واقعیت چیست؟
واقعیت یعنی آنچه اکنون وجود دارد؛ واقعیت یا مطلوب است یا نا مطلوب. اگر واقعیتی نامطلوب بود، باید آن را در مسیر حق، مدیریت کرد. بسیاری از واقعیت های زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی هستند که با ترازهای حقیقت میزان نیستند و باید آن را اداره کرد.
چگونه باید واقعیت را اداره کرد؟واقعیت، تخیل یا ذهنیات صرف نیست و لذا برای جابجایی آن، باید نیرویی بیش از وزن واقعیت داشت و در شرایطی که تغییرات به نفع جریان حقیقت است، آن را انجام داد. علاوه بر این، تغییرات یاد شده در ظرف زمان انجام می شود.
مراحل تغییر واقعیتآ. واقعیت شناسی
نخست باید واقعیت مورد مواجهه را شناخت؛ مثلا یک سنگی در وسط راه است یا یک گودالی در کنار راه است. این شناخت باید معطوف به خصوص مشکل و زنجیره امور مرتبط با آن باشد. مثلاً اگر سنگ را برداریم یا آن گودال را پر کنیم، چه امور دیگری مرتبط و متأثر از آن است و نیازمند دگرگونی یا عدم دگرگونی است؟
ب. حقیقت شناسی آن واقعیت و فهم میزان تغایر
باید وضعیت مطلوب واقعیت موجود نیز شناسایی شود و میزان عدم تطابق واقعیت با حقیقت نیز بررسی شود. مثلاً این که این که کنار جاده باید چگونه باشد و این وضعیت فعلی، چقدر با وضعیت تراز تنافی دارد.
ج. ارزیابی جامع از جریان واقعیت ها جریان حقیقت
برای اقدام در صحنه واقعیت و برنامه حقیقت، باید واقعیت ها و حقیقت ها را به صورت کلان نگریست و واقعیت و حقیقت را اولویت سنجی کرد و سپس به برنامه جامعی برای تغییر واقعیت رسید و بر اساس اولویت ها تصمیم گرفت. اولویت ها نیز غیر از مقدمات است؛ گاهی چیزی اولویت انجام را دارد ولی برای تحقق آن نیاز به مقدماتی است. این مقدمات هم باید شناسایی و در برنامه عملیاتی ملاحظه شوند.
د. رسالت ما ترسیم طرح تراز است یا انجام امور مطلوب
گاهی رسالت ما ترسیم طرح تراز است و ما هر چه تغافل یا چشم پوشی کنیم، اهداف مطلوب ما به دست نمی آید از طرفی اگر ما نتوانیم طرح تراز را به عنوان سرمشق مدیریت، تبیین کنیم، آیندگان نیز نخواهند توانست الگوی اجرا داشته باشند. در این جا، ضمن توجه به چشم پوشی های ضروری، رسالت تبیین طرح تراز نیز باید انجام شود. نمونه این کار، روش امیرالمؤمنین علیه السلام بود که در عین ملاحظه برخی چشم پوشی ها، در برخی موارد نیز چشم پوشی نکردند؛ چون نه این چشم پوشی کاری از پیش می برد و نه به هدف خود که ترسیم طرح تراز حکومت بود، می رسید.
اما اینک و در شرایط جمهوری اسلامی ایران، می توان با اغماض در برخی مسائل، به تحقق آن رسید و از سویی اصل طرح تراز حکومت اسلامی نیز ترسیم شده است. در این جا روش مدیریت تا حدی متفاوت می شود و می توان با چشم پوشی و ملاحظه مصالح و مفاسد امور گوناگون، در هنگام تزاحم، مصلحت اقوی را که همانا تحقق نظام اسلامی و تقویت جریان حق در جهان تا ظهور حضرت حجت عج است را مقدم کرد.
کار یعنی جابجایی یا صرف نیرو؟ عمل به تکلیف یا تحقق نتیجه؟با بررسی برخی واقعیت های نامطلوب و پس از آن که اولویت تحقق آن و حتی مقدمات وقوع آن مانعی نداشت، باید میزان توان ما و میزان وزن و مقاومت آن واقعیت را سنجید. اگر میزان توان ما کمتر از وزن واقعیت ما است، در این حال، صرف نیرو، سبب هیچ تغییر یا جا به جایی ای در واقعیت نمی شود. در این هنگام «اگر تغییر در واقعیت هدف باشد»، تلاش ما هیچ تغییری را سبب نخواهد شد و هدف انجام نمی شود؛ یعنی کاری صورت نمی گیرد.
اما اگر هدف ما دو جانبه بود، یعنی بخشی از هدف، تغییر واقعیت بود و بخشی از آن ممانعت از توسعه واقعیت بود یا روحیه دادن به دیگران برای تلاش یا …؛ در این حال باید دید که اگر اولویت وظیفه ما در تحقق این اهداف است، برای انجام آن کوشید. در این حالت، اگر چه واقعیتی به نام مانعیت سنگ، تغییر نمی کند، اما یک واقعیت دیگر عوض می شود و آن انسجام اهل حق یا همکاری آنان یا … در برابر موانع است که خود این امر، در هدف ما موضوعیت داشته است.
بررسی دوگانه ظاهری «وظیفه و نتیجه»اگر هدف ما دو جانبه یا چند جانبه نبود و صرف برداشتن یک مانع بود و می دانیم که تلاش ما سبب برداشته شدن این مانع نمی شد، در این جا بین هدف و نتیجه تضاد است؛ یعنی هدف به نتیجه نمی انجامد. به اصطلاح بین تکلیف و نتیجه تضاد است. در این جا به روشنی باید دانست که «اساساً تکلیفی در میان نیست». زیرا تکلیف به امر نشدنی تعلق نمی گیرد؛ به اصطلاح «تکلیف به چیزی که توان انجام آن نیست، محال است؛ زیرا قدرت شرط تحقق تکلیف است».
- پس تحت هیچ شرایطی «وظیفه محوری» با «نتیجه محوری» دوگانگی ندارد. و این که گفته می شود ما مأمور به وظیفه ایم نه نتیجه، به معنایش آن نیست که کار بی نتیجه انجام می دهیم؛ بلکه معنایش این است که کاری که خداوند گفته است انجام می دهیم، هر چند که نتیجه اش برای ما روشن نباشد؛ وگرنه اگر بی نتیجه بودن آن محرز و مشخص شود، انجام آن اسراف عمر و امکانات است و حرام می باشد.
نکته عملی در مدیریت واقعیتپس از شناخت یک واقعیت در محیط مدیریتی خود، اولاً باید ارزیابی درستی از توان خود داشت، سپس ارزیابی درستی از واقعیات نامطلوب داشت و پس از آن اولویت ها را به ترتیب نوشت تا در هم نیامیزد و سپس دید که آیا تغییر واقعیت «آ» در اولویت اقدام هست یا نه و آیا امکان این تغییر فراهم هست یا نه؟ مثلا فردی در فرایند کار اخلال می کند، و در اولویت تغییر شما هم می گنجد، اما آیا می توانید وی را اصلاح کنید یا اساساً او را از فرایند کار حذف کنید یا نه؟ اگر قدرت این کار را ندارید، نباید در پی گوشه و کنایه به وی بر آییم. زیرا سبب ایجاد موانع بیشتر و هرز رفتن قدرت توان ما می شود.
به فرموده امام علی علیه السلام «لا رأیَ لمن لا یُطاع» در این حالت دست کم جایگاه مدیر و امام مجموعه شکسته نمی شود و موانع هم تشدید نمی شود. در این شرایط باید بار کا را در محوری که به مانع بر می خورد، کم کرد و جوری با آن واقعیت بد مواجه شد که سبب تشدید درگیری و هدر رفت توان ها نشود.