكديگرند» و با مخاطب قرار دادن رئيسجمهور اعلام شده است: براساس مفاد
اصل يكصدوبيستويكم قانون اساسي، جنابعالي در پيشگاه قرآن كريم و در برابر
ملت ايران به خداوند قادر متعال سوگند ياد كردهايد كه پاسدار نظام جمهوري
اسلامي و قانون اساسي كشور باشيد،
از هرگونه خودكامگي بپرهيزيد و
خويشتن را وقف خدمت به مردم و اعتلاي كشور نماييد و از قدرتي كه مردم به
عنوان امانتي به رئيسجمهور سپردهاند، همچون اميني پارسا و فداكار نگهداري
نماييد. تحقق مفاد سه اصل ياد شده در گرو اين است كه رئيسجمهور محترم از
هر گونه خودمحوري اجتناب و تصميمات و اقدامات او از منطق و پشتوانه علمي و
كارشناسيشده لازم برخوردار و بدون تداخل در وظايف و اختيارات قوه مقننه و
هماهنگ با نظام حاكم،
موضوع اصل پنجاهوششم قانون اساسي و در درون
سيستم آن هم پس از عبور از فرآيند تصميمسازي به صورت قانوني اتخاذ و به
اجرا درآيد. متاسفانه برخي از مواضع، تصميمات و اقدامات جنابعالي در تنافر
يا در تقابل با اين فرآيند قرار دارد و تذكرات مسئولانه و مشفقانه بعضي از
امضاكنندگان و ساير همكاران تاكنون نه تنها منتج به نتيجه نشده بلكه بدون
پاسخ نيز مانده است.
جمهوري اسلامي
«براي آنكه الگو باشيم» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
بازگشت
به شرايط 12 بهمن 1357 و بازخواني آنچه در آن زمان بر جامعه انقلابي ايران
حاكم بود، شايد يكي از الزامات امروز باشد تا بتوانيم راه استمرار انقلاب و
تداوم و تقويت نظام جمهوري اسلامي را بهتر بشناسيم و به وظايفي كه در اين
زمينه داريم به بهترين وجه عمل كنيم.
بزرگترين و مهمترين شاخصه
روزهاي تاريخي سال 1357 كه توانست رژيم فاسد، وابسته و ديكتاتوري پهلوي را
به زانو در آورد و انقلاب اسلامي را به پيروزي برساند، حضور يكپارچه مردم
در صحنه بود. امام خميني، كه توانسته بود به بركت درايت، تدبير، فقاهت و
مردمي بودن، اقشار مختلف مردم را به صحنه بياورد و حضور حداكثري و يكپارچه
ملت را با يك خواست و هدف تأمين نمايد، هم در روز 12 بهمن 57 و هم در طول
10 سال رهبري بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، همواره بر وحدت و حضور يكپارچه
مردم در صحنههاي مختلف تأكيد ميكردند و هر جا و هر زمان كه كمترين آفتي
اين وحدت و حضور يكپارچه را تهديد ميكرد، به سرعت و با قاطعيت با آن
برخورد ميكردند و اين مانع را از سر راه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي بر
ميداشتند.
دشمنان انقلاب و نظام جمهوري اسلامي و بدخواهان ملت
ايران نيز به درستي تشخيص داده بودند كه وحدت و حضور يكپارچه مردم در
صحنههاي مختلف، عامل اصلي تداوم انقلاب، قوت و قدرت نظام جمهوري اسلامي و
موفقيتهاي ملت است. به همين دليل، آنها نيز نهايت تلاش خود را براي ايجاد
اختلاف ميان مردم و خارج ساختن ملت از صحنهها بعمل آوردند تا مانع استمرار
انقلاب و قدرت گرفتن نظام جمهوري اسلامي شوند و ملت ايران را در عرصههاي
مختلف با شكست مواجه نمايند. تحميل جنگ، تدارك كودتاها و شورشها، ايجاد
غائلههاي گروهكهاي نفاق و تودهاي و ساير وابستگان به شرق و غرب،
تحريمهاي اقتصادي، فشارهاي سياسي و انواع توطئهها با همين هدف توسط
دشمنان به اجرا درآمد و البته هنوز نيز ادامه دارد.
در اين نبرد
بيامان و همه جانبه، نظام جمهوري اسلامي همواره پيروز ميدان بود و ملت
ايران هر روز مقاومتر و مصممتر توانست آرمانهاي انقلابي خود را دنبال
كند و به قلههاي بلند علمي، صنعتي و خودكفائي در زمينههاي مختلف برسد.
شكست دادن دشمنان، كه البته همواره با هزينههائي نيز همراه بوده و
ايثارهاي جاني و مالي فراواني را به همراه داشته، فقط در سايه وحدت و حضور
مردم در صحنه امكان پذير شد همانگونه كه اصل پيروزي انقلاب و تأسيس نظام
جمهوري اسلامي نيز به بركت همين وحدت و حضور تحقق يافت.
در سي و
سومين سال انقلاب، كه اكنون به روزهاي پاياني آن رسيدهايم و وارد سي و
چهارمين دهه فجر شده ايم، وقايع مهمي در جهان اسلام رخ داده و مردم كشورهاي
منطقه خاورميانه عربي و شمال آفريقا عليه ديكتاتورها قيام كرده و تاكنون
چهار ديكتاتور را به سقوط كشاندهاند.
اين انقلاب در ساير كشورهاي
عربي نيز درحال پيشروي است و شواهد و قرائن نشان ميدهند كه به زودي
جغرافياي سياسي منطقه و جهان اسلام دگرگون خواهد شد و ملتهاي بيشتري عليه
استبداد داخلي و استعمار خارجي قيام خواهند كرد و آن دسته از ملتهاي منطقه
كه ماه هاست قيام كردهاند به پيروزي نهائي خواهند رسيد.
هر كس
اهل انصاف و دقت باشد، اين واقعيت را درك و تأييد ميكند كه قيامهاي مردمي
در كشورهاي عربي درست همان كاري است كه مردم ايران براي ساقط كردن شاه و
رژيم شاهنشاهي انجام دادند. به عبارت روشن تر، عامل اصلي و مشترك انقلابها
و پيروزي بر ديكتاتورها در ايران و كشورهاي عربي، حضور يكپارچه مردم در
صحنه و تكيه بر وحدت بوده است. قطعاً ساير ملتها كه اكنون در كشورهاي عربي
درحال قيام هستند نيز با تكيه بر همين عامل ميتوانند به پيروزي برسند و
ملتهائي كه موفق به ساقط كردن ديكتاتورها شدهاند نيز فقط با حفظ وحدت و
حضور مستمر در صحنه هاست كه ميتوانند انقلابهاي خود را به ثمر برسانند.
بدين
ترتيب، روشن است كه ملت ايران مبدع و مبتكر قيام مردمي عليه استبداد داخلي
و استعمار خارجي در عصر حاضر است و توانسته اين الگوي موفق را به ملتهاي
ديگر نيز منتقل نمايد و به درستي ثابت كند كه با حضور يكپارچه مردم در صحنه
ميتوان ديكتاتورها را از اريكه قدرت به زير كشيد و كشور را از سلطه
بيگانگان نجات داد. الگو بودن جمهوري اسلامي ايران براي كشورها و ملتهاي
ديگر فقط درصورتي ميتواند ثابت بماند و ادامه پيدا كند كه عامل اصلي
موفقيتهاي ملت ايران در به پيروزي رساندن انقلاب و تأسيس نظام جمهوري
اسلامي و شكست دادن دشمنان در عرصههاي مختلف، يعني همان وحدت و حضور
يكپارچه مردم در صحنه ادامه داشته باشد. جهان اكنون در آغاز راه يك تحول
اساسي قرار دارد و براي آنكه اين تحول ادامه يابد و در مسير صحيح به پيش
برود، به تجربيات ملت ايران نياز دارد و ما فقط درصورتي كه وحدت و حضور
يكپارچه مردمي را داشته باشيم ميتوانيم اين نقش تاريخي را در تحولات جهاني
ايفا نمائيم.
رسالت
«بيداري اسلامي و شبكه جهاني استبداد» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حشمتالله فلاحت پيشه است كه در آن ميخوانيد:
«جوانان مسلمان بيدار شدهاند.» اين عبارت بيش از هر تحليل ديگري ميتواند گوياي تحولات امروز دنياي اسلام باشد.
اين
هفته ابتكار خوب جمهوري اسلامي ايران در برگزاري نشست جوانان و بيداري
اسلامي، پيام آشكاري براي دنياي امروز داشت و آن اينكه به رغم همه
نامگذاريها، روح حاكم بر تحولات امروز، «روح اسلامي» است. يعني آنچه كه
در طرح خاورميانه بزرگ آمريكا موجبات نگراني شبكه استبداد جهاني شده بود،
در حال تحقق است.
شبكه استبداد جهاني اصطلاحي بود كه رهبر معظم
انقلاب در جمع جوانان مسلمان به كار بردند. عنواني كه به خوبي ميتواند
گوياي جبهه ضد انقلابي امروز در مقابل ملل مسلمان باشد.
اين جبهه
استبداد انتهايي دارد كه شناخت آن براي تداوم حركت انقلابي ضروري است.
ابتداي آن، مثلث شكل گرفته در غرب است كه طبق فرامين و براساس منافع آن،
دنيا اداره ميشود. سه ضلع مثلث فوق عبارتند از:
1- سياستمداران حرفهاي غرب كه با استعمار و استثمار نو دنيا را اداره ميكنند.
2- لابيهاي بزرگ و ذينفوذ دنياي غرب كه فعالترين آنها در قبال دنياي اسلام لابي صهيونيسم است.
3-
صاحبان كارتلهاي عظيم توليد و فروش كالاهاي نظامي وغير نظامي در غرب كه
جنگ راه مياندازند تا دنياي سوم عقب مانده و در حال بحران را به بازار
دائم كالاهاي خود تبديل كنند.
در انتهاي شبكه استبداد جهاني نيز آن
دسته از سياستمداران وابسته دنيا قرار دارند كه عامل اجراي دستورات مثلث
فوق هستند. آنها محافظه كارند چون همسو با سياستمداران حرفهاي غرب در حفظ
وضع ناعادلانه موجود تلاش ميكنند، فاسدند چون به جاي «مردم» از لابيهاي
قدرت در غرب خط و نشان ميگيرند و خائنند چون براي حفظ موقعيتهاي سياسي و
مالي خود در راهاندازي جنگ و بحران و انعقاد قراردادهاي استثماري با غرب
به تباني مشغولند.
در طول يك سال گذشته فشار حركتهاي رهاييبخش
اسلامي در منطقه، بسياري از روابط پشت پرده شبكه استبداد جهاني را افشا
نمود. آن جمع، آشكارا جبههاي ضد انقلابي و ضد مردمي را به وجود آوردند و
سه راهبرد «انسداد»، «انحراف» و «مهندسي سياسي» تحولات انقلابي را در دستور
كار خود قرار دادند.
البته آنها دغدغه فوق را ابتدا در طرح
خاورميانه بزرگ (2004 م) اعلام كرده بودند. طبق اين طرح، بيش از اين
نميتوان خواست رهاييبخشي و طلب مشاركت سياسي جوانان مسلمان را ناديده
گرفت. در آن طرح پيشنهاد شده است كه براي مديريت شرايط تازه، از الگوهاي
دموكراتيك غربي براي اصلاحات سياسي استفاده شود تا انرژي جوانان مسلمان
تحولاتي خارج از حوزه مديريت شبكه استبدادي را به دنبال نداشته باشد. در
واقع غرب و برخي از مقامات عربي ابتدا در اجراي اين بند طرح خاورميانه
بزرگ، بر موج سوار شدند. آنها ابتدا تمام توان خود را براي انسداد و شكست
انقلابها به كار ميگيرند اما پس از ناكامي در گام بعد، هدف انحراف
انقلاب را دنبال ميكنند.
امروزه اتحاديه عرب به گونهاي نيابتي
اين نقش را بازي ميكند. ضمن آنكه قدرتهاي غربي نيز با استفاده از
ابزارهاي امروزين خود، همچون سازمانهاي بينالمللي، رسانههاي حزبي-
تبليغاتي و ابزارهاي مالي و پولي، حامي اين جريان ضد انقلابي هستند.
«بحرين» يكي از كوچكترين كشورهاي امروز دنيا از جمله قربانيان اين تباني
شوم است. دهها ماده منشور ملل متحد و كنوانسيونهاي مختلف بينالمللي
زيرپاي ديكتاتوري آن كشور و نيروهاي زرهي مداخلهگر خارجي پايمال شد تا
انقلابي ديگر در دنياي اسلام شكل نگيرد.
در «يمن» حتي دوستان مستبد
علي عبدالله صالح نيز ميدانند كه تاريخ مصرف او تمام شده است اما چون
هنوز اعضاي شبكه استبدادي براي يك نظم محافظهكارانه جديد به توافق دست
نيافتهاند، انسانكشي ادامه دارد.
در عربستان، اردن و برخي ديگر
از كشورهاي محافظه كار عرب نيز از مانور سركوب برادران ديني در بحرين و يمن
استفاده ميشود تا انقلابيون آن كشورها نيز مرعوب شوند. آنها در سايه
تباني با سران استبداد غربي، حتي اصلاحات سياسي و حقوق بشري را نيز
نميپذيرند.
حمايت
«سراسيمگي غرب از چيست؟» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
در
شرايطي كه اتحاديه اروپا نتوانست خواست كشورهاي غربي براي اعمال فشار بر
سوريه و در نهايت سرنگوني بشار اسد را اجرايي کند، سناريوي غربي پرونده
سوريه راهي شوراي امنيت شد. ائتلافي از كشورهاي عربي، صهيونيستها، تركيه،
اتحاديه اروپا و آمريكا تحركات گستردهاي را براي اجراي توطئهاي گسترده
عليه سوريه در شوراي امنيت صورت دادند.
از اتحاديه عرب العربيه
دبير كل اتحاديه عرب و بن حمد نخست وزير قطر، هيلاري كلينتون وزير خارجه
آمريكا در كنار ژوپه و هيگ وزراي خارجه انگليس و فرانسه راهي شوراي امنيت
شدند. كامرون نخست وزير انگليس خواستار عدم مداخله روسيه در شوراي امنيت
شد. اتحاديه اروپا در نشست خود از عملكرد شوراي امنيت عليه سوريه حمايت
كرد. تركيه نيز حمايت خود را از اين امر اعلام داشته است.
صهيونيستها
كه براي برملا نشدن نقششان عليه سوريه تا حدودي كم رنگ ظاهر شدهاند اين
روند را مثبت ارزيابي كردهاند. با توجه به اين هجمه گسترده تحركات اين
سوال مطرح است كه ريشه و هدف اين تحركات چيست و چرا تا اين حد براي
بازگشايي پرونده سوريه در شوراي امنيت تقلا ميشود؟ در پاسخ به اين پرسش
چند نكته قابل توجه است.
اولا اين رويكردها نشان ميدهد كه دشمنان
سوريه به رغم تمام تحركاتشان ناكام ماندهاند و برآنند تا به نوعي اين
شكستها را جبران كنند. آنها با اين فضاسازي برآنند تا حاميان غرب كه عامل
ناآراميهاي سوريه هستند را به ادامه بحران سازي تقاعد نمايند. ثانيا، روند
تحولات منطقه نشان ميدهد كه ائتلاف مذكور به دنبال خرد كردن مقاومت در
منطقه است. در اين چارچوب آنها چندين سناريو را همزمان اجرا ميكنند.
بازگشايي
پرونده سوريه در شوراي امنيت، اعمال فشار عليه ايران با تحريمهاي جديد،
فشار بر حزب الله با پرونده حريري و ادعاي سازمان ملل براي خلع سلاح، احياي
روند سازش و بازي عربي براي دور ساختن مقاومت فلسطين از سوريه از جمله اين
تحركات است. آنها به زعم خود برآنند تا مقاومت منطقه را در حاشيه قرار
دهند در حالي بر جنايات حاكمان عرب در سركوب بيداري اسلامي سرپوش
ميگذارند. ثالثا، غرب به دنبال خرد كردن چهره روسيه در جهان بويژه در
كشورهاي اسلامي است.
رويكرد روسيه به حمايت از روسيه موجب بهبود
چهره اين كشور در ميان ملتها شده است كه هراس غرب را به همراه داشته است.
غرب با پرونده سوريه در شوراي امنيت به دنبال خرد كردن روسيه و در نهايت
باج گيري از آن است در حالي كه عدم همراهي روسيه با غرب در پرونده سوريه
ميتواند شكست اين توطئه را به همراه داشته باشد.
به هر تقدير
سراسيمگي غرب براي بازگشايي پرونده سوريه در شوراي امنيت را ميتوان
برگرفته از ناكامي آنها در برابر ايستادگي سوريه دانست در حالي كه تاكيد
مردم سوريه بر ادامه حمايت از اسد ميتواند خنثي كننده توطئه شوراي امنيت
عليه سوريه به عنوان يكي از اركان جبهه مقاومت باشد.
آفرينش
«بازار داغ طلا يا مهريه ؟!» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد:
شرايط
کنوني که در بازار ارز و طلا به وجود آمده تمايل بسياري را براي ورود به
عرصه اقتصادي افزايش داده و از سوي ديگر التهابات فراواني را در زمينه
ازدواج، طلاق و مهريه ايجاد کرده است که متاسفانه درميان قيل و قالهاي
اقتصادي صداي آن شنيده نميشود.
افزايش قيمت سکه بيش از همه
محکومان مهريه را نگران کرده است. اين در حالي است که رکورد زني قيمت سکه
باعث مراجعه دوباره آنها به دادگاههاي خانواده و درخواست کاهش اقساط
ماهيانه شده است.
بسياري از زوجهاي جوان در اين مدت زمان به
دادگاههاي خانواده مراجعه کردهاند که تا هرکدام به گونهاي از حق دفاع
کنند. خانمهاي جوان براي گرفتن حق قانوني خود در قالب مهريههاي 500
سکهاي و آقايان جوان هم براي اعتراض به حکم دادگاه و کاهش اقساط مهريه به
دادگاه مراجعه ميکنند. در اين بين بسياري از خانوادهها هم مشاهده ميشوند
که پيگير فرزند زنداني شده خود هستند که با افزايش قيمت طلا مدتهاي
طولاني بايد پشت ميلهها سر کند. افرادي که يک سال پيش با سکههاي 400
هزارتوماني مهريه پرداخت ميکردند امروز خود را در مقابل سکه با قيمت چند
برابر يافتهاند و ماندهاند که چه بايد بکنند!
اما در روي ديگر سکه
بحث ازدواج نقش بسته است. بسياري از جوانان جامعه که در شرف ازدواج بودند و
تمايلي براي تشکيل خانواده داشتند، انگيزه خود را ازدست دادهاند. به قول
خودشان با اين وضعيت ازدواج کردن يک ريسک است. چون اولا خانوادهها با
مهريههاي "5 و 14 سکه اي" خداحافظي کردهاند ثانياً با درنظر گرفتن يک
درصد براي شکست در زندگي مشترک، جوان بايد تمام عمر خود را نابود شده
ببيند.
گرايش خانوادهها براي تعيين سکه به عنوان مهريه، علاوه بر
کاهش انگيزههاي رواني براي ازدواج باعث گرايش جوانان به ازدواجهاي موقت و
دوستيهاي خياباني نيز گرديده است. اينها واقعياتي است که بايد آن را
پذيرفت و به دنبال راه حل براي آن بود. اين معضلات با افزايش قيمت سکه و در
اين چند ماه به وجود نيامده بلکه در فرهنگ خانوادهها و نوع نگاه آنها به
ازدواج ريشه دوانده است و اين افزايش قيمت سکه عمق مشکلات را بيشتر کرده
است.
اين باور غلط که مهريه را چه کسي داده و چه کسي گرفته بايد از
بين برود و جوانان با توجه به وضعيت مالي و توانايي شان در پرداخت مهريه،
اقدام در تعيين مهريه کنند. بايد راهکارها و جايگزينهاي بهتري براي سکه به
عنوان مهريه درنظر گرفته شود. نبايد جوان مهريه را سدي در مقابل ازدواج
آينده خود ببيند و براي فرار از بار مالي آن از تشکيل خانواده شانه خالي
کنند.
مشاهده ميکنيم که " سکه طلا" چه تاثيري برسرنوشت محکومان
پرداخت مهريه، زنان مطلقه، جوانان دم بخت و بسياري از کساني که درگير و دار
ازدواجند، گذاشته است.
نبايد اجازه دهيم تا اين نوع نگرش به
ازدواج که بارمالي آن بيش از ديگر جنبههاي معنوي مد نظر قرار ميگيرد، ديد
جوانان به ازدواج را سياه کند و آن را عاملي درجهت گرفتاري و يک عمر
بدهکاري مالي خود تلقي کند. از سوي ديگر نبايد اجازه داد تا اين روند به
دکان کسب و کار برخي خانواده تبديل شود و از مهريه به عنوان اهرم فشار
استفاده گردد.
مردم سالاري
«طلا و ارز گوش به فرمان دولت نيست» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم مهدي عباسي است كه در آن ميخوانيد:
افزايش
قيمت طلا و ارز، مدتي است ذهن و فکر مردم ايران را به خود مشغول کرده است.
دولت احمدي نژاد کوشيد در ابتداي امر با تاکتيک سکوت از کنار اين اتفاق
مهم اقتصادي عبور کند و تصور ميشود که دولتمردان فکر ميکردند با سکوت چند
روزه گرماي افزايش قيمت طلا و ارز فروکش ميکند و اوضاع عادي ميشود.
دولت
آن ميزان در اين خصوص راحت انديش بود که سفري يک هفتهاي به آمريکايي لا
تين با تمام تيم اقتصادي صورت داد و رئيس کل بانک مرکزي هم که در ايران
بود، از ديد عمومي خارج شد و حتي شايعاتي از استعفايش مخابره شد.
به
هر حال سکوت، پاسخگو نبود و نابساماني بازار سکه و ارز، صداي همه را بلند
کرد. تا آنکه دولت پس ازمدتي به ميدان آمد و ابتدا رسانهها را عامل اين
گراني دانست و افزايش قيمتها را حباب در بازار ارز و طلا معرفي کرد. ارز
تک نرخي به قيمت 1226 تومان نيز به صورت دستورالعمل دولتي ابلا غ شد تا
شايد تاثيري در بازار بگذارد.
اما گويا نافرماني بازار از دولت بيش
از اين حرفهاست و حال که چند روز ازابلا غ مصوبه ارز تک نرخي ميگذرد،
هنوز يک صرافي يافت نشده که ارز را با اين قيمت بخرد يا بفروشد. نکته جالب
در نابساماني بازار ارز و طلا، حباب دانستن اين افزايش قيمتها از سوي تيم
اقتصادي دولت است. به طوري که دولتمردان معتقدند که کساني که سکه را بيش از
600 هزار تومان بخرند، در آينده ضرر خواهند کرد. اين اعتقاد دولتمردان در
حالي است که همچنان سکه با قيمت بيش از 840 هزار تومان در بازار ايران خريد
و فروش ميشود و خبري هم از کاهش قيمت آن نيست.
براساس آنچه مطرح
شد که مختصري از وضعيت آشفته و نابسامان اقتصاد ايران بود، بيان چند نکته
ضرورت دارد. اول آنکه، دولت بهتر است به اين موضوع توجه کند که اصول اقتصاد
را نميتوان با دستورات يک شبه مديريت کرد. دوم آنکه سکوت چند روز اول
دولت در قبال افزايش شديد طلا و ارز، عاملي مهم در تداوم سير صعودي شديد
اين قيمتها بود. چرا که وقتي با افزايش قيمت روبه رو باشيم، به دليل تورم
چسبنده، پايين آوردن آن کار بسيار سختي است.
لذا اي کاش دولت
توضيح ميداد، اگر قرار بود که افزايش نرخ سود بانکي به عنوان پادزهري براي
کاهش قيمت طلا و ارز ابلا غ شود، چرا اين امر زودتر صورت نگرفت؟ سوم آنکه،
دولت بهتر است توضيح دهد حال که ارز را تک نرخي کرده است، قيمت سکه را
براساس دلا ر چند توماني قبول دارد؟ در حالي دولت در پيش فروش سکه، قيمت
627 هزار تومان را براي تحويل 4 ماهه اعلا م کرده است که براساس ارز 1226
توماني قيمت ديگري براي سکه به دست ميآيد.
طبق يک بررسي علمي و
براساس محاسبات، وزن سکه بهار آزادي 8/133 گرم است، بنابراين با نرخ دلا ر
1800 تومان در بازار آزاد قيمت اين سکه 751 هزار تومان، با دلا ر 1400
تومان نرخ سکه طرح جديد 585 هزار تومان و با دلا ر 1238 تومان قيمت سکه
بهار آزادي 515 هزار تومان خواهد بود.
حال اي کاش دولت توضيح
ميداد که قيمت سکه با نرخ 840 هزار تومان براساس چه دلا ري در بازار خريد و
فروش ميشود؟ با کنار هم گذاشتن اتفاقات پديد آمده در بازار طلا و ارز يک
سوال اساسي قابل طرح است که آيا نابساماني امروز اقتصاد، نتيجه برنامههاي
غيرکارشناسي دولت نيست؟
تهران امروز
«فعاليت اقتصادي در احتضار» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم محمد عدلي است كه در آن ميخوانيد:
بازار
ارز اين روزها شرايط ويژهتري را نسبت به ايام گذشته از سر ميگذراند هر
چند قيمت دلار به زير دو هزار تومان رسيده است اما اوضاع بدتر از روزهايي
است كه ارز مرجع به نرخ دو هزار و 200 تومان رسيده بود. شايددررعايتآن
ايام تكليف فعالان اقتصادي با نرخ دلار از امروز روشنتر بود.
در
شرايطي كه دولت نرخ يك هزارو 226 توماني را براي دلار تعيين كرده و رعايت
آن را به بازار دستور داده است، همچنان ارادهاي جدي براي رسيدن به اين
قيمت وجود ندارد. نه بدنه بازار چنين تمايلي دارد و نه مجريان تلاشي براي
تحقق آن به خرج ميدهند.
در اين شرايط حتي معلوم نيست آينده
كوتاهمدت بازار پولي به كدام جهت ميل ميكند. ترديدها در اراده دولت براي
كاهش قيمت در كنار شعار تك نرخي شدن ارز نوعي دوگانگي در رفتار اقتصاديون
ايجاد كرده است حتي فعالان بازار طلا و ارز هم نميدانند بازار به چه سمتي
پيش خواهد رفت.
اوضاع فعلي به همين دليل از هفته بحراني بازار سكه و
ارز بدتر است كه تحليلي براي ادامه فعاليتهاي اقتصادي وجود ندارد.
سردرگمي فعلي در شرايطي بهوجود آمده است كه اقتصاد كشور آمادگي لازم براي
ركود بيشتر در بخشهاي مولد را دارد، بسيار نگرانكننده است.
توليدكنندگان،
واردكنندگان و صادركنندگان اطلاع از آينده نزديك وضعيت اركان اقتصادي را
اولين حق خود براي تصميمگيري ميدانند. قيمت دلار كه اقتصاد كشور به طور
كامل و در همه بخشها به آن مرتبط است، شايد پايهايترين موضوعي است كه
براي طراحي يك حركت اقتصادي بايد از آن مطلع بود.
در اين شرايط كه
هيچ تحليلي از آينده دلار در دسترس فعالان اقتصادي نيست، نميتوان انتظار
داشت تحركي در فضاي اصيل اقتصادي كشور رخ دهد. در اين فضا فقط سفتهبازان و
دلالان هستند كه با حدس و گمانهاي خود به كسب درآمد از بازار سكه و ارز
ميانديشند.
همين دگرگوني كه حاصل عملكرد بانك مركزي در بازار پولي
كشور است، كافي است تا بتوان دست داشتن در رواج سفتهبازي و رونق دلالي را
به دولت منسوب كرد.
طبيعي است كه رشد اقتصادي با رونق اقتصاد در
بخشهاي مولد نظير توليد در بخشهاي مختلف يا سرمايهگذاري در بورس و هدايت
نقدينگي به سمت سپردههاي بانكي، محقق ميشود اما در اين شرايط مجموع
سياستهاي اقتصادي نه تنها با دميدن در سرناي رونق بازارهاي غيرمولد، آدرس
اشتباه به نقدينگي داده ميدهد كه با ايجاد ترديد در آينده ارز مرجع،
فعالان اقتصادي را با سرگرداني مواجه ميسازد.
فرهيختگان
«انوار فجر انقلاب تازه میشود» عنوان سرمقاله روزنامه فرهيختگان به قلم بهروز قزلباش است كه در آن ميخوانيد:
محیط
جلوه انقلاب موجخیز دریایی بود که از آیات نورانی قرآن حرکت گرفته بود؛
رهبری امام خمینی(ره) آن را به سرچشمه نور رساند تا ۱۲ بهمن آغاز فجری باشد
که انوار آن پس از گذشت بیش از ۳۲ سال جهان اسیر شب را به سحر برساند و
مردم خفته را بیدار کند.
«فجر انقلاب» گلفروش نور شمعی است که امام
آن را روشن کرد و امروز لبخندهای امید به فرداهای پیروزیهای عظیم امت
اسلامی شکفتن و به ثمر نشستن گل انقلاب اسلامی ایران است.
«بیداری
اسلامی» پژواک پرتوهای همان فجری است که با انقلاب اسلامی آغاز شد تا جهان
خودخواه و سلطهگر را به کرنش در برابر «اللهاکبر» های ملت ایران و
فریادهای تکبیر دیگر ملتهای مسلمان وادار کند.
بیشک شهیدان
انقلاب، وارثان ابدی این پیروزی هستند هرچند جایشان امروز در بهار آزادی
ملتهای مسلمان خالی باشد و زمستان بهار دوبارهای بر همین کرانههای
نزدیک. دیکتاتورها یکی پس از دیگری سقوط میکنند، کشته میشوند یا فرار
میکنند.
ملتهای مسلمان در مقاومتی جانانه به استقبال آزادی
میروند. آزادیای که ریشههایش را در بیداری اسلامی آبیاری میکند و
ورقهای تازه تاریخ را به سود مجاهدانی رقم میزند که از جان خود میگذرند
اما از حلاوت پیروزی بر استکبار نه.
ملت شریف ایران، آموزگاری خود را به اثبات رسانده است و امروز گفتمان انقلاب اسلامی در سراسر کشورهای مسلمان یک گفتمان جدی است.
این روند، در آینده نهچندان دور «وحدت» به معنای اسلامی را بین مسلمانان ایجاد و بدخواهان را وادار به عقبنشینی خواهد کرد.
هرچند
در این میان کشورهایی که منافع خود را از دست رفته میبینند، ساکت نخواهند
نشست و به توطئههای خود ادامه خواهند داد اما نیروی آزادشده انقلاب
اسلامی چیزی نیست که بتوان آن را به سادگی به انحراف کشاند.
با
تازهشدن انوار فجر انقلاب، در چند دهه آینده، تحول عمیق و بزرگی را در
میان مسلمانان و کشورهای اسلامی شاهد خواهیم بود و این نوید که جهان اسلام
به سمت قدرت، علم، دانش و عظمت اسلامی پیش میرود، امید شوقانگیزی در دل
ملتهای مسلمان است.
دنياي اقتصاد
«قواعد همه شمول اقتصادي» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم مهران دبيرسپهري است كه در آن ميخوانيد:
اخیرا
از گوشه و کنار میشنویم که فرمولهای اقتصادی تنها برای کشورهای صنعتی
نوشته شده و برای کشورهایی نظیر ایران قابل استفاده نیست.
در صورتی
که صرف نظر از اینکه این فرمولها درست هستند یا نادرست، واقعیت این است
كه همانطور که جاذبه زمین در همه جا بهطور یکسان عمل میکند کنش و
واکنشها در اقتصادهای مختلف نیز یکسان هستند. برای توضیح بیشتر لازم است
نگاهی به عملکرد دولت در بحران بزرگ اقتصادی اخیر آمریکا انداخته شود.
مهمترین
اقدام آمریکا برای مقابله با بحران بزرگ اقتصادی که در سال 2008 اقتصاد
این کشور را درنوردید، انتشار پول بوده است. شدت انتشار پول به حدی بزرگ
بود که این کشور از سال 2008 تاکنون بهاندازه سه برابر تمام تاریخ آمریکا
پول منتشر کرده و حجم پایه پولی را در این مدت کوتاه سه برابر نموده است.
همانطور که در منحنی پيوست دیده میشود حجم پایه پولی در آمریکا از حدود
850 میلیارد دلار در سال 2008 به حدود 2600 میلیارد دلار در زمان حال رسیده
است.
در اینجا اولین سوالی که در ذهن هر کسی ایجاد میشود این است
که چرا این حجم عظیم پول هیچگونه اثر تورمی از خود به جا نگذاشته است؟
قبل از پاسخ به این سوال، یادآوری این نکته ضروری است که انتشار پول و تورم
همیشه به نفع عدهای کوچک و به ضرر عامه مردم تمام میشود و در اینجا
میخواهیم نشان دهیم که حتی اگر انتشار پول به تورم تبدیل نشود، باز هم به
ضرر عموم مردم خواهد بود.
آنطور که از رسانههاي عمومی شنیده شد،
قسمت بزرگی از این پولهای منتشر شده نصیب چند بانک بزرگ و همینطور
شرکتهای بزرگی نظیر جنرال موتورز که شرکتهایی خصوصی هستند، شده است. این
کار با این بهانه انجام شد که از حذف چندصد هزار شغل در این بنگاهها
جلوگیری شود.
به عبارت دیگر در آمریکا هم به بهانه حمایت از تولید،
ماشین انتشار پول را در فدرال رزرو روشن کردند. اما نتیجه این اقدام آن
شده که برای حفظ این چندصد هزار شغل، از ایجاد چند میلیون شغل جدید به دلیل
رکود به وجود آمده جلوگیری شده است. از طرف دیگر تورم برای آمریکا از
کشندهترین سموم نیز مهلکتر است و این کشور ناچار خواهد بود که به هر
قیمتی جلوی بروز تورم را بگیرد؛ زیرا اگر اعتماد خریداران اوراق خزانهداری
این کشور (که برخی کشورهای دنیا هستند) سلب شده و این کشورها از ترس تورم
به آمریکا هجوم آورند تا اندوختههای خود را از این کشور خارج کنند؛ در این
صورت اقتصاد آمریکا با یک ابرتورم مواجه شده و به بحرانی به مراتب شدیدتر
از بحران 2008 دچار خواهد شد.
به همین دلیل آمریکا حاضر است تبعات
یک رکود را با افزایش چند میلیون بیکار بپذیرد؛ ولی جلوی تورم را بگیرد.
اینجاست که به پاسخ سوال بالا میرسیم و اینکه چرا تورم در آمریکا دیده
نمیشود و همینطور علت رکود در آمریکا چیست؟ اگر نگاهی به وضعیت عرضه پول
در آمریکا بیندازیم، دلیل آن به راحتی تشخیص داده میشود.
بر اساس
اطلاعات بانک جهانی(WDI-2011) رشد عرضه پول از سال 2009 به بعد در این کشور
منفی شده؛ به طوری که در سالهای 2009 و 2010 رشد نقدینگی در آمریکا به
ترتیب منفی یک و منفی دو درصد بوده است. در صورتی که میدانیم رشد نقدینگی
به هیچ وجه نباید منفی شود و اصولا از بحران بزرگ اوایل دهه 1930 به بعد
کمترین رشد نقدینگی در آمریکا صفر بوده که آن هم تنها یک بار در سال 1992
اتفاق افتاد. در هر صورت رکود ناشی از کاهش حجم نقدینگی امری حتمی و اثبات
شده است.